یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
ما یک منِ مرکزی داریم که منشأ و مصدر همه افعال ما نیت های ما اهداف ما غم ها و شادی های ماست
آدم های کوچک اهدافشان هم کوچک است نیت هایشان هم کوچک است افعالشان هم، غم ها و شادی هایشان هم
آدم های بزرگ اهدافشان هم بزرگ است نیت هایشان هم غم ها و شادی هایشان هم
کار اصلی دین هم با همین من مرکزی ماست چون این من، اصلی ترین مبدا کشف #معنا در انسان است و حقیقتی است که جهان و به تعبیر دقیق تر«عالم» هر انسانی را به نسبت ظرفیتش و میزان درکش از حقیقت می سازد. همه انواع ادراکات کار همین #من است امانکته اینجاست که برای اتصال وجودی ما به عالم ماوراء ماده، تنها یک بستر وجود دارد و آن بستر نفس ماست. هر نوری بخواهد به عالم انسان ورود کند از همینجاست.
جانکاه ترین درد بشر امروز هم بیگانه شدن با همین من معنادار و گم کردن آن است. از نشانه های مهم این از خودبیگانگی، ترس انسان امروز از «خلوت» با خود است. حقیقتا هم خلوت با پدیده غریبه ای که دائما بی معنایی و میان تهی بودن هویت انسان را به او یادآوری میکند ترسناک است. وقتی انسان در درون، معنا و هویتی برای خود پیدا نکند این هویت را در بیرون از خود و در نسبت خود با افراد، اشیاء، پول و غیره به شکلی موهوم می آفریند. اینجاست که فرم، سرگرمی، مُد، تکثّر و تَن در زندگی انسان نقشی حیاتی و اصیل پیدا میکند هم برای معنابخشی خارجی به یک بی معنایی درونی، هم برای فرار پی در پی از مواجهه باآن من ترسناک، هم به این دلیل که اگر تنها چشم ناظردر زندگی ما چشم انسان های دیگر فرض شود لاجرم همه همت انسان باید معطوف به کسب رضایت ازهمین چشمها شود. اینگونه است که انسان، زمین خالی وجود خود را با دیگری «من مجازی» و دیگران پر میکند و درواقع به ایشان واگذار میکند. از ریشه های تکیه زیاد به قانون نیز همین گم شدن من اصیل و نقش آن در حیات بشر است
#دین چه میکند؟همه این مسیر را برعکس می رود. یعنی تلاش میکند انسان را به خلوت عمیق با این من معنادار بکشاند تا آدمی با فهم جوهر الهی نفس، دریچه اتصال به ملکوت را به روی خود بگشاید این من مرکزی که به ماوراء متصل شد به غنای حق غنی؛ به عزت او عزیز و به رحمت او رحیم می شود. نفس که نورانی شد این #نور در تمام افعال، نیت ها؛ هدف ها و ارتباطات خارجی انسان نیز جاری می شود و تمام ابعاد او را دربر میگیرد و #تنظیم میکند این یک جهت شدن، هماهنگ شدن، یک رنگ شدن و یکی شدن ابعاد مختلف وجود انسان، همان توحید عملی است. اینگونه حتی عادی ترین و غریزی ترین کارهای انسان هم برایش نورانیت می آفریند
خلوت، #خودآگاهی و خداخواهی با هم نسبت مستقیم دارند
https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
.
یه حبه قند
از طلا بودن پشیمان گشته ایم!
اصلا کسی از من نپرسید که میخوای توی این دنیا باشی یا نه این ظلم نیست؟ نمی خوام باشم! زوره؟ نه #بهشت میخوام نه #جهنم.
بله این درسته که ما در خیلی چیزها از جمله در به وجود آمدنمان و اینکه باچه #جنسیت و کجا به دنیا بیاییم اختیاری نداشته ایم اما خوب که فکر کنی میبینی اختیاری بودن این امور نه «ممکن» است نه آنچنان «لازم» است و نه حتی «مطلوب»!
