هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
💠 #مشاوره با #نامحرم در #خرید و #فروش
❓ مشاوره دادن مشتری مرد توسط فروشنده زن ویا زن توسط مرد در مواردی مثل این که چه رنگی به موهای من مناسب است، یا نحوه رُژ لب زدن چطور باشد، یا انتخاب شماره کرم های روشن کننده یا لباس های زیر، چه حکمیدارد؟
☑️ پاسخ: چنانچه خوف ارتکاب گناه - مانند نگاه حرام - در میان باشد، و یا مفسده انگیز باشد، جایز نیست و حرام است.
💚 الّلهُمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَرَج 💚
🔻بـه مـا بـپـیـونـدید 👇 👇 👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_شصدوهفت
زخم های صورت و دستاش رو تمیز و ضد عفونی کردم و بستم. تایماز بین خواب و بیداری بود . مدام این سوال رو از خودم می پرسیدم که چی شده ؟ کی این بلا رو سرش آورده ؟ کت و پیرهنش پاره و خونین مالین بود. تصمیم گرفتم درش بیارم . پیرهنش روکه در آوردم دیدم عرقگیرش غرق خونه . تکون دادن بدن تایماز برای من امکان نداشت . با کلی خجالت و سرخ و سفید شدن تصمیم گرفتم عرق گیرش رو پاره کنم . با قیچی از وسط پارش کردم . وضع كتف راستش خیلی خراب بود . واقعا مونده بودم چیکار کنم . دکتر لازم بود اما این وقت شب دکتر کجا بود . اونجا رو هم پاک کردم و بستم . زخم های ظاهری رو می تونستم پانسمان کنم . اما اگه شکستگی چیزی داشت من سرم نمی شد . حالش خوب نبود.جوری ناله می کرد که دلم بش میشد. با گریه زخمای بالاتنه اش رو تمیز کردم و همه رو بستم فقط مونده بود زخمای پاهاش.پایین شلوارش که بالا زدم ، دیدم ساق چپش بد جور زخمیه . اما پاچه شلوارش جوری نبود که بتونم زخمش رو ببندم . باید شلوارش رو در می آوردم . خودش حواسش نبود اما من که حواسم بود، این باعث میشد خجالت بکشم.تا اینجاش هم بیشتر از بلیطم خرج کرده بودم . من و دست زدن به بدن به مرد غریبه ؟ اگه لباس زیر نداشت چی ؟ از تصورش سکته کردم . دیگه خجالت رو گذاشتم کنار و گفتم : می رم سید علی رو بیدار میکنم . بلاخره که چی ؟ اربابشه دیگه خوب نصف شبه که باشه . مگه من مقصرم ؟اینطوری خودم رو قانع کردم.بالاتنه ی لخت تایماز رو با لحاف پوشوندم و رفتم سراغ سید علی و صفورا خانوم . پایین پله ها بودم که یادم اومد صفورا خانوم امشب رو می بایست تو این ساختمون می خوابید . پس رفتم سراغ اتاق طبقه ی پایین . آروم در رو بازش کردم . دیدم بله خوابه . اونم چه خوابی !کل خونه رو به اضافه من میبردن،پلکش هم تکون نمیخورد . تایماز رو باش که واسه من چه محافظی گذاشته بود . با کلی تکون بیدارش کردم.اول گیج بود . بعد که حواسش اومد سرجاش ، بلند شد نشست و پرسید که چیشده . می دونستم خیلی زود هول می کنه . یواش یواش گفتم که تایماز برگشته و حالش خوب نیست . بهتره یه مرد بهش برسه . صفورا خانوم اول فکر کرد تو مهمونی عرق خورده و حالش خوب نیست که نیاز به حضور به مرد هست. ولی یه کم که توضیح دادم ، با شیون بلند شد رفت طبقه ی بالاچشمش که به سرو صورت تایماز افتاد ناله کنان رفت تا سید على رو بیاره.با سردرد بدی بیدار شدم . تمام شب بالا سرش بیدار بودم .از سید علی هم آبی گرم نشد.چنان دست و پاش رو گم کرده بود که خودش دکتر لازم داشت . پاهای تایماز رو هم خودم پانسما کردم سید علی شلوارش رو در آورده بود و بعد از اطمینان از داشتن لباس زیر، زخم پاهاش رو هم بستم. چند باری نیمه هوشیار شد و آب خواست . زخم کتفش و کشاله ی رانش عمیق بود.میترسیدم زیاد آب بخوره ،خونریزیش بدتر بشه. یه بار که پای پدرم تو شکارگاه تیر خورده بود ، دکتر گفت : نباید زیاد آب بخوره . از اون روز این دستورش یادم بود . نزدیکای صبح بود که رفتم بخوابم دیگه نمیتونستم سرپا باشم. دست و روم رو شستم و به راست رفتم اتاق تایماز .داخل که شدم، دیدم استاد امین کنار تختش نشسته.این دیگه اصلا یادم نبود . سلام کردم و رفتم بالاسر تایماز . جلوی پام ایستاد که خجالت زده دعوت به نشستنش کردم .پرسشگرانه نگام کرد و گفت : چی شده ؟ نگاهی به تایماز غرق خواب کردم و گفتم : والا منم مثل شما . دیشب گفت :جایی کار داره شب رو نمی باد . اما چند ساعت بعد این شکلی برگشت. حالش جوری نبود که بشه سوال کرد چی شده. چشمای تایماز تکونی خورد و به باریکه بین اونهمه خونمردگی و تاول باز شد . رفتم کنارش و گفتم : خوبی؟ دستش روگذاشت رو کتفش و گفت : کتفم داره می سوزه . استاد اومد کنارش و گفت :چیکار کردی با خودت مرد ؟ چرا این شکلی شدی؟ تایماز خواست بشینه که امین جلوش رو گرفت و خوابوندش.صندلی پشت میز تایماز رو کشید کنار تخت و نشست و دست تایماز رو گرفت تو دستش و گفت : نمی خوای بگی چی شده ؟خانومت هم نگرانه!!! تایماز سرش رو به طرفم برگردوند و نگام کرد. نگاهش نادم بود.سرم رو به نشونه ی آروم باش تکون دادم که خیلی خودش رو واسه این چاخانی که کرده عذاب نده.چشماش رو بست و گفت : به خاطر پرونده ی یکی از موکلام این بلا سرم اومده .طرف دعوی قبلا هم تهدید کرده بود اگه بخوام پا رو دمش بذارم و نخوام بی سر و صدا ببازم ، په بلایی سرم می یاره اما فکر نمی کردم جرأتش رو داشته باشه.امین لبخند به لب گفت :ظاهرة جربزش هم بدک نیست. حالا اون وقت شب کجا می رفتی که اینطوری شد ؟ مهمونی نخست وزیر!!! امین با تعجب گفت : واقعا !!! با بالايیا می پری تایماز خان . مواظب باش اینجور آدما به خاطر سیاست ، پدر و مادر خودشون رو میفروشن. قاطی سیاست نشو. کنار تخت تایماز همونجور ایستاده بودم .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@zendegiasheghaneh
@tafakornab
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
💕🌈💕
#بسته_سلامتے
✅خواص میوه های زمستانی
🔹نارنگی👈سرشار از کلاژن
🔷زالزالک 👈ضد استرس
🔹خرمالو 👈کاهش وزن
🔷زغال اخته👈منبع ویتامین C
🔹ازگیل 👈ضد سرماخوردگی
🔷کیوی👈بمب ویتامین C
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشــب ✨
در واپسین لحظات پاییز 🍁🍂🍁
بالون آرزوهایت را♥️
به سمت خدا بفرست
امیدوارم حکمت خدا ❤
با آرزوی دلت یکی باشد❤
برای منم دعا کن ای دوست🙏
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا ❣
شکرت که ذکر زبان وقلبم🧡
در آغاز هر کاری 🍁
نام رحمان و رحیم توست🧡
🧡بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🧡
🍁الهی به تو 🍁
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
🌼 السلام علیک یا بقیه الله🌼
دلتنگـــ توأم ای عشق
چلّه نشینِ غمت هستــم
آواره ی یلــدا شده ام
ای یار کجایـــــــــــی؟
بی مـــهدی عج
تمام شبها به بلندی یلـــــداست
🌼 اللهم عجل الولیک الفرج🌼
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
⚘﷽⚘
#سلام_ارباب_خوبم
#صبحم_بنامتان
باز هم روز من و عرض ادب محضر یار
باسلامی برکت یافته روز و شب ما
أَلسلامُ عَلی مَن طَهَّره الجلیل
سلام بر آن کسی که رب جلیل او را مطهر گردانید...
«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #اطاعت_ازهمسر
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #شنبه 30 آذر ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:40
☀️طلوع آفتاب: 07:10
🌝اذان ظهر: 12:02
🌑غروب آفتاب: 16:54
🌖اذان مغرب: 17:15
🌓نیمه شب شرعی: 23:17
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#تولیدداخلی☝️
#ذکرروز
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┊ ┊ ┊ ┊
┊ ┊ ┊ 🍁
┊ ┊ 🍂
┊ 🍁
🍂
🍁ســـــــــــلام🍁
🍁 امروز آخرین
🍁 ایستگاه پاییز است
🍁 یک قدم آن طرفتر
🍁 رو به سوی زمستان
🍁 اندوهت را به برگها بسپار
🍁 که صدای آمدن یلدا
🍁 به گوش میرسد...
🍁 بـه آخـریـن روز پـاییـز
🍁 خـوش آمـدیـد...
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
💎روزی هارون به بهلول گفت ؛ای بهلول دانا میتوانی از قیامت و سوال و جواب ان دنیا مرا با خبر کنی؟
بهلول گفت اری و به هارون گفت که به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب
داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد .
آنگاه بهلول گفت :
ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه
پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و
آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی .
هارون قبول نمود .
آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که
ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواس ت خود را معرفی نماید تاج و تخت و زمین و...نتوانست همه اموالش را معرفی کندو
پایش بسوخت و به پایین افتاد .
سپس بهلول گفت :
ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی
بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هرکس که بالاتر نشتست
استخوان سختر خواهد شکست
👤مولانا
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
┅✿🍃❀♥️❀🍃✿┅