eitaa logo
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
227 دنبال‌کننده
159 عکس
32 ویدیو
1 فایل
طاهررحیمی هستم، دکترای فلسفه اسلامی مدرس دانشگاه دغدغه ام فرهنگ، دین، خانواده ؛ هنر و سیاست است و به یاری حق در این کانال آنها را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. آیدی: @yaser6424 صفحه اینستاگرام: s.y.taherrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
. یه حبه قند: داستان تکوین و تشریع ‏ ‏ ‏ یعنی خلقت و نظام تکوین یعنی قواعد وساختارهای حاکم بر آن ‏ هم همان شریعت است و نظام تشریع یعنی قواعد و احکامی که از سوی خدا به انبیا، وحی می‌شود ‏«نظام تکوین و تشریع بر هم منطبق و با هم هماهنگ است» علت این اصل این است که منشاء صدور هر دو نظام (تکوین و تشریع) یک چیز است و آن، خداست و خداوندحکیم است ‏پس آنچه حلال یا واجب شده به دلیل منفعت و حُسن حقیقی آن و نیز به دلیل انطباقش با نظام تکوین بوده و هرچه حرام شده به دلیل قبح حقیقی آن و تناقضی است که با نظام تکوین داشته است «یحلّ لهم الطیبات و یحرّم علیهم الخبائث پاکیزه ها را بر ایشان حلال و ناپاکیزه ها را برآنها حرام می کند» اعراف۱۵۷ توجه به همین اصل ساده اما مهم در رویکرد کلی ما به دین بسیار موثر است ‏کسی که فکر می کند خدا خط قرمزهایی که اصلا معلوم نیست حکمتی تکوینی دارد یا نه را برای بشر تشریع کرده وبرای آنها تشویق بهشت و تنبیه جهنم را قرار داده است مثل دانشجویی است که خودش پزشکی را دوست ندارد اما چون پدرش در ازای اخذ مدرک پزشکی توسط او وعده های مالی گسترده ای به او داده، می رود و پزشکی را می خواند ‏دین داری با چنین پیش فرضی احتمالا انسان را بیشتر طلبکار میکند ‏اما کسی که می داند دستورات دینی برطرف کننده نیازهای طبیعی و فطری او به شکل کافی، سالم و بهینه است و با تبعیت از دستوراتی که همگی به نفع خود اوست پاداش مضاعفی هم دریافت می کند، هرچه بیشتر دین داری کند خود را بدهکارتر و شرمنده تر می بیند مثل کسی که برای سلامتی خودش به دستور پزشک گوش می کند و برای این تبعیت، از خود پزشک پاداش مفصلی هم دریافت می کند • انسان فطرتا برای تغذیه روحی و فکری اش نیازمند اتصال روزانه به مبدا خویش است؟ دین هم به همین دستور داده زن و مرد و کارکردهای جنسیتی آنها در نظام تکوین متفاوت است؟ دین هم برهمین مدار حکم کرده • ‏پوشیدگی، نگهبان و است؟ دین هم همین را خواسته. • جریان طبیعت بر محور سامان یافته است؟ دین هم بر همین مبنا همجنسگرایی و خودارضایی را نفی کرده و بر تاهّل و نفی تجرد تاکید کرده است. خلقناکم ازواجا و قلب معیار تمایز ما از حیوان است؟ دین نیز دشمن هر چیزی است که عامل رکود و رخوت این دو موهبت عظیم است • غریزه جنسی طبعا و نیازمند مدیریت است تا آسیب نزند؟ اصول اخلاق جنسی دین مانند اصل غیرت و حیا نیز برهمین قاعده استوار شده البته حکیمانه بودن دستورات دین به این معنا نیست که دست عقل بشری به حکمت تمام احکام یا تمام حکمت یک حکم می رسد. https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند حواس دل! بعضی ها فکر می کنند دین داری جلوی و ما رو میگیره اما به نظر من نه تنها اینطور نیست بلکه بعضی حس ها هستند که جز با دین داری نمیشه مزه اونها رو چشید؛ حس هایی مثل حس لطیف مناجات با خدا، حس شیرین کار پنهانی و خالصانه برای خدا، حس لذت بخش گذشتن از لذت های حرام، حس مناعت طبع ناشی از بی نیازی از غیرخدا، حس شورانگیز حقیقی به خدا، حس آرامش و رضایتی که به انسان از انجام تکلیف و مسئولیت دست میده، حس بلندنظری ناشی از پیگیری های متعالی؛ حس های پایدار و پاک؛ و... از همه جالب تر حس دوگانه خوف و رجا است؛ خوف از اینکه گناهان انسان بخشیده نشده باشد یا عمل خیرش مقبول نباشد خوف از عدم عاقبت به خیری و... همه اینها در کنار امید؛ امید به واسعه خدا، به شفاعت اهل بیت ع، امید به ثبات قدم در راه حق، امید به پیروزی و غلبه نهایی جبهه حق؛ واقعا خدا چقدر با این حس دوگانه آدم ها رو رشد میده... همه این حس های ناب فقط و فقط در فضای دین داری تجربه میشن و مزه لطیف اون ها رو افرادی که در دایره دین داران نیستند نمی چشند. اینها رو گفتم تا بگم نوعی از [شادی عمیق و درونی] وجود داره که از جنس همین حس هاست و فقط روزیِ دین داران حقیقی است. شادیِ درونی حجاج در انتهای اعمال یا شادی روزه داران در روز از این نوعه. بعضی ها می خندند که شاد شوند اما برخی چون از درون شادند، می خندند. شادی های ناشی از اگرچه درجای خود لازم است اما چندان عمیق نیستند [مخصوصا خنده های تصنعی] لذا دین، بیشتر به دنبال شادی های عمیق و درونی است. به نظر من یکی از ملاک های خوبی که میتواند میزان دین داری حقیقی خود را با آن بسنجد این است که ببیند چقدر مزه این حس های را درک کرده. خدایا اندکی از لذتِ [برای تو زیستن] را به ما بچشان تا ، لذت، عشق و امید را برای خودمان دوباره معنا کنیم. آمین https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
. بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم . است در جدایی و جور است در نظر هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم . روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست بازآ که روی در قدمانت بگستریم . ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم . گفتی ز خاک بیشترند اهل من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم . ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم . از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم . ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس آن می‌برد که ما به وی اندریم . تو کیستی که در این حلقه کمند چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
. یه حبه قند از طلا بودن پشیمان گشته ایم! اصلا کسی از من نپرسید که میخوای توی این دنیا باشی یا نه این ظلم نیست؟ نمی خوام باشم! زوره؟ نه میخوام نه . بله این درسته که ما در خیلی چیزها از جمله در به وجود آمدنمان و اینکه باچه و کجا به دنیا بیاییم اختیاری نداشته ایم اما خوب که فکر کنی میبینی اختیاری بودن این امور نه ممکن است نه آنچنان لازم است و نه حتی مطلوب! ممکن نیست چون: قبل از این که ما خلق شویم و به وجود بیاییم که اصلا نبودیم که بخواهیم درباره بودن یا نبودن یاحتی چگونه بودنمان تصمیم بگیریم لازم نیست چون: که لزوما معادل ظلم نیست. جبر زمانی بد است که انسان به خاطر کاری که اختیارش را نداشته مواخذه ومجازات بشه یا با تبعیض با او برخورد شود[تبعیض با تفاوت، فرق می کند] و می دانیم که خدا چنین نمیکند مطلوب نیست چون: تا حالا نشده که در تصمیم گیری درباره یک موضوع خیلی مهم انقدر مردد بشی که آرزو کنی کاش مجبور نبودی تصمیم بگیری؟ کاش کسی بود که می دونستی حتما تصمیم درست تر و بهتری میگیره و این کار رو به اون واگذار می کردی؟ تا حالا نشده مجبور بشی استخاره بگیری؟ چه کسی از خدا به امورات عالم و آدم آگاه تر و خیرخواه تره که بخواد تصمیم هایی در این حد کلان بگیره؟ ثانیا این ادعا که من اصلا کمال و سعادت رو هم نمی خوام اصلا واقعی نیست؛ کمال گرایی، ذاتی بشره فقط تصور افراد از امر [بهتر] متفاوته حتی کسی که خودکشی میکنه هم اونو بهتر میدونه مشکل، همان تصور است. ما تصویر روشنی از های عمیق وجودمان، مبدا و منبع این محبوبها و کمالات، حیاتی مان در اتصال به آن مبدا خیر و و عمیقی که در این اتصال هست نداریم اگرنه شوق به کمال و خیر و محبوب، است و امکان ندارد بشر آن را نخواهد تقرب به کمال مطلق در واقع معادل رسیدن به همه خواسته های واقعی و کسب [همه بهترین های] قابل تصور است. فقط خالق، حی، واجب الوجود و مالک و... نیست که بگویی خوب با او چه کنم؟ او بی نهایت مهربان، روزی رسان، پرورش دهنده، پناهگاه، زیبای مطلق، انس گیرنده، نزدیک، پاک کننده، کرامت دهنده، خیرخواه، آرامش دهنده، فریادرس، هدایت کننده، آگاهی بخش و... هم هست. تازه خوب که دقت کنی باید یک [تنها] قبل و یک [حقیقی] بعد همه این صفات بگذاریم: تنها بخشنده حقیقی، تنها پناهگاه حقیقی و... آیا می شود نسبت به صفاتی اینچنین و صاحب آن هم بی تفاوت بود؟! تصور محبوب ها و مطلوب ها، عشق آفرین است و ، زاست و همین حرکت یعنی دوری از جهنم و رفتن به سوی بهشت! ما را درست آفریده است https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند گوهر حیات مهم ترین تمایز یک انسان دین دار با غیر دین دار در چیست؟ به عبارت دیگر دین دارها به کجا رسیده اند که غیر دین دارها نرسیده اند؟ این ها نمونه ای از سوالات نسل جوان امروز ما است همه ما اجمالا درکی از سطوح مختلف حیات داریم. مثلا وقتی می گوییم زندگی کردن با نفس کشیدن فرق می کند یا وقتی از عشق به عنوان عاملی حیات بخش یاد می کنیم به همین مفهوم اشاره می کنیم گیاه دارای شکلی از حیات بر پایه طبیعت است که جمادات از آن بی بهره اند و حیوان علاوه بر حیات طبیعی از مرتبه بالاتری از حیات بر پایه غریزه برخوردار است که گیاهان از آن بی نصیبی اند. حیات حقیقی انسان نیز بر پایه وجه تمایز اصلی او با حیوان، یعنی فطرت و عقل معنا پیدا می کند اما ویژگی مهم عقل و فطرت این است که بخش اعظم آنها، به صورت بالقوه در انسان خلق شده و باید به فعلیت برسند؛ برخلاف طبیعت و غریزه که به شکل کاملا بالفعل آفریده شده اند اینجاست که انسان محتاج تربیت و هدایت وحی و دین می شود. زندگی بر مدار غریزه نیازی به پیامبر ندارد البته برای چشیدن مزه این مرتبه از حیات و مشاهده آثار عینی آن باید از سطح دین ورزی ظاهری به مرتبه ایمان قلبی حرکت کرد در واقع دین داری مومنانه زمینه اتصال وجودی انسان را به مبدا حقیقی حیات (الحی) فراهم می کند «استجیبولله ولرّسول اذا دَعاکم لما یُحییکم. انفال۲۴/ آنگاه که خدا و رسول شما را به امری بخوانند اجابت کنید تا شما را زنده کنند» اینگونه است که شهدا که حیات نباتی ندارند مصداق اتمّ اَحیا و آنها که در سطح غریزه زندگی می کنند در جایگاه چهارپایان قرار میگیرند حیات مومنانه نشانه ها و آثار متعددی دارد از جمله این که: مومن، آرام است و مطمئن؛ نه از جنس آرامش برّه ها یا آرامش یک نهیلیست موقع خودکشی یا آنچه در خلسه یک مخدّر یا مُسکِر احساس می شود و نه از سر بیخیالی و بی مسئولیتی بلکه از جنس اطمینانِ قلبیِ مجاهدِ پرتلاشی که به حقانیت راه و هدفش و دقت نقشه اش و ثمربخش بودن تلاشش و موفقیت نهایی اش یقین دارد.«انزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین» مومن شاد است نه صرفا از جنس شادی هایی که با یک قلقلک یا جوک یا موسیقی های آنچنانی عاید انسان می شود که عامل اینها همه از خارج است و گذرا؛ بلکه از جنس یک شادی زلال، مستمر، عمیق و با عاملی درونی و زاینده «قل بفضل الله و برحمه فلیفرحوا ...» مومن روشن است به نور «و هو علی نور من ربه» زمر ۲۲ و به هدایتی از ماورا «اولئک علی هدی من ربهم» بقره ۵ و به جاذبه عشق «الذین امنوا اشدّ حُبا لله» بقره۱۶۵ آری مومن زنده است به حیات ایمانی به حیات محمدی و این است فوز عظیم اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
با این مقدمه؛ به نظر می رسد باتوجه به ساحات اصلی زندگی انسان که عبارت است از سه بعد فردی؛ خانوادگی و اجتماعی؛ در هر یک از این ابعاد می شود بر یک معنای محوری برای حجاب تمرکز کرد. به طور اجمال می توان اینگونه گفت: تبیین معنای حجاب در بعد فردی آن می تواند بر مفهوم «کرامت جنسی و جنسیتی زن» صورت بندی شود یعنی معنا و کارکرد حکم حجاب به لحاظ فردی محافظت از دو امر مهم است یکی حفاظت از کرامت جنسی زن و دیگری محافظت از کرامت جنسیتی او؛ هم او را از بازیچه جنسی شدن (و دیگران را بازیچه جنسی خود کردن) محافظت می کند و هم از مرزهای زنانگی و تمایزهای جنسیتی او و حرمت و کرامت آن در مقابل جنسیت مرد مراقبت می کند. به لحاظ بعد خانوادگی و هویت منزلی هم حجاب می توان معناساز باشد و آن مفهوم «محافظت از عشق» است. چه طور؟ با این منطق که حجاب یک مرزگذاری آشکار بین نسبت های خانوادگی و نسبت های اجتماعی زنان و مردان ایجاد می کند و به معنای یک نه به روابط عاشقانه در جامعه و به تبع آن یک آری به روابط عاشقانه در خانواده است و این هم خواسته مرد خانواده است و دل او را به همسرش بیشتر پیوند می زند و هم خواسته زنان دیگر در جامعه است که از کشش جنسی بالاتر زنان جامعه نسبت به همسرشان دغدغه مند هستند پس حجاب محافظ عشق است در بعد اجتماعی هم حجاب یک معنای هویت بخش دارد و آن حجاب به مثابه «کنشگری فرهنگی زن مسلمان» است بدین معنا که در دنیای امروز که دنیای تقابل و بلکه جنگ معانی و هویت هاست حضورِ با حجاب زن در جامعه دقیقا به مثابه یک تقابل فعال و یک کنشگری انقلابی معنی دار است زن محجبه مرّوج نوع خاصی از بودن اجتماعی و نوع خاصی از هویت اجتماعی است. حجاب امروزه فقط نماینده یک پوشش در کنار انواع متنوع پوشش ها نیست بلکه در تقابل مستقیم با نوع بودنی است که دنیای مدرن امروز از جایگاه و معنای زن و زنانگی تبلیغ می کند و می خواهد آن را به عنوان الگوی زن تراز در همه جوامع بشری جا بیاندازند. حجاب یعنی من نه جایگاه و معنا و نوع بودنی که سرمایه داری برای زن، برساخت می کند را قبول دارم و نه معنای فمنیستی آن را من نه جنسی می شوم نه جنسیتم را کنار می گذارم و نه حذف می شوم این سه محور کلی به عقیده حقیر از ظرفیت بالاتری برای معناسازی مبتنی بر رویکرد شریعت و با توجه به شرایط روز برخوردار است اگرچه باز تاکید می کنم همه فواید دیگر حجاب همین امروز و با توجه به تکثر مخاطب می تواند اثرگذار باشد مفاهیمی چون : حجاب ابزار جلب رضایت اولیای