🌻 #تمثیل
☀️ #تمثیل_مهدوی
🌌شب یلدا بلندترین شب سال است اما با تمام بلندی اش، این شب هم به پایان می رسد و خورشید نمایان می شود.
غیبت امام خوبیها امام زمان(علیه السلام) هر چقدر هم مانند یلدا، طولانی شود اما این غیبت به پایان می رسد و خورشید عالم تاب حضرت مهدی(علیه السلام) ظهور خواهد کرد.
💡ما هر شب منتظر طلوع خورشید فردا هستیم اما معنای انتظار خورشید، آن نیست که تا صبح در تاریکی به سر ببریم، بلکه تا آمدن خورشید، هر کسی اتاق خود را روشن می کند و یا در زمستان منتظر فرا رسیدن بهار هستیم ولی معنایش این نیست در طول زمستان از سرما بلرزیم و اتاق خود را گرم نکنیم.
☀️امام زمان(علیه السلام) اکنون در پس پرده غیبت هستند و ما منتظر رؤیت اوییم، اما این بدان معنا نیست که دست روی دست بگذاریم و هیچ کاری نکنیم بلکه در زمان غیبت امام زمان(علیه السلام) باید به مقدار توان خود، با ظلم مبارزه کنیم و در صدد اصلاح خود و جامعه برآییم و همان گونه که در شب یلدا این شب طولانی و سرد را با همدلی و کنار هم بودن پشت سر می گذاریم ، پس در یلدای غیبت ، با اتحاد و همدلی زمینه را برای ظهور امام عصر(علیه السلام) آماده می کنیم
🌤〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
@saritanhamasir
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️🌤
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_هشتم تمام تنم رعشه داشت
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_نهم
زمین از لرزیدن ایستاد ...
صدای جیغ بچهها و ذکر یا حسین یا ابوالفضل در کوچه میپیچید...
معصومه خانم حسابی ترسیده بود اما سعی میکرد به خودش مسلط باشد و بچهها را آرام کند .
آن روزها فضای مجازی و رسانه نبود ، باید تا فردا صبر میکردیم تا به عمق فاجعه پی ببریم.
فردا حوالی ظهر بود که از طریق یکی از اقوام مطلع شدیم کانون زلزله رودبار بوده و روستای ما هم ویرانشده است.
با شنیدن این خبر عمه و معصومه خانم به سرزنان و ضجه کنان آماده رفتن به روستا شدند همگی نگران بابا و بقیه اقوام بودیم.
اوضاع از کنترل خارجشده بود با هر سختی بود معصومه خانم را راضی کردیم تا کرج پیش بچهها بماند ، من و عمه با اولین اتوبوس به سمت منجیل حرکت کردیم ، هوا نیمهتاریک بود که به منجیل رسیدیم چشمهایم آنچه را که میدید باور نمیکرد ، شهر تبدیل به تلی از خاک شده بود .
عمه فاطمه به سر میزد و عموی بزرگم که ساکن منجیل بود را صدا میکرد.
دل در دلم نبود خدایا پدرم ...
روستا ...
بهسختی کوچهای که خانهی عمو در آنجا بود را پیدا کردیم همهجا تاریک بود صدای گریههای کم جان از گوشهوکنار به صدا میرسید ، تا به حالم عمه را آنگونه پریشان ندیده بودم با تمام توان فریاد میزد و برادرش را ترکی صدا میزد:
قارداش...
قارداشیم...
اکبر جانم ...
من اشک میریختم و درحالیکه مراقب بودم عمه به زمین نیوفتد در تاریکی بهدنبال راه خانهی عمو می گشتم ، در همین حین صدای زنی را شنیدیم که عمه را صدا میزد :
فاطمه جان خوش اومدی به ویرانه داداشت
به سمت صدا و کورسوی نور حرکت کردیم ، به ویرانه رسیدیم که چراغ لاله شکستهای روی خاکها روشن بود کنار چراغ هیبت مردی خاکی مسخ شده و مات برده را دیدم بهسختی پسِ پشتِ آن صورت و موهای خاکی عمو را شناختم عمه را رها کردم و با تمام سرعت خودم را به عمو رساندم
بغلش کردم
بوسیدمش
صورت خاک آلودش را پاک کردم
_عمو جانم !!!
