14.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 فرزندم نذر تو!
🔹عاقبت عجیب "نذر مادر مریم(س)" از زبان قرآن
🔸روایت قرآن از لحظهای که حضرت زکریا(ع) در مقابل "نذر یک مادر" کم آورد!
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
17.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اسقاط_جنین #تببین #اربعین
🔶 اربعین و تبیین اهمیت فرزندآوری(در۱۲ قسمت)
👈 قسمت ششم👇
🖍 احکام شرعی اسقاط جنین
❗️وقتی بسیاری از زائرین حتی یکبار هم احکام اسقاط جنین را نشنیده بودند😢
📽 محمدمسلم وافی/۱۴ شهریور۱۴۰۲/ورودی شهر کربلا
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نشرفوری_حداکثری
🚨جنایتی به نام اسقاط جنین
🔷 شب عاشورا و تبیین ابعاد قتل هزاران بیگناه،در ایران😓
❗️لزوم بیان احکام اسقاط جنین توسط مبلغین سراسر کشور
🔸نطفه ۲۰ مثقال طلای شرعی
🔹علقه ۴۰ مثقال طلای شرعی
🔸مضغه ۶۰ مثقال طلای شرعی
🔹عظام ۸۰ مثقال طلای شرعی
🔸کامل بدون روح ۱۰۰ مثقال طلای شرعی
😢 به محض دمیدن شدن روح،دیه کامل یک انسان
✅ حجت الاسلام محمدمسلم وافی
#سقط #جنایت #جهاد_تبیین #فوری #وافی
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🏖 @salehe_keshavarz ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_سی_و
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_سی_و_ششم
قوی بودم ...
چاره ای جز قوی بودن نداشتم ...
موقع تشییع تمام حواسم را جمع کردم که اعمال به خوبی انجام شود .
در قبرستان روستا کنار بقیه عزیزانم امیر هم به خاک سرد سپرده شد .
حیدر و عموها و دایی هایم ، خانواده امیر همگی سنگ تمام گذاشتند تا مراسم به خوبی برگزار شود.
سر مزار ، محمد در آغوش مرتضی بود ...
همه می دانستیم با بودن سید محمد آرام است ...
عمه و هدیه دخترها را گرفته بودند ...
ولی من محکم ایستاده و مراقب امیرم بودم تا در آخرین سفر زندگیش به خوبی بدرقه شود.
پسر عمو برایش زیارت عاشورا خواند .
رفتم کنارش و ازش خواستم تا از همه حلالی بگیرد ، برایم مهم بود که امیر سبک بار باشد.
بعد از تدفین مهمانها را به عمه و حیدر سپردم و خودم و بچه ها ساعتها سر مزار نشستیم و اعمال بعد از تدفین را به جا آوردیم.
چقدر این ماندن بعد از تدفین همه را آرام کرد .
می دانستم این ماندن و خلوت برای همه ما لازم است .
دخترها و محمد چشمهایشان باز شده بود
نماز میخواندند و از من سوال میپرسیدند که برای بابایشان چه کاری انجام دهند .
بعد از اذان مغرب نماز شب اول را همانجا خواندیم و برگشتیم خانه .
تمام شد ...
زندگی من و امیر بعد از ۲۵ سال تمام شد
انگار همین دیروز بود که رنج هم آغوشی او را پذیرفتم و حالا در رنج دوری اش در غم نشسته بودم.
آن شب از خدا صبر خواستم و مسافرم را به خودش سپردم تا خوب میزبانی کند .
از اینکه امیر مشروب خوار رقاص به حاج امیر و پدر ۳ حافظ قرآن و مرد معتبر و خیر محله و روستا تبدیل شده بود خدا را شاکر بودم.
بعد از مراسم من یک روز زودتر با همراهی هدیه و جمیله برگشتیم کرج ...
وسایل امیر را خودم جمع کردم ...
نگذاشتم بچه ها با دیدن وسایل پدرشان اذیت شوند .
اولینها بعد از رفتن امیر سخت بود:
اولین شبها
اولین روزهای کاری
اولین تولدها
و ...
