#مدیریت_زمان 11
❇️ امام مقید بودند که نماز شب رو هم قطعه قطعه به جا میاوردند تا یه مقدار سختی بیشتری تحمل کنند و به قدرت روحی بیشتری دست پیدا کنند...
🔶 در واقع زمانی رو که امام برای مناجات با خدا اختصاص داده بودند حاضر نشدند که برای فرزند دلبندشون که خیلی هم ایشون رو دوست داشتند بذارند.
هر چیزی باید سر جای خودش باشه.
✔️ البته خب اگه جایی ضرورتی باشه اشکالی نداره آدم یکمی برنامه رو بهم بزنه ولی خب در مجموع خوبه که آدم هر کاری رو سر وقتش انجام بده.
🔸 مثلا نماز اول وقت خوبه ولی خب اگه یه کار مهمی مثل نجات جان یه نفر هم در این بین باشه آدم باید نمازش رو سریع قطع کنه.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
#مدیریت_زمان 12
💢 واقعا توضیح دادن ارزش زمان کار بسیار سختی هست! صد سال دیگه همه ماها میتونیم توی عالم برزخ دور هم جمع بشیم و در مورد ارزش زمان صحبت کنیم!!!😊😌
🔹 اون موقع همه دقیقا متوجه هستیم که "ارزش هر یک ثانیه چقدر هست!"
در مجموع همیشه باید مراقب باشیم که "وقت کسی رو بی جهت نگیریم". باید مراقب باشیم وقت کسی رو ضایع نکنیم.
✅ بزرگان ما همیشه دقت زیادی در استفاده از زمان داشتند و از کوتاه ترین زمان هاشون هم برنامه ریزی میکردن که استفاده کنند.
🔺 خیلی از وقت های ما به عنوان وقت مرده محسوب میشه ولی آدم موفق کسی هست که از همون وقت های مرده بتونه استفاده کنه👌🏼.
🔸 مثلا زمان بین آماده شدن غذا یا زمان انتظار برای اتوبوس یا تاکسی، زمان پیاده روی و ...
از این زمان ها میتونید برای کارای مختلف خصوصا مطالعه استفاده کنید.
💥🌹 و پیشنهاد ویژه ما اینه که از این زمان ها برای گوش دادن صحبت های زیبای استاد پناهیان استفاده کنید که با یه تیر صد تا هدف رو بزنید 😊
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
🔸️ بدون شک مادران مؤثرترین عامل در تربیت کودکان به شمار میروند. حتی رفتارهایی که مادر تحت تأثیر عناصر و ارزشهای فرهنگی، در زمان حمل جنین از خود بروز میدهد، در کودک او اثر میگذارد.
🌱 یکی از مادران مؤثر تاریخ که موفق شد فرزندانی به شدت عالی تربیت کند، حضرت زینب سلام الله علیها بود.
۱_ تاثیرپذیری از نوع تعلیم و تربیت اولیای دین
زینب کبری (س) یکی از مادران کربلایی است که توسط پنجتن اصحاب کساء تربیت یافته و غذای خود را از وجود مطهر مادری همچون زهرای مرضیه (س) تناول نموده است.
این تجربه تربیتی است که زینب کبری (س) را آماده نموده تا دو فرزندش محمد و عون؛ را با دستان خویش کفن پوش نموده و فدیة راه حسین (ع) کند.
۲_ توانمندی بالای ادراکی و عقلانی
به همین دلیل است که وی «عقیله بنی هاشم» نام گرفته است.
۳_ مبانی شخصیتی و اخلاقی
همچون صبوری و مقاومت
شجاعت و شهامت
مسئولیتپذیری اجتماعی
توانمندی برقراری ارتباط عاطفی نیکو
به کارگیری روشهای مناسب و شیوههای متنوع در امر تربیت
🔹️ درسته که امکان داره یک مادر تمام این خصوصیات را با هم نداشته باشه، ولی میشه با ایجاد و نزدیک کردن خودمون به این فضایل، فرزندانی متعالیتر تربیت کنیم.
#نقش_زن
#نقش_مادر
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نسل جدید در جشن ۴۵ سالگی
ماشاءالله پرچم بالاست 🇮🇷
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راننده نیسان که با سن کم ۱۴ تا بچه داره 😍
حالا شما بگید سخته😒
#فرزندآوری
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
به نیت افزایش شیعیان امیرالمونین....
