eitaa logo
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
227 دنبال‌کننده
159 عکس
32 ویدیو
1 فایل
طاهررحیمی هستم، دکترای فلسفه اسلامی مدرس دانشگاه دغدغه ام فرهنگ، دین، خانواده ؛ هنر و سیاست است و به یاری حق در این کانال آنها را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. آیدی: @yaser6424 صفحه اینستاگرام: s.y.taherrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: حرم، حریم، حرمت، محرَم در تعالیم دینی ریشه یابی لغوی؛ در بسیاری از موارد می تواند موجب رفع سوءتفاهمات یا روشن شدن حقایق شود. مثلا در منطق دینی مرد و زن غربیه نسبت به هم اصطلاحا نامحرم نامیده می شوند و دین برای این نسبت؛ حدودی تعیین کرده است. این مرز گذاری را می توان با سوءظن تحلیل کرد و برای آن بافته های موهوم ردیف کرد از بدبینی اسلام نسبت به امر جنسی تا متضاد دیدن مرد و زن یا منزوی خواهی زن و... اما حکمت این فاصله گذاری را می شود تا حد زیادی از خود لغت و ریشه یابی آن متوجه شد. نامحرم با واژه هایی چون حرام، حرمت، محرّم، حرم و حریم هم ریشه است. وقتی میگوییم فلان مکان،حرم است«مثل مسجدالحرام» یا نام روزهایی را«محرّم الحرام» می گذاریم بدین معناست که این مکانها یا زمانها از منظر الهی دارای احترامی ویژه است که باید آن را حفظ کرد بر همین مبنا وقتی می گوییم فردی نامحرم است یعنی دارای حریمی است که باید محترم شمرده شود نه اینکه او شرّ و شیطانی است و باید از او دور شد! این حرمت، هم برای مردان و هم زنان به ویژه زن و مرد مومن، صادق است یعنی این طور نیست که فقط زن و مرد نسبت به هم حریم داشته باشند و نامحرم باشند بلکه بین خود مردان و زنان نیز مرزهای شرعی و اخلاقی موضوعیت دارد مثلا دو مرد یا دو زن نمی توانند به هر قسمتی از بدن یکدیگر نگاه کنند هرچند بدون قصد جنسی باشد، همچنین انسان شرعا اجازه نگاه جنسی به هیچ محرم و نامحرمی را جز همسر ندارد یعنی افراد در دایره این حدود نسبت به هم نامحرم اند. پس و حریم و او محترم است و اقتضائات متفاوت جنسی و جنسیتی زنان و مردان نسبت به هم موجب می شود که حریم های مختلفی برای حفظ این حرمت، میان ایشان تعریف شود اما جنس و زن در این حوزه حامل گوهرها و مزیت های ویژه ای است و به تبع آن دارای حریم و حرمتی متفاوت است که توجه به حفظ آن ضروری تر و شکستن آن مخرب تر است.این مطلب فراتر از پوشش شرعی است. خلاصه آنکه در منطق دین؛ زن، و او حرم است و کسی جز محارم به حریم این حرم راه ندارند آن هم در حد و حدودش. تنها همسر است که به همه این حریم راه دارد شرط ورود کامل به این حریم، رعایت ، پذیرش و تعهد به از آن است() پاسداشت حرمت این حرم، هم بر دوش مردان است و هم خود زن چون حرمت این حرم اولا و بالذات، حق الله است نه حق فردی زن اساسا مالک اولیه بدن ما و همه زیبایی هایش خداست(یا مالک رقّی) و شکستن حریم و حرمت جسم و متعلقات آن، بالذات حق هیچ کسی نیست و انسان امانت دار این حرم است. تلک حدود الله فلا تقربوها https://eitaa.com/taherrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
