تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_شانزدهم زندگیم با امیر
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_هفدهم
حال عجیبی داشتم ...
حال شرمندگی و حقبهجانبی توأمان با من بود.
به اندازه هزارم ثانیه چشم در چشم شدیم سریع سرش را پایین انداخت ...
مرتضای محجوب من...
چند لحظه نگاهش کردم در این یکسال خیلی تغییر کرده بود به نظرم ده سال بزرگتر و مردتر میآمد.
_ کمک نمیخواید
با این جمله مرتضی به خودم آمدم
+ نه ممنون خوبه همهچیز
_ باشه پس من میرم
به سمت در حرکت کرد ...
من نبودم یک نفر دیگر از وجودم صدایش زد:
+ مرتضی !!!
برگشت گرهی در ابرو داشت :
_بله بفرمایید
+من ... من ... باید باهات حرف میزدم اما خوب نشد ...
با همان اخم گفت :
_ مهم نیست صحبتی نداریم دیگه...
+ اما من دارم
باید دلیل کارم رو بدونی ...
چند قدم به سمتم آمد و خیره نگاهم کرد با کمی خشونت گفت :
_علاقهای به شنیدنش ندارم...
یک لحظه از هیبتش ترسیدم ...
اما شباهت عجیبش در آن لحظه به پدرم مرا مسحور کرد...
وای خدای من مرتضی روزبهروز بیشتر شبیه پدرم میشد ...
بیاختیار گفتم :
چقدر شبیه بابام شدی مرتضی...
با این جمله من از عصبانیت سرخ شد شنیدم که زیر لب گفت:
_ لاالهالاالله ...
به سمت دررفت و برگشت از ریختن اشکهایش ابایی نداشت ، با تکان دادن انگشت اشاره به سمتم آمد...
از ترس چند قدم عقب رفتم ...
_ببین طیبه منو با اسم دایی تحریک نکن
یکبار برای همیشه بهت میگم
نه دیگه برام مهمی ...
نه میخوام دلیل خیانتت رو بدونم...
و نه میخوام که ببینمت ...
برو با همون امیر میلیونر خوش باش ...
تو ارزشت همون مرد مشروبخوار و زنباره است که...
دیگه هیچچچی نشنیدم...
چشمهایم سیاهی رفت و ...
روی صورتم آب میپاشید :
طیبه...
طیبه...
خوبی ؟؟
غلط کردم پاشو...
صورتش را از نزدیک میدیدم خدایا این مرد همین سال گذشته همسرم بود و حالا یک نامحرم به خودم آمدم چادرم را صاف کردم و روسریام را کشیدم جلو و با صدای آهسته گفتم :
+خوبم ...
با خجالت گفت :
_چیزی میخوای بیارم برات...
+ نه ممنون..
_ ببخشید ...
به خدا نمیخواستم ...
+میدونم ...
حقمه...
این حرفها رو باااید بشنوم
با حال استیصال نگاهش کردم :
+ ولی مرتضی تو از هیچی خبر نداری پس قضاوتم نکن ...
سرش پایین بود و فکر میکرد .
+حالم خوب نیست مرتضی تو دیگه داغ منو بیشتر نکن ...
مغبون گفت :
_کاری از دستم برات برنمیاد...
بلند شد ...
_اگه خوبی من برم خوبیت نداره اینجا باشم
+آره خوبم برو ...
به سمت در رفت ...
ایستاد...
برگشت...
میخواست چیزی بگوید اما پیش دستی کردم با التماس گفتم :
+حلالم کن مرتضی ...
تورو به خونِ بابای شهیدت
تورو به روح بابام حلالم کن ...
گیر افتاده بودم ، پای آبروی بابام و آینده بچه ها در میون بود ...
حلال کن منو
مستقیم نگاهم کرد ...
سکوت ...
آهی کشید و سری تکان داد و گفت :
_حلالت باشه طیبه ...
طیبه حال بدت رو با مامان فاطمه تقسیم کن اون یه مادر و معلم خوبه برات
زندگیتو درست کن...