نیت اثر داره...
راستی دعا کنیم ان شاءالله هر زنی در آرزوی این فرشته های نسل امیرالمؤمنین هست...ان شاءالله سال دیگه یدونه تو بغلش باشه...
شایدم دوتا😍
پنج تا امن یجیب همین الان بخون به نیت مادر شدن همه اونها که آرزوشو دارن🤲
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
InShot_۲۰۲۲۱۰۲۲_۲۱۴۰۰۱۸۱۶_۲۲۱۰۲۰۲۲.m4a
12.24M
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_نوزدهم
📚داستان حضرت دلبر
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍صالحه کشاورز معتمدی
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_نوزدهم
عمه فاطمه برایم مادری کرد.
راه و رسم زندگی را یادم داد.
فرمولهای او ، درسهای روانشناسی و آموزههای دینی هم ابزاری بودند برای ساختن زندگی پرآشوب من.
خیلی سال بعد متوجه شدم که عمه فاطمه آن روزها با امیر هم جداگانه صحبت میکرده خدایا چقدر مدیون این زن هستم.
اما نقطه عطف زندگی من جایی حوالی قم رقم خورد ...
هر اتفاقی افتاد در آن سفر جمکران بین من و امام زمان افتاد ...
سفری که به اصرار معصومه خانم و با هزار التماس از امیر نصیبم شد .
خدای من آن شب با قلب من چه کردی ؟؟؟
هوای خنک پاییزی بود...
تنها وسط شلوغی حیاط میخکوب شدم
صدای مداحی پخش بود ...
تمام قلبم به یکباره ....
در یک آن ...
در یک لحظه...
از عشق صاحبالزمان عج لبریز شد ...
سرشار شد...
اصلا آتش گرفت...
تا آن لحظه انگار نمیدانستم او هست ...
انگار نمیدانستم بین ماست...
آن لحظه وجودش را با تمام سلولهای بدنم حس کردم ...
بیحال شدم...
مست شدم ...
عاشق شدم...
عاشق معشوقی که :
زیباترین...
بهترین...
قویترین و محبوبترین مردان عالم است ...
خدایا قلب طیبه طاقت این عشق را دارد ؟!
چه کردی با من ؟!
بعد از آن فقط به عشق او نفس زدم
تلاش کردم به عشق او
بخشیدم به عشق او
امیر را...
به عشق او....
مرتضی را ...
به عشق او...
حال تازه عاشقی را داشتم که فقط و فقط خواهان جلب توجه محبوب است و بس...
یکی از روزهای پاییزی بود ، تازه از دانشگاه برگشته بودم با معصومه خانوم و بچهها تلفنی صحبت کردم و مشغول تهیه شام شدم.
امیر گاهی زود و گاهی دیر میآمد.
شغلش آزاد بود و زمان مشخصی نداشت .
اما همیشه قبل از حرکت تماس میگرفت و اگر چیزی لازم داشتم تهیه میکرد.
آموخته بودم که زن باید برای همسرش خود را آراسته کند ، به سمت میز آرایشم رفتم ، از بهترین لوازم آرایش آن زمان رویمیز و داخل کشوها بود ، نشستم و مشغول شدم ...
سختم بود اما باید این کار را انجام میدادم ...
یاد احادیث و آیاتی افتادم که در این رابطه خوانده بودم...
یاد پدرم که همیشه میخواست که بینقص باشم و یاد مرتضی که باید با تمام قوا از ذهنم پس میزدم ...
همیشه و به ذاته استعداد آرایش و رقص و لوندی های زنانه را داشتم اما تا آن زمان نمیخواستم برای همسرم ، برای امیر از این استعداد خودم استفاده کنم .
مشاورهها باعث شده بود که تسلیم شوم ...
حالا عاشق شده بودم ...
عاشق مولایم که من را با امیر میخواست ...
عاشق امام زمانم که این جمله را می پسندید :
"جهاد زن خوب شوهرداری اش است "
پس برای جلب محبوب چاره ای جز جلب نظر امیر نبود.
در دنیای آن زمان ما طلاق وجود نداشت و من هم توان جنگیدن نداشتم ...
خستهتر از آنی بودم که برای بدست آوردن آنچه که میخواهم بجنگم...