دین؛ حجاب ابزار کسب آرامش؛ حجاب و کسب ثواب؛ حجاب و تشبّه به حضرت زهرا س؛ حجاب و ترحم به مردان مجرد! https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند معجزه عشق و حماسه حقیقتا اکسیر نابی است ترکیب حماسه و عشق. آنچه در بُعد عاطفی حماسه عاشورا بیش از هرچیز دیگر زمینه ظهور یافته است همین ترکیب بی بدیل است و همین است که موجب تمایز جنس غم ها و اشک های عاشورایی با غصه ها و اشک های دیگر است ظرفیت بالای تربیتی در مکتب عاشورا و جذابیت بالای آن نیز به همین دو عامل گره خورده است. اشکی که بر حسین ع ریخته می شود ناشی از غم نابودی و ذلت نیست بلکه بر آمده از عشق و حماسه است به همین دلیل است که اشک بر حسین ع ، هم زمان که داغ غمی بر دل می نشاند با نوعی لذت روحی نیز همراه است و این، پدیده عجیبی است. آنچه در پیاده روی اربعین بیش از هر چیز دیگر خودنمایی می کند همین دو عنصر به ویژه عنصر حماسه است بیشتر نوحه هایی که در این مسیر به گوش انسان می رسد حماسی و با مضامینی چون خون خواهی ؛ رجزخوانی و انتظار فرج است تا جایی که انسان بیش از اینکه بار غم را حس کند احساس همراهی و یاری گری و هم جبهگی با جریان تاریخی حق را در خود می یابد و گویی آمده است تا سمت و سوی خود را دراین نزاع تعیین کند و به رخ بکشد. چقدر این حزن همراه با حماسه انسان ساز است و چقدر جذاب و دل رباست. انسان به طور کلی و جوان به طور خاص، گرایشی فطری به عشق و حماسه دارد. اگر این دو گرایش در مسیر درستی قرار گرفت انسان را تا بالاترین قله های معنویت بالا می برد و در غیر این صورت ظرفیت بسیار بالایی برای انحراف در او ایجاد می کند. از عشق؛ به مصادیق دست چندم و بعضا پوچ آن اکتفا کرده و سرگرم می شود و از حماسه، به آنارشیسم و عصبّیت و هوچیگری می رسد. دین به عنوان اصلی ترین نرم افزار تربیت انسان نیز اصلی ترین پایه های تربیت عاطفی را بر همین عشق و حماسه استوار کرده است(الّا الموده فی القربی/ ان تقوموا للّه مثنی و فردی، لیقوم الناس بالقسط) . کدام قرائت از دین می تواند بر همه زرق و برق های چشمک زن و فریبای دنیا غلبه کند و دل و جان جوان را با خود همراه کند؟ دین معقولی که هم مزه عشق را به او بچشاند و هم او را غرق حماسه کند. هر مکتب و دینی هرچند معقول و منطقی بنماید اما اگر نتواند در جوان شور عشق و هیجان حماسه خلق کند توفیق چندانی نخواهد داشت. بر این اساس می توان گفت اساسا جهادی بودن و انقلابی گری (به معنای تحول خواهی مثبت) که با معنویت و حب قلبی به اولیاء الهی همراه می شود اصلی ترین مسیر در اصلاح و تربیت دینی است؛ جوان اگر انقلابی و جهادی شد احتمال انحرافش بسیار کم می شود و اگر نشد تربیتش سخت است و احتمال فسادش بیشتر ؛ چون مشی جهادی و انقلابی، همزمان «معنویت عشق» و «تحرّک مصلحانه و پیش برنده» ای را برای او تامین می کند و او با این دو، هویت مستقل و مقاومی در مقابل هجوم فرهنگ رقیب پیدا می کند. این را همه کسانی که کار تربیتی می کنند باید مدنظر داشته باشند. و این حماسه عاشقانه و انقلابی حسین است که در میان همه غم های انقلابی اهل بیت ع ظهور و بروز ملموس تر و نمایان تری دارد و این معنویت و عشق و حماسه و حرکت و امید و انتظار همه در اربعین در یک زیست مومنانه جمعی به هم می آمیزند. اربعین انقلابی ترین تجمع شیعه است و به همین است که ترسناک است! ع https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند اگر تو نبودی... در برخی روایات نقل شده که هدف از خلقت هستی، وجود و اهل بیت ع است مثل حدیث قدسی مشهوری که فرمود: لولاک لما خلقت الافلاک ای پیامبر اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم سوال: واقعا دلیل خلقت این همه چیز و این همه آدم صرفا خلقت پیامبر و اهل بیت ع است؟ یعنی همه ما طفیلی هستیم؟ به نظرم این گونه روایات را به دوشکل می شود معنا کرد: طبق قرآن، خداوند، عالم را مسخر بشر قرار داده؛ هدف از خلقت انسان هم عبودیت است. معنای ساده ؛ همراستا شدن با جهت واقعی حرکت هستی و قرار گرفتن در مدارجاذبه الهی و رفتن تا خداست حال اگر خدا این عالم را خلق کند اما امکان تحقق هدفش از خلقت را فراهم نکند درواقع نقض غرض کرده است مثل کسی که دوستی را به منزلش دعوت کند اما آدرس خانه را به او ندهد پس خلقت عالم، بدون افرادی که نقشه وطریق عبودیت را به بشر برسانند، بی معنا است طبق قرآن همه ادیان، مراحل مختلف یک دین اند و نسخه نهایی دین نیز با مفهوم امامت کامل می شود به شکلی که بدون آن، گویی نبوت خاتم، اساسا عرضه نشده. و ان لم تفعل فمابلغت رسالته پس خلقت عالم بدون انسان وخلقت انسان بدون و نبی، و دین بدون ولایت و عبث است تحلیل دوم: نشان دادن راه، سخنی است و رسیدن و رساندن سخنی دیگر آیا هدف خدا صرفا این بود که عده ای راه را پیدا کنند یا اینکه حرکت کنند و به مقصد ؟ اگر هیچ کس عملا به نرسد آیا می توان گفت خلقت خدا به هدف و نتیجه غایی خود رسیده است؟خیر. آیا کسی که خود نرسیده می تواند برساند؟ خیر پیامبران و اولیاء دین و در رأسشان پیامبرخاتم همان عبدهای به مقصد رسیده ای هستند که علاوه بر ارائه نقشه راه میتوانند دست بشر را بگیرند و با هدایت باطنی، به صورت عملی و گام به گام بشر را به سوی مقصد ببرند نکته: ، دو بُعد هویتی، دو نوع و درنتیجه دو نوع دارد یک حیات و رشد فردی و یک حیات و رشد جمعی. اگرتحقق هدف خلقت در بعدحیات فردی اقتضا می کند که فرد یا افرادی از بشر به نقطه نهایی برسد تحقق هدف خلقت در بعد حیات جمعی انسان نیز اقتضا می کند که حداقل یک جامعه به هدف نهایی جمعی برسد پیامبر فرصت نکرد جامعه و حکومت ایده آل بسازد وتحقق این مهم، بر عهده امامان افتاد لذا تمام امامان به دنبال تشکیل حکومت ومقدمه سازی برای تحقق جامعه دینی حقیقی بودند واگر ظهور نهایی و تشکیل جامعه دینی نباشد نبوت نبی خاتم هم در رساندن همه جانبه بشر به مقصد ناقص می ماند و بشر در حیات اجتماعی خود به مقصدخلقت نمی‌رسد تحلیل افقهای بالاتر این مبحث دراین مجال نمی‌گنجد https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند خدا، انسان، عشق و دیگر هیچ ۱- گفت: حکمت خلقت این عالم با این همه شرّ و ظلم و... چه بود گفتم از چند پله عقب تر شروع می‌کنم: ۲- قبل از آفرینش انسان، خلقت خدا چیزی کم داشت؛ آن هم موجودی بود که این ظرفیت را داشته باشد که بتوان همه صفات خدا را درونش دید ۳- چنین موجودی باید سه ویژگی مهم می داشت تا این ظرفیت را پیدا کند: عقل «تا خدا را بیش از همه بشناسد» اختیار « تا مسیر خدا را آگاهانه برگزیند و این انتخاب به او امکان رشد بدهد» قلب «تا با کمک عقل و انتخاب در دایره جاذبه الهی وارد شده و عاشق شود» در خلقت خدا نقص راه نداشت؛ پس انسان را آفرید و به او عقل، قلب و انتخاب داد. ۴- عقل و عشق و اختیار زمانی واقعاً معنا پیدا می کرد و به فعلیت می‌رسید که شرایط و ابزار به فعلیت رسیدن آنها نیز برای انسان فراهم می شد ۵- اگر همه چیزهایی که انسان در معرض انتخاب آنها قرار می گرفت «خوب» بودند آدمها لاجرم فقط خوبی ها را انتخاب می کردند پس برای این که اختیار معنا پیدا کند باید پلیدی هم در این عالم وجود می‌داشت تا انسان بین آنها و خوبی ها انتخاب کرده و همین انتخاب باعث رشد او می شد ۶- اگر همه خوبی ها مثل قند، شیرین بود و همه بدی ها مثل زهر تلخ، باز انتخاب واقعی انسان محک نمی خورد پس باید بدی ها حداقل در ظاهر حدی از جذابیت و لذت و.... هم می داشت. ۷- همچنین غرایزی که خدا در انسان گذاشته بود مجموعه ای از نیازها و گرایشات بود که لزوما انسان را به سمت پلیدی ها هل نمی داد بلکه تنها ارضا خود را مطالبه می کردند؛ از هر راهی چه خوب چه بد! ۸- اینجا بود که خدا شیطان را آفرید و اجازه داد او زشتی هایی که باطنشان تلخ و سیاه بود را در نظر انسان زینت داده و شیرین جلوه دهد تا انسان، زهر پلیدی ها را ندیده و فریب بخورد ۹- در مقابل، خدا برای انسان فطرت، عقل، قلب، پیامبر و پاداش قرار داد تا انسان را نسبت به نقشه شیطان آگاه کند. حالا اختیار معنا پیدا می کرد ۱۰- خدا کریمانه برای انسان هایی که با تبعیت از عقل و فطرت و پیامبر، راه حقی که به نفعشان بود را انتخاب کرده بودند در کنار پاداش های مختلف دیگر یک پاداش بزرگ قرار داد: عشق ۱۱- هر کس اندکی به خدا نزدیک می شد خدا ده قدم او را به سمت خود می‌کشید و از صفات خودش در او می ریخت؛ همه کمال انسان و تمام هدف خلقت او در همین اتصال وجودی به لایتناهی بود همین که انسان با اختیارش در دایره مغناطیسی کشش خدا قرار گرفته؛ عاشق شده؛ و تا خود خدا بالا رود؛ [بهشت یک تشویق بود نه نهایی ترین مقصد] ۱۲- نام تجلی عملی و ظهور خارجی این عشق شد عبودیت و خدا فرمود: و ما خلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون؛ نمادش شد، طواف ۱۳- عبودیت، مظهر و مسیر عشق بود، و هدف نهایی، خود خدا بود که انا الیه راجعون https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند گوهر حیات مهم ترین تمایز یک انسان دین دار با غیر دین دار در چیست؟ به عبارت دیگر دین دارها به کجا رسیده اند که غیر دین دارها نرسیده اند؟ این ها نمونه ای از سوالات نسل جوان امروز ما است همه ما اجمالا درکی از سطوح مختلف حیات داریم. مثلا وقتی می گوییم زندگی کردن با نفس کشیدن فرق می کند یا وقتی از عشق به عنوان عاملی حیات بخش یاد می کنیم به همین مفهوم اشاره می کنیم گیاه دارای شکلی از حیات بر پایه طبیعت است که جمادات از آن بی بهره اند و حیوان علاوه بر حیات طبیعی از مرتبه بالاتری از حیات بر پایه غریزه برخوردار است که گیاهان از آن بی نصیبی اند. حیات حقیقی انسان نیز بر پایه وجه تمایز اصلی او با حیوان، یعنی فطرت و عقل معنا پیدا می کند اما ویژگی مهم عقل و فطرت این است که بخش اعظم آنها، به صورت بالقوه در انسان خلق شده و باید به فعلیت برسند؛ برخلاف طبیعت و غریزه که به شکل کاملا بالفعل آفریده شده اند اینجاست که انسان محتاج تربیت و هدایت وحی و دین می شود. زندگی بر مدار غریزه نیازی به پیامبر ندارد البته برای چشیدن مزه این مرتبه از حیات و مشاهده آثار عینی آن باید از سطح دین ورزی ظاهری به مرتبه ایمان قلبی حرکت کرد در واقع دین داری مومنانه زمینه اتصال وجودی انسان را به مبدا حقیقی حیات (الحی) فراهم می کند «استجیبولله ولرّسول اذا دَعاکم لما یُحییکم. انفال۲۴/ آنگاه که خدا و رسول شما را به امری بخوانند اجابت کنید تا شما را زنده کنند» اینگونه است که شهدا که حیات نباتی ندارند مصداق اتمّ اَحیا و آنها که در سطح غریزه زندگی می کنند در جایگاه چهارپایان قرار میگیرند حیات مومنانه نشانه ها و آثار متعددی دارد از جمله این که: مومن، آرام است و مطمئن؛ نه از جنس آرامش برّه ها یا آرامش یک نهیلیست موقع خودکشی یا آنچه در خلسه یک مخدّر یا مُسکِر احساس می شود و نه از سر بیخیالی و بی مسئولیتی بلکه از جنس اطمینانِ قلبیِ مجاهدِ پرتلاشی که به حقانیت راه و هدفش و دقت نقشه اش و ثمربخش بودن تلاشش و موفقیت نهایی اش یقین دارد.«انزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین» مومن شاد است نه صرفا از جنس شادی هایی که با یک قلقلک یا جوک یا موسیقی های آنچنانی عاید انسان می شود که عامل اینها همه از خارج است و گذرا؛ بلکه از جنس یک شادی زلال، مستمر، عمیق و با عاملی درونی و زاینده «قل بفضل الله و برحمه فلیفرحوا ...» مومن روشن است به نور «و هو علی نور من ربه» زمر ۲۲ و به هدایتی از ماورا «اولئک علی هدی من ربهم» بقره ۵ و به جاذبه عشق «الذین امنوا اشدّ حُبا لله» بقره۱۶۵ آری مومن زنده است به حیات ایمانی به حیات محمدی و این است فوز عظیم اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد https://eitaa.com/taherrahimi
. یه حبه قند از طلا بودن پشیمان گشته ایم! اصلا کسی از من نپرسید که میخوای توی این دنیا باشی یا نه این ظلم نیست؟ نمی خوام باشم! زوره؟ نه میخوام نه . بله این درسته که ما در خیلی چیزها از جمله در به وجود آمدنمان و اینکه باچه و کجا به دنیا بیاییم اختیاری نداشته ایم اما خوب که فکر کنی میبینی اختیاری بودن این امور نه ممکن است نه آنچنان لازم است و نه حتی مطلوب! ممکن نیست چون: قبل از این که ما خلق شویم و به وجود بیاییم که اصلا نبودیم که بخواهیم درباره بودن یا نبودن یاحتی چگونه بودنمان تصمیم بگیریم لازم نیست چون: که لزوما معادل ظلم نیست. جبر زمانی بد است که انسان به خاطر کاری که اختیارش را نداشته مواخذه ومجازات بشه یا با تبعیض با او برخورد شود[تبعیض با تفاوت، فرق می کند] و می دانیم که خدا چنین نمیکند مطلوب نیست چون: تا حالا نشده که در تصمیم گیری درباره یک موضوع خیلی مهم انقدر مردد بشی که آرزو کنی کاش مجبور نبودی تصمیم بگیری؟ کاش کسی بود که می دونستی حتما تصمیم درست تر و بهتری میگیره و این کار رو به اون واگذار می کردی؟ تا حالا نشده مجبور بشی استخاره بگیری؟ چه کسی از خدا به امورات عالم و آدم آگاه تر و خیرخواه تره که بخواد تصمیم هایی در این حد کلان بگیره؟ ثانیا این ادعا که من اصلا کمال و سعادت رو هم نمی خوام اصلا واقعی نیست؛ کمال گرایی، ذاتی بشره فقط تصور افراد از امر [بهتر] متفاوته حتی کسی که خودکشی میکنه هم اونو بهتر میدونه مشکل، همان تصور است. ما تصویر روشنی از های عمیق وجودمان، مبدا و منبع این محبوبها و کمالات، حیاتی مان در اتصال به آن مبدا خیر و و عمیقی که در این اتصال هست نداریم اگرنه شوق به کمال و خیر و محبوب، است و امکان ندارد بشر آن را نخواهد تقرب به کمال مطلق در واقع معادل رسیدن به همه خواسته های واقعی و کسب [همه بهترین های] قابل تصور است. فقط خالق، حی، واجب الوجود و مالک و... نیست که بگویی خوب با او چه کنم؟ او بی نهایت مهربان، روزی رسان، پرورش دهنده، پناهگاه، زیبای مطلق، انس گیرنده، نزدیک، پاک کننده، کرامت دهنده، خیرخواه، آرامش دهنده، فریادرس، هدایت کننده، آگاهی بخش و... هم هست. تازه خوب که دقت کنی باید یک [تنها] قبل و یک [حقیقی] بعد همه این صفات بگذاریم: تنها بخشنده حقیقی، تنها پناهگاه حقیقی و... آیا می شود نسبت به صفاتی اینچنین و صاحب آن هم بی تفاوت بود؟! تصور محبوب ها و مطلوب ها، عشق آفرین است و ، زاست و همین حرکت یعنی دوری از جهنم و رفتن به سوی بهشت! ما را درست آفریده است https://eitaa.com/taherrahimi