اما زندگی ادامه داشت ...
کم کم روال زندگی به دستم آمد.
بچه ها هم به لطف امام زمان فهیم و دانا بودند .
باز هم سخت کار میکردم .
کار زیاد درمان دردهایم بود .
توانسته بودم اوضاع مالی را سامان بدهم .
محمد بیشتر وقتها نبود ، با مرتضی و رسول بین سوریه ، عراق و ایران در حرکت بودند.
۶ ماه از فوت امیر که گذشت مهدا سر صحبت را باز کرد :
_ پسر خوبیه ، تو دهات چند بار دیدیم همو ، اتفاقی تو دانشگاه تهران با هم برخورد داشتیم ...
شبیه خودمونن ...
ته دلم خوشحال بودم از اینکه مهدا به فکر سامان گرفتن افتاده ...
+ اسم پدر و مادرشو بگو تا ببینم میشناسمشون ...
با محمد تحقیق کردیم
پسر خانواده دار و از اقوام دور مادر مرحومم بودند ، آمدند و صحبت کردیم ...
+ با اجازه آقا محمد و برادرم حیدر و عموهای مهدا باید عرض کنم که ما از آقا داماد نه طلب جنس می کنیم و نه رسم شیربها رو اجرا ، هر چه مقدور بود جهیزیه مهدا میشه و بقیه زندگیشون رو هم خودشون میسازن ان شاالله...
مهریه هم حق مهداس که خودش ۱۴ عدد سکه نیت کرده ...
مبارک باشه
سر همین تصمیم خانوادگی کلی حرف شنیدیم از فامیل ، که دخترت را از سر راه آورده ای !!!
اما من درگیر رسومات اشتباه نمیشدم
در عوض داماد ، پسرم شد...
بعد از محرمیت وقتی صورتش را بوسیدم با همه ادب دستم را بوسید و همیشه قدر دان همین حمایت ابتدای زندگی بود.
مراسم عروسی آبرومندی گرفتند و بچه ها زندگی تمیز و به دور از چشم و هم چشمی خود را شروع کردند.
نزدیک عید بود به اصرار مهدا و هدا آرایشگاه رفتم و موهایم را رنگ کردم ، عروسی مهدا چون خانم ها و آقایان با هم در تالار بودند و مولودی خوانده میشد آرایشگاه نرفتم .
جلوی آینه آرایشگاه به خودم نگاه کردم
چون لاغر شده بودم سن و سالم زیاد به چشم نمیآمد اما موهایم حسابی سفید شده بود
چند ساعت آنجا ماندم ...
من کتاب صوتی گوش میدادم و آرایشگر کارش را میکرد ...
بعد از اتمام کار جلوی آینه لبخند زدم
تغییر کرده بودم.
زندگی بدون همسرم ادامه داشت ...
هر دو هفته در میان به روستا میرفتم و برای امیر و جمیع رفتگان خیرات میدادم ...
پنجشنبه غروب یک هفته پیش از نوروز ۱۳۹۷ سر مزار بابا نشسته بودم که مرتضی آمد ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه عده خیال میکنند اثبات تشیع به اینه که به بزرگان اهل سنت و دیگران بد گویی کنن❌❌
کلیپ بالا ببین و منتشر کن👆👆
#سیدکاظم_روحبخش #اهل_سنت #توهین
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
InShot_۲۰۲۳۰۷۰۴_۱۹۵۴۱۹۷۸۲_۰۴۰۷۲۰۲۳.mp3
15.36M
#خداحافظ_مادر🧕🌴
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┄
رویکرد:شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله قسمت چهاردهم
#داستان
#قصه
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
AUD-20220320-WA0016.mp3
1.82M
دعـای عــهــــد ،با صوت زیبای و دلنشین استاد فرهمند
سعی کنیم هر روز حتما دعای عهد را بخوانیم و با امام زمانمان عهد ببندیم که یاور او هستیم چه درزمان غیبت و چه در هنگام ظهور ان شاءالله
اللهّمَ عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
❤️ https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صبحتبخیرمولایمن
🤚سلام امام زمانم🌸 ،
مهدی جان
اگر چه پاییز ،
برگ و بار دلهایمان را
خزان کرده است ...