آرایشم تمام شد رفتم و لباس زیبایی که در خرید عروسی برایم گرفته بودند پوشیدم ...
کفشهای مجلسی را پا کردم .
جواهراتم را انداختم .
یک دل سیر زاااار زدم و با خدا معامله کردم:
+ خدایا فقط بهخاطر تو ...
چونکه میدونم دوست داری خوب همسرداری کنم...
خدایا دلم چیز دیگهای میخواد اما تسلیم تو هستم ...
عشق به امامزمان از من زن دیگری ساخته بود زنی که هدف داشت ، انگیزه داشت ، بابا داشت.
هیچوقت حالت چشمهای امیر را فراموش نمیکنم از در که وارد شد خشکش زد ، محو من بود با کمی حیا سمتش رفتم دستهایش را گرفتم :
+چی شده چرا ماتت برده؟؟؟
با تعجب گفت :
_ طیبه خودتی ؟؟؟
بعد دستپاچه گفت :
_امروز چه روزیه؟؟؟
نکنه تولده ؟؟؟
نه بابا چه گیجم من...
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
بعد با دست محکم به پیشانی زد :
_چقدر خرم من..
نوکرتم ...
حتما دارم خواب میبینم ...
الان آهاااا الان از خواب میپرم...
منم که برای اولینبار از مزهپرانی او خندهام گرفته بود با ناز و ادا گفتم :
+نه خواب نیستی هیچ مناسبتی هم نداره فقط خواستم بهت بگم که ...
جدی شدم با جدیت ادامه دادم:
+ که بدونی خیلی مدیونتم ...
خیلی زحمت ما را کشیدی ...
خیلی باهات بداخلاقی کردم...
خیلی صبوری کردی...
هیجانزده مثل پر کاه بلندم کرد و گذاشت روی اپن :
_خب خب دیگه چی میخوای بگی ... اصل حرفتو بزن بگو ببینم الان قلبم وایمیسه...
با خجالت گفتم:
+ هیچی به خدا فقط میخواستم ازت تشکر کنم...
دیگه روی زمین بند نبود ، رفت و ضبط را روشن کرد .
بین آنهمه کاست گشت و یکی را انتخاب کرد و گذاشت دستهای من را گرفت و دورتادور سالن میرقصید و میچرخید و قربانصدقه ام میرفت.
تسلیمشده بودم...
سخت بود برایم ...
میان آن چرخشها یک آن تصویر مرتضی از جلوی چشمهایم رد شد آنجا که نمازش را تمام کرد و برگشت و پیشانیام را میبوسید ...
سرم را محکم تکانی می دادم ...
در آغوش امیر میچرخیدم و لبخند میزدم...
خدایا به من توان بده تا شرمندهی تو نباشم ...
آن شب شروع تغییرات من در مقابل امیر بود باید خودم را میساختم در مقابل مردی که شاید بنده خوبی برای خدا نبود اما برای من که همسرش بودم و خانوادهام کم نمیگذاشت.
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃بنازم ماه شعبان را
که با شادی قرین باشد
🎊در او میلاد عباس(ع) و
حسین (ع) و ساجدین باشد
🌸🍃به نیمه چون رسد شعبان
مهش تابنده تر گردد
🎊چرا که چشم زهرا(س) روشن
روی پسر گردد
🌷🍃آغاز ماه مبارک شعبان
ماه رسول خدا (ص)
🌷🍃و اعیاد شعبانیه
را به همه مسلمانان
شادباش می گویم.
🌼اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج 🌼
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
@nightstory57(2).mp3
19.64M
#امامکاظمعلیهالسلام
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
شناخــت شـخـصـیـت
امامکاظم علیهالسلام
#داستان_زندگی_امام_کاظم_علیهالسلام_قسمت_آخر
#داستان
#قصه
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨مقام معظم رهبری (مدظله العالی) :
🔸بیست و دوم بهمن، در حکم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود که نعمت ولایت، اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهی، برای ملت ایران صورت عملی و تحقق خارجی گرفت.