. یه حبه قند: داستان تکوین و تشریع ‏ ‏ ‏ یعنی خلقت و نظام تکوین یعنی قواعد وساختارهای حاکم بر آن ‏ هم همان شریعت است و نظام تشریع یعنی قواعد و احکامی که از سوی خدا به انبیا، وحی می‌شود ‏«نظام تکوین و تشریع بر هم منطبق و با هم هماهنگ است» علت این اصل این است که منشاء صدور هر دو نظام (تکوین و تشریع) یک چیز است و آن، خداست و خداوندحکیم است ‏پس آنچه حلال یا واجب شده به دلیل منفعت و حُسن حقیقی آن و نیز به دلیل انطباقش با نظام تکوین بوده و هرچه حرام شده به دلیل قبح حقیقی آن و تناقضی است که با نظام تکوین داشته است «یحلّ لهم الطیبات و یحرّم علیهم الخبائث پاکیزه ها را بر ایشان حلال و ناپاکیزه ها را برآنها حرام می کند» اعراف۱۵۷ توجه به همین اصل ساده اما مهم در رویکرد کلی ما به دین بسیار موثر است ‏کسی که فکر می کند خدا خط قرمزهایی که اصلا معلوم نیست حکمتی تکوینی دارد یا نه را برای بشر تشریع کرده وبرای آنها تشویق بهشت و تنبیه جهنم را قرار داده است مثل دانشجویی است که خودش پزشکی را دوست ندارد اما چون پدرش در ازای اخذ مدرک پزشکی توسط او وعده های مالی گسترده ای به او داده، می رود و پزشکی را می خواند ‏دین داری با چنین پیش فرضی احتمالا انسان را بیشتر طلبکار میکند ‏اما کسی که می داند دستورات دینی برطرف کننده نیازهای طبیعی و فطری او به شکل کافی، سالم و بهینه است و با تبعیت از دستوراتی که همگی به نفع خود اوست پاداش مضاعفی هم دریافت می کند، هرچه بیشتر دین داری کند خود را بدهکارتر و شرمنده تر می بیند مثل کسی که برای سلامتی خودش به دستور پزشک گوش می کند و برای این تبعیت، از خود پزشک پاداش مفصلی هم دریافت می کند • انسان فطرتا برای تغذیه روحی و فکری اش نیازمند اتصال روزانه به مبدا خویش است؟ دین هم به همین دستور داده زن و مرد و کارکردهای جنسیتی آنها در نظام تکوین متفاوت است؟ دین هم برهمین مدار حکم کرده • ‏پوشیدگی، نگهبان و است؟ دین هم همین را خواسته. • جریان طبیعت بر محور سامان یافته است؟ دین هم بر همین مبنا همجنسگرایی و خودارضایی را نفی کرده و بر تاهّل و نفی تجرد تاکید کرده است. خلقناکم ازواجا و قلب معیار تمایز ما از حیوان است؟ دین نیز دشمن هر چیزی است که عامل رکود و رخوت این دو موهبت عظیم است • غریزه جنسی طبعا و نیازمند مدیریت است تا آسیب نزند؟ اصول اخلاق جنسی دین مانند اصل غیرت و حیا نیز برهمین قاعده استوار شده البته حکیمانه بودن دستورات دین به این معنا نیست که دست عقل بشری به حکمت تمام احکام یا تمام حکمت یک حکم می رسد. https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند معجزه عشق و حماسه حقیقتا اکسیر نابی است ترکیب حماسه و عشق. آنچه در بُعد عاطفی حماسه عاشورا بیش از هرچیز دیگر زمینه ظهور یافته است همین ترکیب بی بدیل است و همین است که موجب تمایز جنس غم ها و اشک های عاشورایی با غصه ها و اشک های دیگر است ظرفیت بالای تربیتی در مکتب عاشورا و جذابیت بالای آن نیز به همین دو عامل گره خورده است. اشکی که بر حسین ع ریخته می شود ناشی از غم نابودی و ذلت نیست بلکه بر آمده از عشق و حماسه است به همین دلیل است که اشک بر حسین ع ، هم زمان که داغ غمی بر دل می نشاند با نوعی لذت روحی نیز همراه است و این، پدیده عجیبی است. آنچه در پیاده روی اربعین بیش از هر چیز دیگر خودنمایی می کند همین دو عنصر به ویژه عنصر حماسه است بیشتر نوحه هایی که در این مسیر به گوش انسان می رسد حماسی و با مضامینی چون خون خواهی ؛ رجزخوانی و انتظار فرج است تا جایی که انسان بیش از اینکه بار غم را حس کند احساس همراهی و یاری گری و هم جبهگی با جریان تاریخی حق را در خود می یابد و گویی آمده است تا سمت و سوی خود را دراین نزاع تعیین کند و به رخ بکشد. چقدر این حزن همراه با حماسه انسان ساز است و چقدر جذاب و دل رباست. انسان به طور کلی و جوان به طور خاص، گرایشی فطری به عشق و حماسه دارد. اگر این دو گرایش در مسیر درستی قرار گرفت انسان را تا بالاترین قله های معنویت بالا می برد و در غیر این صورت ظرفیت بسیار بالایی برای انحراف در او ایجاد می کند. از عشق؛ به مصادیق دست چندم و بعضا پوچ آن اکتفا کرده و سرگرم می شود و از حماسه، به آنارشیسم و عصبّیت و هوچیگری می رسد. دین به عنوان اصلی ترین نرم افزار تربیت انسان نیز اصلی ترین پایه های تربیت عاطفی را بر همین عشق و حماسه استوار کرده است(الّا الموده فی القربی/ ان تقوموا للّه مثنی و فردی، لیقوم الناس بالقسط) . کدام قرائت از دین می تواند بر همه زرق و برق های چشمک زن و فریبای دنیا غلبه کند و دل و جان جوان را با خود همراه کند؟ دین معقولی که هم مزه عشق را به او بچشاند و هم او را غرق حماسه کند. هر مکتب و دینی هرچند معقول و منطقی بنماید اما اگر نتواند در جوان شور عشق و هیجان حماسه خلق کند توفیق چندانی نخواهد داشت. بر این اساس می توان گفت اساسا جهادی بودن و انقلابی گری (به معنای تحول خواهی مثبت) که با معنویت و حب قلبی به اولیاء الهی همراه می شود اصلی ترین مسیر در اصلاح و تربیت دینی است؛ جوان اگر انقلابی و جهادی شد احتمال انحرافش بسیار کم می شود و اگر نشد تربیتش سخت است و احتمال فسادش بیشتر ؛ چون مشی جهادی و انقلابی، همزمان «معنویت عشق» و «تحرّک مصلحانه و پیش برنده» ای را برای او تامین می کند و او با این دو، هویت مستقل و مقاومی در مقابل هجوم فرهنگ رقیب پیدا می کند. این را همه کسانی که کار تربیتی می کنند باید مدنظر داشته باشند. و این حماسه عاشقانه و انقلابی حسین است که در میان همه غم های انقلابی اهل بیت ع ظهور و بروز ملموس تر و نمایان تری دارد و این معنویت و عشق و حماسه و حرکت و امید و انتظار همه در اربعین در یک زیست مومنانه جمعی به هم می آمیزند. اربعین انقلابی ترین تجمع شیعه است و به همین است که ترسناک است! ع https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند اگر تو نبودی... در برخی روایات نقل شده که هدف از خلقت هستی، وجود و اهل بیت ع است مثل حدیث قدسی مشهوری که فرمود: لولاک لما خلقت الافلاک ای پیامبر اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم سوال: واقعا دلیل خلقت این همه چیز و این همه آدم صرفا خلقت پیامبر و اهل بیت ع است؟ یعنی همه ما طفیلی هستیم؟ به نظرم این گونه روایات را به دوشکل می شود معنا کرد: طبق قرآن، خداوند، عالم را مسخر بشر قرار داده؛ هدف از خلقت انسان هم عبودیت است. معنای ساده ؛ همراستا شدن با جهت واقعی حرکت هستی و قرار گرفتن در مدارجاذبه الهی و رفتن تا خداست حال اگر خدا این عالم را خلق کند اما امکان تحقق هدفش از خلقت را فراهم نکند درواقع نقض غرض کرده است مثل کسی که دوستی را به منزلش دعوت کند اما آدرس خانه را به او ندهد پس خلقت عالم، بدون افرادی که نقشه وطریق عبودیت را به بشر برسانند، بی معنا است طبق قرآن همه ادیان، مراحل مختلف یک دین اند و نسخه نهایی دین نیز با مفهوم امامت کامل می شود به شکلی که بدون آن، گویی نبوت خاتم، اساسا عرضه نشده. و ان لم تفعل فمابلغت رسالته پس خلقت عالم بدون انسان وخلقت انسان بدون و نبی، و دین بدون ولایت و عبث است تحلیل دوم: نشان دادن راه، سخنی است و رسیدن و رساندن سخنی دیگر آیا هدف خدا صرفا این بود که عده ای راه را پیدا کنند یا اینکه حرکت کنند و به مقصد ؟ اگر هیچ کس عملا به نرسد آیا می توان گفت خلقت خدا به هدف و نتیجه غایی خود رسیده است؟خیر. آیا کسی که خود نرسیده می تواند برساند؟ خیر پیامبران و اولیاء دین و در رأسشان پیامبرخاتم همان عبدهای به مقصد رسیده ای هستند که علاوه بر ارائه نقشه راه میتوانند دست بشر را بگیرند و با هدایت باطنی، به صورت عملی و گام به گام بشر را به سوی مقصد ببرند نکته: ، دو بُعد هویتی، دو نوع و درنتیجه دو نوع دارد یک حیات و رشد فردی و یک حیات و رشد جمعی. اگرتحقق هدف خلقت در بعدحیات فردی اقتضا می کند که فرد یا افرادی از بشر به نقطه نهایی برسد تحقق هدف خلقت در بعد حیات جمعی انسان نیز اقتضا می کند که حداقل یک جامعه به هدف نهایی جمعی برسد پیامبر فرصت نکرد جامعه و حکومت ایده آل بسازد وتحقق این مهم، بر عهده امامان افتاد لذا تمام امامان به دنبال تشکیل حکومت ومقدمه سازی برای تحقق جامعه دینی حقیقی بودند واگر ظهور نهایی و تشکیل جامعه دینی نباشد نبوت نبی خاتم هم در رساندن همه جانبه بشر به مقصد ناقص می ماند و بشر در حیات اجتماعی خود به مقصدخلقت نمی‌رسد تحلیل افقهای بالاتر این مبحث دراین مجال نمی‌گنجد https://eitaa.com/taherrahimi