گفت: "چند تان که براشون استکان بیارم؟" گفتم و رفت و با دوتا سینی آمد. چای میریختم که زن دوباره آمد و صدایم کرد. از زیر چادرش ظرفی پلاستیکی داد دستم. "همینقده خودت تقسیم کن." ظرف را گرفتم و نشان بچهها دادم. دلم میخواست بلند شوم و زن را سفت بغل کنم. ولی رفته بود. چای و شیرینی دادم به بچهها و برگشتند سر تمرین. این هم اتفاقی عادیست. شاید کسی باورش نمیشود که من از چند استکان چای و یک ظرف شیرینی کشمکشی ذوق کرده باشم، اما چون کم است، چون جز در تلویزیون ندیدهایم، برایم شیرین بود.
زیاد پیش میآید که اذیت میشوم. چون نویسندهام و عادت کردهام منفیها را ببینم. توقعاتی دارم که برآورده نمیشود. اما، همینکه میشود با پیشنماز مسجد حرف زد و پذیراست، همینکه که گاهی مسوولین مسجد نظری میپرسند و شاید اعمال هم بکنند، برای زمانه ما خوب است.
میشود بهتر شد. میشود کلیشهها را دور ریخت. میشود از نو ساخت، میشود وضعیت را بازخوانی کرد. مثلا اینکه، بد نیست ساختار مجالس شادی و عزا را از نو بچینیم. سبک روز زندگی را در مراسم لحاظ کنیم. شاید نیاز نباشد مردم را تنگ هم بنشانیم و پنج ساعت تمام، وقتشان را بگیریم. و خوب است و روتین دنیای جدید است که بعد هر مراسم کوچک و بزرگی، با تیغ به جان خودمان بیفتیم و موشکافانه ببینیم، نقاط ضعف و قوت آنچه گذشت چه بودند.
مسجد، مکانیست بهشتگونه. جایی که دل آدم برایش تنگ میشود، جایی که نفس میگیریم و ادامه تلاش ممکن میشود. اما باید برای ساختن مسجد، همه توانمان را به کار بگیریم.
#مسجد
قرتی بازی ناشناس هنوز پابرجاست 😎
https://daigo.ir/secret/11828197165
هو
به طور کلی فکر میکنم ویروس آنفولانزا سر کارم گذاشته. اگر نه، چرا باید تا آدم جدید پیدا نمیکنه بیاد سراغ من. من اصلا خیلی بیرون نمیرم. با آدمها ارتباطی ندارم، دستامو میشورم، آت و آشغال نمیخورم. ورزش میکنم، دیگه باید چجوری بگم که "ویروس جون، من ازت متنفرم." شایدم اینجوریه که همه ملت یه کارایی میکنن و سد دفاعی رودیگرواری ساختن و ویروس در مواجهه با اونها میگرخه. بعد ویروسه هم میگه: "اه، برای بقا مجبورم بازم برم تو دهن و دماغ شیرین بینمک." واقعا غیر از شخص ویروس، هیشکیو پیدا نمیکنم که تو این وضعیت بهش بد و بیراه بگم. موندم ملت چطوری سیستم ایمنیشونو تقویت میکنن و چرا من هر کاری میکنم این سیستم رو من نصب نمیشه. حس میکنم تحریم شدم. یعنی هرچی نخودآب و سوپ قلم و عسل و کوفت اینا میخورم، بدنم ارور میده؛ که "not available in your region " .
#آنفولانزا
تابلو🖌
یادداشتهای یک نویسنده دونپایه
دارم پیشنهادهای خفنی دریافت میکنم
هو
دارم بیشمار عکس و فیلمی که بچهها گرفتهاند را پاک میکنم. میرسم به تصاویری که از اصفهان مانده.
من و مائده بعد ۱۳ سال هم را دیدیم. فاطمه و نفیسه را بعد سالها رفاقت مجازی، میدیدم. بقیه را هم مدتها ندیده بودم. اما، هرقدر هم که شکل زندگی عوض شده باشد، گفتگوی رو در رو، خندیدن و هورتکشیدن آیسکاراملماکیاتو توی فرودگاه، مسخرهبازی با حرکات مهماندارها، و حرفهای جدی درباره نوشتن، قدیمی نمیشود.
خدا میداند که چقدر همهشان را دوست دارم.
#رفیق
تابلو🖌
یادداشتهای یک نویسنده دونپایه
هو دارم بیشمار عکس و فیلمی که بچهها گرفتهاند را پاک میکنم. میرسم به تصاویری که از اصفهان مانده
ولی آیسکارامل ماکیاتو رو تو همین سفر اصفهان کشف کردم. یعنی پز بود نه سبک زندگی.
هو
از همه عزیزانی که قرار بود این روزها باهاشون تماس بگیرم یا کاری دستم داشتند که باید انجام میشد، عذرخواهم. متاسفانه گاهی زندگی اونجوری پیش نمیره که ما برای ساعتهاش برنامه ریختیم.
شرمندهتونم، برام دعا کنین.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
هدایت شده از حُفره
شما فقط رهبر من نیستی.
شما روشنفکرترین آدمی هستی که در این عصر نفس میکشه.
الهی حنجرههامون خرجِ شما بشه.
الهی قلمهامون از آرمانهای شما بنویسه.
الهی تهش تابوتمون با پرچم وطنمون پوشیده بشه و دستای شما با رضایت خاطر و غرور روی مزارمون ضربه بزنه.
#نهم_دی
#رهبر
#کاشفقطعکسشمارودیواراتاقمنباشه
@hofreee