📌با انتشار این کلیپ و حضور در راهپیمایی یک جهاد اجتماعی رقم زده ایم.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
1.56M
🎙#دکتر_علی_تقوی
بالاخره باید تذکر لسانی بدیم یا نه⁉️
حرف کی رو گوش بدیم🤔
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
1_1483813040.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
دعـای عــهــــد ،با صوت زیبای و دلنشین استاد فرهمند
سعی کنیم هر روز حتما دعای عهد را بخوانیم و با امام زمانمان عهد ببندیم که یاور او هستیم چه درزمان غیبت و چه در هنگام ظهور ان شاءالله
اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲
#یا_منصور_امت
#سلام_امام_زمانم🤚🌸
🔹دِل نـِــــگرانےأم ؛
بٰابت تَأخیر تــُــو نیستْ۔۔۔ !
مےدٰانــَـــم مےآیے....
🔹یـــُــوسُف زَهْـــــراۜﷻ
دِلم شـــــورْ مےزَند۔۔
بَرٰا؎ خــُـــودَم … !
بَرا؎ ثـــــآنیہ ا؎ ڪِہ ؛
قـَــــرار مےشَود بیـــــآیے۔۔
ومَن هَنـــــوز بٰا تـُــو،
قَرنهـــــآ۔۔،
فـــــآصلہ دٰارَم
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
✋سلام دوستان
صبح تون بخیر و شادی
روزتون متبرک به نور قرآن و لحظه هاتون مملو از عشق و محبتی خدایی ، ان شاالله
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
امام صادق عليه السلام:
كَم مِن صَبرِ ساعَةٍ قد أورَثَ فَرَحا طَويلاً، و كَم مِن لَذَّةِ ساعَةٍ قد أورَثَت حُزنا طَويلاً!
بسا لحظه اى شكيبايى كه شادى درازى را در پى آورَد و بسا لذّتى آنى كه اندوهى طولانى برجاى گذارَد
ميزان الحكمه جلد6 صفحه156
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳 این اقا رتبه ۲ جهان در مسابقات تندخوانی هست! که روزانه ۱۰ کتاب رو با درک کامل می خونه!
حالا جالب تر اینکه این متد رو در ایران دکتر اخوان داره تو کانال ذیل آموزش میده! اونوقت ما یک کتاب میخریم، یک ماه طول میکشه بخونیم!😅
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
💠@yazeynb💠
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
🔺پادشاه و ولیعهد سعودی در پیامی به رئیس جمهور ایران ، فرا رسیدن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را تبریک گفتند...
🔹نکته جالب این که بن سلمان تا همین چند سال پیش، معتقد بود ایران به دنبال تلاش جهت ظهور امام دوازدهم شیعیان است و نمی شود با آن تعامل کرد و همچنین به صراحت اعلام کرد جنگ را به داخل این کشور می کشاند.
🔸اما تهران با صبر و حوصله و حمایت از متحدش در یمن، سعودی را به این نتیجه رسانید که جنگ افروزی هایش به ثمر نمی رسد و باید واقعیتی به نام محور مقاومت را بپذیرد.
🔹البته مدعیان کم سواد اما پرمدعایی مثل محمود سریع القلم هم بودند که ادعا کردند ایران برای تعامل با سعودی، یمن را معامله کرده است.
🔸️حال که حدود یکسال از برقراری مجدد روابط میان ایران و سعودی گذشته، بهتر می توان قضاوت کرد که کدام کشور از سیاست های خود کوتاه آمده است.
🔹همچنین دولت نجات ملی یمن (متحد استراتژیک جمهوری اسلامی) تا حدی قوی و نیرومند شده که پنجه در پنجه آمریکا و انگلیس می افکند و هیچ کشتی بدون اجازه این دولت نمی تواند از باب المندب عبور کند.
علیرضا تقوینیا
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
27.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللهم احفظ قائدنا و حبیب قلوبنا و نور اعیننا نائب المهدی امامنا الخامنه ای حتی یصل فرج مولانا المهدی
سلامتی وطول عمر معظم له
سه صلوات محمدی
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
InShot_۲۰۲۲۱۰۲۳_۲۱۲۶۱۲۶۲۱_۲۳۱۰۲۰۲۲.m4a
10.77M
🏖 @salehe_keshavarz
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_بیستم
📚داستان حضرت دلبر
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍صالحه کشاورز معتمدی
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_بیستم
چندباری از بچه اسم برده بود ، امیر عاشق بچه ها بود، تا اینکه از همین حربه استفاده کردم و با سیاست و دلبری گفتم:
+ اگر بچه میخوای باید مشروب و ترک کنی
چند لحظه مثل بچهها نگاهم کرد و بعد با مظلومیت گفت:
_ قول...
قول میدم...
دوران ترک الکل برایش سخت بود اما با انگیزه آن را پیش برد.
زمستان بود و تا از دانشگاه به خانه بیایم هوا تاریک میشد موقع رانندگی حس کردم سرم گیج میرود ، با هر زحمتی بود خود را به خانه رساندم امیر که آمد زیر لحاف کز کرده بودم .
روی تخت نشست و از روی لحاف بغلم کرد:
_ سلام چی شدی عشقم شبیه مریضایی چرا ؟!
با صدای کمتوان گفتم:
+ امیر ولم کن حالم خوب نیست با نگرانی لحاف را کنار زد
_ پاشو ببینمت ...
خاک بر سر شدم که ...
چته تو ...
از این همه نگرانی خنده ام گرفت.
+ نه بابا هول نکن فقط نمیدونم چرا ضعف دارم.
_ ترسیدم خب الان برات یه چیز شیرین میآرم از بسکه هیچی نمیخوری اینجوری شدی...
رفت و با یک سینی خوراکی برگشت بهزور به خوردم میداد.
+ واقعاً نمیتونم بخورم حالم خوب نیست چرا؟!!!
دستم را گرفت :
_یخ کردی...
پاشو...
پاشو بریم درمانگاه ...
با دلهره به امیر خیره شدم :
+فک کنم حامله ام ...
چند لحظه سکوت کرد ...
بعد انگار تازه فهمیده باشد تکرار کرد :
_حامله!!!؟؟؟؟
+ نمیدونم ولی فکر کنم حامله ام ...
نمیدانم چرا اشکهایم میریخت...
حالم را نمیدانستم ....
هنوز دانشجو بودم...
هنوز زندگیام گرم نشده بود...
هنوز مرتضی...
امیر با هیجان بلند شد ، سریع راه میرفت و حرف میزد :
_طیبه به خدا اگه حامله باشی دوتا ...
نه ...
سه تا سرویس طلا برات میخرم اصلا سرتا پاتو طلا میگیرم...
دستهایش را بههم میمالید و از نقشههایش میگفت و من مات و مبهوت و گیج از احساساتم بودم .
حدسم درست بود بارداریام آغاز شد.
دو ماه اول بد ویار بودم اما بعدش بهتر شدم در این مدت امیر مثل پروانه دورم میچرخید .
به او اجازه میدادم تا تمام مهر خود را نثارم کند میدانستم که این احوال برای فرزندم خوب است.
خبر بارداریام پیچیده بود همه تبریک میگفتند.
یک روز برای دیدن عمه به دانشگاه رفتم بعد از یکی دو ساعت گپ زدن و گوش دادن به نصایح شیرینش به سمت ماشین حرکت کردم وقتی به ماشین رسیدم هاج و واج نگاهم به لاستیک ماشین بود و پنچری بیموقع آن ...
دستم را روی پیشانیام گذاشتم و در حال فکر کردن بودم که ...
صدایش را شنیدم...
_سلام صندوق عقب رو بزن ...
نمیتوانستم برگردم ضربان قلبم روی هزار رفت ...
مرتضی بود...
چادرم را مرتب کردم و برگشتم.
+ سلام...
به صورتم نگاه نکرد ...
_سلام صندوق رو بزن و برو تو آفتاب وایسا اینجا سرده...
سوئیچ را دادم و کنار ایستادم.
مثل پدرم فرز و زرنگ لاستیک را عوض کرد موقع رفتن هم باز نگاهم نکرد سوئیچ را دراز کرد و گفت:
_ به امیر خان بگو این زاپاس رو درست کنه وگرنه میمونی تو خیابونا ...
کلمه "امیرخان" را با لحن خاصی گفت با خجالت گفتم :
+باشه چشم...
پشت فرمان نشستم و راه افتادم در آینه دیدم که ایستاده و رفتن مرا نگاه میکند ...
تمام راه اشک ریختم و از امام زمان کمک خواستم بدون فکر رانندگی میکردم ، خودم را مقابل امامزاده طاهر (ع) دیدم...
رفتم داخل و زیارت کردم ، از این لرزش دل به خدا پناه بردم دلم سبک شد ...
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