eitaa logo
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
227 دنبال‌کننده
160 عکس
32 ویدیو
1 فایل
طاهررحیمی هستم، دکترای فلسفه اسلامی مدرس دانشگاه دغدغه ام فرهنگ، دین، خانواده ؛ هنر و سیاست است و به یاری حق در این کانال آنها را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. آیدی: @yaser6424 صفحه اینستاگرام: s.y.taherrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیَدکَ الخَیر... خیر به دست توست ۱۴۰۳
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند لباس فصل! قرآن کریم در بیان معنادار و لطیفی نسبت زن و مردرا اینگونه بیان می کند : آنها(زنان) لباس شما و شما نیز لباس ایشانید به نظرم یکی از برداشت های که می توان از این تعبیر داشت و از قضا با حال و هوای این روزها هم متناسب است این است که لباس مطلوب؛ لباسی است که متناسب با فصل باشد! یا به تعبیر دقیق تر لباسی است که با توجه به فصل و وضعیت صاحب لباس؛ از سلامت و امنیت او محافظت کند. اگر کسی در تابستان گرم، کلاه پشمی و پالتو بپوشد گرما زده شده و حالش به هم می خورد یا چنانچه کسی در سرمای زمستان لباس نازکی بپوشد سینه پهلو شده و ممکن است حتی حیات خود را از دست بدهد. گاهی درون زن، تابستان است عصبی است نابسامان و بی حوصله است ... لباس خوب(مرد) باید چگونه باشد؟ باید خنک کننده باشد سبک باشد لطیف عمل کند تا شرایط او به حال تعادل برگردد مثل یک شربت معطر و خنک گاهی درون مرد، زمستان است؛ خسته است ناامید است غمناک و تیره است لباس خوب(زن) باید چگونه باشد؟ باید گرمابخشی کند دلگرمی دهد بپوشاند و مدارا کند انرژی دهد مثل یک فنجان چای گرم گاهی درون زن پاییز است دلشکسته است به اندازه کافی به او آفتاب نرسیده است یا از چیزی پشیمان است یا... لباس خوب باید چگونه باشد؟ ... وقتی خانم در ایام عادات ماهیانه است وقتی مرد غرورش شکسته و زخم خورده است وقتی فشار کارهای خانه زن را خسته کرده است وقتی عزیزی از دست رفته است وقتی فراقی رخ داده است وقتی خانواده درگیر تنش مالی و اقتصادی است وقتی یکی از طرفین نیازمند توجه به نیازهای غریزی است وقتی وقتی ... این «همسر» است که باید او را بیش و پیش از همه دریابد و از سرمای زمستان یا گرمای تابستان به اعتدال بهار برگرداند گردش فصول طبیعی است و چه بی قواره است کلاه پشمی بودن درتابستان! از خدا می خواهم و بخواهیم که به ما توفیق دهد که در شادی ها ؛ علت باشیم نه فقط شریک و در غم ها ، شریک باشیم نه علت بهار به کام https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند تبلیغ بهشت با زن دوستی پرسید مگر شما نمی گویید استفاده از جذابیت های زن برای تبلیغ کالا توهین به زن است پس چرا خدا در قرآن برای تبلیغ بهشت از حوریان بهشتی صحبت کرده است؟ دیدم سوال جالبی است و اما پاسخ: اولا کلمه حورالعین صرفا مونث نیست البته توصیفات قرآن از حوری معمولا مربوط به زنان بهشتی است شاید به این دلیل که مخاطب مستقیم آیات مربوطه مردان بوده اند و یا رعایت برخی ظرائف روانی و اقتضائات جنسیتی و اخلاقی دیگر. اما برخی آیات دیگر تلویحا [ما تَشتهیه الاَنفُس : هرآنچه میل بهشتیان «اعم از زن و مرد» بدان باشد] و در برخی روایات، روشن تر به وجود نعمتی مشابه، برای زنان نیز اشاره شده است؛ پس مساله، تبلیغ بهشت به وسیله زن نیست بلکه توصیف بهشت با انواع لذات جسمی و از جمله لذت جنسی است که نعمت مشترکی است بین زنان و مردان بهشتی. بین این دو فرق ظریفی است حال ممکن است کسی بپرسد آیا صرف اشاره به لذات جنسی در بهشت، مذموم نیست؟! اولا نعمات و لذات اصلی بهشت معنوی است نه مادی اما سوال این است: آیا اصل لذت جنسی به خودی خود امر مذمومی است؟ قطعا خیر، نه عقلا و نه شرعا. مرز رابطه پاک با ناپاک کجاست؟ جایی که یک فعل از جایگاه و هدف طبیعی، عقلی، فطری و الهی خارج می شود؛ مثلا غذاخوردن، خوب است به شرطی که از پول حلال باشد، برای بدن مضر نباشد، زیاده روی نشود و... پس مهم این است که هر فعلی در جای خود باشد. لذت جنسی هم یکی از لطیف ترین نعمات و هدایای الهی به بشر است به شرطی که در جایگاه معقول، طبیعی و الهی خود باشد لذا رابطه با همسر، خوب و مفید، مایه انس و لذت و حتی مستحق ثواب است اما «خودارضایی» ، «همجنس بازی» و «زنا» نامعقول، غیرطبیعی، آلوده و حرام. آنچه بهشت با آن تبلیغ شده آن اولی است نه دومی قرآن در توصیف حوریه مکررا بر مفاهیمی چون طهارت [ازواج مطهره]؛ پوشیدگی [لولو مکنون]، عفت و دلبستگی صرف نسبت به همسر [قاصرات الطرف/ اتراب]، حُسن سیرت درکنار حسن صورت [خیرات حسان]، دوشیزگی و پاکی [لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان]، محفوظ بودن از نظر دیگران [مقصورات فی الخِیام] تاکید می ورزد. بنابر این سنخ تبلیغ و توصیف چنین نعمتی در قرآن (که اصل آن برای زن و مرد مشترک است) با آنچه امروزه برای تبلیغ کالاهای مصرفی در دنیای غرب رایج است کاملا متفاوت است در بهشت بر وصال خود حورالعین به عنوان یک زوجیت پاک ، «عفیفانه» ، خصوصی و همراه با عشق و انس تاکید می شود و در غرب جذابیت های اندام زن به شکل «هرزه وار» در «معرض عموم» گذاشته می شود برای اینکه تو را به وصال یک کالا برساند و آن زن و آن جذابیتها همگی واسطه و ابزارند برای پسندیده شدن یک شی دیگر و این یعنی https://eitaa.com/taherrahimi
قال امیرالمومنین علیه السلام: أَهْلَكَ اَلنَّاسَ اِثْنَانِ خَوْفُ اَلْفَقْرِ وَ طَلَبُ اَلْفَخْر دو چیز مردمان را هلاک ساخته است: ترس فقر و طلب فخر تحف العقول ج ۱ ص۲۱۵
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند من مرکزی ما ما یک منِ مرکزی داریم که افق کلی حرکت ما در زندگی را تعیین می کند و منشأ همه نیت ها، افعال، اهداف و حتی غم ها و شادی های ماست آدم هایی که من آنها کوچک است اهداف و افق هایشان هم کوچک است نیت هایشان هم، غم ها و شادی هایشان هم؛ و برعکس، آدم های بزرگ کار اصلی دین هم با همین من مرکزی است همه آنچه ما در وجودمان درک یا شهود می کنیم در همه انواع و سطوح آن، کار همین من (نفس) است و همین نفس است که «عالم» هر انسانی را می سازد و همین نفس غیرمادی است که تنها بستر اتصال وجودی ما به ماوراء ماده است چون ارتباط با حقایق فرامادی، ابزاری غیرمادی می طلبد و تنها بخش غیرمادی وجود ما همین نفس ماست. هر نوری بخواهد به عالم انسان ورود کند از همینجاست. برای انسانی که اصالت ماده(ماتریالیسم) را عمیقاً پذیرفته و فراماده را موهوم و بی معنا می داند، خلوت با یک پدیده غریبه ی بی معنا که در ماده و متریال جا نمی شود و دائما از درون به وجدان انسان مشت می کوبد، ترسناک است. وقتی انسان در درون، معنا و هویتی برای منِ غیرمادی خود پیدا نکرد، منِ خود را در نسبت با افراد، اشیاء، ثروت و غیره