. یه حبه قند: داستان تکوین و تشریع ‏ ‏ ‏ یعنی خلقت و نظام تکوین یعنی قواعد وساختارهای حاکم بر آن ‏ هم همان شریعت است و نظام تشریع یعنی قواعد و احکامی که از سوی خدا به انبیا، وحی می‌شود ‏«نظام تکوین و تشریع بر هم منطبق و با هم هماهنگ است» علت این اصل این است که منشاء صدور هر دو نظام (تکوین و تشریع) یک چیز است و آن، خداست و خداوندحکیم است ‏پس آنچه حلال یا واجب شده به دلیل منفعت و حُسن حقیقی آن و نیز به دلیل انطباقش با نظام تکوین بوده و هرچه حرام شده به دلیل قبح حقیقی آن و تناقضی است که با نظام تکوین داشته است «یحلّ لهم الطیبات و یحرّم علیهم الخبائث پاکیزه ها را بر ایشان حلال و ناپاکیزه ها را برآنها حرام می کند» اعراف۱۵۷ توجه به همین اصل ساده اما مهم در رویکرد کلی ما به دین بسیار موثر است ‏کسی که فکر می کند خدا خط قرمزهایی که اصلا معلوم نیست حکمتی تکوینی دارد یا نه را برای بشر تشریع کرده وبرای آنها تشویق بهشت و تنبیه جهنم را قرار داده است مثل دانشجویی است که خودش پزشکی را دوست ندارد اما چون پدرش در ازای اخذ مدرک پزشکی توسط او وعده های مالی گسترده ای به او داده، می رود و پزشکی را می خواند ‏دین داری با چنین پیش فرضی احتمالا انسان را بیشتر طلبکار میکند ‏اما کسی که می داند دستورات دینی برطرف کننده نیازهای طبیعی و فطری او به شکل کافی، سالم و بهینه است و با تبعیت از دستوراتی که همگی به نفع خود اوست پاداش مضاعفی هم دریافت می کند، هرچه بیشتر دین داری کند خود را بدهکارتر و شرمنده تر می بیند مثل کسی که برای سلامتی خودش به دستور پزشک گوش می کند و برای این تبعیت، از خود پزشک پاداش مفصلی هم دریافت می کند • انسان فطرتا برای تغذیه روحی و فکری اش نیازمند اتصال روزانه به مبدا خویش است؟ دین هم به همین دستور داده زن و مرد و کارکردهای جنسیتی آنها در نظام تکوین متفاوت است؟ دین هم برهمین مدار حکم کرده • ‏پوشیدگی، نگهبان و است؟ دین هم همین را خواسته. • جریان طبیعت بر محور سامان یافته است؟ دین هم بر همین مبنا همجنسگرایی و خودارضایی را نفی کرده و بر تاهّل و نفی تجرد تاکید کرده است. خلقناکم ازواجا و قلب معیار تمایز ما از حیوان است؟ دین نیز دشمن هر چیزی است که عامل رکود و رخوت این دو موهبت عظیم است • غریزه جنسی طبعا و نیازمند مدیریت است تا آسیب نزند؟ اصول اخلاق جنسی دین مانند اصل غیرت و حیا نیز برهمین قاعده استوار شده البته حکیمانه بودن دستورات دین به این معنا نیست که دست عقل بشری به حکمت تمام احکام یا تمام حکمت یک حکم می رسد. https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
ما یک منِ مرکزی داریم که منشأ و مصدر همه افعال ما نیت های ما اهداف ما غم ها و شادی های ماست آدم های کوچک اهدافشان هم کوچک است نیت هایشان هم کوچک است افعالشان هم، غم ها و شادی هایشان هم آدم های بزرگ اهدافشان هم بزرگ است نیت هایشان هم غم ها و شادی هایشان هم کار اصلی دین هم با همین من مرکزی ماست چون این من، اصلی ترین مبدا کشف در انسان است و حقیقتی است که جهان و به تعبیر دقیق تر«عالم» هر انسانی را به نسبت ظرفیتش و میزان درکش از حقیقت می سازد. همه انواع ادراکات کار همین است امانکته اینجاست که برای اتصال وجودی ما به عالم ماوراء ماده، تنها یک بستر وجود دارد و آن بستر نفس ماست. هر نوری بخواهد به عالم انسان ورود کند از همینجاست. جانکاه ترین درد بشر امروز هم بیگانه شدن با همین من معنادار و گم کردن آن است.