eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ اصلاح یک رویه غلط 🔶 هرچقدر ما به عصر ظهور نزدیک میشیم یک اتفاق تلخ رو بیشتر بین مذهبی ها شاهد خواهیم بود 👈 و اونم درگیری بین سران مذهبی هست. افرادی که همگی داعیه دار انقلابی گری و مذهبی گری هستند ولی وقتی به انتقاد همدیگه میپردازند چنان ناجوانمردانه به هم حمله میکنند که دشمن صهیونیست هم اونطوری حمله نمیکرد. 💢 چنان بهمدیگه تیکه و نیش میزنند و چنان مسخره میکنند که انگار دارن علیه یزید حرف میزنند 😒 این موضوع خیلی خطرناکه و حتما باید جلوش گرفته بشه. در همین زمینه دو تا درخواست داریم. ✅ درخواست اول از افراد مذهبی و انقلابی هست که سعی کنند تسلط بیشتری بر خودشون داشته باشند و هرچیزی که به ذهنشون رسید رو منتشر نکنند. 💢 خیلی از این حرفایی که زده میشه در اثر بیماری های روحی و بی تقوایی هست. بنابراین اول خودم و بعد بقیه عزیزان رو به رعایت تقوا دعوت میکنم. 🔶 واقعا قرار نیست به بهانه نقد دیگران شروع به توهین و تمسخر کنیم. تمسخر چه با زبان طنز و چه غیر طنز هست. 💢خداوند هیچ وقت هدایت خودش رو در بی تقوایی افراد قرار نخواهد داد... در خواست دوم هم از عموم مردم مومن هست. ✅ سعی کنید توی هر کانالی که عضو هستید هر کسی هر جمله ای گفت که در اون توهین و تمسخر و بی تقوایی بود حتما تذکر بدید. 🔶 اگه یه نفر یه حرف نادرستی زد و هزاران نفر بهش تذکر دادند حتما دیگه جرات نداره حرف بیخود بزنه. اگه از خدا هم نترسه حتما از افکار عمومی میترسه. اگه دیدید به یه نفر تذکر دادید ولی همچنان به کار زشتش ادامه داد حتما کانالش رو ترک کنید و به بقیه هم بگید که کانالش رو ترک کنند. 💥 این کار یکی از بهترین انواع امر به معروف و نهی از منکر هست. 💢 متاسفانه نون خیلی از افراد در ایجاد درگیری و تنش هست و با این کار سعی در جذب مخاطب بیشتر دارند ولی اگه همه مردم کانال های چنین افرادی رو ترک کنند دیگه این کار زشت ادامه پیدا نخواهد کرد. ⭕️ نکته مهم اینه که روی سخن ما با هیچ کانال خاصی نیست و به طور عمومی این صحبت رو داریم. لطفا کسی به خودش نگیره. ✅ امیدواریم که با فعالیت گسترده عناصر مومن و با تقوای انقلابی شاهد پاک شدن فضای مجازی از آلودگی ها باشیم و هر روز به عصر ظهور امام زمان ارواحنا فداه نزدیک تر بشیم... @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت 39 # صمد داشت استکان ها را از جلوی مهمان ها جمع می کرد. دو تا استکان توی هم
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت 40 بعد از شام همه رفتند. شیرین جان می خواست بماند. به زور فرستادمش برود. گفتم: «حاج آقا تنهاست. شام نخورده. راضی نیستم به خاطر من تنهایش بگذاری.» وقتی همه رفتند، بلند شدم چراغ ها را خاموش کردم و توی تاریکی زارزار گریه کردم. حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. صبح که از خواب بیدار می شدم، یا کارهای خانه بود یا شست وشو و رُفت و روب و آشپزی یا کارهای بچه ها. زن داداشم نعمت بزرگی بود. هیچ وقت مرا دست تنها نمی گذاشت. یا او خانه ما بود، یا من خانه آن ها. خیلی روزها هم می رفتم خانه حاج آقایم می ماندم. اما پنج شنبه ها حسابش با بقیه روزها فرق می کرد. صبح زود که از خواب بیدار می شدم، روی پایم بند نبودم. اصلاً چهارشنبه شب ها زود می خوابیدم تا زودتر پنج شنبه شود. از صبح زود می رُفتم و می شستم و همه جا را برق می انداختم. بچه ها را تر و تمیز می کردم. همه چیز را دستمال می کشیدم. هر کس می دید، فکر می کرد مهمان عزیزی دارم. صمد مهمان عزیزم بود. غذای مورد علاقه اش را بار می گذاشتم. آن قدر به آن غذا می رسیدم که خودم حوصله ام سر می رفت. گاهی عصر که می شد، زن داداشم می آمد و بچه ها را با خودش می برد و می گفت: «کمی به سر و وضع خودت برس.» این طوری روزها و هفته ها را می گذراندیم. تا عید هم از راه رسید. پنجم عید بود و بیشتر دید و بازدیدهایمان را رفته بودیم. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد گفت: «می خواهم امروز بروم.» بهانه آوردم: «چه خبر است به این زودی! باید بمانی. بعد از سیزده برو.» گفت: «نه قدم، مجبورم نکن. باید بروم. خیلی کار دارم.» گفتم: «من دست تنهام. اگر مهمان سرزده برسد، با این دو تا بچه کوچک و دستگیر چه کار کنم؟» گفت: «تو هم بیا برویم.» جا خوردم. گفتم: «شب خانه کی برویم؟ مگر جایی داری؟!» گفت: «یک خانه کوچک برای خودم اجاره کرده ام. بد نیست. بیا ببین خوشت می آید.» گفتم: «برای همیشه؟» خندید و با خونسردی گفت: «آره. این طوری برای من هم بهتر است. روز به روز کارم سخت تر می شود، و آمد و رفت هم مشکل تر. بیا جمع کنیم برویم همدان.» باورم نمی شد به این سادگی از حاج آقایم، زن داداشم، شیرین جان و خانه و زندگی ام دل بکنم. گفتم: «من نمی توانم طاقت بیاورم. دلم تنگ می شود. ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
با سلام و احترام از بچگی بما گفتن خوب باشید ، انسان باشید ، مومن باشید ، با ادب باشید خوشبخت بشید ، ولی هیچوقت راهش رو بما یاد ندادن بندگان خدا خودشون هم بلد نبودن تشکیلات جهانی تنها مسیر آرامش ( راز حیات برتر❤️❤️تمام این راها رو برای ما آموزش داده و تمام راهها رو برامون هموار کرده خدابیش لقمه رو آماده کرده ķ مطمئنا این حرفا توی هیچ کلاسی ، توی هیچ دانشگاهی توی هیچ حوزه علیمه ای گفته نمیشه 😔😔 در حالیکه مهمترین حرفهای زندگی انسانهاست .🙈🤔 از این موقعیت که برای اولین بار براتون تهیه شده نهایت استفاده رو ببرید. @saritanhamasir کلید آرامشتون اینجاست 🍎🌷🌹😘😴 🌺🌺🌺🌺 ✅ زیباترین و مهم ترین مطالب زندگیتون رو در کانال تنها مسیر آرامش (راز حیات برتر) ببینید . 💥📌راهنمای استفاده از مطالب مهم و دنباله دار کانال 🔍 👉 🔍 👉 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 🔍 رمان 🔍 رمان 🔍 رمان 🔍 🔍 کلیپ صوتی دکتر منتظر انتقادات و پیشنهادات شما سروران گرامی هستیم 👇👇👇👇👇 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_102244436670416147.mp3
2.02M
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... 📢 فايل صوتي ♥️ @saritanhamasir ♥️ اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...🤲🤲
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی #بر_اساس_واقعیت #قسمت_هفتم بدون اینکه مکث کنم گفتم: اینقدر کار هست،
میدونم خسته ای... کلافه ای... فقط نمیدونم چرا لج می کنی؟! این همه اصرار به کار سختی که، آخرشم یه لقمه نون توی خونه ی آدم پیدا نشه برای چیه آقا محمد؟! خیره شد بهم و گفت: نرگس خانم طعنه میزنی!!! خودت که خوب میدونی این شرایط برای خیلی ها هست وضعیت رو که می بینی... گفتم: نه دیگه این بهانه است! حرف من اصلا ربطی به بقیه و وضعیتشون نداره ! اجازه نداد حرفم تموم بشه ! بدون اینکه نگام کنه گفت: من میرم بیرون کار دارم زود بر میگردم! خیلی ناراحت شدم گفتم: تو که هنوز داخل نیومدی که داری میری بیرون ؟! در حالی که داشت در رو می بست گفت: استقبالت خیلی گرم بود میروم یه خورده هوا بخورم خنک بشم! و در بست و رفت.... منم همینطور داشتم حرص میخورم.... یک ساعتی گذشته بود که زنگ‌ خونه به صدا در اومد، یعنی کی می تونست باشه؟! محمد که کلید داشت! چادر سر