تو حالا زن اون مرد هستی...
صاحب زندگی شدی...
پس بسازش ...
چقدر این جملات را برادرانه برایم گفت و بعد سریع رفت.
تمام شدم...
من همانجا در همان مسجد تمام شدم.
بقیه مراسم مثل همیشه برگزار شد ، یخ مرتضی هیچوقت باز نشد ، هیچوقت جاییکه من بودم حاضر نمیشد اما به توصیه او به عمه فاطمه پناه بردم و زندگیام وارد فاز جدیدی شد ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @saritanhamasir
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_هجدهم
امیر انتخاب من بود یا تقدیرم نمیدانم.
جوانتر از آنی بودم که بازیهای روزگار را درک کنم فقط میدانستم دوستش ندارم چون با من متفاوت بود ، اهل نماز نبود و چارچوب مرا نداشت ، مشروب مصرف میکرد و سیگار میکشید ، هر چند که شب عقد به من قول داده بود که هیچوقت او را مست نخواهم دید .
از حلال بودن کامل مالش هم مطمئن نبودم از بخشی که میدانم حلال است دین پدرم را پرداخت و آبروی پدرم را خرید و خانوادهام را حفظ کرد.
ولی چیزی که مرا عذاب میداد عشق خالص امیر به من بود ، کاش دوستم نمیداشتی و لااقل اینهمه مرا نمیخواست تا تکلیفم با او روشن میشد با این محبتهای امیر و حس دینی که به او داشتم فکر طلاق عذابم می داد.
اما هیچ کدام از کارهایش نمیتوانست فکر مرتضی را از ذهنم خارج کند و این سخت ترین قسمت ماجرای زندگیم بود.
به توصیهی مرتضی چند روز بعد از برگشتن به کرج با عمه فاطمه قرار گذاشتم و به دفترش رفتم ، بهتازگی در دانشگاه آزاد تهران کار خود را شروع کرده بود ، برایش گل رز خریدم ، عمه با خوشحالی پذیرای من شد .
جلسه اول برایش اشک ریختم و از دلتنگی بابایم گفتم ، علت ازدواج با امیر را شرح دادم.
هیچکس جز امیر راز صیغه محرمیت من و مرتضی را نمیدانست آن روز هم نتوانستم آن راز را فاش کنم ، وسط صحبتها این جمله عمه فاطمه برایم سخت بود :
_طیبه چرا فکر میکردم تو هم مرتضایی منو میخوای ؟
حرفی برای گفتن نداشتم ...
سرم را پایین انداختم ...
+ خواستن مرتضی یک چیز بود و پرداختن بدهی بابا بابت تعاونی که از بین رفته بود یک چیز دیگه ، مبلغ این بدهی طوری نبود که کسی دوروبر ما از پسش بربیاد باور کنید من چارهای جز اینکار نداشتم...
_ باشه نازنینم ادامه نده...
درکت میکنم هرچند که از معصومه ناراحتم که چرا بدون مشورت ما اینکارو کرد فقط چهار ماه از فوت پدرت گذشته بود که به یکباره خبر نامزدی تو و امیر رو به ما داد و باعث به وجود اومدن دلخوری شد ...
بگذریم...
حالا بگو چه کمکی از دست من برمیآید ...
+عمه جانم من شرعاً و عرفاً همسر مردی هستم که عاشقانه منو دوست داره اما خیلی باهاش متفاوت هستم ، بنا به دلایلی هم الان نمیتونم و نمیخوام که ازش جدا بشم ، دلم میخواد حالا که سرنوشت من این شده حداقل طوری همسرداری کنم که فردای قیامت شرمنده بابا و مامانم و حضرت زهرا نباشم ...
خجالت میکشم از این زندگی...
زندگیای که هیچ چیزش به من نمیآید...