‌ از نشانه های مهم این از خودبیگانگی، ترس انسان امروز از «خلوت» با خود است. حقیقتا هم خلوت با پدیده غریبه ای که دائما بی معنایی و میان تهی بودن هویت انسان را به او یادآوری می‌کند ترسناک است. وقتی انسان در درون، معنا و هویتی برای خود پیدا نکند این هویت را در بیرون از خود و در نسبت خود با افراد، اشیاء، پول و غیره به شکلی موهوم می آفریند. اینجاست که فرم، سرگرمی، مُد، تکثّر و تَن در زندگی انسان نقشی حیاتی و اصیل پیدا میکند هم برای معنابخشی خارجی به یک بی معنایی درونی، هم برای فرار پی در پی از مواجهه باآن من ترسناک، هم به این دلیل که اگر تنها چشم ناظردر زندگی ما چشم انسان های دیگر فرض شود لاجرم همه همت انسان باید معطوف به کسب رضایت ازهمین چشمها شود. اینگونه است که انسان، زمین خالی وجود خود را با دیگری «من مجازی» و دیگران پر می‌کند و درواقع به ایشان واگذار می‌کند. از ریشه های تکیه زیاد به قانون نیز همین گم شدن من اصیل و نقش آن در حیات بشر است چه می‌کند؟همه این مسیر را برعکس می رود. یعنی تلاش می‌کند انسان را به خلوت عمیق با این من معنادار بکشاند تا آدمی با فهم جوهر الهی نفس، دریچه اتصال به ملکوت را به روی خود بگشاید این من مرکزی که به ماوراء متصل شد به غنای حق غنی؛ به عزت او عزیز و به رحمت او رحیم می شود. نفس که نورانی شد این در تمام افعال، نیت ها؛ هدف ها و ارتباطات خارجی انسان نیز جاری می شود و تمام ابعاد او را دربر می‌گیرد و می‌کند این یک جهت شدن، هماهنگ شدن، یک رنگ شدن و یکی شدن ابعاد مختلف وجود انسان، همان توحید عملی است. اینگونه حتی عادی ترین و غریزی ترین کارهای انسان هم برایش نورانیت می آفریند خلوت، و خداخواهی با هم نسبت مستقیم دارند https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند کلام اعجاز و اعجاز کلام زمانی نازل شد که عرب به شعر، ادبیات و قدرت کلام خود به شدت می‌بالید اصلا [در مقابل عرب] یعنی گنگ و کسی که نمی تواند مانند خوب حرف بزند قرآن که نازل شد دوست و دشمن به بودن آن اعتراف داشتند مومنین آن را و دشمنان، می دانستند هیچ یک از پیروان ادیان امروزی لفظ کتاب هایشان را ؛ اعجاز یا از جانب خدا نمی دانند مثلا انجیل های چهارگانه همگی نقل قول های بشری از سخنان وحیانی و تعالیم و تاریخ اوست بله! تردیدی نیست که قرآن صرفا برای خواندن نیست بلکه اصل؛ فهمیدن و عمل کردن به آن است اما قرائت قرآن به خودی خود بر ما اثرگذار است. چرا؟ چون خود این الفاظ؛ است؛ مانند اثر آرام بخشی که صدای مادر و نوازش او بر نوزاد دارد با این که نوزاد نه متوجه محتوای کلام می شود و نه حتی شناختی آگاهانه درباره نسبت مادر با خودش دارد. انس و ضمیر بشر با خالقش موجب می شود که از ظاهر کلام وحی نیز اثر بپذیرد نه فقط عربی، بلکه هیچ زبانی را نمی شود دقیقا با ظرافت های معنایی اش به زبانی دیگر ترجمه کرد کسی که بخواهد زیبایی و لطافت کلام را بچشد فقط باید فارسی بیاموزد فاصله ترجمه فرانسوی حافظ با خود آن، زمین تا آسمان خواهد بود چه رسد به قرآن که اولا یک متن عربی معمولی نیست بلکه موزون؛ آهنگین و پر از ظرافت ها و دقتهای معنایی عجیب و است ثانیا الفاظش است. مثلا قرآن در توضیح مراحل