ممکن نیست چون:
قبل از این که ما خلق شویم و به وجود بیاییم که اصلا نبودیم که بخواهیم درباره بودن یا نبودن یاحتی چگونه بودنمان تصمیم بگیریم
لازم نیست چون:
#جبر که لزوما معادل ظلم نیست. جبر زمانی بد است که انسان به خاطر کاری که اختیارش را نداشته مواخذه ومجازات بشه یا با تبعیض با او برخورد شود[تبعیض با تفاوت، فرق می کند] و می دانیم که خدا چنین نمیکند
مطلوب نیست چون:
تا حالا نشده که در تصمیم گیری درباره یک موضوع خیلی مهم انقدر مردد بشی که آرزو کنی کاش مجبور نبودی تصمیم بگیری؟ کاش کسی بود که می دونستی حتما تصمیم درست تر و بهتری میگیره و این کار رو به اون واگذار می کردی؟ تا حالا نشده مجبور بشی استخاره بگیری؟
چه کسی از خدا به امورات عالم و آدم آگاه تر و خیرخواه تره که بخواد تصمیم هایی در این حد کلان بگیره؟
ثانیا این ادعا که من اصلا کمال و سعادت رو هم نمی خوام اصلا واقعی نیست؛ کمال گرایی، ذاتی بشره فقط تصور افراد از امر [بهتر] متفاوته حتی کسی که خودکشی میکنه هم اونو بهتر میدونه
مشکل، همان تصور است. ما تصویر روشنی از #محبوب های عمیق وجودمان، مبدا و منبع این محبوبها و کمالات، #نیاز حیاتی مان در اتصال به آن مبدا خیر و #لذت و #آرامش عمیقی که در این اتصال هست نداریم اگرنه شوق به «کمال» و «خیر» و «محبوب» #فطری است و امکان ندارد بشر آن را نخواهد
تقرّب به کمال مطلق در واقع معادل رسیدن به همه خواسته های واقعی و کسب [همه بهترین های] قابل تصور است.
#خدا فقط خالق، حی، واجب الوجود و مالک و... نیست که بگویی خوب #من با او چه کنم؟
او بی نهایت مهربان، روزی رسان، پرورش دهنده، پناهگاه، زیبای مطلق، انس گیرنده، نزدیک، پاک کننده، کرامت دهنده، خیرخواه، آرامش دهنده، فریادرس، هدایت کننده، آگاهی بخش و... هم هست.
تازه خوب که دقت کنی باید یک [تنها] قبل و یک [حقیقی] بعد همه این صفات بگذاریم: تنها بخشنده حقیقی، تنها پناهگاه حقیقی و...
آیا می شود نسبت به صفاتی اینچنین و صاحب آن هم بی تفاوت بود؟!
تصور محبوب ها و مطلوب ها، عشق آفرین است و #عشق، #حرکت زاست و همین حرکت یعنی دوری از جهنم و رفتن به سوی بهشت!
#خدا ما را درست آفریده است
https://eitaa.com/taherrahimi
هدایت شده از یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
.
یه حبه قند
از طلا بودن پشیمان گشته ایم!
اصلا کسی از من نپرسید که میخوای توی این دنیا باشی یا نه این ظلم نیست؟ نمی خوام باشم! زوره؟ نه #بهشت میخوام نه #جهنم.
بله این درسته که ما در خیلی چیزها از جمله در به وجود آمدنمان و اینکه باچه #جنسیت و کجا به دنیا بیاییم اختیاری نداشته ایم اما خوب که فکر کنی میبینی اختیاری بودن این امور نه ممکن است نه آنچنان لازم است و نه حتی مطلوب!
ممکن نیست چون:
قبل از این که ما خلق شویم و به وجود بیاییم که اصلا نبودیم که بخواهیم درباره بودن یا نبودن یاحتی چگونه بودنمان تصمیم بگیریم
لازم نیست چون:
#جبر که لزوما معادل ظلم نیست. جبر زمانی بد است که انسان به خاطر کاری که اختیارش را نداشته مواخذه ومجازات بشه یا با تبعیض با او برخورد شود[تبعیض با تفاوت، فرق می کند] و می دانیم که خدا چنین نمیکند
مطلوب نیست چون:
تا حالا نشده که در تصمیم گیری درباره یک موضوع خیلی مهم انقدر مردد بشی که آرزو کنی کاش مجبور نبودی تصمیم بگیری؟ کاش کسی بود که می دونستی حتما تصمیم درست تر و بهتری میگیره و این کار رو به اون واگذار می کردی؟ تا حالا نشده مجبور بشی استخاره بگیری؟
چه کسی از خدا به امورات عالم و آدم آگاه تر و خیرخواه تره که بخواد تصمیم هایی در این حد کلان بگیره؟
ثانیا این ادعا که من اصلا کمال و سعادت رو هم نمی خوام اصلا واقعی نیست؛ کمال گرایی، ذاتی بشره فقط تصور افراد از امر [بهتر] متفاوته حتی کسی که خودکشی میکنه هم اونو بهتر میدونه
مشکل، همان تصور است. ما تصویر روشنی از #محبوب های عمیق وجودمان، مبدا و منبع این محبوبها و کمالات، #نیاز حیاتی مان در اتصال به آن مبدا خیر و #لذت و #آرامش عمیقی که در این اتصال هست نداریم اگرنه شوق به کمال و خیر و محبوب، #فطری است و امکان ندارد بشر آن را نخواهد
تقرب به کمال مطلق در واقع معادل رسیدن به همه خواسته های واقعی و کسب [همه بهترین های] قابل تصور است.