کردم و رفت در رو باز کردم ... از دیدن صحنه ی جلوم اینقدر جا خوردم که حد نداشت!!! توی دلم ‌گفتم: دیوونه ی دوست داشتنی.... آره محمد بود! با حدود بیست، سی کیلو سبزی که به سختی نگهشون داشته بود! گفت: هر چی سبزی فروش محله، سبزی داشت خریدم تا شاید نرگسی ما، راضی بشه... بعد در حالی که به شوخی می گفت: حالا ببینم چه جوری سبزی پاک می کنی اومد داخل... نون نداشته و گرسنگی یادم رفت و با لبخند گفتم: شرمنده کردی آقاااا! حالا تا من یه زیر انداز میندازم و سبزی ها رو پاک می کنم برو دستهات رو بشور بیا... تا اینو گفتم، به شوخی گفت: نرگس میرم بیرون دیگه نمیامااا بابا بذار یه دقیقه بشینیم چشم! اجازه بده عرق کارگر خشک بشه خانم! منم دیدم راست میگه! برای اینکه یه کم خستگیش کم بشه رفتم یه چایی براش آوردم و کمی کنارش نشستم و بعد از صحبت های متفرقه رفتیم سراغ پاک کردن سبزی ها.... حالا مگه تموم میشدن! دقیقا فکر کنم پنج ، شش ساعتی طول کشید تا کارمون تموم شد ! حالا نوبت شستن بود... به هر سختی بود انجامش دادیم ولی چه انجام دادنی! به معنی واقعی کلمه دو تایی هلاک شدیم! دیگه نماز صبح بود، بعد از نماز به محمد گفتم : آقا من دیگه نمی کشم، نه سری مانده... نه دستی... خندید و گفت: کمرم را بشکستی.... بعد ادامه داد: اینقدر راحت میشه با سبزی پاک کردن پول درآورد! چشمام رو درشت کردم و گفتم : محمددددد داری منو مسخره می کنی! گفت: نه بابا کی من! مسخره کردن کار خوبی نیست! بیا که هنوز پاکت کردنشون مونده عشقم! گفتم: تا خشک میشن بیا یه کم استراحت کنیم! محمدم قبول کرد اما خوابیدن همانا وقتی بیدار شدیم خیلی دیر شده بود! ترازو رو آوردیم، تند تند و کاملا ناشیانه مثل تمام مراحل قبلی که انجام دادیم و نمیدونستیم هر کاری راه و روش و سیستم خودش رو داره حتی سبزی فروختن! سبزی ها را بسته بندی کردیم و رسیدیم به مرحله ی آخر کار که پخش بود! گفتم: خوب دیگه این مرحله کلا به شما تنفیذ میشه همسر جان! چشم هاش رو ریز کرد و با یه حالت خاصی گفت: باعث سرافرازیه! واقعا الان نمیدونم با این پست و مقامی که بهم اعطا کردی چی بگم! زبونم بند اومده از این تنفیذ! اخم هام رو کشیدم توی هم و گفتم: .... ادامه دارد..... نویسنده: @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی #بر_اساس_واقعیت #قسمت_هشتم میدونم خسته ای... کلافه ای... فقط نمی
گفتم: محمد قرار نشد دیگه ساز مخالف بزنی! چشمکی زد و گفت: چشم سبزی های بسته بندی شده را جمع و جور کرد و رفت .... از موقعی که در رو بست تا ظهر منتظرش بودم ببینم چی میشه! با اومدن محمد انتظار هر چیزی رو داشتم الا چیزی که گفت!!! چهر هاش بهم ریخته بود! گفتم: چه خبر؟ چی شد؟ همه رو فروختی؟ سری تکون داد و گفت: خانم من نگفتم هر کاری تخصص خودش رو میخواد ! تا رسیدم در مغازه ی اولی گفت: که نمیخوایم! گفتم: چرا آخه ما قیمت مناسب میدیم! گفت حرف از قیمت نیست! اولا یه شرکت هست با بسته بندی شیک برامون میاره! بعد هم چرا سبزی ها روشستین زود خراب میشن! سوما هم تره ها رو چرا قاطی بقیه ی سبزی ها گذاشتین اینا تا ظهر آب میندازن ! منم گفتم: آقا بر دارید شاید تا ظهر فروختیدشون! بالاخره با کلی چک و چونه گفت: باشه پس فروش نرفتن و خراب شدن من مسئولیتش رو قبول نمی کنمااا! و این اتفاق در هر مغازه ای رفتم تکرار شد! بعد هم نفس عمیقی کشید و گفت: نرگس سرم خیلی درد میکنه من میرم دراز بکشم... معلوم بود خیلی بهش فشار اومده! منم تنها کاری که کردم سکوت بود.... خیلی حس بدی داشتم هر جا که اومدم کمک شوهرم کنم خراب شد! واقعا نمیدونستم چرا این اتفاقها می افتاد! چرا ما باید این همه ضربه بخوریم! احساس میکردم تا جایی بیشتر از توانم با شوهرم همراهی کردم ! با انبوهی از فکرها توی دلم کلی از محمد دلخور شدم که حتی عرضه ی یه سبزی فروختن رو نداره! ته این همراهی ها و همکاری ها نابود شدن توان من بود و ریز ریز شدن اعصابم! ترجیح دادم دیگه پیشنهاد کاری ندم! روزگارمون سخت بود خیلی... ولی اعصاب خراب شده ی من که تحت فشار این وضعیت از کنترل خارج شده بود، و همین زندگی رو سخت تر می کرد! مدت ها با همین روال گذشت... توی این مدت گاهی از شدت فشارها حرمت ها بین ما می شکست! یادمه چند باری وسط بحث و دعواهامون حرفی زدم که محمد انتظار رو نداشت! اینکه تو یه آدم بی عرضه ای که توان جمع کردن زندگیت رو نداری! آخه من چقدر باید تحمل کنم؟! چقدر باید صبر کنم؟! چقدر.... وسط این گیر و دار جمع دونفره ی ما شد چهار نفر... خدا دوقلوی به ما لطف کرد... دو تا پسر که هر چی بگم از شیطنت کم نگفتم! دیگه نه من نرگس قبلی بودم! نه محمد، محمد قبل! بیشتر وقتا سر شیر خشک و پوشک بحثمون میشد! بعضی وقتها، شدت فشار نداری و خستگی و مراقبت از بچه ها جرقه ای میشد تا از کوره در برم! اما عجیبش اینجا بود که حرفهایی میزدم که خودم باورم نمیشد این منم! جالبتر اینکه محمد هم دیگه بی واکنش شده بود! مثل یه سیب زمینی بی رگ! انگار اصلا من و بچه ها براش مهم نبودیم! احساس میکردم وضعیتمون طوری شده که بدبختی روی بدبختی زندگیمون رو تصرف کرده بود! و بی خیال ما نمیشد! بچه ها کم کم بزرگ و بزرگتر میشدن و نیازهاشون بیشتر... تا خودم بودم میتونستم دست از خواسته های خودم بردارم و با همین زندگی بسازم، ولی دیگه طاقت دیدن سختی کشیدن بچه ها رو نداشتم و همین باعث شد یه کاری کنم که کسی باورش نمیشد حتی خودم.... ادامه دارد.... نویسنده: @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزانم روز آدینه تون بخیر بریم سراغ شخصیت شناسی از طریق پیامک😉👇
👈 شخصیت شناسی بر اساس پیامک 👉 براي پي بردن به شخصيت افراد راه هاي مختلفي وجود دارد که يکي از آنها توجه به متن پيامک هاست. در واقع درمتن برخي از پيامک ها نشانه هايي وجود دارد که ما را به سمت شناخت شخصيت طرف مقابل هدايت مي کند. با اين وجود اين موضوع کاملا قطعي نيست و نمي توان به طور دقيق در اين باره قضاوت کرد. در مجموع مي توان گفت بر اساس محتوا و شکل جملات و لحن گفتاري که در پيامک هاي افراد تکرار و برداشت مي شود، مي توان آنها را در تيپ هاي شخصيتي مختلفي قرار داد که به برخي از اين موارد اشاره مي کنيم. البته نمي توان گفت هر پيامکي اگر شبيه به موارد مذکور باشد، حتما شخص در آن تيپ قرار مي گيرد. در اين مورد شناخت مناسب از طرف مقابل مي تواند تعيين کننده تر باشد. 🌺 @saritanhamasir 🌺
📍شخصيت مهرطلب هرگاه متوجه شديد فردي در پيامک هايش از کلمات محبت آميز زياد استفاده مي کند شايد بتوانيد او را در دسته شخصيت هاي مهرطلب قرار دهيد. اين افراد عاشق دريافت مهر و محبت ديگران هستند. به شما محبت مي کنند و انتظار دارند حتي در پيامک هاي تان چنين محبتي را نثارشان کنيد و اگر غير از اين باشد، ناراحت و دلگير مي شوند. آنها مي خواهند مورد نوازش ديگران قرار گيرند و از سوي اطرافيان تاييد شوند. در مجموع بايد گفت شخصيت هاي مهرطلب همواره به دنبال جلب حمايت و توجه سايرين هستند و البته اين کار را به وفور خودشان هم انجام مي دهند. نمونه پيامک ها: خيلي دوستت دارم دائم به فکرتم. کي ببينمت؟ دوستم داري؟ چقدر کم تماس مي گيري (انواع و اقسام جملات محبت آميز و حاميانه در پيامک هاي اين افراد ديده مي شود.) 🌺 @saritanhamasir 🌺