عمه آن روز برایم بابی را فتح کرد که تا این لحظه مفتوح ماند و با حرفهایش در آن جلسه و جلسات بعد سبک همسرداری و نوع نگاه مرا به زندگی تغییر داد مثل زمان کودکیام که خواندن و نوشتن یادم میداد آن روز هم الفبای زندگی را برایم معنا کرد به توصیه عمه در فرصت باقیمانده درسهایم را جمعبندی کرده و در کنکور رشتهی روانشناسی قبول شدم امیر کل خانوادهها را سور داد و برایم ماشین شخصی خرید .
طبق فرمولهایی که عمه یادم داد رفتارم را با امیر تغییر دادم ...
سخت بود ...
اما شد.
هیچوقت عاشقش نشدم اما با او حسهایی را تجربه کردم که کمکم راه زندگی مرا نمایان کرد من و امیر سیری را شروع کردیم که تعریف مجدد آن برایم هم سخت است و هم شیرین ...
فکر طلاق همان روزها از ذهن من پر کشید تا روزی که ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @saritanhamasir
002.mp3
1.5M
🔶 رابطه صحیح زن و شوهر
بخش دوم
🔺 دعوای زن و شوهر!
دکتر حمید #حبشی
🔹@saritanhamasir
✅فتنه در قرآن
🌹🌿بصیرت یعنی ضمن دشمن شناسی در دوست شناسی نیز نمره قابل قبول بگیری.
⬅️«وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصير» (سوره فاطر، آیه 19)
«(هرگز) كور و بينا يكسان نيستند.»
1⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی ممکن است همسرِ پیامبر، در برابرِ راهِ پیامبر ایستاده باشد؛
2⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه نگاهت به "شخصیت" ها نباشد؛ بلکه همواره به "شاخص"ها چشم بدوزی؛
3⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی حتی مسجد، می تواند "مسجد ضِرار" باشد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را خراب کند و به زباله دانیِ شهر تبدیل نماید؛
4⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه قرآنِ روی نیزه تو را از قرآنِ ناطق، منحرف نکند؛
5⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه بتوانی شترِ همسرِ رسول خدا را "پی"کنی و همزمان، حرمت حریم رسول الله(صلی الله علیه و آله) را نگه داری؛
6⃣ بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی جانباز صفین می تواند قاتل حسین(علیه السلام)در کربلا باشد؛
7⃣ بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی در جنگ با فتنه نمی توانی آغازگر باشی اما تا ضربه نهایی، نباید از پا بنشینی؛
8⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه" مالک اشتر"ها را به تندروی و "ابوموسی اشعری" ها را به اعتدال، نشناسی؛
9⃣- بصیرت; یعنی اینکه بدانی "معاویه"ها، به سست عنصرهای سپاهِ امیرالمومنین(علیه السلام) " دل بسته اند؛
0⃣1⃣- بصیرت یعنی ضمن دشمن شناسی در دوست شناسی نیز نمره قابل قبول بگیری.
هدایت شده از تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
با سلام و احترام
از بچگی بما گفتن خوب باشید ، انسان باشید ، مومن باشید ، با ادب باشید
خوشبخت بشید ، ولی هیچوقت راهش رو بما یاد ندادن
بندگان خدا خودشون هم بلد نبودن
تشکیلات جهانی تنها مسیر آرامش ( راز حیات برتر❤️❤️تمام این راها رو برای ما آموزش داده و تمام راهها رو برامون هموار کرده خدابیش لقمه رو آماده کرده ķ
مطمئنا این حرفا توی هیچ کلاسی ، توی هیچ دانشگاهی
توی هیچ حوزه علیمه ای گفته نمیشه 😔😔
در حالیکه مهمترین حرفهای زندگی انسانهاست .🙈🤔
از این موقعیت که برای اولین بار براتون تهیه شده نهایت استفاده رو ببرید.
@saritanhamasir کلید آرامشتون اینجاست
🔸لطف کنید و بنر بالا رو ☝️☝️هم در کانال هاتون منتشر کنید تا دوستانتون هم عضو بشن و از مطالب استفاده کنند.
به نظرم اگه شما عزیزان بتونید یه مقدار در امر تبلیغ پرکارتر باشید خیلی خوبه. الان یه نفر واقعا اگه تلاش کنه نمیتونه در عرض یک هفته یک نفر رو وارد یک گروه کنه؟
🔶 واقعا اگه بخواد میتونه.
❇️ الان ما یه تبلیغ میذاریم و شما هر کدومتون یک هفته تلاش کنید تا یک نفر رو به کانال اضافه کنید. این جالب نیست که یه نفر سال ها از مطالب کانال استفاده کنه ولی حتی یک نفر رو هم نتونه با مباحث آشنا کنه.
شما تنهامسیری ها اگه تلاش کنید واقعا قدرت بالایی در جذب دیگران خواهید داشت.
خلاصه یه تلاشی کنید و ببینید چقدر میتونید روی اطرافیانتون موثر باشید 😌🌹
سلام روزتون بخیر
در چه حالید ؟!!
با خوشرویی چه می کنید ؟!!
باید بدونید که :
شاید گیراتر از «حُسن خلق»، واژه ای نباشد که ترسیم کننده روحی زلال و طبعی بلند و رفتاری جاذبه دار باشد. چیزی که عنوان برجسته رفتار یک مسلمان است و معیار کمالِ ایمان یک مؤمن، آنگونه که رسول خدا(ص)
نیز، به این فضیلت متعالی آراسته بود.
بخشی از اخلاق نیکو، در «خوشرویی» متجلّی است، بخشی در «خوشخویی» و بخشی هم در «خوشگویی».
و چه خوش است که به این سه «خوش» مبارک و مقدس، بپردازیم و از آنها کلیدی برای گشودن قلعه دلها و عاملی برای تحکیم رابطه ها بسازیم.
#مشـــارطه
#خوشرویی
👆 @saritanhamasir
🔹 ما در این بحث به دنبال این نیستیم که صرفاً کاری کنیم که زندگیمون پُر از مشکل نباشه! 🚫
✅ بلکه ما دنبال ساختنِ یه خانوادۀ نمونه هستیم.
✔️ ما باید دنبال این باشیم که یه "خانوادۀ نمونه" داشته باشیم ؛
و یا حداقل "در خانوادمون هامون فردِ نمونه" باشیم.💥👌
🌺🌷💞🌺
🔴 متاسفانه در جامعۀ ما باب شده که مردم و مسئولینِ فرهنگی به دنبال این نیستن که خانواده های عالی داشته باشن،
👈 بلکه تا بحثِ خانواده میشه میخوان سمینار و همایش بذارن و راهکارهای "کاهش مشکلاتِ خانوادگی" رو بررسی کنن! 😒
❌ فقط دنبال این هستن که خانواده ها صبح تا شب با هم دعوا نکنن!
🌺 خب عزیز من شما بیا یه #فرهنگ قوی در زمینۀ "داشتنِ خانوادۀ عالی" رو بینِ مردم رواج بده،
به طور خودکار بسیاری از مشکلات هم حل میشن.
🔶 "در واقع باید زمینه مشکلات رو از بین برد."
✔️👆👆👆
⭕️ اگه فرهنگِ زندگی مؤمنانه بر اساس "مبارزه با هوای نفس در جامعه" رواج پیدا نکنه،
آمارِ مشکلاتِ خانوادگی هم بالا میره⚡️
⚠️ همینطور که الان آمارِ طلاق و مشکلاتِ خانوادگی خیلی بالا هست.
💔📈🔝
🔺 البته آمارِ نارضایتی هایی که فعلاً منجر به طلاق نشده هم باید بهش اضافه کرد! 😒
👆این مشکلات و درگیریها اگرچه به طلاق ختم نشه امّا اثرِ خودش رو روی فرزندانِ خانواده ها خواهد داشت...
⭕️🌹🔹✅🌎🔴
پاینده و سربلند باشید زیر نگاه مهربان پروردگار
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
حاج آقا حسینی
@saritanhamasir
┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