تکوّن جنین می گوید بعد از ، عَلقه شکل می گیرد درکتاب لغت، سه معنا دارد؛ خون بسته؛ زالو؛ آویزه. مترجم، قاعدتا معنای اول را انتخاب می کند اما امروز که با چشم مسلح، جنین را می نگرند می گویند ساختار جنین در آن مرحله عینا شبیه ساختار بدن زالوست و ضمنا از دیواره رحِم آویزان است! اعجاز یعنی این از همین جا می شود فهمید که چرا نمی شود را به فارسی خواند؛ چون قرآن را نمی شود دقیقا ترجمه کرد! معنای بسم الله الرحمن الرحیم در ساده ترین شکل، حداقل نیاز به ده پانزده صفحه توضیح و تفسیر دارد بگذریم که فقط در توضیح همین عبارت می شود کتاب ها نوشت چنانچه نوشته اند! پ ن :البته برای آشنایی کلی با معارف قرآن، ترجمه سلیس و قابل فهم آن برای عموم جامعه امری ضروری است https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند اصالت تصور رایج این است که گروهی که امروزه به اهل سنت مشهورند و وجه مشترک ایشان قبول حقانیت خلفای چهارگاه بعد از پیامبر است؛ از همان ابتدا وجود داشته اند در حالی که دسته بندی شیعه و سنی بدین شکل؛ اساسا در قرنهای اولیه صدر اسلام وجود نداشته است و سابقه این دیدگاه یعنی حقانیت هر چهار خلیفه باهم به قرن دوم و اوایل قرن سوم باز می گردد توضیح آنکه : بعد از ع چند گروه عمده میان مسلمانان وجود داشت اول گروه کوچکی که خود را شیعه علی ع می نامید و به جانشینی بلافصل علی ع بعد از پیامبر اعتقاد داشت که از طرف دشمنان رافضی خوانده میشد مانند ، ابوذر و مقداد دوم کسانی که سه خلیفه اول و را حق می دانستند و علی ع را ظالم؛ به این ها عثمانیه می گفتند سوم گروهی که دو خلیفه اول و علی ع را بر حق ولی را ظالم می پنداشتند بسیاری از یاران اطراف علی ع اینها بودند که درکتاب های تاریخی در قرن ۱ و ۲ به اسم شیعه معروف بودند درحالی که خود امام بسیاری از تفکراتشان راقبول نداشت دسته چهارم بودند که ابتدا همراه علی ع و با عثمان مخالف بودند و بعد از ماجرای حکمیت، دشمن علی ع شدند و با او جنگید گروه پنجم می گفتند بین علی ع و عثمان یکی باطل است اما ما نمی دانیم حق باکیست بی طرفیم!! اینها به مُرجئه اولی شهرت یافت. یعنی بعداز شهادت علی ع هیچ جریانی در جامعه اسلامی همزمان به حقانیت خلفای چهارگانه اعتقاد نداشت. این گروه در واقع از اوایل قرن سوم در زمان تدریجا ایجاد شد.مسلمانان به فرقه های متعددی به لحاظ سیاسی، فقهی و کلامی تقسیم شده بودند عده ای از جمله احمد ابن حنبل (رئیس فرقه حنبلی) تلاش کردند با کمک حکومت مرکزی یک جریان رسمی ایجاد کنند و فرقه های افراطی را عملا از دایره این جریان رسمی خارج کنند این جریان در درجه اول با فرقه های روشنفکر مسلکی که گمان می رفت از «» پیامبر فاصله گرفته اند (مثل معتزله) و نیز گروههایی که تنگ نظرانه به اندک اختلافی حکم به کفر دیگران داده و دست به شمشیر می شدند و در «» مسلمین تفرقه می کردند (مثل خوارج و جهمیه) شکل گرفت لذا گروهی با چند فرقه که حتی قرار بود شیعه هم جزو آن باشد، با عنوان اهل «سنت» و «جماعت» به شکل رسمی و حکومتی تشکیل شد و برای پایان دادن به نزاع ها همه به رسمیت شناخته شدند! جالب این که برخی از فرقه های اهل سنت که اساسا این جریان برای کنار زدن ایشان تشکیل شده بود یا از ابتدا با آنها مشکل داشتند(مثل حنفی ها) بعدها اهل سنت شناخته شدند. دقیقا مانند «سازمان ملل متحد» که در جنگ جهانی دوم اساسا برای مقابله با آلمان و ایتالیا و ژاپن تشکیل شد اما بعدها با تغییر ماهیت خود همه کشورها را در برگرفت https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: یک عکس دوست داشتنی این عکس را خیلی دوست دارم! می گویند انتهای عرفان، بازگشت به فطرت اولیه و پاک الهی است و عید نیز عید بازگشت به همین فطرت است. خدا وقتی بشر را آفرید خود را با تعلیم اسماء به انسان شناساند (و علّم آدم الاسما کلّها) و نه فقط زشتی فجور و زیبایی تقوا را به او الهام کرد ( فالهمها فجورها و تقواها) بلکه تمایل به انجام خیر را نیز در کام او ریخت که تفاوت مهمی با قبلی دارد (و اوحینا الیهم فعل الخیرات) ، ایمان را در دل او زینت بخشید و آن را خواستی کرد(حبّب الیکم ایمان و زیّنه فی قلوبکم) آنگاه از بشر میثاق ربوبیت گرفت و پرسید آیا من همان اله مدبّر و مربی تو نیستم؟ و انسان که هنوز آلوده به کفر حقیقت نشده بود بی درنگ پاسخ داد: بلی(الست بربکم؟ قالو بلی) خدا انسان را به دنیای دنی فرستاد اما کتابی به دست او داد تا ذکر باشد و تذکار برای همه آن تعلیم اسماء و الهام فجور و تقوا و ایمان و ربوبیت که در فطرت آدمی نهفته بود (فیه ذکرکم) این ذکر، باطل السّحر انس انسان با دنیای دنی و تسویل نفس و فریب شیطان بود و همه اینها برای اینکه انسان آنچه را درون خود دارد نپوشاند و کفر نورزد (کفر یعنی پوشاندن) ما با روزه، قرآن و ادعیه ماه رمضان در واقع چه می کنیم؟ دائم توجه مان را به پوشانندگی و کفروری خودمان جلب می کنیم و زشتی آن را متذکر می شویم (انا الذی عصیت جبار السّما انا الذی...) سپس زیر ذکر همان اسماءالحسنی می نشینیم( اللهم انی اسئلک بسمک... ) و آنگاه خود را در آغوش تدبیر و تقدیر و او رها می کنیم(آخرین فراز دعای ابوحمزه) و از همه نارها و زنجیرها خلاص می شویم (خلصنا من النار یا ) بازگشت به فطرت اولیه کودکی، خسته شده از تُنگ تَنگ دنیا، رو به ملکوت اعلی، دو دستی چسبیده به ذکر، آرام، امیدوار؛ همه چیزی است که من از این عکس میفهمم و شاید همه تحفه و توشه ای که باید در انتهای رمضان با خود داشته باشیم این عکس را خیلی دوست دارم... https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
. ۱. یعنی برقراری رابطه سِلم با قواعد حاکم بر نظام هستی و سلم یعنی همراهی و هماهنگی یعنی نبود تنش و تضاد و تناقض. یعنی تنظیم و انطباق با در همه مراتبش؛ یعنی هماهنگی طبیعت؛ غریزه و فطرت؛ این است که قرآن در شب قدری نازل می شود که ظرف سلم و سلام و امنیت است آن هم ازمبدائی که یکی از نامهای مبارکش «السلام» است همو که مومنین را به «سُبل السلام» هدایت می کند (مائده۱۶) و نزد خود در «دارالسلام» جای می دهد(انعام ۱۲۷) و نسبت بهشتیانش با یکدیگر چیزی جز سلام نیست (واقعه ۲۶) ۲. پس مومن (مسلم) اهل سلم و سلامت است که فرمود المسلم من سَلم المسلمون من لسانه و یده و چنین است که هرگاه قامت می بندد و به می رود و یکتای ودود را زیارت می کند مهم ترین تحفه اش دربازگشت به عالم کثرات؛ سلام است آنجا که در بازگشت از مقام توحید دراولین گام به انسان کامل می رسد و به او می دهد السلام علیک ایها النبی؛ باز پائین ترمیآید وهمه بندگان صالح او را مخاطب خود می بیند و به ایشان نیز سلام می دهد و نهایتا همه مخلوقات او را پیش رویش می نشاند و به تمام عیال الله سلام میدهد السلام علیکم به خرم از آنم که.. ۳. نکته اینجاست که هماهنگی با حق و رسیدن به ساحل سلام و سلامتی؛ درعالمی چنین گسترده و پیچیده و چندلایه با تهدیدها و تحدیدهایی چنین خطیر و مهلک؛ در مسیری چنین ممتد و و با بضاعتی چنین محدود و پرآسیب، ممکن نیست مگر ازطریق اعتصام به حبلی که خود آویخته باشد نه افتاده؛ سفینه ای که دراین بحر طوفان زده پر اژدها، خودش ظرف سلامت و امنیت باشد؛ آرام باشد و ؛ خالی ازهر تضاد و تناقض وتردید، دور ازهر کندی و کژی و متصل به مبدا سلم. آری این قطب نما لاجرم باید عاری از باشد ۴. دو کوهنورد که کمرهای خود را با طنابی به هم می بندند؛ دو انگشت را که به هم می چسبانی؛ آن چند پاروزنی که با اشاره های دست مربی؛ همه با هم پارو ها را حرکت می دهند و... این به هم بستگی و این به هم پیوستگی و هم جبهگی و این تمسک و نامش می شود حال اگر این پیوستگی با ولی حق بود می شود ولایت حق اگرنه ولایت باطل که فرمود لاتتخذوا عدوی وعدوکم اولیا ۵. نظام تکوین(خلقت) و برهم منطبق و باهم هماهنگ است و دین؛ نرم افزار برقراری چنین نسبتی (سلم) با هستی است و آن و آن سفینه ؛ کتاب است و و نتیجه اش تشبّه و تقرب به همان مبداء سلام. پس از مهمترین مصادیق رابطه سلم با نظام هستی رابطه سلم با حق و پذیرش ولایت اوست ۶. دوباره بخوان: من کنت مولاه فهذا مولاه ومجدد آرزو کن: انی سلم لمن سالمکم https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند حواس دل! بعضی ها فکر می کنند دین داری جلوی و ما رو میگیره اما به نظر من نه تنها اینطور نیست بلکه بعضی حس ها هستند که جز با دین داری نمیشه مزه اونها رو چشید؛ حس هایی مثل حس لطیف مناجات با خدا، حس شیرین کار پنهانی و خالصانه برای خدا، حس لذت بخش گذشتن از لذت های حرام، حس مناعت طبع ناشی از بی نیازی از غیرخدا، حس شورانگیز حقیقی به خدا، حس آرامش و رضایتی که به انسان از انجام تکلیف و مسئولیت دست میده، حس بلندنظری ناشی از پیگیری های متعالی؛ حس های پایدار و پاک؛ و... از همه جالب تر حس دوگانه خوف و رجا است؛ خوف از اینکه گناهان انسان بخشیده نشده باشد یا عمل خیرش مقبول نباشد خوف از عدم عاقبت به خیری و... همه اینها در کنار امید؛ امید به واسعه خدا، به شفاعت اهل بیت ع، امید به ثبات قدم در راه حق، امید به پیروزی و غلبه نهایی جبهه حق؛ واقعا خدا چقدر با این حس دوگانه آدم ها رو رشد میده... همه این حس های ناب فقط و فقط در فضای دین داری تجربه میشن و مزه لطیف اون ها رو افرادی که در دایره دین داران نیستند نمی چشند. اینها رو گفتم تا بگم نوعی از [شادی عمیق و درونی] وجود داره که از جنس همین حس هاست و فقط روزیِ دین داران حقیقی است. شادیِ درونی حجاج در انتهای اعمال یا شادی روزه داران در روز از این نوعه. بعضی ها می خندند که شاد شوند اما برخی چون از درون شادند، می خندند. شادی های ناشی از اگرچه درجای خود لازم است اما چندان عمیق نیستند [مخصوصا خنده های تصنعی] لذا دین، بیشتر به دنبال شادی های عمیق و درونی است. به نظر من یکی از ملاک های خوبی که میتواند میزان دین داری حقیقی خود را با آن بسنجد این است که ببیند چقدر مزه این حس های را درک کرده. خدایا اندکی از لذتِ [برای تو زیستن] را به ما بچشان تا ، لذت، عشق و امید را برای خودمان دوباره معنا کنیم. آمین https://eitaa.com/taherrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 توجه‌تان به دنیا چه اندازه بوده؟ ❇️ ماه رمضان‌ها می‌آید و می‌رود، عمل شما باقی‌ می‌ماند 🔰 این ذخیره را برای خودتان نگه دارید @EMAM_COM
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
. بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم . است در جدایی و جور است در نظر هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم . روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست بازآ که روی در قدمانت بگستریم . ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم . گفتی ز خاک بیشترند اهل من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم . ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم . از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم . ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس آن می‌برد که ما به وی اندریم . تو کیستی که در این حلقه کمند چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
. یه حبه قند از طلا بودن پشیمان گشته ایم! اصلا کسی از من نپرسید که میخوای توی این دنیا باشی یا نه این ظلم نیست؟ نمی خوام باشم! زوره؟ نه میخوام نه . بله این درسته که ما در خیلی چیزها از جمله در به وجود آمدنمان و اینکه باچه و کجا به دنیا بیاییم اختیاری نداشته ایم اما خوب که فکر کنی میبینی اختیاری بودن این امور نه ممکن است نه آنچنان لازم است و نه حتی مطلوب! ممکن نیست چون: قبل از این که ما خلق شویم و به وجود بیاییم که اصلا نبودیم که بخواهیم درباره بودن یا نبودن یاحتی چگونه بودنمان تصمیم بگیریم لازم نیست چون: که لزوما معادل ظلم نیست. جبر زمانی بد است که انسان به خاطر کاری که اختیارش را نداشته مواخذه ومجازات بشه یا با تبعیض با او برخورد شود[تبعیض با تفاوت، فرق می کند] و می دانیم که خدا چنین نمیکند مطلوب نیست چون: تا حالا نشده که در تصمیم گیری درباره یک موضوع خیلی مهم انقدر مردد بشی که آرزو کنی کاش مجبور نبودی تصمیم بگیری؟ کاش کسی بود که می دونستی حتما تصمیم درست تر و بهتری میگیره و این کار رو به اون واگذار می کردی؟ تا حالا نشده مجبور بشی استخاره بگیری؟ چه کسی از خدا به امورات عالم و آدم آگاه تر و خیرخواه تره که بخواد تصمیم هایی در این حد کلان بگیره؟ ثانیا این ادعا که من اصلا کمال و سعادت رو هم نمی خوام اصلا واقعی نیست؛ کمال گرایی، ذاتی بشره فقط تصور افراد از امر [بهتر] متفاوته حتی کسی که خودکشی میکنه هم اونو بهتر میدونه مشکل، همان تصور است. ما تصویر روشنی از های عمیق وجودمان، مبدا و منبع این محبوبها و کمالات، حیاتی مان در اتصال به آن مبدا خیر و و عمیقی که در این اتصال هست نداریم اگرنه شوق به کمال و خیر و محبوب، است و امکان ندارد بشر آن را نخواهد تقرب به کمال مطلق در واقع معادل رسیدن به همه خواسته های واقعی و کسب [همه بهترین های] قابل تصور است. فقط خالق، حی، واجب الوجود و مالک و... نیست که بگویی خوب با او چه کنم؟ او بی نهایت مهربان، روزی رسان، پرورش دهنده، پناهگاه، زیبای مطلق، انس گیرنده، نزدیک، پاک کننده، کرامت دهنده، خیرخواه، آرامش دهنده، فریادرس، هدایت کننده، آگاهی بخش و... هم هست. تازه خوب که دقت کنی باید یک [تنها] قبل و یک [حقیقی] بعد همه این صفات بگذاریم: تنها بخشنده حقیقی، تنها پناهگاه حقیقی و... آیا می شود نسبت به صفاتی اینچنین و صاحب آن هم بی تفاوت بود؟! تصور محبوب ها و مطلوب ها، عشق آفرین است و ، زاست و همین حرکت یعنی دوری از جهنم و رفتن به سوی بهشت! ما را درست آفریده است https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: «حیات برتر» معاد، حقیقت، جنسیت ۱. از منظر الهی، نظام هستی نظامی چند لایه است و عوالم هستی مانند پوسته های پیاز یکدیگر را دربر گرفته اند البته نه به شکل فیزیکی بلکه رتبی. این عوالم بر یکدیگر تأثیر گذارند و عوالم بالاتر نسبت به عوالم پایین تر رابطه علّی معلولی دارند. همه موجوداتی که در لایه های زیرین هستند دارای منشاء و حقیقتی در عالم مافوق خود هستند و به تعبیر همه امور با اندازه های مشخص و مقادیر معلوم از عالم بالاتر نازل شده اند « و اِن من شی الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الا بقدر معلوم» ۲. انسان بعد از ، وارد لایه برتری از حیات شده و حقایقی که باطن امور دنیای مادی را شکل داده اند را روشن تر مشاهده می کند تا جایی که خدا حتی به رسولش می فرماید : و بصرک الیوم حدید ۳. بر این اساس یکی از کارکردهای بسیار مهم آیات معاد در قرآن، بیان ، و حقیقت اموری است که ما در این دنیا با آنها سرو کار داریم. آیات به ما خبر می دهد که در پس پرده این حجاب مادی و در باطن آن، چه چیزی واقعا معتبر و اصیل است و چه چیزی پوچ و . باطن پدیده‌ها، افعال، نیت ها و اندیشه‌ها در عالم واقع چیست؟ کدام منطبق با و واقع بود و کدام نبود، واقعا چه کسی تر بود؟ واقعا چه چیزی بود باطن نسبت های دوستانه، منافقانه، مومنانه چه بود و... ۴. برای مثال یکی از نزاع های فلسفی در تحلیل ماهیت اجتماع این است که آیا منظور از صرفا معادل جمع جبری افراد و آثارشان است یا علاوه بر آن یک روح جمعی و یک هویت واقعی اصیل وجود دارد که افراد آن را نیز در کنار هویت فردی خود به صورت یک من جمعی درک میکنند و نسبت به آن تعلق دارند؟ به نظر میرسد آیات معاد از حیات و مرگ ها، سرنوشت و نامه عمل مشترک افراد یک امت و... سخن می گوید که به نوعی حقیقی و نه تشبیهی دلالت می‌کند پس امت، یک واقعیت است ۵. مورد دیگر (در حد یک احتمال مهم) مسئله است. آیا جنسیت امری اصیل و حقیقی است یا چنانچه فمینیست ها می گویند صرفا یک برساخت اعتباری است؟ آیات معاد چه می‌گوید؟ چرا ما در بهشت و جهنم هم مرد و زن هستیم؟ آیا زن و مرد بودن ما در آنجا صرفا امری جسمی است؟ چرا در بهشت هم صحبت از و خانواده است؟ چرا در بهشت هم صحبت از ویژگی ها، اطوار و حالات زنانه زنان بهشتی است مثل: قاصرات الطّرف: «نظر به شوهر داشتن/حیامندی/عشوه های چشمی» عربا: «شوهردوستی» مکنون بودن: «حیامندی» آیا اینها نشان نمی دهد زن و مرد بودن با ما پیوندی حقیقی دارد؟ الله اعلم آیات معاد را جدی بگیریم https://eitaa.com/taherrahimi