اگر چه باغ آرزوهایمان ،
دیری است گل و شکوفه و پروانه ،
به خود ندیده است ...
... اما بهار ظهورتان
در راه است و ما
دوباره سبز خواهیم شد
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
•❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁•
ســـــــــلاااام رفقا🤚🌺
صبحتون به نور خدا بخیر✨
و آدینهتــــــــــــون بکام دل مهربانتان ،
🌸شروع آدینه تون متبرک به ذکر پر نور
صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش
ان شاءالله که حالتون خوب بوده و باشد...
❤️ https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
🌷#متن بند ۳۶ استغفار🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
۳۶-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تُبْتُ إِلَيْكَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فِيهِ وَ نَقَضْتُ الْعَهْدَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ جُرْأَةً مِنِّي عَلَيْكَ لِمَعْرِفَتِي بِكَرَمِكَ وَ عَفْوِكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند ۳۶: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که از آن به سویت توبه کردم و مجدّداً به سوی آن برگشتم، و عهدی را که بین من و تو بود با گستاخی و جرأت نقض کردم، زیرا با کَرَم و عفو تو آشنا بودم، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
⚫ آیا میدانستیدشهید محمد جواد تند گویان وزیر نفت ایران دوازده سال تمام در یک سلول انفرادی بعثی های کثیف بسر برد!؟
طوری که فقط به اندازه ای جا داشت که میتونست بشینه وحتی نمیتونست دراز بکشد..و
نمیدونست الانش چه ساعتی وچه موقع از روز وشب وماه وساله؟ !!😭
الان بهاره یا پاییز ؟
الان روزه یاشب؟
وهر روز بلا استثناء با شکنجه شروع میشده....
اونم چه شکنجه ای!؟
که در اثر شکنجه زیاد گردنش صدوهشتاد درجه میچرخیده...
واین آخرین شکنجه اون بوده که منجر به شهادت این وزیرجوان و برومند سرزمین اسلامی امان شد!
تنها مونسش کتاب قرآنی بوده که یک سرباز عراقی برایش آورده بوده وتمام سربازهای عراقی که نگهبان این بودن باشنیدن صوت قرآنش شیفته اش شدند.
وبعد از شهادتش کتابها در وصفش نوشتند؟!
اینها رو ما راحت مینویسیم
وخیلی سر سری میخونیم
وراحت از کنارشون رد میشیم.
اما لحظه ای فکر نمیکنیم
دوازده سال به والله خیلی زیاده...
دوازده سال... ۱۴۴ ماه!
یک بچه رو چقدر زحمت میکشیم تا دوازده سال بشه؟
حالا فکر کنیم دوازده سال نتونی یک لحظه دراز بکشی ونفهمی روزه یاشب؟..لعنت به کسانی که راحت خون شهداراپایمال میکنند...
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 نامه مهم #امام_زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف ) خطاب به شیعیان♥️
✅ همدل باشیم
✅ وفای به عهد کنیم
🎤 استاد رفیعی
👌 پیشنهاد دانلود، عااالی
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش آهنگ دافی در مدرسه دخترانه و تشویق کودکان توسط کادر مدرسه به مصرف مواد مخدر و فاحشهگری که در مضمون آهنگ هست
این مربیها و معلمها رو باید به عنوان #تروریست_فرهنگی بازخواست کنید و از کار تعلیقشون کنید
💠🇮🇷💠 تنها مسیری شوید 👇
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
20.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نگرانی مهم پیامبر صلی الله علیه و آله از دوران آخر الزمان
#پیامبرصلالله
#آخرالزمان
#نخسا
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨
✨
⭕️شیوه غلبه امام زمان (عج) بر مخالفان
🔹«بیشتر مردم با رغبت به #امام_زمان (عج) ایمان میآورند». یکی از موضوعات مهمی که در مورد ظهور #امام_زمان (عج) مطرح است، چگونگی غلبه آن حضرت بر مخالفان خویش است که در ادامه به بررسی آن می پردازیم. روایاتی که از ائمه معصومین علیهم السلام به دست ما رسیده، حکایت کننده از این واقعیت است که مردم به خاطر ظلم هایی که در طول تاریخ از مستکبران دیدهاند، بعد از ظهور، مشتاقانه به سمت آن حضرت حرکت میکنند، به گونهای که مجذوب فضایل امام زمان (عج) و یارانش می شوند. به تعبیر پیامبر اکرم (ص) همانند زنبور عسل که به ملکه خود پناهنده میشوند، مردم نیز به حضرت پناه میبرند [۱] و حکومت حضرت بر شرق و غرب عالم گسترش مییابد و نور اسلام جوامع بشری را روشن میکند.
🔹هنگام ظهور امام زمان (عج) ملکی از بالای سر او ندا میدهد که این #مهدی (عج) خلیفه خداست، پس از او تبعیت کنید؛ در نتیجه مردم مقابل او خاضع میشوند و محبت او را درک میکنند و حکومت او بر شرق و غرب عالم حاکم میشود، تابوت سکینه بنیاسرائیل را از غار انطاکیه بیرون کشیده و نسخههای اصلی تورات را از کوههای اطراف شام استخراج کرده و به واسطه آن با یهودیان احتجاج و استدلال میکند و اکثر آنان مسلمان میشوند. [۲] امیرالمومنین امام علی (ع) فرمودند: «زمانی که منادی از آسمان صدا میزند که حق با آل محمد (ص) است، #مهدی (عج) #ظهور میکند و چنان اسمش بر زبانها میافتد و محبتش بر دل ها می نشیند که غیر از اسم او اسمی بر زبانها جاری نمیشود». [۳]
🔹بهترین دلیل برای امکان تحقق حوادث آینده، وقوع حوادثی شبیه به آن، در گذشته است. تاریخ بشریت شاهد سقوط صدها حکومت مقتدر بوده است و در آینده نیز شاهد آن خواهد بود. به طور مثال در دوران معاصر، حکومت سلطنتی در ایران که به پیشرفته ترین امکانات زمان خود مجهز بود، در مقابل اراده امام خمینی (ره) ـ که یکی از شاگردان مکتب اهل بیت علیهم السلام بود ـ تسلیم شد و بدون درگیری قابلتوجهی فرو پاشید و از بین رفت، و حتی نام امام خمینی (ره) به سرعت بر سر زبانها افتاد و یکی از محبوب ترین و پرکاربرد ترین نامهای دوران معاصر شد. نمونه دیگر آن هم فروپاشی نظام کمونیستی شوروی بود که بیش از ۷۰ سال، بخش قابل توجهی از مردم جهان را در کام اسارت نظامی و ایدئولوژیک خود فرو برده بود. این حکومت ستمگر نیز که حتی حق خداپرستی که در ذات انسانها قرار دارد را از مردم سلب میکرد، خود به خود از بین رفت.
🔹با توجه به این دو مثال میتوان گفت: این امر در مورد #امام_زمان (عج) که حجت خداوند بر بندگان و مظهر تجلی قدرت الهی است و مورد تأیید و یاری پروردگار میباشد، بسیار سهل و آسان است به طوریکه حتی شک نیز در آن راه ندارد. در صورتی که کار به درگیری نظامی با مخالفان برسد، حضرت و یارانش در مقابل سلاح های پیشرفته دشمنان از دو مزیت ویژه بهره میبرند. اول: علاوه بر اینکه شخص #امام_زمان (عج) عالم ترین فرد زمان خود است و نه تنها از تمام دانش بشر آگاهی دارد، بلکه دامنه علم حضرت بسیار فراتر از دانش بشر در آن زمان است؛ بسیاری از یاران حضرت هم از بزرگترین دانشمندان زمان خود هستند [۴] که به علوم و فنون مختلف اشراف دارند و با سلاح علم دانش میتوانند بر فنّاوری های پیشرفته غلبه کنند.
🔹دوم: امدادهای الهی [۵] است که نصیب حضرت و یارانش میشود، و بیتردید وقتی خداوند گروهی را یاری کند، فتح و پیروزی نصیب آنان خواهد بود. اما در مورد کیفیت مقابله حضرت و یارانش با سلاح های پیشرفته، نمیتوان به طور قطع به مطلبی اشاره کرد، زیرا هم امکان دارد که #امام_زمان (عج) با استفاده از علم خود یا حتی بهره گیری از امدادهای الهی تمام سلاح های مدرن را از کار بیاندازد و جنگ با سلاحهای قدیمی صورت گیرد، و یا اینکه حضرت تجهیزات مدرنتری را در اختیار داشته باشد که به کمک آنها بر دشمنان غلبه کند. نتیجه اینکه در دوره آخرالزمان اکثر مردم که از ظلم و ستم به ستوه آمدهاند، به #امام_زمان (عج) می پیوندند و علم سرشار حضرت و یارانش به همراه امدادهای الهی باعث غلبه و پیروزی ایشان بر مستکبران و متجاوزان است.
پینوشتها ؛
[۱] إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج۵، ص۲۷۱
[۲] ینابیع الموده (تحقیق سیدجمال اشرف حسینی)، ج۳، ص۲۴۴
[۳] کنزالعمال (تحقیق شیخ بکری حیانی و همکاران)، ج۱۴، ص۵۸۸
[۴] نجم الثاقب، ص۱۹۳
[۵] همان، ص۱۵۲
نویسنده: کمالی
منبع: وبسایت رهروان ولایت
#امام_زمان #امام_مهدی #ظهور
@tabyinchannel
#انتشاربدونلینکجایزنمیباشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ارسالی_مخاطبین
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونهای از دخترا باباییان
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودن:
از تفرقه بپرهیزید و هرکس شعار تفرقه سرداد او را بکشید،
هرچند عمامه سیادت من روی سرش باشد.
🔹بچه ها این پست رو میخاستم دو سه روز پیش که مثلا روز رفع القلم بود بذارم.. فرصت نشد..
الان که همزمان قصه مهاجران افغان داغ شده و دشمنان میخان یجوری با این حربه شایعه پراکنی کنند و به دنبال اون شایعات نا امنی ایجاد کنند منتشرش کردم..
🔺هر ندایی از حنجره هرکسی بیرون آمد که به ایجاد اختلاف و نا امنی و درگیری های قومی و نژادی و مذهبی دامن میزد بدونید که از طرف دشمنان ماست..
ما به کید دشمنان آگاهیم و فریب بازی های نخ نما شده ی آنان را نمی خوریم..
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_سی_و_ششم قوی بودم ... چاره ای جز قوی بود
🏖 @salehe_keshavarz
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_سی_و_هفتم
صدای قدمهای کسی را شنیدم .
قرآنم را بوسیدم و بلند شدم .
مرتضی بود .
_سلام
+ علیک سلام
خم شد روی مزار بابا و با انگشت ضربه ای زد و شروع به خواندن فاتحه کرد .
زیر چشمی نگاهش کردم .
چقدر غریبه شده بود این مرد برایم ...
مثل همیشه کت و شلوار پوش و مرتب ...
تایپ های Dc معمولا خوش پوش هستند
البته کمی غلبه سودا هم عامل تمیزی این تایپ هست .
من سراپا سیاه پوشیده بودم .
بعد از فوت امیر فقط برای عروسی مهدا روسری رنگی سر کردم .
اصلا انگار با این رنگ آرام تر میشدم ...
فاتحه خوانیش تمام شد ...
+ممنون ازتون ...
_سلامت باشید ، وظیفه س ، از آقا محمد چه خبر ...
+ والا حال ایشون رو که باید از شما پرسید .
لبخندی زد و گفت :
_ شیر پسریه واسه خودش ...
ماشالا به محمد و رسول ...
ستون کارن ...
+ خدا حفظشون کنه ...
چرا معذب بودم نمیدانم .
انگار هیچ حرفی برای گفتن نداشتیم .
دلم میخواست زودتر از آنجا بروم .
یک لحظه یاد چشمهای نگران امیر افتادم .
هرجا که مرتضی بود پریشان میشد .
طوری که میرفتم و دستش را میگرفتم و فشار میدادم با لبخند نگاهش میکردم تا آرام شود .
کجا بود الان ؟
چادرم را مرتب کردم و گفتم :
+ بازم ممنون که اومدید ...
به راحله خانم و عمه سلام برسونید ...
با اجازتون ...
به سمت ماشین حرکت کردم .
سوار شدم و دنده عقب گرفتم .
او همچنان ایستاده بود و با نگاه بدرقه میکرد .
کمی که عقب آمدم دیدم در قبرستان هیچ کس جز ما دو نفر نیست ...
ماشین دیگری هم نبود ...
نم نم باران بهاری هم داشت شروع میشد...
نمیشد باید تعارف میکردم .
آمدم جلو و شیشه را پایین کشیدم :
+ بیایید من میرسونمتون .
صدای رعد و برق و باد شدید آن منطقه راه را بر تعارف بست ...
با خجالت سوار شد و حرکت کردیم .
سکوت ...
وای چرا مسیر تمام نمیشد .
یک پیچ مانده به روستا کنار باغهای زیبا و روخانه پرآب آخر اسفند گفت :
_ میشه چند دقیقه وایسی ...
راهنما زدم و کناری ایستادم .
از دور به جایی که سیزده بدر ها بساط میکردیم و آن درخت تاب بازی نگاه کردم .
کمی صندلی ماشین را عقب کشیدم . چادرم را صاف کردم و متمایل به مرتضی نشستم .
+ در خدمتم ...
متفکر و مسلط حرف میزد، فرماندهی و استاد دانشگاهی برازنده اش بود.
_ وقتی امیرخان به رحمت خدا رفت .
حتی تو اون یک سال بیماریشون
نتونستم بیام نزدیک و تسلیت بگم ...
نمیدانم چرا عصبانی بودم .
نمیدانم چرا صدایم خشم داشت .
+ خب واسه چی خب ...
تو مگه پسر عمم نبودی ...
مگه آقا سید محمدم نبودی ...
نمیفهمم ...
جدی تر ادامه داد :
_ نمیشد خب ...
عصبی جواب میدادم :
+ باشه ...
مشکلی نیست ...
مگه اعتراضی کردم ...
الانم گلایه نیست ...
_ من فقط میخواستم ...
حرفش را قطع کردم .
+ فقط میخواستی پسر خوبه ی داستان باشی .
همون که خیییلی مرده ...
همون که آقاس ...
عصبی شروع به کف زدن کردم .
+ آفرین آقا سید ...
آفرین بهت ...
حالا اومدی که چی بگی ...
سرش پایین بود .
_ طیبه خوشت میاد منو خفت بدی ؟ باشه تو عزاداری هر جور دوس داری حرف بزن .
من وظیفه داشتم عذرخواهی کنم ...
+ باشه ممنون
عذرخواهی کردی .
هرچند اصلا نیازی نبود ...
با سرعت حرکت کردم .
باز هم سکوت بود .
جلوی خانه عمه رسیدیم .
هوا تاریک بود و باران می بارید .
کوچه بدون چراغ و گل آلود ...
_ ممنون ازت نمیای تو ...
با سر جوابش را دادم که نه ...
پیاده شد و رفت داخل ...
چه مرگم شده بود .
از دست امیر و دنیا عصبانی بودم .
کجا رفتی که باز من پریشان شدم .
سرم را روی فرمان گذاشتم و اشکهای گرمم همه لجم از زندگی را می بارید...
در ماشین باز شد .
خم شد و همانطور که دستهایش روی سقف ماشین بود زیر باران نگاهم میکرد .
🍎 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh