eitaa logo
گردش توحیدی در تار و پود زندگی
243 دنبال‌کننده
185 عکس
414 ویدیو
80 فایل
جایی برای گردش توحیدی در تار و پود زندگی و پاسخ به سوالات اعتقادی و اخلاقی و مسائل زندگی و مشاوره مذهبی. لطفا سوالات مربوط به مسائل شرعی از گروه مربوط به احکام پیگیری شود. ارتباط با ادمین ( انتقاد و پیشنهاد، تبادل ) @Admenn313
مشاهده در ایتا
دانلود
17.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای داشتن حال بد کافیه ضعف ها و رنج های ما بازگو و کانون توجه قرار گیرند. @vasvasee
جامع نگری.mp3
زمان: حجم: 9.56M
در زندگی نیاز است تمام ابعاد زندگی را در نظر بگیریم و از تصمیم های هیجانی و احساسی پرهیز کنیم ضیایی فر https://eitaa.com/vasvasee
اضطراب و ترس هایی که در اختیار ما نیست و کاری نمی توانیم انجام دهیم، مثل ابری در آسمان ذهنتان است. میتوانید به آن خیره شوید و بجنگید، یا بپذیرید که ابری وجود دارد و به زندگی خود ادامه دهید. ضیایی فر @vasvasee
حضرت موسی(ع) دنبال خضر میگشت تا کامل بشه... اما خضر بهش یاد داد: رشد، نه رسیدنِ بیدردسره. - وقتی خضر قایق رو سوراخ کرد، حضرت موسی اعتراض کرد! ولی بعد فهمید اون سوراخ، نجاتِ صاحب قایق بود. - وقتی پسری رو کشت، حضرت موسی خشمگین شد. اما فهمید اون مرگ، جلوِ گمراهی پدرومادر رو گرفت... 👈گاهی باید تحمل کنی چیزی رو که نمی فهمی... گاهی «تحمل در بلا تکلیفی » امروز، کلیدِ «فهم» فرداست. به خودت بگو؛ گاهی پیشرفت مثل بذره: تو تاریکی خاک میمونه تا سبز شه! ضیایی فر @vasvasee
جستوجوی خدا صبح بود و علی، مثل همیشه، با فکرهای سنگین بیدار شد: «این همه تلاش برای چیه؟ خدا کجای این زندگیه؟ چرا حسش نمیکنم؟» دلش میخواست جوابی پیدا کند، نه یه جوابِ خشک، بلکه چیزی که آرومش کنه... تو راهِ کتابخونه، چشمش به پیرمردی افتاد که کنار پیاده رو نشسته بود و قرآن های کوچیک دست دوم میفروخت. نگاهِ پیرمرد پر از آرامش بود. علی ناخودآگاه پرسید: «آقا، شما خدا رو توی زندگی میبینین؟ من چرا حسش نمیکنم؟» پیرمرد لبخند زد و گفت: «پسرجان، یه بار پیامبری از خدا پرسید: خدایا، چطور تو رو ببینم؟ خدا جواب داد: اون بادی که امروز موهایت رو شانه زد، دستِ منه... اون آبی که نوشیدی، یادگارِ منه. تو توی دریای رحمتم شنا میکنی، ولی فکر میکنی گمشدی!» علی مکث کرد: «یعنی خدا همین جاس؟ تو همین روزمرگی ها؟» پیرمرد آهی کشید: «عزیزم، خدا مثلِ نفسِ توست. وقتی میترسی، تندتیر میشه؛ وقتی آرومی، حسش میکنی. زندگی رودخونه ایه که خدا جریانش داده. اگه به جای جنگیدن با آب، بگی حالا که تو میدونی رود به کجا میره، من فقط شنا میکنم، اونوقت آروم میشی... اضطراب وقتی میاد که میخوای نقشِ خدا رو بازی کنی، نه اینکه به نقشِ اطمینان کنی.» علی هنوز گیج بود: «پس این همه درد و سختی چیه؟ خدا چرا اجازه میده؟» پیرمرد دستش رو به آسمون گرفت: «خدا مثل آفتابه. گاهی سایه اش رو میبینی، گاهی مستقیم میسوزونت تا قویتر شی! درد، کلیدِ درِ رحمته... یادت باشه، پرنده موقع پرواز، باد مخالف رو حس میکنه، ولی میدونه که بالهایش برای همین بادها ساخته شده.» علی برگشت خونه، نه با یه ندا از آسمون، اما با یه سکوتِ پر از حضور. تو حیاط، نگاهش به دارِ بلندی افتاد که شاخه هاش تو باد تکون میخوردند. ناگهان یادِ حرفهای پیرمرد افتاد: «خدا رو تو تابِ شاخه ها ببین، نه تو ایستاییِ تنه!» حالا نوبت شماست؛ «شما آخرین بار کجا ردپای خدا رو تو زندگیتون دیدین؟ توی یه لبخند؟ یه اتفاقِ کوچیک؟ یا شاید هم تو یه شکستِ بهظاهر تلخ...» 💬 (بیاین قصه هامون رو با هم قسمت کنیم!) ضیایی فر https://eitaa.com/vasvasee
record_۲۰۲۵-۰۵-۲۴_۱۶-۴۷-۳۴.wav
حجم: 45.92M
توضیح رابطه خود پنداره واقعی باخود پنداره ایده آل در احساس رضایت و آرامش زندگی و نقش فضای مجازی در به وجود آمدن آنان @vasvasee
