eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
10.7هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Shab10Ramazan1400[08].mp3
6.42M
بند ۳۳ استغفار امیرالمومنین.
🌷 بند ۳۳ استغفار🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ۳۳-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ كَتَبْتَهُ عَلَيَّ بِسَبَبِ عُجْبٍ كَانَ مِنِّي بِنَفْسِي أَوْ رِيَاءٍ أَوْ سُمْعَةٍ أَوْ خُيَلَاءَ أَوْ فَرَحٍ أَوْ حِقْدٍ أَوْ مَرَحٍ أَوْ أَشَرٍ أَوْ بَطَرٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ أَوْ رِضاً أَوْ سَخَطٍ أَوْ شُحٍّ أَوْ سَخَاءٍ أَوْ ظُلْمٍ أَوْ خِيَانَةٍ أَوْ سَرِقَةٍ أَوْ كَذِبٍ أَوْ نَمِيمَةٍ أَوْ لَعِبٍ أَوْ نَوْعٍ مِمَّا يُكْتَسَبُ بِمِثْلِهِ الذُّنُوبُ وَ يَكُونُ فِي اجْتِرَاحِهِ الْعَطَبُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند ۳۳: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که بر من نوشته ای به جهت خود پسندی ای که در من به وجود آمده، یا خود نمایی، یا خودستایی(با رساندن عمل خود به گوش دیگران)، یا تکبّر، یا شادمانی، یا کینه، یا خوشی، یا بخشندگی، یا بخل، یا ظلم، یا خیانت، یا دزدی، یا دروغ، یا سخن چینی، یا لهو و لعب، یا هرنوع کاری که با آن مرتکب گناه میشوند و هر که آن را انجام دهد خود را به هلاکت اندازد، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «پیام استاد از مشهد» 👤 توصیه و تاکید مهم استاد درباره مراسم با امام زمان... 🔸 ما در اربعین با تجدید بیعت کردیم و امروز حسین زمان هم این بیعت را از ما می‌خواهد... 📆 وعده ما ۳ مهرماه (نهم ربیع‌الاول) در سراسر کشور ♻️ . 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
21.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 📝 برداشتی از بیانات آقا در دیدار با پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
حاج حسین یکتا : یک‌وقت دم دم خیمه و دم دم ظهور خوابت نبرد چون بین‌الطلوعین خیلی خواب می‌چسبد اصلاً هر چیز شیطانی به جان این نفس اماره ما می‌چسبد. 
35.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇نماهنگ "کوچه ایران" 🇮🇷 ❇کاری از گروه "سرود دختران مهدیاران" استان یزد 🎼تهیه کنندگان: دویست هزار شهید دفاع مقدس 📹کارگردان: حسین خاضع 📑مجری طرح: محمدجواد دهقان 🎬منشی صحنه: فرزانه فرجی 🎞مدیرتولید: علی برزگرزاده 📽تصویربرداری و تدوین: امیرمحمد نصیری 🎙مربی گروه: ملیحه حمامی زاده 🎛تنظیم کننده: استودیو روشنا 🎶شاعر و آهنگساز: سید صادق آتشی 🌼بازیگران: 🟡جانباز سرافراز حمیدرضا مهدوی زاد ، مهسا حصیب، زینب هدهد، زهرا بابازاده، زینب بابازاده، زهراسادات زیارتی، فاطمه خواجه ، فاطمه میرشریف،ثنا افخمی💐 باتشکر از تمام دوستانی که مارا در تولید این نماهنگ همراهی نمودند🌹🌹 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
اعجوبه های 👆سمت چپی رتبه‌ی ۴پزشکی به دعوت دانشگاه سوربن فرانسه جواب رد داد 👆سمت راستی دانشجوی ممتازه دانشگاه تورنتو بود، برگشت ایران استدلال همشون این بود در حال حاضر در جنگ هستیم و کشور به ما نیاز داره! ‼️ نگذاریم علی کریمی ها برای نسل امروز جای قهرمانان واقعی را بگیرند. 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
🔺بعضی ها امروز مراسمی میگیرن به اسم عیدالزهرا و رفع القلم... 🔹خواستم نظر مراجع و علمای بزرگ دین در مورد این مراسم رو بدونید.. بالاخره شیعه اهل علم و بزرگ تر دارد.. شیعه ای که بخواهد همان کاری را بکند که مورد پسند سرویس های جاسوسی انگلیس است که دیگر شیعه اهل بیت علیهم السلام نیست.. تبعه انگلیس است.. حالا هر اسمی را که می‌خواهد برای مراسم تفرقه اندازش بگذارد.. عیدالزهرا.. رفع القلم.. و یا هر نام دیگری.. 🔺شیعه واقعی شور و شعور و بصیرت و زیرکی را توامان دارد.. 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_سی_و_سوم محمد در کنار مرتضی به شدت تحت
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 انگار خواب بودم صداهای مبهمی می‌شنیدم خواستم تکان بخورم ولی نمی‌شد در آغوش مامان معصومه مچاله شده بودم . خواستم روسری ام را جلو بکشم ولی کتفم به شدت درد گرفت و ناله زدم کم کم صداها واضح شد ... صدای آژیر ؛ صدای مردم : باید درها رو ببریم ... زنده هم دارن ... هشیار شدم ... اولین کسی که به‌ ذهنم رسید امیر بود . با صدای خفه صدا زدم : _امیر ... امیر جانم ... به زور چشم‌هایم را باز کردم . پشت صندلی راننده زیر دست و پای مامان معصومه بودم . جلوی چشمم صندلی شکسته و از کنارش سیاهی و آهن پاره میدیدم ... از شیشه عقب نور می‌آمد ولی جلو فقط آهن پاره بود شبیه پشت یک ماشین بزرگ ... امیر ... امیر جان ... با گریه داد می‌زدم: امیر ؛ امیر یه چیزی بگو ... صدای قلب مامان معصومه را می‌شنیدم ولی جلوی ماشین چیز واضحی دیده نمی شد ، بعد از چند دقیقه متوجه شدم در قسمت راننده را بریدند . یک نفر که احتمالا امدادگر بود فریاد می زد : تکونش ندید ؛ باید گردنشو ببندم . زنده س ... نفس راحتی کشیدم و چشم‌هایم بسته شد . در بیمارستان و بعد از جراحی دستم به هوش آمدم ... عمه فاطمه بالای سرم قرآن می‌خواند . درد داشتم ولی چون خیالم از امیر و مامان معصومه راحت بود فقط جویای مادر امیر بودم . عمه دستش را روی پیشانیم گذاشت : _ استراحت کن طیبه جان ... تو استراحت کن ... نزدیک سحر بود که کامل بیدار شدم . هنوز درد داشتم . دستم گچ شده بود . عمه روی صندلی کنار تختم خوابش برده بود ... به تکان من بیدار شد ... کمکم کرد و نشستم ... سرم گیج می‌رفت ... + میخوام بیام پایین ... _ نه طیبه سرت گیج میره . با گریه و ناله گفتم : + میخوام برم پیش امیر ... _ خودم میبرمت ، صبح بشه خودم میبرمت الان خوابه که ... پرستار آمد و با کمک هم مرا خواباندند ... نمیدانم چقدر خوابیدم با زمزمه های دور و برم بیدار شدم . هدیه و حیدر ... مهدا و هدا ... دورتر هم محمد ایستاده بود ... به صورت نگرانشان لبخند زدم و باز چشم‌هایم بسته شد ... شنیدم که عمه به بچه ها تسلی میداد : _ عزیزانم به خودتون مسلط باشید . بابا و مامان که خوبن مامان معصومه هم که مرخص شد . پیمانه عمر مادر بزرگتون تا اینجا بوده براش دعا کنید روحش در آرامش باشه ... ملحفه را روی سرم کشیدم و اشک ریختم ... بعدش هر چه اصرار کردم تا فردا که ترخیص شوم مرا به دیدن امیر نبردند . برای ترخیص هدیه آمد کمکم ... _ آبجی گلم برات لباس آوردم . پاشو بپوش بریم . با کمی عصبانیت گفتم : + من تا امیرو نبینم از این بیمارستان نمیرم ... _ چشم آبجی جان میریم الان بزار عمه و حیدر بیان حیدر زیر بغلهایم را گرفت و سرم را بوسید . عمه و هدیه وسایل را جمع و جور کردند . + منو ببرید پیش امیر ... _ چشم گلم داریم میریم پیشش ... عمه جلوتر راه افتاد و مشخص بود دارد هماهنگ می‌کند . _ خانومشو آوردم ، یه لحظه ببینتش بریم ... بخش مراقبت‌های ویژه بود . ۳ تا بچه هایم پشت در منتظر بودند . با دیدن من بغضشان ترکید . عمه سریع جلو آمد . _ وا بچه ها جمع کنید خودتونو چیزی نشده که الان مامانتون نگران میشه ... به سمت من برگشت و گفت : _ هیچی نیست گلم ... بچه هاتو که میشناسی... لوسن ... امیر آقا هم زود مرخص میشه ان شاالله... خودش جلو افتاد . _ حیدر جان بیارش عمه ... رسیدم بالای سر امیر مهربانم ... زخمی و با سر و گردنی بسته روی تخت بود . باید قوی میبودم تا از حال نروم . دستش را با دست سالمم گرفتم ... اشکهای گرمم بی امان می‌بارید ، صدایش کردم : + امیر جانم ... امیر جان ... دستم را فشرد . آرام چشم‌هایش را باز کرد . با چشم‌های مهربانش نگاهم می‌کرد ؛ از گوشه چشم‌هایش اشکش را پاک کردم و صورت زخمی اش را به سختی بوسیدم . عمه به حیدر که هاج و واج ایستاده بود اشاره کرد : _ حیدر جان بگیرش عمه ... باید بریم دیگه ... بعد به شوخی گفت : _طیبه ! اینجا خانواده هستا ، بزار شوهرت بیاد خونه کلی ماچش میکنی ... موقع جدا شدن فقط توانستم یک جمله زیر لب بگویم : + زود خوب شو سایه سرم ... 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_سی_و_چهارم انگار خواب بودم صداهای مبهمی
یک ماه بین بیمارستان رشت و روستا و کرج در حرکت بودیم... با دست گچ شده ..‌. به مسجد مادر امیر رسیدم . خانواده اش نگران امیر بودند . با کمک عمو اکبر و حیدر و محمد به امیر می‌رسیدیم . آخر هفته ها هم عمه بچه ها را می آورد ... طیبه ی قوی باید این مرحله را هم می‌گذراند ... طیبه ی قوی باید به بچه هایش یاد میداد که در موقع سختی هم لبخند بزنند و ناشکری نکنند . اما خودم در خلوت ... در گوشه نمازخانه بیمارستان اشک می‌ریختم و از امام زمان کمک میخواستم ..‌. بعد از ترخیص امیر زندگی جدید ما شروع شد ... ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حالا حامیان ززآ با لخت شدن و زیرپاگذاشتن دستورات خالقشون به دنبال احساس بزرگی و قدرت هستند. 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگاه آیات و روایات به چرایی فرزندآوری از نوع تبیین احکام و یا کارکرد کرامت انسانی است. 🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
🌸🍃🌸 ✍🏼فرزندتان را مجبور به بوسیدن یا بوسه دادن به دیگران نکنید: ❗️مجبور کردن کودک برای اینکه فردی را ببوسد و یا به دیگران برود، نشانه‌ٔ ادب و احترام نیست؛ در واقع این کار نوعی بی‌احترامی به حریم بدن کودک است. ✅ اگر میخواهید کودکتان از بسیاری خطرات مصون باشد؛ باید جراتمند بار بیاید، توانایی گفتن را داشته باشد و از بیان احساسات واقعی خود نترسد... 🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#نهال_ولایت_در_نهادخانواده #جلسه_شانزدهم 🌻🌾🌻🌾🌻🌾🌻🌾 ✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹عموما همه ی مومني
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹جلسه قبل رسیدیم به اینکه احترام گذاشتن به والدین در زمانی که ازشون ناراحت و عصبانی هستی هنره وگرنه در شرایط عادی که همه چیز گل و بلبله کاری نداره😏 🔸و این قضیه برای خیلی ها سخته و نمیتونن بپذیرند که چرا باید پدر و مادر بد اخلاق رو تحمل کنند و کوتاه بیان در مقابلشون ⚜قبلا هم بارها گفتیم دلیلش اینه که احترام و قبول ولایت پدر و مادر مقدمه پذیرش قبول ولایت امام زمان عج هست ⚜پذیرش ولایت هم که ميدونيد یعنی چشم گفتن در مقابل اوامر شخصی که برتريش رو نسبت به خودت پذیرفتی👌 ⚡️شاید این سوال پیش بياد ،چه ربطی داره اینکه میگید قبول ولایت پدر و مادر مقدمه قبول ولایت امام زمانه? مگه امام زمان مثل والدین ما بد اخلاق میشن❓ از اینجا به بعد رو با جون و دل توجه کنيد👇👇
💠دوستانم درسته آقا فداشون بشم خیلی خوش اخلاق هستن ولی گاهی اوامرشون خیلی سخت میشه✨✨✨✨ 🔸درک دلیل اوامرشون نسبت به سطح درک ما خیلی بالاتره و اون زمانه که اگه تمرین کرده باشی پا بذاری روی دلت(هوای نفست)در مقابل رفتار های پدر و مادرت میتونی اینجا هم پا بذاری رو دلت در مقابل اوامر صاحب الزمان و چشم بگی👌✅ 🔆بذارید یه نمونه قرآنی رو بیان کنم که قبلا هم یه اشاره ای بهش کرده بودم👇 داستان حضرت خضر و موسی رو حتما شنیدید یه خلاصه میگم برا دوستانی که احیانا نشنیدن تا حالا👇 🔹حضرت موسی برای اینکه علوم اخلاقی جدیدی یاد بگیره از طرف خداوند به سوی حضرت خضر رفت وقتی درخواست کرد از حضرت خضر ایشون فرمودن فکر نمیکنم بتونی دوام بیاری زیر آموزش های من👌 و وقتی اصرار حضرت موسی رو دید قبول کرد 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🌟در مسیر اول به یک کشتی رسیدن و حضرت خضر شروع کرد به سوراخ کردن اون کشتی 🌟در ادامه به یک نوجوانی رسیدن که حضرت خضر اونو به قتل رسوند 🌟و بعد از اون وارد منطقه ای شدن که مردم اونجا حاضر نشدن کمترین خدماتی به اونها بدند
🔸ولی وقتی رسیدن به یک دیوار شکسته حضرت خضر شروع کرد به ترمیم اون دیوار و از حضرت موسی هم خواست کمکش کنه 🔹در هر سه مورد حضرت موسی نتونست تحمل کنه و لب به اعتراض ميگشود ولی وقتی حضرت خضر میفرمود تو تحمل اوامر و کارهای منو نداری به ناچار سکوت میکرد چون ميدونست رازی در اون نهفته است✅👌 🌀بعد از سومین اعتراض حضرت خضر عذر حضرت موسی رو خواست و دلایلش کارهایی که انجام داده بود رو برای حضرت موسی توضیح داد 🌀اون کشتی متعلق به مستضعفانی بود که پادشاه اونها هر کشتی سالمی رو غصب میکرد 🌀اون نوجوان یک مرتد و کافر بود که ممکن بود پدر و مادر با ايمانشو به انحراف بکشونه 🌀 اون دیوار زیرش گنجی بود که متعلق به دو کودک يتيم بود و خداوند نمیخواست با فرو ریختن اون دیوار گنج پیدا بشه تا بزرگ شدن اون بچه ها 🔸و حضرت موسی متوجه حکمت نهفته در کارهای حضرت خضر شدن و اینکه همه اینها بر اساس امر پروردگار انجام شده ♦️🔹♦️🔹♦️🔹 〽️هم امام زمان از حضرت خضر بالاتر هستن و هم ما از حضرت موسی پایین تر 〽️چطور زمانی که تمرین ولایت مداری در هر شرایطی نداشته باشیم بعدا میتونیم چشم بگیم به هر امر حضرت? 🌀💠🌀💠🌀💠 ولایت مداری تمرین میخواد تمرین هاش هم پیچیده و سخته
💫بذارید یه داستان از مدینه بگم تا متوجه حساسیت موضوع بشيد👇 اون رورزی در خونه امیرالمومنین رو آتش زدند و با طناب اومدن سراغ امیرالمومنین و اون اتفاقایی که نباید میفتاد افتاد😭 امیرالمومنین چهار نفر یار داشتن که در اون زمان اونجا بودن👇 💫یکی از یاران بدون اینکه حضرت علی فداش بشم بهش اجازه بده و دستور بده ،شمشیر کشید و رفت بیرون آقاسکوت کرده بودند و یاران با ادب هم سکوت کرده بودن👌 الان میگن بابا دفاع کرده کار بدی نکرده
🔹بله دفاع کرده ولی همینجوری و سرخود ولایت مداری حساب کتاب داره آقا نشسته باشن ،بگی من میخوام بزنم? نمیشه که😏 اون کی بود که بدون اجازه اینکار رو کرد؟ ❓ زبیر 😏 آخرش خراب کرد یه روزی شمشیر کشید با خود امیرالمومنین جنگید⛔️⚠️ 💥یه نفر دیگه از یاران حضرت که خیلی هم خوب بوده و ما همیشه تعريفشون رو شنيديم 💥تو همون حین اتفاقات تو دلش گفت👇 آقا چرا کاری نمیکنه, آقا امیرالمومنینه, اسم اعظم بلده یه اشاره کنه همه چی تموم👌 🔹بالاخره ناراحت بود و داشت جیگرش آتیش میگرفت طبق یه روایتی امام علی بعدها اونو کنار کشید و گفت آدم به امامش شک نمیکنه✅
⚜تو روایت هست یه نفر اونجا بیست گرفت کی؟ مقداد👏 مقداد حالش چطور بود؟ در روایت هست مقداد چشم به چشم آقا داشت و دست به قبضه شمشیر ♦️منتظر امر آقا بود اگه آقا ميگفتن بکش شمشیر میکشید اگه نمیگفتن نمیکشید👌👏 🔹روایت داریم مقداد تو دلشم چرا نگفت دو راهی پیش میاد, شما باید تمرین کنی درسته آقا امام زمان فداشون شم خیلی مهربونن❤️ ولی اوامر سخته درسته حضرت به کسی زور نمیگن ولی اوامر پیچیده است✅ شما باید تمرین کرده باشی ان شاء الله ما و همه شما عزیزان در امتحان ولایت پذیری پیروز و موفق باشی و صل الله علی محمد و آله الطاهرین 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاحالا شب تاب از نزدیک دیده بودید⁉️😍🐝  •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 🍃🌺 فَتَبٰارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخٰالِقیٖنَ 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh