eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🌈✨ کشاورزى ساعت گرانبهایش را در انبار علوفه گم کرد. هرچه جستجو کرد، آن را نيافت. از چند کودک کمک خواست و گفت هرکس آنرا پيدا کند جايزه می‌گيرد. کودکان گشتند اما ساعت پيدا نشد. تا اینکه پسرکى به تنهايى درون انبار رفت و بعد از مدتى بهمراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز متحير از او پرسيد چگونه موفق شدى؟ کودک: من کار زيادى نکردم، فقط آرام روى زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صداى تيک تاک ساعت را شنيدم. به سمتش حرکت کردم و آنرا يافتم. حل مشکلات، نیازمند یک ذهن آرام است. 💖↝ 💖 http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
🟩معنی بخند تا دنیا به رویت بخندد چیست؟ 🔹یعنی داشتن روحیه شاد و پرانرژی باعث می شود خود انسان از زندگی لذت ببرد. علاوه بر این، وقتی کسی رضایتمند باشد، مشکلات دنیا برایش کوچک شده و روزگار را تیره و تار نمی بیند. گویی دنیا هم به روی او می خندد و آغوشش را برای موفقیت های او باز کرده است. 🔹این ضرب المثل را بیشتر زمانی استفاده می کنند که کسی از موضوعی بسیار ناراحت و از ادامه زندگی در دنیا ناامید شده باشد. با گفتن این ضرب المثل سعی در تسکین دادن و انرژی دادن به او دارند. یعنی غصه نخور، دنیا دو روز است، بخند و نگذار این دو روز با غمگین بودن تو سپری شود. 🔹 خنده آنقدر بر سیستم عصبی بدن موثر است که برای روحیه دادن به بیماران، انسان های افسرده، غمگین، شکست خورده و … سعی می کنند او را از ته دل بخندانند تا غم هایش فراموش شود. گاهی بسیاری از بیماری ها با خندیدن و از یاد بردن بیماری درمان شده اند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔻خيانت نكن 🏵💠🏵💠 زن به شوهرش گفت : مرد، مگر قرار نبود به مكه برويم و آن جا سكونت كنيم ، تمام وسايل و اثاثيه را جمع كرده ام و آماده است ، پس چرا اين دست و آن دست مى كنى . چند روزى صبر كن ، كار واجبى دارم كه حتما بايد انجامش بدهم . يعنى دوباره وسايل و اثاثيه را باز كنم و بسته بندى ها را به هم بزنم ؟ آرى ، چاره اى نيست . ولى تو كه از من بيشتر براى سكونت در مكه لحظه شمارى مى كردى ، پس ‍ چه شد، اين كار واجبت چيست ؟ ببين زن ، همان طور كه مى دانى من به يكى از مردم اين شهر مبلغى بدهكارم ، مدت زيادى است كه قرض گرفته ام ، بايد آن را بپردازم يا نه ؟ آن مرد ((مرجئى ))را مى گويى ؟ ولش كن ، او كه دين و ايمان درست و حسابى ندارد، تازه نياز هم ندارد، چند روز ديرتر طورى نمى شود. زن ، من به او مديونم ، چرا متوجه نيستى . آخر او كه مذهب ساختگى دارد و امامان هم پيروان آن مذهب را لعن كرده اند، اگر نپردازى نيز گناهى نكرده اى . ابو ثمامه با خشم به زنش نگريست و گفت : از خودت فتوا مى دهى ؟ هيچ مى دانى چه مى گويى ، براى يك نا مسلمان آتش جهنم را بر خود هموار كنم ؟ پس چرا تا چند روز پيش به اين فكر نيفتاده بودى ؟ چند روز پيش كه براى اوضاع مسكن و شغل و... به مكه رفته بودم امام باقر (عليه السلام ) را ديدم . به او گفتم كه قصد سكونت در مكه را دارم ، اما مقدارى بدهى دارم و نظر او را در مورد اين كه بعدها بدهى آن مرد ((مرجئى)) را بپردازم پرسيدم . خب ، امام چه گفت؟ برخيز و مقدارى آب بياور تا بگويم . زن با عجله برخاست و از كوزه آب ريخت و براى شوهرش آورد، در مقابل او نشست و گفت : حتما امام هم با نظر من موافق بود، نه ؟ مرد آب را تا آخر سر كشيد و دستى به ريش هايش كه خيس شده بود كشيد و گفت : اتفاقا نه ، او فرمود ((به سوى طلبكارت بازگرد و قرضت را ادا كن ، مصمم باش به گونه اى زندگى كنى كه هنگام مرگ و ملاقت با خدا به كسى بدهكار نباشى )). ابوثمامه به زنش نگاه كرد، ديد كه خيلى تعجب كرده و ادامه داد: امام باقر (عليه السلام ) حرفى زد كه بيشتر به غيرتم برخورد. چه گفت ؟ گفت: ((مؤ من هرگز خيانت نمى كند)). مگر مى خواهيم خيانت كنيم! نپرداختن بدهى هم يك نوع خيانت است . مرد برخاست و با كمك زنش وسايل را دوباره سرجايش چيد و تصميم گرفتند تا پرداخت بدهى شان آن جا بمانند. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🟩معنی بخور و بخواب کار من است الله نگهدار من است یعنی چه؟ 🔹 به کسی می گویند که کار هرروزش خوردن و خوابیدن است اما از خدا موفقیت می خواهد مثلا می خواهد در دانشگاه قبول شود یا پول زیادی به او برسد. 🔹 این ضرب المثل مخصوص افراد تنبل است؛ برای اینکه تنبلی خود را کتمان کنند به روزی دهندگی خدا اشاره می کنند در حالیکه نمی دانند عملکرد خودشان در زیاد یا کم شدن روزی شان موثر است. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز👍 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای تو که به شنیدنش احتیاج داری :) این انیمیشن عالیه. پیشنهاد میکنم ببینید : پسر موش کور روباه و اسب ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ࿐ྀུ✿❥━@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پروردگارا 🕊تنها کوچہ ای کہ بن بست نيست ✨کوچہ يادتوست! 🕊خالصانہ ميخواهم از تو ✨کہ دوستان خوبم 🕊و هيچ انسانی ✨در کوچہ پس کوچہ های 🕊زندگی اسير و گرفتار ✨هيچ بن بستی نگردد ✨ 💖↝ ↜💖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدایی که نزدیک است خدایی که وجودش عشق است و با ذکر نام زیبایش آرامش را در خانه دل جا می دهیم به نام تو آغاز می کنم پروردگارا شروع هر لحظه ام را ای که زیباترین علت هر آغاز، تویی... 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸" الهی به امیدتو" @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🔸 بنابر فرمودہ اهل معرفت برای این دو کار ضروری است: ۱- سکوت و کم حرف زدن ۲-مشغول یکی از اذکار مانند صلوات یا استغفار شدن. 🌹 استغفرالله ربی و اتوب الیه 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
❤️ 💚 💝 عمری نگران خیره به خورشیدظهور ایکاش به زودی برسدعیدظهور هرهفته سه شنبه هادلم پر زدورفت تامسجدجمکران به امیدظهور 💕سه شنبه های جمکرانی💕 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 نسیم صبح، سلامم رسان به اربـابـم بگو که قلب من ازدوری ِتو آب شده هرکجا هستید دست بر سینه رو به کربلا با عشق و ارادت بگویید ▪السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ▪وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ▪وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ▪وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ ▪وَ عَلى عباسِ الْحُسَيْنِ 💚 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌒 قسم به ماه 🌃 قسم به شب ☀️ قسم به صبح که این قرآن بزرگ‌ترین پدیده است... خدایا! شرمنده‌ایم که بزرگترین مخلوقت را در طاقچه‌هایمان رها کرده‌ایم😔 سوره مدّثّر آیه ۳۲تا۳۷ (عبدالباسط) ☝️ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
این آخوندام ما رو ول نمی کنند...😒😏 ‌‌‌ یکی از اساتید ریاضی دانشگاه تهران نقل می‌کرد: ‌‌‌ قرار بود جمع منتخبی از اساتید و نخبگان ریاضی برای شرکت در کنفرانسی بین المللی به یکی از کشور های غربی برن.🙂 ‌‌‌ وقتی سوار هواپیما شدم دیدم یه تو هواپیماست.😒🛫 ‌‌‌‌ به خودم گفتم بفرما؛ اینا سفر خارجی هم ما رو ول نمیکنن.😤 ‌‌‌‌ رفتم پیشش نشستم بهش گفتم:حاج آقا اشتباه سوار شدید...مکه نمیره😐🕋 ‌‌‌ گفت: میدونم ‌‌‌‌ گفتم: حاجی قراره ما بریم کنفرانس علمی؛ شما اشتباهی نیاین😕 ‌‌‌‌ گفت: میدونم ‌‌‌ دیدم کم نمیاره😏 ‌‌‌ جدیدترین و پیچیده ترین مساله ریاضیمو که قرار بود تو کنفرانس مطرح کنم داخل برگه نوشتم دادم بهش، گفتم شما که داری میای کنفرانس بین المللی ریاضی اونم تو یه کشور خارجی حتما باید ریاضی بلد باشید. اگر ریاضی بلدید این سوال رو حل کنید ، برگه رو بهش دادم و خوابیدم.😎🤓 ‌‌‌ از خواب که بیدار شدم دیدم داره یه چیزایی تو برگه مینویسه.🤣 ‌‌‌‌ گفتم: حاجی عجله نکن اگه بعدا هم حلش کردی من دکتر فلانی هستم از دانشگاه تهران. جوابشو بیار اونجا بده.😂 ‌‌‌‌ دوباره خوابیدم.😴 بیدار که شدم دیگه نمی نوشت، گفتم چی شد؟🤔 ‌‌‌‌ 📝برگه رو بهم داد و گفت: سوالت چهار راه حل داشت سه راه حل نوشتم و اون راهی هم که ننوشتم بلد بودی.😳 ‌‌‌‌ شوکه شده بودم😳😥 ادامه داد: این هم مساله منه اگر تونستی حلش کنی من حسن زاده آملی هستم از قم.........😨 ‌‌‌‌‌ بعدها فهمیدم که به ایشون لقب ذوالفنون را دادند و ایشان در تمامی علوم صاحب نظر بود.😶 ‌‌‌‌‌ تا جایی که دورانی که پا تو سن نذاشته بود در هفته روزی یکبار عده ای از پروفسور های فرانسه و سایر کشور های اروپایی برای کسب علم و ریاضی و نجوم خدمت ایشان میرسیدند.😕 ‌‌‌‌‌ حالا نظر این عالم بزرگ درباره رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای مدظله العالی: ‌ "گوش‌تان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن(عج) است."😊 ‌‌‌‌ این جملات وقتی بیش‌تر معنا پیدا می‌کند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیت‌الله طباطبایی درباره شاگردش علامه حسن‌زاده فرموده‌اند: را کسی نشناخت جز امام زمان(عج).❤️ ‌‌‌‌‌‌‌ ‌ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
خاطره ای از «چرچیل» یکی از سیاستمداران بزرگ زمانیکه پسر بچه ای یازده ساله بودم روزی سه نفر از بچه های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدند و پول من را هم به زور از من گرفتند وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادم پدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت: ''من از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم واقعا که مایه ی شرم است که از سه پسر بچه ی پاپتی و نادان کتک بخوری فکر میکردم پسر من باید زرنگ تر از اینها باشد ولی ظاهرا اشتباه میکردم بعد هم سری تکان داد و گفت این مشکل خودته باید خودت حلش کنی'' چرچیل می نویسد وقتی پدرم حمایتش را از من دریغ کرد تصمیم گرفتم خودم راهی پیدا کنم اول گفتم یکی یکی میتوانم از پس شان بر بیایم آنها را تنها گیر می آورم و حسابشان را میرسم اما بعد گفتم نه آنها دوباره با هم متحد میشوند و باز من را کتک می زنند ناگهان فکری به خاطرم رسید سه بسته شکلات خریدم و با خودم به مدرسه بردم وقتی مدرسه تعطیل شد به آرامی پشت سر آنها حرکت کردم آنها متوجه من نبودند سر یک کوچه ی خلوت صدا زدم '' هی بچه ها صبر کنید'' بعد رفتم کنار آنها ایستادم و شکلاتها را از جیبم بیرون آوردم و به هر کدام یک بسته دادم آنها اول با تردید به من نگاه کردند و بعد شکلاتها را از من گرفتند و تشکر کردند من گفتم چطور ست با هم دوست باشیم بعد قدم زنان با هم به طرف خانه رفتیم معلوم بود که کار من آنها را خجالت زده کرده پس از آن ما هر روز با هم به مدرسه میرفتیم و با هم برمی گشتیم به واسطه ی دوستی من و آنها تا پایان سال همه از من حساب می بردند و از ترس دوستهای قلدرم هیچکس جرات نمی کرد با من بحث کند روزی قضیه را به پدرم گفتم پدرم لبخندی زد و دست من را به گرمی فشرد و گفت: ''آفرین نظرم نسبت به تو عوض شد اگر آن روز من به تو کمک کرده بودم تو چه داشتی؟ یک پدر پیر غمگین و سه تا دشمن جوان عصبانی و انتقام جو اما امروز تو چه داری؟! یک پدر پیر خوشحال و سه تا دوست جوان و قدرتمند دوستانت را نزدیک خودت نگه دار و دشمنانت را نزدیکتر... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
واقعا تا به ڪی ...؟ قضاوت، غیبت، تهمت چرا نمیفهمیم این ها تاوان دارد... دل شڪستن دارد ... چرا متوجه نیستیم این ها به ما مربوط نیست فلانی جراحی ڪرده... فلانی دزده ... فلانی زشته ... فلانی تتو، پیرسینگ، پروتز داره ... فلانی خیانت ڪرده و ... چرا ڪسی متوجه زندگی شخصی خودش نیس همه خدا شدند ... همه قاضی شدند ... همه گناهڪارند جز خودمان ... ای ڪاش این را بدانیم در هر قبری فقط یک نفر دفن میشود ... پس فڪر اعمال و افڪار خودتان باشید ... فقط ڪافیست پاهایتان را ڪمی از زندگی بقیه بیرون بڪشید... باور ڪنید خودتان هم آرام میشوید .. @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✍پرسش:شما گفته بودید که وعده ناهار مضرترین وعده غذایی است در حالی که از کودکی این مطلب را که صبحانه‌ات را خودت بخور، نهار را با دوستت و شام را به دشمنت بده به ما گفته اند سند و دلیل شما برای بیان این مطلب چیست؟ ✅ پاسخ: در مورد مطلبی که بیان کردید اولاً از منابع ادبی در خصوص چگونگی آن باید بررسی نمایید. ثانیاً در منابع طب سنتی از خوردن ناهار پرهیز داده شده است و مصرف صبحانه به صورت کامل و مصرف شام به صورت سبک توصیه شده است. 📚پرسش و پاسخ حکیم دکتر خیراندیش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 سلام روزتون بخیر روزی سرشار از عشق پر از خیر و برکت برای شما عزیزان آرزومندم امیدوارم زندگیتون پر از اتفاقای قشنگ و سرشار از نعمتهای الهی باشه... 💖 اخرین سه شنبه شهریورماهتون عالی @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ میگذاشت. ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ‌آمد، ﺷﯿﺮ را می‌خورد ﻭ سکه‌اﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ می‌انداخت. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ. ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ. ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩیگر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش میکنی و ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩام را.» ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺯﺧﻢ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﻮﺩ ... http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. بهلول به قاضی گفت: جناب قاضی کلنگت افتاد آنرا از زمین بردار. قاضی به مسخره گفت: واقعاً اینکه میگویند بهلول دیوانه است، صحیح است. آخر قلم است نه کلنگ! بهلول جواب داد: مردک، تو دیوانه هستی که هنوز نمیدانی.!! با احکامی که به این قلم مینویسی خانه های مردم را خراب می کنی. حال تو بگو این قلم است یا کلنگ؟!!! @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فحش خوردن و پول دادن مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت. استاد خردمند گفت: تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد پولی بده. تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله می کرد جوان به او پولی می داد. آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد. استاد گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر. همین که مرد رفت، استاد خود را به لباس یک گدا در آورد و از راه میانبر کنار دروازه شهر رفت. وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او. جوان به گدا گفت: عالی است! یک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهین می کرد پول بدهم اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه پشیزی خرج کنم. استاد وقتی صحبت جوان را شنید، رو نشان داده و گفت: برای گام بعدی آماده ای چون یاد گرفتی چگونه به روی مسایلی که بر آنها کنترل نداری لبخند بزنی و آرامشت را حفظ کنی. 🆔@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
«علامه این اواخر بیماری پارکسینسون گرفت و تقریبا آخر کاری فلج شد تا گردن. این اواخر در بیمارستان آیت الله بستری شد. من سه شبانه روز اکثر اوقات آنجا بودم و ایشان در حالت بود. روزی دکتر منافی بهداری وقت آمد به بیمارستان برای ملاقات با ایشان. وقتی وضع او را دید تلفن کرد که هلکوپتر بفرستند تا او را به تهران منتقل کنیم. من کردم و گفتم ایشان چند ساعتی بیشتر زنده نیست. اما قبول نکرد. همان وقت آیت الله گلپایگانی آمد که دید ایشان در حال اغماء است. این مساله را با ایشان مطرح کردم و به ایشان گفتم: شما امر کنید دکتر منافی این کار را نکند. ایشان دکتر منافی را صدا زد و از او خواست تا صبر کنند. اگر جوری بود که می شود او را منتقل کرد آن وقت منتقل کنید. بالاخره یکی دو ساعت بعد درگذشت. من تلفنا فوت ایشان را به آقای اطلاع دادم. ایشان فرمودند: در باره قبر ایشان هر کجا را صلاح می دانید اقدام کنید. به آقای مولایی هم دستور خواهیم دید. من به دنبال آقای آمدم تا محل قبر را تعیین کنیم. ایشان در کنار قبر مرحوم اشراقی و انگجی جایی را معرفی کرد. من مخالفت کردم و گفتم علامه طباطبایی به عنوان و باید قبرش جایی باشد که مردم راحت تر و آشکارتر سر ایشان بیایند. آنچه آقای مولایی اصرار کرد من مخالفت کردم. بعد آمدم جایی را که قبر فعلی ایشان است نشان دادم. ایشان گفت اینجا پایه های است و تمام بتون آرمه است و قابل شکافتن نیست. من نپذیرفتم. ایشان گفت: حتی اگر بشود شکافت، اینجا قبر و ما مجاز به شکافتن نیستیم. من گفتم: این مساله را حل می کنم. را بیاورید تا نظر بدهند که می شود شکاف داد یا نه. و ثانیا آقای نجفی در وقت ساختن مسجد بالاسر فهرست قبور را برداشت. از ایشان می پرسیم که آیا قبر عالمی در اینجا هست یا خیر. شد و آقای نجفی آمد. بعد از داستان را شرح دادم و خواستم ایشان بیاید شرح بدهد که اینجا قبری از بوده است یا نه. ایشان آمد و گفت: تا آنجا که من صورت برداری کرده ام اینجا قبر کسی نیست. آقای مولایی گفت: چه اصراری دارید. من گفتم: نه اینجا که قبر نیست. بر فرض هم بتون باشد، آسان است. بالاخره به این امر تن دادند و شب درها را بستند و قالی را کنار زدند و عمله آوردند تا بشکافند. سنگ را برداشتند. موزائیک را هم برداشتند، خبری از بتون نبود. خاک و خاشاک را برداشتند یک مرتبه هر چه کلنگ زدند صدا می کرد. آقای مولایی گفت: من عرض کردم اینجا بتون است. من مخالفت کردم و گفتم: ببینیم چرا صدا می کند. دیدیم بزرگ است. برداشتند، در این وقت با کمال شگفتی دیدیم یک آماده و ساخته آن جا هست بدون این که ذره ای چیزی از استخوان و غیره در آن باشد. آقای مولایی گفت: این واقعا شبیه است. همانجا آقای را دفن کردند.» منبع📚 کتاب «مقالات و رسالات تاریخی‌« (دفتر چهارم)، از زبان حجت الاسلام محمد حسین اشعری فرزند مرحوم آیت الله علی اصغر اشعری قمی - از همدرسان امام راحل. @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🚨وقتی آیت الله بیدآبادی(ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد! روزی جمعی از اشرار که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند،تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند.پس از شور و مشورت با یکدیگر،به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به خودشان(تفریحی) بکنند! به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ بیدآبادی(رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند.گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و از تجرد درآورند.ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد،به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند.سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند. به محض ورود ایشان زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت،از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم آیت الله بیدآبادی(نور الله قبره)می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی،صفا آوردی!! ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی! آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند.آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود،در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته،وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد! جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند.زن مزبور،در حال رقص گهگاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید،این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را! پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند،ناگهان سر بلند کردند و به آنان می فرماید: تغییر دادم..... به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود،آن جماعت به طرف ایشان به می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید.در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف به سوی خداوند بازگرداندم.... 📚منبع:كتاب کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد اول،مؤلف: جبرائیل حاجی‌زاده ناشر: حریم دانش @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔 90 درصد پدر مادرهایی که در خانه سالمندان ساکن هستند، بچه هاشون تحصیل کرده و موقعیت اجتماعی خوبی دارند پس به جای دکتر و مهندس سعی کنیم اول انسان تربیت کنیم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh