ایرانی که مسئولانش میگفتن «نمیتونه آفتابه هم بسازه» رو رسوندیم به اینجا ؛ اونم با هزار جور تحریم و فشار خارجی..
🚩 @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_پانزدهم ۲ 👆👆👆👆👆👆👆👆👆
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_شانزدهم ۱
...مسعود راست می گفت ، این معامله ی پرسود حسابی مرا #وسوسه کرده بود.
درضمن چون خودم مجری آن بودم و به هلند می رفتم نگرانی های همیشگی را نداشتم .
با اشتیاق فراوان به همه ی حرف های مسعود گوش دادم.
سوالاتم را پرسیدم و توجیه شدم .
فقط بحث دوری از مسعود و ریحانه آزارم می داد اما در نهایت پذیرفتم.
دو ماهی طول کشید تا همه ی کارها انجام شود.
مسعود و عاطفه هرروز چندین بار باهم صحبت می کردند ، و من هم در جریان کامل قرار داشتم.
دو نفر از دوستان مسعود از گروه دورهمی ، یک ماه زودتر از من به هلند رفتند تا کارهای مقدماتی انجام شود.
شب قبل از رفتن مهمانی دادم ...
با خانواده ها خداحافظی کردم ...
مسعود کل مهمانی را #مدیریت کرد تا من به کارهای اداری و خرید های شخصی ام برسم .
وقتی که آخر شب با هم تنها شدیم حسابی برایش #دلبری کردم و از این که مثل اوایل ازدواجمان اینهمه بهم توجه می کرد لذت می بردم .
مسعود هم کلی #نصیحت می کرد ، هم از نظر کاری و هم از نظر شخصیتی ، موضوعی که چندبار توصیه کرد بحث #حجابم بود.
+خانومم خیلی مراقب باش...
نکنه همین حجاب نصفه و نیمه رو هم از دست بدی ها...
بدون که من راضی نیستم...
چندوقتی بود که می دیدم نسبت به سر و وضعم #حساس شده اما توجهی نمی کردم.
خودش باعث شده بود که من به این شیرین تبدیل شوم...
سلیقه مسعود از اول این بود حالا برایم سخت بود که هر آن چه ریسیده بودم پنبه کنم.
دلکندن از مسعود و ریحانه ، پدر و مادرم و خانواده مسعود ، حتی کارمندانم برایم سخت بود.
می دانستم حداقل ۵ یا ۶ ماه آن جا خواهم ماند و همین دلتنگیم را بیشتر می کرد.
ریحانه کلاس اولی بود و به من #نیاز داشت.
برای همیشه مدیون مسعود و مادرم هستم که برایش چیزی کم نگذاشتند اما حرف های ریحانه که "اگه هر روز بهم زنگ نزنی دیگه دوستت ندارم" نشانه ی بغضی بود که بچه ام در سینه داشت.
وقتی از گیت رد شدم و برگشتم و مسعود را نگاه کردم با همه ی وجودم پشیمان شدم اما...
نمی دانم چرا هروقت به حرف دلم گوش ندادم بعدها چوبش را خوردم.
بعد از یک سفر طولانی و خسته کننده بالاخره به فرودگاه رسیدم...
عاطفه آمده بود دنبالم ...
دیدن او در آن کشور غریب حال خوبی داشت
محکم در آغوشش گرفتم ...
یک بلوز و دامن بلند پوشیده بود با ساق دست و روسری که شبیه لبنانی ها بسته بود.
دو سه روز اول حسابی دلتنگی می کردم و روزی چندبار تماس می گرفتم اما کم کم شرایط برایم بهتر شد و درگیری های کاریم هم سرم را گرم کرد...
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
دوستان مسعود به همراه عاطفه بیشتر #مقدمات را فراهم کرده بودند.
جلساتی برای عقد قراردادها گذاشته شد .
برای شرکت در جلسات سنگ تمام می گذاشتم و حسابی به ظاهرم می رسیدم
.
می دانستم هر چه بیشتر #شبیه آنها شوم #اعتماد بیشتری را جلب خواهم کرد.
بودن عاطفه با آن #حجاب در کنارم به #صلاح شرکت نبود ، خیلی سربسته بهش گفتم ، فهمیدم ناراحت شد ، اما چیزی نگفت .
رابطه دوستان مسعود با عاطفه گرمتر و صمیمی تر از من بود ، معلوم بود آنها چندان از #وضعیت من خوششان نمی آمد .
یکی از دو دوست مسعود آقای هدایتی مرد موجهی بود که همسرش را از دست داده بود ، از حرکاتش مشخص بود که از عاطفه #خوشش آمده اما عاطفه مثل همیشه در مقابل مردان #سرد و رسمی برخورد می کرد .
نزدیک دو ماه با موفقیت سپری شد ، همه چیز ظاهرا خوب پیش می رفت ، به جز مکالمات عاطفه و مسعود که #آزارم می داد .
خنده های عاطفه را حین صحبت با مسعود می دیدم و مواردی پیش آمد که عاطفه زودتر از من از احوالات ایران با خبر شد ، مثل مریض شدن ریحانه یا دنیا آمدن فرزند برادرم ، اعصابم خورد می شد وقتی می دیدم مسعود قبل از من حرفهایش را به عاطفه می گوید .
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
═══••••••○○✿ @saritanhamasir
⛅️رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید؟
⛅️عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سخت است درک معنی بودنِ با شما!
تمامی ایاممان بدون شما میگذرد؛
رمضان بدون شما! ...
عیدها بدون شما! ...
عزاداریها بدون شما! ...
و این بار ماه صفری دیگر بدون شما!!
بیا و لذت بودن با خودت
در کنار خودت در روزگاران خودت را به ما بچشان ...
#نوای_دلتنگی💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹🍃🌹🍃
🚩 @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#کنترل_ذهن برای تقرب 59 #درس_پنجاه_و_نه ✅ گفتیم که هر کسی بهتر بتونه ذهنش رو کنترل کنه، بهتر میتون
سلام✋
صبحتون بخیر
روزتون پر از آرامش و امید
و زندگیتون سرشار از لطف و مهر الهی
به همه بزرگوارانی که تازه به جمع ما پیوستن خوش آمد میگم🌷
ادامه مبحث کنترل ذهن رو با هم مطالعه میکنیم. 👇
#کنترل_ذهن برای تقرب 60
#درس_شصت
🔴 گفتیم که دشمنان بشریت یعنی صهیونیست ها چون قدرت مدیریت ندارن و با اینکه این همه منابع جهان رو میدزدن بازم نمیتونن اوضاع رو کنترل کنن
و همه چیز از دستشون در رفته!
اینکه در روایت میفرماید خدا رو شکر میکنیم که دشمنان ما رو از احمق ها قرار داده یعنی همین.
✅ 💥مدیر باید کسی باشه که خاک قدم هاش رو بشه برای تبرک برداشت...
اگه مدیران فعلی جامعه ما نماز خوب میخوندن، مشکلی توی مملکت نبود.
🌺 جالبه توی روایت میفرماید که مدیران حکومت امام زمان ارواحنا فداه انقدر خوبن که مردم خاک قدم هاشون رو برای تبرک بر میدارن...
🔷کیو خاک قدمش رو به تبرک بر میدارن؟
✔️ کسی که نماز خوب میخونه...
🌹 طبیعتا کسی که نمازش رو مودبانه و سر وقت بخونه آدم خوش فهمی میشه
هر جایی رو بهش بسپارن گلستان میکنه...
🌺 خلاصه عزیز دلم
کنترل ذهن اثرش در همه زندگی هست.
حالا مدیر هم نمیخوای بشی اشکالی نداره
ولی مریض هم که نباید بشی!
💢 بسیاری از بیماری ها به خاطر فکر منفی و انواع استرس های ذهنیه!
خصوصا افراد سودایی مزاج بیشتر گرفتار بیماری های ذهنی میشن
💕 لذت کافی میخوای ببری توی زندگیت
راهش چیه؟
کنترل ذهن...
✅ هم در رابطه تو با پروردگار و هم در رابطت با بقیه موثره.
خصوصا اینکه برای خدا خییییلی مهمه این موضوع!
انقدر مهمه که طبق روایت همین که آدم فکر گناه به ذهنش خطور کنه یه نعمتی از دستش میره...
یه شخصی میگه رفته بودم حج، بعد از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام، امام رضا علیه السلام رو تو حج دیدم.
یه دفعهای به ذهنم رسید، نکنه واقعاً این شایعهای که راه افتاده راست باشه، یعنی امام رضا امام هشتم نیست و هفت تا امام بیشتر دیگه نداریم؟😣🤔
آخه اون زمان راه افتاد این شایعه دیگه!
- نکنه ایشونیه بشریه...؟🤔
میگفت مثل برق و باد از ذهنم خطور کرد، امام رضا برگشت به من نگاه کرد، فرمود:
من اون بشری هستم که تو باید از من اطاعت بکنی، نه اون بشری که مثل بشرهای دیگهست!
گفتم: آقا ببخشید.😰😥
برق و باد!... بلافاصله!
🔵 پیش اولیای الهی اثر حتی فکر بد انقدر شدید و واضح هست.
ببین روزانه چقدر گناه کردیم ما...😓
ذهنمون کجاها میره...؟
🚨 یکی از بدترین گناهان هم سوء ظن به خداست....
بذارید در مورد سوء ظن به خدا در جلسه بعد بیشتر صحبت کنیم...
خیلی مهمه.. و اگه آدم بتونه سوء ظنش رو برطرف کنه خدا میدونه که چقدر زندگیش شیرین میشه...