eitaa logo
تهذیب حوزه خاتم الانبیاء بابل
185 دنبال‌کننده
839 عکس
717 ویدیو
88 فایل
کانال رسمی معاونت تهذیب مدرسه علمیه خاتم الانبیاء شهرستان بابل جهت ارائه مطالب، اطلاعیه ها، تولیدات فرهنگی، مسابقات و... راه ارتباطی با ادمین: @moaiiedy 📌لینک کانال معاونت تهذیب: https://eitaa.com/joinchat/2388394032C81156b1caf
مشاهده در ایتا
دانلود
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سبک زندگی شیعیان 🎙 ☑️ ☑️ |اینستاگرام| |تلگرام| |کست باکس| |آپارات| 🛒 برای تهیه کتابهای استاد کلیک کنید. ▶️ @einsad
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸صدای آشنا شنید!🔸 شما انسان ها را در کشور ما، ساواکی ها می دانید. دیگر از این بدتر که نیست. درست است؟ سازمان اطلاعات و امنیت شهر شیراز، من را با یک دسته اعلامیه گرفته بودند. رئیس ساواک به من فشار می آورد که بگو از چه کسی گرفتی؟ من را آوردند در یک اتاقی در اداره ی اطلاعات. یک مبلمان جالب داشت و این شعر سعدی را هم آنجا گذاشته بودند: هزار مرتبه سعدی تو را نصیحت کرد * که حرف محفل ما را به مجلسی نبری این آقای رضوان که ظاهراً الآن در حیات است گفت که دستبند را بیاور. دست‌هایم را از پشت بستند و کیسه‌ای از شن را هم به آن آویختند و مرا روی یک‌پا نگه داشتند و شکمم را نیشگون گرفتند. بعد هم شروع کرد این ماهیچه های شکم را نیشگون گرفتن. من نه به عنوان اینکه او بترسد، بلکه یک دفعه از زبانم در رفت و گفتم: «». به من گفت: «چی گفتی؟» گفتم: «خدایا؛ تو می بینی». یک دفعه به همکارش گفت: سطل را پایین بگذار. سطل را از دستم گرفتند. بعد به من گفت: پایت را بینداز. بعد گفت: دست بند او را باز کن. حالا ایستاده بودم آنجا. به آنها گفت: «بروید بیرون». آنها را بیرون کرد و درب را هم محکم زد. حالا من ماندم و خودِ او. یک دفعه این شلاقی که دستش بود را پرت کرد و خودش وِلُو شد روی آن مبل. بعد گفت: «ای تُف به این نانی که ما می خوریم». شنید؛ صدای فطرت. دیگر نتواست کارش را بکند و خدا می داند که در این دوره ی طولانی مبارزات، هر وقت ایشان شنید که برای من مشکلی ایجاد شده، کمک می کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره‌ی تکان دهنده‌ی حجت‌الاسلام از استاد خود (ره): ⭕️ آیت الله مصباح به فردی که به صورتشان آب دهان انداخت، چه واکنشی نشان داد؟
🔅 (قسمت اول) درباره لباس روحانیت ـ كه عمده‏ترین نماد روحانیت و جلوه ظاهری اوست ـ سخن، فراوان است . برخی از طلاب، از تلبس به این لباس ابا دارند و ترجیح می‏دهند بدون استفاده از لباس رسمی، در زی روحانیت باشند. شاید این ویژگی مرهون پاره‏ای از عوامل زیر باشد: 1ـ ترس از تهمت خودنمایی و ریاكاری؛ 2ـ نداشتن ایمان كامل به حقانیت اندیشه‏ای كه این لباس نماد آن است؛ 3ـ توهم نگاه اعتراض‏آمیز دیگران و نوعی احساس حقارت و خجالت؛ 4ـ ترس از امتیاز منفی در ارتباط اول با مردم؛ 5ـ عوامل مشابه. اگر چنین باشد باید گفت: طلبه یا راه پرشكوه طلبگی را با بصیرت انتخاب كرده و به آن عشق می‏ورزد و یا آن‏كه بدون اعتقاد و به تحمیل در این مسیر گام نهاده است. اگر این راه را با بصیرت برگزیده باشد، بدان می‏بالد، آن را حق می‏داند، از آن بهره می‏برد و خرسند است، برای تأثیری كه در جامعه می‏گذارد ارزش قایل است و انتخاب خود را مورد رضای خدا و امام عصر (عج) می‏داند؛ در این صورت چه بیم از اعلام این همه افتخار؟ چرا آن‏چه را با ایمان انتخاب كرده و از صمیم جان دوست دارد مخفی كند؟ چرا اعتقاد بحقّ خود را به دیگران نگوید و دائماً از این‏كه دیگران متوجه هویت طلبگی او باشند، احساس نگرانی كند؟ ... و اگر از تصمیم خود مطمئن نیست، یا پشیمان شده است و امیدی به آینده ندارد، یا مسئولیت طلبگی را درك نكرده، وجود خود را ارزشمند نمی‏داند و از این‏كه دیگران بدانند او طلبه است، احساس شرم یا سرشكستگی می‏كند؛ در این صورت یا باید بدون درنگ به اصلاح خود بپردازد، یا طلبگی را ترك كند و از سنگینی این همه، برای همیشه رها شود وگرنه هر روز كه به این شیوه بگذرد، جراحت عمیق‏تری به شخصیت او وارد می‏آید. اگر طلبه از گروه اول باشد، نه تنها به طلبگی افتخار می‏كند كه از اعماق وجود برای كسانی كه مفهوم طلبه را درك نمی‏كنند و رسالت او را نمی‏شناسند یا اهمیت مأموریتی را كه بر عهده گرفته نمی‏فهمند، دل می‏سوزاند و به حال و روز آنها تأسف می‏خورد ... اگر بتواند، در راه آگاهی آنها می‏كوشد و اگر نتواند برای‏شان دعا می‏كند: اللهم اهد قومی فانهم لایعلمون؛ بارالها! قوم مرا هدایت كن، كه آنان نمی‏دانند. ادامه دارد...
📚 👌خر برفت و خر برفت یک صوفی مسافر, در راه به خانقاهی رسید و شب آنجا ماند. خرش را آب و علف داد و در طویله بست. و به جمع صوفیان رفت. صوفیان فقیر و گرسنه بودند. آه از فقر که کفر و بی‌ایمان به دنبال دارد. صوفیان, پنهانی خر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خریدند و آن شب جشن مفّصلی بر پا کردند. مسافر خسته را احترام بسیار کردند و از آن خوردنی‌ها خوردند. و صاحب خر را گرامی داشتند. او نیز بسیار لذّت می‌برد. پس از غذا, رقص و سماع آغاز کردند. صوفیان همه اهل حقیقت نیستند. از هزاران تن یکی تن صوفی‌اند باقیان در دولت او می‌زیند رقص آغاز شد. مُطرب آهنگِ سنگینی آغاز کرد. و می‌خواند: " خر برفت و خر برفت و خر برفت". صوفیان با این ترانه گرم شدند و تا صبح رقص و شادی کردند. دست افشاندند و پای کوبیدند. مسافر نیز به تقلید از آنها ترانه خر برفت را با شور می‌خواند. هنگام صبح همه خداحافظی کردند و رفتند صوفی بارش را برداشت و به طویله رفت تا بار بر پشت خر بگذارد و به راه ادامه دهد. اما خر در طویله نبود با خود گفت: حتماً خادم خانقاه خر را برده تا آب بدهد. خادم آمد ولی خر نبود, صوفی پرسید: خر من کجاست. من خرم را به تو سپردم, و از تو می‌خواهم. خادم گفت: صوفیان گرسنه حمله کردند, من از ترس جان تسلیم شدم, آنها خر را بردند و فروختند تو گوشت لذیذ را میان گربه‌ها رها کردی. صوفی گفت: چرا به من خبر ندادی, حالا آن‌ها همه رفته اند من از چه کسی شکایت کنم؟ خرم را خورده‌اند و رفته‌اند! خادم گفت: به خدا قسم, چند بار آمدم تو را خبر کنم. دیدم تو از همه شادتر هستی و بلندتر از همه می‌خواندی خر برفت و خر برفت, خودت خبر داشتی و می‌دانستی, من چه بگویم؟ صوفی گفت: آن غذا لذیذ بود و آن ترانه خوش و زیبا, مرا هم خوش می‌آمد. مرا تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد آن صوفی از طمع و حرص به تقلید گرفتار شد و حرص عقل او را کور کرد. 📚
بصورت زنده از کانال خبرگزاری حوزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅لباس_روحانیت (قسمت دوم) سوال: آیا لباس روحانیت، لباس شهرت و خلاف عرف جامعه نیست؟ و روحانی، با این لباس در میان مردم انگشت‏نما نمی‏شود؟ این لباس، نظیر لباس نظامیان، پرستاران، كارگران و ورزشكاران یك نماد كاملاً شناخته شده و موجه برای یك گروه اجتماعی است؛ گروهی كه وجود آن در جامعه ضروری و جایگاه و رسالت آن بسیار پراهمیت است. مشاهده این لباس، برای كسی كه با صنف روحانیت آشنا باشد، نه موجب شگفتی و نه مجوزی برای تمسخر و هتك حرمت است و كسی كه با این صنف آشنایی ندارد، باید به مرور آگاهی خود را افزایش دهد. بنابراین، این لباس، خلاف عرف نیست، بلكه لباس یك «عرف خاص اجتماعی» است و به جهت مصالح فراوانی كه بر آن مترتب است، باید حفظ شود. بله، اگر كسی لباس پاره، چرك، آشفته یا وارونه بر تن كند یا رنگ سرخ و زرد را برای عمامه، عبا و كفش انتخاب نماید، لباس شهرت پوشیده و شگفتی، نفرت و تمسخر مردم را برانگیخته است. و نیز، اگر پارچه لباس، فوق‏العاده گران‏قیمت و نفیس باشد، به حدی كه از انواع متعارف میان مردم، فاصله زیادی داشته باشد و در نگاه اول چشم‏ها را خیره كند، پوشیدن آن، عنوان «لباس شهرت» دارد و ممنوع است. اما لباس ویژه هر یك از اصناف در میان مردم، غریب و غیرعادی نیست؛ همان‏گونه كه لباس‏های عمومی اقشار مردم نیز، در نوع و طرح و جنس و رنگ با هم متفاوت است، اما همه آنها لباس متعارف محسوب می‏شود. بنابراین، لباس روحانیت حتی اگر برای برخی عجیب باشد؛ اما خلاف عرف یا زشت نیست. ادامه دارد...
⚠️ ✏️ مثل مغز مداد! یک مداد اگر مغز نداشته باشد، هیچ ارزشی ندارد؛ فقط چوب است. ارزش یک مداد به مغز آن است. ارزش ما آدم‌ها هم به مغز و عقل و خرد است. اگر این خرد و عقل را کنار بگذاریم، و اهل حساب و کتاب نباشیم ارزشی نداریم، فایده‌ای نداریم. 🔥 یکی از ناله‌های اهل این است: اگر اهل تعقل و اندیشه بودیم، اگر اهل درک بودیم امروز اینجا نبودیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻رهبر انقلاب: با حال و روز امروز آمریکا، هنوز هم قبله عده‌‌ای آمریکاست ♦️۱۹ دی اولین تبر ابراهیمی به بت بزرگ آمریکا بود. امروز حال آمریکا و افتضاح انتخاباتی و حقوق بشر آن‌ها که هر چند ساعت یکبار یک سیاهپوست را می‌کشند مشاهده می‌کنید. ♦️ارزش‌های آمریکایی باعث تمسخر همه دنیا شده‌ است. اقتصاد آمریکا به معنای واقی فلج است و ده‎ها میلیون بیکار و گرسنه دارند اما عجیب‌تر امید عده‎ای به همین آمریکاست. 99/10/19