می آفریند. اینجاست که فُرم، سرگرمی، مُد، تکثّر ، تَن، دیگران، جامعه و... در زندگی انسان نقشی اصیل پیدا می‌کند. یعنی اگر کسی زمین من خود را خالی و بی جهت، دید مجبور است برای آن، معنایی خلق کند و به آن جهتی بدهد حال یا با یک «من مجازی ساختگی» و یا با «من دیگری (یا دیگران)». اینگونه انسان دچار مغالطه هویتی می شود و دیگری را خود می گیرد. همواره وقتی نقش حقیقت های اصیل کمرنگ می شود، تکثّر امور اعتباری جای آن را می گیرد. از ریشه های تکیه زیاد به قانون برای سامان بخشی به زندگی همین گم شدن من اصیل در حیات بشر امروز است دین چه می‌کند؟ همه این مسیر را برعکس می رود. یعنی تلاش می‌کند انسان را به خلوت عمیق با این من معنادار بکشاند تا آدمی با فهم جوهر الهی نفس، تنها دریچه اتصال به ملکوت را به روی خود بگشاید این من مرکزی که به ماوراء متصل شد تازه جوهر نورانی خود را و عظمت آن را می شناسند بدین شکل نور به واسطه نفس، در تمام افعال، نیت ها؛ هدف ها، غم ها، شادی ها و حتی ارتباطات خارجی انسان جاری می شود و تمام ابعاد او را دربر گرفته و نظام می دهد این یک جهت شدن، هماهنگ شدن و یک رنگ شدن ابعاد مختلف وجود انسان، همان توحید عملی است. اینگونه حتی عادی ترین و غریزی ترین کارهای انسان نورانیت می آفریند. خلوت، خودآگاهی و خداخواهی با هم نسبت مستقیم دارند من عرف نفسه فقد عرف ربه نسو الله فانساهم انفسهم
آگاه باشيد! يقيناً يارى خدا نزديك است سوره بقره آیه ۲۱۴
یه حبه قند اصالت تصور رایج این است که گروهی که امروزه به اهل سنت مشهورند و وجه مشترک ایشان قبول حقانیت خلفای چهارگاه بعد از پیامبر است؛ از همان ابتدا وجود داشته اند در حالی که دسته بندی شیعه و سنی بدین شکل؛ اساسا در قرنهای اولیه صدر اسلام وجود نداشته است و سابقه این دیدگاه یعنی حقانیت هر چهار خلیفه باهم به قرن دوم و اوایل قرن سوم باز می گردد توضیح آنکه : بعد از ع چند گروه عمده میان مسلمانان وجود داشت اول گروه کوچکی که خود را شیعه علی ع می نامید و به جانشینی بلافصل علی ع بعد از پیامبر اعتقاد داشت که از طرف دشمنان رافضی خوانده میشد مانند ، ابوذر و مقداد دوم کسانی که سه خلیفه اول و را حق می دانستند و علی ع را ظالم؛ به این ها عثمانیه می گفتند سوم گروهی که دو خلیفه اول و علی ع را بر حق ولی را ظالم می پنداشتند بسیاری از یاران اطراف علی ع اینها بودند که درکتاب های تاریخی در قرن ۱ و ۲ به اسم شیعه معروف بودند درحالی که خود امام بسیاری از تفکراتشان راقبول نداشت دسته چهارم بودند که ابتدا همراه علی ع و با عثمان مخالف بودند و بعد از ماجرای حکمیت، دشمن علی ع شدند و با او جنگید گروه پنجم می گفتند بین علی ع و عثمان یکی باطل است اما ما نمی دانیم حق باکیست بی طرفیم!! اینها به مُرجئه اولی شهرت یافت. یعنی بعداز شهادت علی ع هیچ جریانی در جامعه اسلامی همزمان به حقانیت خلفای چهارگانه اعتقاد نداشت. این گروه در واقع از اوایل قرن سوم در زمان تدریجا ایجاد شد.مسلمانان به فرقه های متعددی به لحاظ سیاسی، فقهی و کلامی تقسیم شده بودند عده ای از جمله احمد ابن حنبل (رئیس فرقه حنبلی) تلاش کردند با کمک حکومت مرکزی یک جریان رسمی ایجاد کنند و فرقه های افراطی را عملا از دایره این جریان رسمی خارج کنند این جریان در درجه اول با فرقه های روشنفکر مسلکی که گمان می رفت از «» پیامبر فاصله گرفته اند (مثل معتزله) و نیز گروههایی که تنگ نظرانه به اندک اختلافی حکم به کفر دیگران داده و دست به شمشیر می شدند و در «» مسلمین تفرقه می کردند (مثل خوارج و جهمیه) شکل گرفت لذا گروهی با چند فرقه که حتی قرار بود شیعه هم جزو آن باشد، با عنوان اهل «سنت» و «جماعت» به شکل رسمی و حکومتی تشکیل شد و برای پایان دادن به نزاع ها همه به رسمیت شناخته شدند! جالب این که برخی از فرقه های اهل سنت که اساسا این جریان برای کنار زدن ایشان تشکیل شده بود یا از ابتدا با آنها مشکل داشتند(مثل حنفی ها) بعدها اهل سنت شناخته شدند. دقیقا مانند «سازمان ملل متحد» که در جنگ جهانی دوم اساسا برای مقابله با آلمان و ایتالیا و ژاپن تشکیل شد اما بعدها با تغییر ماهیت خود همه کشورها را در برگرفت https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند: یک عکس دوست داشتنی این عکس را خیلی دوست دارم! می گویند انتهای عرفان، بازگشت به فطرت اولیه و پاک الهی است و عید نیز عید بازگشت به همین فطرت است. خدا وقتی بشر را آفرید خود را با تعلیم اسماء به انسان شناساند (و علّم آدم الاسما کلّها) و نه فقط زشتی فجور و زیبایی تقوا را به او الهام کرد ( فالهمها فجورها و تقواها) بلکه تمایل به انجام خیر را نیز در کام او ریخت که تفاوت مهمی با قبلی دارد (و اوحینا الیهم فعل الخیرات) ، ایمان را در دل او زینت بخشید و آن را خواستی کرد(حبّب الیکم ایمان و زیّنه فی قلوبکم) آنگاه از بشر میثاق ربوبیت گرفت و پرسید آیا من همان اله مدبّر و مربی تو نیستم؟ و انسان که هنوز آلوده به کفر حقیقت نشده بود بی درنگ پاسخ داد: بلی(الست بربکم؟ قالو بلی) خدا انسان را به دنیای دنی فرستاد اما کتابی به دست او داد تا ذکر باشد و تذکار برای همه آن تعلیم اسماء و الهام فجور و تقوا و ایمان و ربوبیت که در فطرت آدمی نهفته بود (فیه ذکرکم) این ذکر، باطل السّحر انس انسان با دنیای دنی و تسویل نفس و فریب شیطان بود و همه اینها برای اینکه انسان آنچه را درون خود دارد نپوشاند و کفر نورزد (کفر یعنی پوشاندن) ما با روزه، قرآن و ادعیه ماه رمضان در واقع چه می کنیم؟ دائم توجه مان را به پوشانندگی و کفروری خودمان جلب می کنیم و زشتی آن را متذکر می شویم (انا الذی عصیت جبار السّما انا الذی...) سپس زیر ذکر همان اسماءالحسنی می نشینیم( اللهم انی اسئلک بسمک... ) و آنگاه خود را در آغوش تدبیر و تقدیر و او رها می کنیم(آخرین فراز دعای ابوحمزه) و از همه نارها و زنجیرها خلاص می شویم (خلصنا من النار یا ) بازگشت به فطرت اولیه کودکی، خسته شده از تُنگ تَنگ دنیا، رو به ملکوت اعلی، دو دستی چسبیده به ذکر، آرام، امیدوار؛ همه چیزی است که من از این عکس میفهمم و شاید همه تحفه و توشه ای که باید در انتهای رمضان با خود داشته باشیم این عکس را خیلی دوست دارم... https://eitaa.com/taherrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللَّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَ سُنَّةَ نَبِيِّكَ حَتَّى لاَ يَسْتَخْفِيَ بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْق خدایا به دست او دینت را و سنّت پیغمبرت را آشکار ساز تا آنکه دیگر چیزی از حق و حقیقت از ترس احدی از خلق مخفی نماند «دعاى افتتاح» https://eitaa.com/taherrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سعدی: طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از «بلوغ». گفت در مسطور آمده است که سه نشان دارد: یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سِیّم بر آمدن موی پیش. اما در حقیقت یک نشان دارد و بس، آن که در بند رضای حق جلّ و علا بیش از آن باشی که در بند حظّ نفس خویش و هر آن که در او این صفت موجود نیست به نزد محققان بالغ نشمارندش «گلستان؛ باب تربیت» https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند: زمین خودی روز است و دلم نمی آید از استاد که عمیقاً وام دار اویم یادی نکنم و چیزی ننویسم به نظرم یکی از ویژگی های بسیار مهم استاد مطهری که می تواند برای فعالان امروز فضای فکری جریان حق و آنها که در مسیر روشنگری افکار عمومی قدم می زنند قابل توجه باشد این است که استاد مطهری دو ویژگی ممتاز و مکمل داشت که از او حقیقتا یک اجتماعی ساخته بود اول اینکه خود را نسبت به جریانات فکری رایج و شبهات افکار عامه مسئول و دغدغه مند می دید و به شدت نسبت به آنها احساس تکلیف می کرد تولید علم را هدفمند و ناظر به نیازهای واقعی و در صحنه دنبال می کرد تا جایی که حتی کتاب داستان راستان را زمانی نوشت که شرح او بر اصول فلسفه علامه، ایشان را به عنوان یک قدر به جامعه علمی معرفی کرده بود و این ناشی از تکلیف مداری، اخلاص و رصد نیازها به شکل توأمان بود اما ویژگی مهم دیگر او این بود که این توان را داشت که سوالات جامعه را در زمین بازی اندیشه خودی پاسخ دهد نه زمین فکری رقیب. مطهری مسئله و اشکال را از متن جامعه می گرفت اما اینکه ریشه و منشاءطرح چنین سوالی کجاست و اینکه آیا اصلا خود این سوال درست است یا بر پیش فرض باطلی استوار شده را بر اساس زمین فکری اندیشه خودی تحلیل می کرد و پاسخ می داد. وقتی زمین طرح یک سوال یا یک مطالبه غلط باشد هر پاسخی که به آن بدهی در زمین رقیب بازی کرده ای و با کنشی منفعلانه بر موجی که او ساخته حرکت می کنی و مطهری این هوشمندی را داشت که چنین نکند او می توانست اشکالات ها را در دستگاه تحلیلی اندیشه خودی بریزد ، اجزای مسئله را در همین پازل جایابی کند و نهایتا پاسخی فعال و راهکاری بومی بیابد مثلا در بحث دلیل گرایش بشر به فرضیات متعددی در غرب مطرح شده، عده ای ریشه دین را ترس، عده ای جهل، عده ای ضعف و ... دانسته اند و برایش فلسفه ها بافته اند مطهری بعد از اینکه نشان می دهد شواهد این فرضیات تا چه اندازه سست و موهوم است تاکید میکند که همه این نظرات، یک پیش فرض دارد و آن اینکه دین و تعالیم آن موهوم و ساختگی است و مطلقا ریشه ای در حقیقت ندارد لذا امری نامعقول و روانی است حال ببینیم ریشه روانی آن کجاست؟! در حالی که فلسفه ارسال دین هدایت‌گری حقیقتی خارجی به اسم و ریشه گرایش به آن هم دو واقعیت اصیل و است لذا این دین نیست که باید برایش دنبال توجیه روانی باشیم بلکه بی دینی است که دلیل می خواهد پس کتاب «علل گرایش به مادیگری» را می نویسد نه علل گرایش به دین. و این یعنی بازی در زمین خودی نمونه دیگر این شیوه را در مواجهه مطهری با میتوان دید. استاد ابتدا نشان می دهد که اختلاف و عدم تشابه زن و مرد در نظام حقوقی اسلام به دلیل تفاوت های طبیعی در خلقت آنهاست لذا شعار برابری جنسیتی «به معنای تشابه» نامعقول، غیرطبیعی و ظالمانه است و به جای جنسیتی باید به دنبال جنسیتی بود اما مهم تر اینکه مطهری معتقد است زمین بازی برابری زن و مرد در غرب، بدون توجه به مهمترین عرصه بروز زن و مرد یعنی عرصه خانواده صورت بندی شده است گویی زن و مرد اساسا قرار نیست مکمل هم دیده شوند فقط به عنوان دو فرد مستقل و جدا یا نهایتا دو شهروند اجتماعی مطرح اند پس باید در همه چیز مشابه باشند یا مشابه قرارداد شوند! مطهری توجه می دهد که غرب زمین بازی اش در این موضوع دو مولفه ای است(فرد /جامعه) در حالی که مهمترین عرصه تعامل مکمل و زن و مرد در نظام هستی در قالب نهاد طبیعی و غیرقراردادی «» شکل می‌گیرد. تقلیل روابط خانوادگی به روابط اجتماعی مهم ترین خلأ نظام اندیشه غرب در تنظیم نظام حقوقی است و ریشه اصلی بحران خانواده در معاصر همین است اینجاست که مسئله، ابعاد تازه ای پیدا می کند و این یعنی نظام فکری خودی. در مسیر اسلامی راهی جز راه مطهری سراغ ندارم روحش شاد https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند نیکو ترین معاش فرمود نحن اُمراءُ الکلام: ما امیران کلامیم، و حقا که چنین است اما در بین کلمات همین امیران، برخی چنان راهبردی و اصولی است که ده ها فرع و نتیجه را می توان بر آن مترتب کرد. علی نامی نزد سلام الله علیه بود حضرت به او فرمود یا علی بگو ببینم مَن اَحسنُ الناس معاشا؟ نیکوترین معاش را چه کسی دارد؟ او گفت آقاجان شما آگاه ترید فرمود: من حسُنَ معاشُ غیره فی مَعاشه کسی که معاش دیگران در بستر معاش او نیکو باشد؛ سپس فرمود حالا بگو بدترین معاش از آن کیست؟ گفت شما آگاه ترید فرمود: من لم یَعِش غیره فى معاشه کسی که دیگری در بستر معاش او زندگی خوب و خوشی نداشته باشد از این عبارت می توان ده ها نتیجه اقتصادی، زناشویی، تربیتی، اخلاقی و معاشرتی گرفت مثلاً می‌شود از آن، ارزش اشتغال آفرینی را فهمید می شود با این ملاک، به سراغ حاکمان رفت و به آنها متذکر شد که اگر زندگی مردم در بستر شما دچار تنگناست و شما تلاشی برای بهبود آن نمی کنید بدترین های روزگارید اما شاید یکی از مهمترین مصادیق روایاتی این چنین؛ زندگی باشد. بهترین زندگی ها از آن کیست؟ آنکه دیگران در بستر زندگی او بهتر و بیشتر زمینه رشد پیدا کنند. مردی که خانواده اش در بستر زندگی او بیشترین زمینه رشد را پیدا کنند بهترین است. این بسترسازی ممکن است از جهت اقتصادی باشد که تلاش برای توسعه زندگی از امتیازات مرد است؛ مردی که با منّت نفقه می دهد و را برای عادی ترین خواسته ها دچار مضیقه و تحقیر می کند با جوانمردی و مردانگی فرسنگ ها فاصله دارد این بستر سازی همچنین می تواند از جهت عاطفی و روانی باشد مرد باید پناهگاه امن همسرش باشد مردی که آغوش عاطفی یا غریزی خود را و یا زمینه های همدلی و همزبانی خود را از همسرش دریغ می کند تکیه گاه محکمی نیست زمینه دیگر؛ بستر پرورش و است بزرگی به درستی می فرمود نقش پدر در امر تربیت فرزندان مانند حوضی است که بچه ها مانند ماهی در آن زمینه تحرّک و تجربه کردن را پیدا می کنند هرچه حوض تنگ تر باشد زمینه تقلا و رشد کودک کمتر می شود. اساسا مومن به اطرافیانش سخت نمی گیرد و دیگران در کنار او به تکلّف نمی افتند او به سلیقه خانواده اش می خورد نه خانواده به سلیقه او؛ به تعبیر روایت، قليلُ المؤونه و كثير المَعونة است خرجش کم است و یاری اش زیاد همچنین زنی که برای مرد و خانواده اش بستر رحمت و عطوفت است مایه امید و دلگرمی است لیّن است ساده گیر است درگیر تکلّفات و تشریفات زائده نیست بستر اش را با اولویت های کاذب از کودکانش دریغ نمی کند در پاسخگویی به نیازهای غریزی، مَردش را در مضیقه نمی گذارد و در یک کلام، معاش دیگران در بستر او نیکوست؛ نیز بهترین است و اگرنه ، نه. ختم کلام آنکه: بخش مهمی از رشد انسان جز با فراهم کردن زمینه برای دیگران میسّر نمی شود. https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند: چرا دخترها دوست داشتنی هستند؟ من فکر می کنم دخترها چند مهارت ذاتی و خدادادی دارند که موجب می شود دلنشین و دوست داشتنی باشند و همین مهارت هاست که می تواند نوعی قدرت نرم را در آنها بیافریند اول اینکه دخترها عموما خیلی بهتر و حقیقی تر می گیرند . انس گرفتن حقیقتا یک مهارت است و اگرچه در خیلی از انسانها کم و بیش وجود دارد اما در دخترها و بعدتر خانم ها به دلیل انعطاف پذیری و لطافت روحی بیشتر، بسیار قوی تر است مهارت دوم مهارت و همدردی است این مهات مهم نیز در برقراری ارتباط عاطفی و ایجاد صمیمیت فوق العاده تعیین کننده است. همدلی لزوما به معنای پذیرش و یا نداشتن موضع در مقابل احساس افراد نیست بلکه به معنای درک شرایط و موقعیت روحی طرف مقابل و فهم احساس الان اوست که بخشی از هوش عاطفی است. این مهارت در تربیت فرزند نیز بسیار تعیین کننده است. بچه ها باید حس کنند احساسشان توسط والدین شده است حتی اگر کارشان شایسته تنبیه باشد. اما شاید مهم تر از همه اینها مهارتی است که کمتر به آن توجه‌ شده و آن قابلیت «تکثیر محبت» است. دریافت محبت برای دخترها و خانم ها اگرچه مانند جذب آفتاب و آب برای یک ، حیاتی و ضروری است اما خانم ها این قابلیت مهم را دارند که محبتی را که دریافت می کنند در وجودشان متکثر و تقویت کرده و سپس چند برابر آن را در اطرافیانشان پخش می کنند یعنی مانند یک ترانسفورماتور برقی را که دریافت می کنند تقویت کرده و مانند یک منشور ، محبت را به اشکال مختلف به دیگران هدیه می دهند این اطرافیان اعم از همسر و فرزند و ... است مهمترین منابع دریافت محبت برای یک دختر، پدر و بعدا همسر است. به همین دلیل است که بسیاری از زنانی که علیه فرزندانشان خشونت های عجیب و غریب به خرج می دهند کسانی هستند که تقریبا هیچ محبتی از جانب همسرشان دریافت نکرده اند و بلکه برعکس... فقر عاطفی اگر از حدی بگذرد زنان را به افراد عجیب و غریبی تبدیل می کند از لج بازی و بهانه گیری و بدخلقی گرفته تا خشونت اما از آن سو هرچه این مخزن عاطفی غنی تر باشد جلوه های بی نظیر تری از «جمال» به معنای اعم آن خلق می کند.‌ مردان هوشمند به دختران و زنانشان بیشتر محبت می کنند چون می دانند در این سرمایه گذاری حتما سود می برند دختران، مظهر رحمت و تجلی جمال باری تعالی هستند آری دختران دوست داشتنی اند روز دختر مبارک https://eitaa.com/taherrahimi
منم بنده‌ی اهل بیت نبی ستاینده‌ی خاک پای وصی نترسم که دارم ز روشندلی به دل مهر جان نبی و علی چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی خداوند امر و خداوند نهی که من شهر علمم علیم در است درست این سخن گفت پیغمبر است گواهی دهم کاین سخن راز او است تو گویی دو گوشم که آواز او است چو باشد ترا عقل و تدبیر و رای به نزد نبی و علی گیر جای گرت زین بد آید گناه من است چنین است این رسم و راه من است به این زاده‌ام هم به این بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم حکیم ابوالقاسم فردوسی https://eitaa.com/taherrahimi