عمو اکبرم !!!
اصلاً صدایم را نمیشنید ، ماتش برده بود ، بعد از صدایی که حالا تبدیل به فریاد شده بود کند و آرام نگاهم کرد ، انگار مرا نمیشناخت ، چند ثانیه فقط نگاهم کرد بعد با بغض گفت :
+طیبه جان ...
_جانم...
عمو اکبرم ...
جان دلم ...
خوبی ؟
بچهها کجا هستند ؟
زنعمو کجاست ؟
اشک راه خودش را از بین صورت خاک آلودش پیدا کرد و سُر خورد ، به کنارم نگاه کردم عمه خشکشده بود...
فقط به برادرش خیره بود.
آن لحظه دلم میخواست واقعیت را نشنوم...
دلم میخواست هیچ حقیقت تلخی را ندانم...
کاش زمان همانجا متوقف میشد ...
عمو با دست بیجانش به خانه ویرانه اش اشاره کرد و با صدایی نحیف گفت :
+ بچهها اونجا خوابیدن ...
گلی اونجا خوابیده ...
با گفتن این جمله انگار از خواب بیدار شده باشد صدایش جان گرفت فریاد شد خودش را میزد عمه با صلابت برادرش را دربرگرفت .
جنازه چهار فرزند عمویم بههمراه گلی خانم را فردای آن روز از زیر خاک بیرون آوردند ، اما من آنجا نبودم که ویرانی عمویم را به چشم ببینم.
بعد از نماز صبح تکاپو در ویرانه ی منجیل شروع شد آواربرداری و رفتوآمد و تلاش برای یافتن زندهها شدت گرفت ، پریشان پدر بودم به عمه گفتم که میروم تا راهی برای رفتن به روستا پیدا کنم.
به هر کس که میرسیدم جویای حالش میشدم و دنبال راهی که مرا به روستا ببرد به هر دری میزدم عصبی و خسته از بیخوابی شب با رنگپریده بین مردم میگشتم ...
که صدایش را شنیدم ، خودش بود :
+طیبه...
طیبه...
مرتضی بود از پادگان مستقیم آمده بود کمک ،
نگاهش کردم یک لحظه در چهره ی نگران او بابایم را دیدم ، مرتضی روز به روز بیشتر شبیه پدرم میشد ، دلم میخواست مثل بچگیها بغلش میکردم با چشمهای پر از التماس گفتم:
مرتضی بابام ...
مرتضی تو رو خدا بابام ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @saritanhamasir
40.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️روضه شب جمعه/بین الحرمین حسینی
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
1549365762-fadak.pdf
498.6K
1_1360297604.pdf
خطبه_فدک👆🏻👆🏻
یکبار هم که شده بخونیم...
نشر_دهیدحداقل متن خطبه فدکیه را یکبار بخوانید!
جز فاطمه(سلام الله علیها) چه کسی جرات داشت در شرایط آنروز چنین حرفهایی بزند...
حجتالاسلام دکتر ناصر رفیعی
فاطمیه🥀
#خطبهفدکیه
◼️◻️◼️◻️◼️◻️◼️◻️◼️
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
سلام دوستان عزیز
آدینه تنون بخیر
حال و احوالتون چطوره ؟
عذرخواهی میکنم بابت تاخیر
🖤✓❈﷽❈✓🖤
#حدیث_روز💥
❤️حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها:🌹
🌴اِنْ کُنْتَ تَعمَلُ بما اَمَرناک وتَنْتَهی عمّا زجرناک عَنه، فأنت مِن شیعتنا والا فَلا.🍃
🌿تنها زمانی از شیعیان ما خواهی بود که به آن چه تو را بدان فرا میخوانیم، عمل کنی و از آن چه تو را از آن نهی میکنیم، خودداری نمایی ... وگرنه از شیعیان ما نخواهی بود! ✔️
📚 بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۶۵
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#ثروت_در_اسلام 22 🔵 برای داشتن یه اقتصاد خوب، کشور ما هیچ راهی جز استفاده از کالای ایرانی نداره.
#ثروت_در_اسلام 23
دو تا نکته رو امشب تقدیم میکنم دقت بفرمایید.
نکته اول اینکه واقعا الان با دوران قدیم یه فرقایی داره.
⭕️ قدیم اگه یه چیزی توی بازار کم میشد خیلی زود #قطحی میشد و اگه یه ذره مردم بیشتر از نیاز میخریدن دیگه از اون جنس اصلا پیدا نمیشد.
ولی در زمان حاضر به طور معمول دیگه از این اتفاقا نمی افته.
🔹پس از این به بعد اگه دیدید یه جنسی قراره گرون بشه
اتفاقا اصلا دیگه ازش نخرید. بلکه یه ذره سبک زندگی رو تغییر بدید که اصلا به اون جنس نیاز نداشته باشید.
اگه یه مردمی زود هول نشن واقعا دیگه نیاز نیست هیچ جنسی رو گرون بخرن.
✅ الان شما از هر جنسی که بخوای، هزاران فروشگاه بزرگ و کوچک هستن که بتونید تهیه کنید.
🔴 خیلی عجیبه که مثلا یه دفعه شایعه میشه که رب گوجه فرنگی کمیاب شده، بعد میبینی خیلی از مردم میریزن که رب گوجه فرنگی بخرن!
😒
بابا چه خبرته؟ آدم که نباید انقدر چشم گشنه باشه!
اصلا بحث دینیش رو هم کار ندارم
⭕️ ولی این چقدر زشته که سال 1397 بعد از این همه پیشرفت های بشر و این همه امکانات، باز هم یه عده از مردم مثل انسان های ماقبل تاریخ عمل کنن!
فکر کنن که قراره قحطی بشه و وبا بیاد و ...😒
✅ نکته بعد اینکه تنها راه بهتر شدن اقتصاد کشور و حل شدن خیلی از مشکلات اینه که مردم ما #خریدهاشون رو #تشکیلاتی کنن
✔️ با خرید تشکیلاتی میشه دست خیلی از دزد ها و شرکت هایی که دارن ثروت ملی رو به تاراج میبرن و از کشور خارج میکنن قطع کرد.
✔️ اگه خرید مردم به صورت تشکیلاتی باشه، دیگه هیچ شرکت خارجی نمیتونه توی کشور فعالیت کنه
چون میدونه مردم ازش چیزی نمیخرن.
✅ وقتی که تمام اجناس مورد نیاز مردم در داخل کشور تولید و مصرف بشه دیگه هیچ نیازی به #دلار نخواهیم داشت
و این همه داستان و مشکلات بالا و پایین شدن دلار رو نخواهیم دید.در واقع این میشه #اقتصاد_مقاومتی
✔️اینجوری دیگه دشمن ما هیچ ابزاری برای تحت #فشار قرار دادن مردم کشورمون نداره.
اینجوری هست که #تحریم ها ذره ای روی اقتصاد کشور تاثیر نخواهند داشت
✅با خرید تشکیلاتی، واقعا دیگه مرگ بر آمریکا محقق خواهد شد....
✔️خرید تشکیلاتی هم به این صورته که همه مردم ما با هم #متحد بشن و اجناس شرکتای خاصی رو خرید کنن
و اجناس هر شرکتی که ذره ای به صهیونیست ها یا سعودی ها و ... خدمت میکنه رو #تحریم کنن.
☢ اگه حد اقل 10 میلیون نفر این کار رو بکنن و اجناس اون شرکتا رو نخرن، به همراه خانوادهاشون حدود 30 میلیون نفر میشه
و فکر کنید که 30 میلیون نفر توی کشور با هم قرار بذارن که مثلا از مارک #مولفیکس یا #سامسونگ هیچی نخرن👈
در عرض یک هفته فروش این شرکت ها نصف میشه
و اگه چند ماه این روند ادامه پیدا کنه این شرکت ها دچار ورشکستگی میشن و از چرخه اقتصاد کشور حذف خواهند شد👌
✅ ✔️ و همین باعث میشه که فروش تولیدات داخلی افزایش پیدا کنه و تولیدشون به صرفه بشه و کم کم کیفیتشون هم بالاتر بره