#خدا فقط خالق، حی، واجب الوجود و مالک و... نیست که بگویی خوب #من با او چه کنم؟
او بی نهایت مهربان، روزی رسان، پرورش دهنده، پناهگاه، زیبای مطلق، انس گیرنده، نزدیک، پاک کننده، کرامت دهنده، خیرخواه، آرامش دهنده، فریادرس، هدایت کننده، آگاهی بخش و... هم هست.
تازه خوب که دقت کنی باید یک [تنها] قبل و یک [حقیقی] بعد همه این صفات بگذاریم: تنها بخشنده حقیقی، تنها پناهگاه حقیقی و...
آیا می شود نسبت به صفاتی اینچنین و صاحب آن هم بی تفاوت بود؟!
تصور محبوب ها و مطلوب ها، عشق آفرین است و #عشق، #حرکت زاست و همین حرکت یعنی دوری از جهنم و رفتن به سوی بهشت!
#خدا ما را درست آفریده است
https://eitaa.com/taherrahimi
هدایت شده از یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
.
یه حبه قند
از طلا بودن پشیمان گشته ایم!
اصلا کسی از من نپرسید که میخوای توی این دنیا باشی یا نه این ظلم نیست؟ نمی خوام باشم! زوره؟ نه #بهشت میخوام نه #جهنم.
بله این درسته که ما در خیلی چیزها از جمله در به وجود آمدنمان و اینکه باچه #جنسیت و کجا به دنیا بیاییم اختیاری نداشته ایم اما خوب که فکر کنی میبینی اختیاری بودن این امور نه «ممکن» است نه آنچنان «لازم» است و نه حتی «مطلوب»!
ممکن نیست چون:
قبل از این که ما خلق شویم و به وجود بیاییم که اصلا نبودیم که بخواهیم درباره بودن یا نبودن یاحتی چگونه بودنمان تصمیم بگیریم
لازم نیست چون:
#جبر که لزوما معادل ظلم نیست. جبر زمانی بد است که انسان به خاطر کاری که اختیارش را نداشته مواخذه ومجازات بشه یا با تبعیض با او برخورد شود[تبعیض با تفاوت، فرق می کند] و می دانیم که خدا چنین نمیکند
مطلوب نیست چون:
تا حالا نشده که در تصمیم گیری درباره یک موضوع خیلی مهم انقدر مردد بشی که آرزو کنی کاش مجبور نبودی تصمیم بگیری؟ کاش کسی بود که می دونستی حتما تصمیم درست تر و بهتری میگیره و این کار رو به اون واگذار می کردی؟ تا حالا نشده مجبور بشی استخاره بگیری؟
چه کسی از خدا به امورات عالم و آدم آگاه تر و خیرخواه تره که بخواد تصمیم هایی در این حد کلان بگیره؟
ثانیا این ادعا که من اصلا کمال و سعادت رو هم نمی خوام اصلا واقعی نیست؛ کمال گرایی، ذاتی بشره فقط تصور افراد از امر [بهتر] متفاوته حتی کسی که خودکشی میکنه هم اونو بهتر میدونه
مشکل، همان تصور است. ما تصویر روشنی از #محبوب های عمیق وجودمان، مبدا و منبع این محبوبها و کمالات، #نیاز حیاتی مان در اتصال به آن مبدا خیر و #لذت و #آرامش عمیقی که در این اتصال هست نداریم اگرنه شوق به «کمال» و «خیر» و «محبوب» #فطری است و امکان ندارد بشر آن را نخواهد
تقرّب به کمال مطلق در واقع معادل رسیدن به همه خواسته های واقعی و کسب [همه بهترین های] قابل تصور است.
#خدا فقط خالق، حی، واجب الوجود و مالک و... نیست که بگویی خوب #من با او چه کنم؟
او بی نهایت مهربان، روزی رسان، پرورش دهنده، پناهگاه، زیبای مطلق، انس گیرنده، نزدیک، پاک کننده، کرامت دهنده، خیرخواه، آرامش دهنده، فریادرس، هدایت کننده، آگاهی بخش و... هم هست.
تازه خوب که دقت کنی باید یک [تنها] قبل و یک [حقیقی] بعد همه این صفات بگذاریم: تنها بخشنده حقیقی، تنها پناهگاه حقیقی و...
آیا می شود نسبت به صفاتی اینچنین و صاحب آن هم بی تفاوت بود؟!
تصور محبوب ها و مطلوب ها، عشق آفرین است و #عشق، #حرکت زاست و همین حرکت یعنی دوری از جهنم و رفتن به سوی بهشت!
#خدا ما را درست آفریده است
https://eitaa.com/taherrahimi