اضطرابِ کنترل گر: وقتی میخواهی "خدا" باشی! اضطراب زمانی به سراغت می آید که میخواهی نقش خدا را بازی کنی، اما میفهمی نمیتوانی. این ناتوانی، تو را از درون متلاشی میکند. در روانشناسی شناختی، این تقلا به «توهم کنترل» معروف است یعنی باور اشتباهی که فکر میکنی با کنترلِ همه چیز (از روابط و موفقیت ها تا احساساتِ درونی)، آرامش خواهی یافت. اما این جنگِ بی پایان با جریان طبیعی زندگی، مانند تلاش برای ایستاندنِ رودخانه ای خروشان با مشت های گره کرده است! فرض کن میخواهی تمام وقایع زندگیات را مثل یک فیلمنامه ی ازپیش نوشته مدیریت کنی: - «اگر فلان شغل را بگیرم، خوشحالم میشوم.» - «اگر همسرم اینطور رفتار نکند، زندگی ام کامل است.» اما زندگی هرگز مثل نقشه های تو پیش نمیرود، اینجاست که اضطراب، چون موجی سهمگین، تو را در خود می بلعد. به جای ساختنِ سد در برابر رودخانه ی زندگی (که انرژیات را هدر میدهد)، شناگرِ هوشمندِ جریانِ آن باش. «رودخانه را خدا جریان داده؛ تو فقط شنا کن، نه مهندسِ سدساز!» 🧠واما تمرینِ امروز برای مقابله با "توهم کنترل": ۱. یک موقعیت اخیر که سعی کردی آن را کنترل کنی (مثل یک اختلاف یا برنامه ریزی کاری) انتخاب کن. ۲. از خود بپرس: - «اگر به جای کنترل، فقط ناظرِ بی قضاوت این جریان باشم، چه احساسی دارم؟» - «آیا این رودخانه حتی بدون دخالت من، به دریا میریزد؟» ضیایی فر @vasvasee
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعی کن در شرایطی که هستی بهترین خودت باشی تا حالت همیشه خوب باشه و آرامش داشته باشی ,خوب ضیایی فر @vasvasee
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا گاهی ذهن در مواجه با خداوند متعال فقط نقص های خود و ابعاد منفی را می بیند؟ ضیایی فر @vasvasee
از جنگ خسته‌کننده با افکار تا رسیدن به آرامش خیلی از عزیران در اولین جلسه خسته از من می‌پرسن: «دیگه واقعاً نمی‌دونم با این فکرهای مزاحم که مثل یک نوار تکرار میشن چیکار کنم. آیا راه نجاتی وجود داره؟» پاسخ من همیشه اینه: «بله، قطعاً. و قرار نیست تا آخر عمر با این افکار در جنگ باشی.» وسواس (OCD) مثل اینه که ذهنت یک زنگ خطر معیوب داشته باشه که بی‌وقفه و برای خطرهای غیرواقعی به صدا درمیاد. کار تو این نیست که سعی کنی سیمش رو پاره کنی، بلکه یادگیری بی‌اعتنایی به صدای اونه. درمان وسواس، یک جعبه ابزار است، نه یک چوب جادو. در ادامه ابزارهای اصلی این جعبه رو با هم مرور می‌کنیم: ۱. طلایی‌ترین ابزار: مواجهه و جلوگیری از پاسخ (ERP) این روش، ستون اصلی و بی‌چون و چرای درمانه. خیلی ساده یعنی: به جای فرار از چیزی که ازش می‌ترسی، با شجاعت بهش نگاه کنی و جلوی انجام رفتاری که فکر می‌کنی اضطرابت رو کم می‌کنه، بگیری. چطور عمل می‌کنه؟ مغزت بالاخره یاد می‌گیره که اون خطر واقعی نبوده و حتی بدون انجام رفتار وسواسی هم می‌تونی از پس اضطراب بربیای و آرام بشی. ۲. بازسازی فکر: درمان شناختی وسواس، همیشه روی یک سری باورهای اشتباه و فاجعه‌بار سوخت‌گیری می‌کنه. کار در اینجا اینه که این باورها رو شناسایی و درستشون کنیم. ۳. تغییر رابطه با افکار: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) گاهی اوقات بهترین راه حل، جنگیدن نیست. بعضی وقتا باید یاد بگیری که به افکارت اجازه بدی بیایند و بروند، بدون اینکه تو را با خودشون ببرند. مثل ابرهایی که در آسمان می‌گذرند. ۴. درمانی که دل را نرم می‌کند: درمان متمرکز بر شفقت (CFT) بعد از سال‌ها جنگیدن، بسیاری از مراجعان با خودشون بسیار خشن و منتقد برخورد می‌کنند. اینجا، یاد می‌گیریم که با خودمون مثل یک دوست دلسوز و مهربان صحبت کنیم. ۵. نقش دارودرمانی: کمک‌کننده، نه معجزه‌گر داروها (مثل SSRIها) می‌تونن مثل یک کمک‌کننده باشن. اونها اضطراب پایه رو کم می‌کنن و زمین رو برای انجام موفقیت‌آمیز تمرینات روان‌درمانی هموارتر می‌کنن. اما به ندرت به تنهایی راهگشا هستند. حرف آخر من با شما: مسیر بهبودی وسواس، یک مسیر خطی نیست. پر از فراز و نشیبه. اما غیرممکن نیست. موفقیت در این راه به یک «نقشه راه دقیق» (تشخیص درست)، «یک راهنمای باتجربه» و مهم‌تر از همه، «اراده‌ی محکم» تو برای تمرین روزانه بستگی داره. امیدوارم این مطلب برات مفید بوده باشه. لطفا کانال خودتون رو به هر کسی که دوستش دارید معرفی کنید👇 https://eitaa.com/vasvasee