eitaa logo
°•| ترک گناه |🏴•°
2.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
118 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
✋🏻❤ از حضرت صادق علیه السلام منقول است که هر کس چهل صباح این عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه هزار حسنه او را کرامت فرماید و هزار گناه از او محو کند و آن عهد این است: ✨ ִֶָ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ִֶָ اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گويى:  اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ  اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ  اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان ✨ 🤲🏻 ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از قشنگترین صحنه‌های موندگار برای ما 😭 در جمع مردم یاسوج حضرت زهرا(سلام الله علیها) اومده امسال ایشان رو خریده 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•| ترک گناه |🏴•°
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_90🌹 #محراب_آرزوهایم💫 تا دم دم‌های صبح از شدت این غم دامنه زده ت
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 بعد از توقف اتوبوس از جام بلند میشم برای شرح ماجرای پیش رو. - اینجا معراج شهدای اهوازه، نماز جماعت ظهر رو اینجا می‌خونیم. بفرمایید پیاده شین. داخل مکان مسقفی می‌شیم که شبیه مسجدهه، ورودیش خانم‌ها و آقایون از هم جدا میشن. سرم رو بلند می‌کنم، با شمار زیادی از سربندهای قرمز و سبز مواجه میشم که حس خوبی رو بهم منتقل می‌کنه. به ضریح سبز رنگی می‌رسیم که استخون‌های شهدای گمنام رو داخل کفن پیچیدن و گذاشتن. دستم رو به میله‌های ضریح می‌گیرم و بی‌اراده پاهام سست میشن، درحالی که سرم رو روی میله‌ها می‌زارم و چشم‌هام از اشک خیس میشن روی زمین می‌شینم. - اینجا دیگه آخر خطه، درست مثل دفعه‌های قبل تا چشم به هم زدم همه چیز تموم شد و رسیدم به مقصد آخر. خودتون از حاجت دلم با خبرین، کمک می‌خوام ازتون، می‌خوام راه درست رو پیش پام بزارین و شهامت این کار رو بهم بدین. یک ربع‌ای می‌گذره که صدای اذان توی مسجد پخش میشه و همه شروع می‌کنیم به بستن صف‌های نماز. موقع برگشت اتوبوس مؤسسه و بسیج زودتر از ما راه می‌افتن و ماهم به‌خاطر خرید چند نفر از بچه‌ها مجبور می‌شیم کمی صبر کنیم. آماده رفتن که می‌شیم برای بار آخر لیست رو چک می‌کنم و وقتی که از حضور همه مطمئن میشم اجازه حرکت میدم که دو نفر با شتاب به سمت اتوبوس میان و مانع بسته شدن در میشن. کمی صبر می‌کنم تا نفسشون جا میاد و شروع می‌کنن به حرف زدن. - ما از اتوبوس مسجد جا موندیم، چیکار کنیم؟ با تعجب به صورت‌های رنگ پریدشون نگاه می‌کنم و میگم: - مگه مجتبی لیستتون رو چک نکرده؟ چطور جا موندین؟ شونه‌ای بالا می‌ندازن که به ‌ناچار سوارشون می‌کنم و جای خودم و مهدیار رو بهشون میدم. مهدیار که چند سانتی صورتم وایستاده و سوالی نگاهم می‌کنه میگه: - تا قطار همین‌جوری وایستیم؟ کلافه به دور و بر نگاه می‌کنم که لحظه‌ای نگاهم به آخر اتوبوس می‌افته؛ سرم رو پایین می‌ندازم، دستش رو می‌گیرم و همراه خودم می‌کشونمش عقب اتوبوس. کارتن‌های خوراکی و بطری‌های آب رو جوری کنار هم قرار میدیم تا جا برای دو نفر باز بشه و بتونیم بشینیم. کمی که توی سکوت می‌گذره دست مهدیار روی شونه‌م می‌شینه، منتظر نگاهش می‌کنم که آروم لب می‌زنه. - نگو که لرزیده. سوالی و متعجب نگاهش می‌کنم که به نرگس خانم اشاره می‌کنه که در حال کتاب خوندنن. خنده‌ی مصنوعی‌ تحویلش میدم و شروع می‌کنم به حاشا کردن. - نه بابا فکرم درگیره، حواسم نیست. - من اگه تو رو نشناسم که باید برم بمیرم. کمی صداش تحلیل میره و صورتش رو نزدیک صورتم می‌کنه. - علی منکه می‌دونم تو چشمت به هیچ دختری نمی‌افته! بدون هیچ حرفی نگاهم رو به کف اتوبوس میدم، نه می‌تونم حرف‌هاش رو تصدیق کنم و نه تکذیب. خودم هم نمی‌دونم چم شده. اینبار صداش رو از کنار گوشم می‌شنوم که با لحن با مزه‌ای میگه: - دیدی دلت لرزیده؟ برای اینکه زودتر این بحث رو تموم کنه نگاه معنا داری بهش می‌ندازم و با حالتی بین شوخی و جدی میگم: -وقتی برات مرخصی یک ماهه رد کردم آدم میشی. کمی دست‌هاش رو به نشونه‌ی تسلیم بالا میاره و با خنده خودش رو تبرئه می‌کنه: - نه تورو خدا، باشه اصلا دل من لرزیده. لبخندی به کارها و حرف‌هاش می‌زنم و سری به نشونه‌ی تأسف براش تکون میدم... 🏴@TARKGONAH1
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 نگاهم رو به بیرون می‌دوزم که مناظر با سرعت از جلوی چشم‌هام رد میشن و جاشون جلوی چشم‌هام کم رنگ میشن. از طرفی دلم حسابی برای مامان و بقیه تنگ شده اما دل کندن از اینجاهم برام عذاب آوره، از الآن دلم برای این مکان معنوی تنگ شده و دلم برای برگشت پر می‌کشه. با صدای حدیث به خودم میام که خطاب به فاطمه میگه: - یک مداحی بزار توی قطار حال کنیم، اعصابم خورد شد انقدر ساکته. با خوشحالی حرفش رو تأیید می‌کنه و دستش به سمت گوشیش میره اما به محض روشن کردنش ذوقش کور میشه. - یادم رفت شارژش آخرشه. حدیث ناامید از فاطمه به طرف هانیه می‌چرخه و از اون درخواست می‌کنه. - هانی تو بزار، ترجیحا مداح هیأت خودمون باشه. گوشیش رو به اسپیکر فاطمه وصل می‌کنه و صدای مداحی توی کوپه می‌پیچه اما با اعتراض فاطمه کمی کمش می‌کنن. - صداش رو کم کن کوپه آقایون نره زشته. چرا همیشه این صدا کنار گوشمه؟ این مداح  کیه که همه مداحیاش رو توی گوشیاشون دارن؟ به طرف هانیه می‌چرخم و میگم: - چقدر قشنگ می‌خونه، کانالش رو برام بفرست. خنده‌ی ریزی می‌کنه که دلیلش رو نمی‌فهمم. - باشه، چقدر هم که تو نداری. به نشانه‌‌ی اعتراض کمی صدام بالا میره. - به جون هانیه ندارم. - مگه میشه؟ یعنی تو کانال هیأت رو نداری؟ مداحی‌های امیرعلی هم دانلود نکردی؟ لحظه‌ای مغزم از کار می‌افته و زبونم بند میاد. - یعنی این کسی که داره می‌خونه...امیرعلیه؟ همشون می‌زنن زیر خنده و میگه: - تو که نمی‌دونستی؟! - گفتم به جون هانی! خندش تشدید میشه و در بین خنده‌هاش میگه: - وای نرگس! چقدر خنگی تو، یعنی تا الآن نفهمیدی؟ با یاد آوری گذشته لب پایینم رو به دندون می‌گیرم. - ای وای من! خنده‌ش قطع میشه و کمی جدی بهم نگاه می‌کنه. - چی شده؟ باز چه گندی زدی؟ - آخ‌آخ! اون روزی که رفته بودم پایین از گوشی مامان پخش میشد خوشم اومد بهش گفتم برام بفرسته، پس بگو چرا بهم می‌خندید و هرچی می‌پرسیدم می‌گفت هیچی. حدیث با صدای بلند می‌زنه زیر خنده و ادامه حرفم رو می‌گیره. - رفیق بی‌کلک مادر. هانیه که هنوز حرف‌هام رو باور نکرده ادامه میده. - واقعا نفهمیدی صدای امیرعلیه؟ - آخه خیلی صداش فرق می‌کنه، واقعا متوجه نشدم. اینبار حرفم رو تأیید می‌کنه و این بحث خاتمه پیدا می‌کنه. نیم ساعتی که از ناهار می‌گذره همه خوابشون می‌بره اما من بدون اینکه دست خودم باشه خیره میشم به فاطمه و بی‌دلیل لحظه به لحظه دلم کینه‌ش رو می‌بافه. هانیه که بیدار میشه متوجه نگاهم میشه و آروم لب می‌زنه. - تو چرا انقدر به فاطمه بد نگاه می‌کنی؟ نگاهم رو به هانیه میدم که ادامه میده. - اونم با چشم‌های صادقی که تو داری و تمام احساساتت رو میشه از داخلش خوند. در حالی که به حرفش می‌خندم میگم: - نمی‌دونم شاید رگ خواهر شوهریم زده بالا. جدی میشه و با تعجب می‌پرسه. - چی میگی؟ - امیرعلی داره داماد میشه. - دروغ میگی؟ با کی؟ چرا مهدیار بهم  چیزی نگفته؟ بی‌تفاوت با چشم به فاطمه اشاره می‌کنم و میگم: - مگه نمی‌بینی؟ جلوت توی خواب نازه. هانیه درحالی که چشم‌هاش دو برابر حد معمول باز شده نگاهم می‌کنه. - چی؟! 🏴@TARKGONAH1
✋🏻❤ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُکَ بار پروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی اش و فرزندان عزیزش (و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی)، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد. ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رستگاری با یک آیه قرآن..! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹* ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹* ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود: 🌹محب اهلبیت سرباز امام زمان🌹 🌹وان شاءالله شهادت 🍃🍃😍 *امشب هدیه میکنیم 10 صلوات و یا بیشتر به روح مطهرشهید والا مقام 🥀🕊️🥀* *❤️❤️* 💚💚💚💚💚💚💚 💞💞ان شاءالله * دعاگویی تک تک ما باشد 🤲🏻❤️ *اجرتون باشهدا ان شاءالله❤️* ** ** *مشمول‌دعای‌شهداء‌باشید* ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
😴 وقت خوابیدن 😴 وضو گرفتن 👈 ثواب شب زنده داری 💢 برابر با هزار رکعت نماز، به گفته مولاء علی 💢 ⤵️ يفْعَلُ اللّه ما يَشاءُ بِقُدْرَتِه، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِه 🔸سه مرتبه🔸 ↩️ سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق علیه السلام فرمود، هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد. 🌷✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم✨🌷 💠ألْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ💠 🎁 هدیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز تولدش در هنگام خواب این بود که حضرت فاطمه (س) فرمودند این بهترین هدیه تمام عمرم بود.🎁 1⃣ سه مرتبه خواندن سوره توحید (قل هو الله احد... ) برابر با ختم قرآن است. 2⃣ صلوات بر من و پیامبران پیش از من سبب شفاعت خواهد شد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین) 🔸یک مرتبه🔸 3⃣ استغفار برای مومنین سبب خشنودی آنها از تو خواهد شد اللهم اغفرللمومنین والمومنات 🔸یک مرتبه🔸 4⃣ ذکر (سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اکبر) 👈 ثواب حج و عمره را دارد. 🔸یک مرتبه🔸 التـــــماس دعــــ❤️ــــــا ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
4_5987713494760308023.ogg
2.12M
✋🏼🌱 قرار هرشب مون🌸 『بِســـم‌ِالله‌الرَحمــن‌ِالرَحیــم📿 اِلهی‌ عَظُمَ‌ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ‌ الْخَفاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَ انْقَطَعَ‌ الرَّجاءُ وَ ضاقَتِ‌ الاْرْضُ، وَ مُنِعَتِ‌ السَّماءُ و اَنتَ‌ الْمُسْتَعانُ، وَ اِلَيْكَ‌ الْمُشْتَكى،وَ عَلَيْكَ‌ الْمُعَوَّلُ‌ فِي‌ الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلى‌ مُحَمَّد وَ آلِ‌ مُحَمَّد، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ‌ فَرَضْتَ‌ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ‌ مَنْزِلَتَهُم، فَفَرِّجْ‌ عَنا بِحَقِّهِمْ‌ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ‌ الْبَصَرِ اَوْهُوَ اَقْرَبُ؛ يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ‌ ياعَلِيُّ‌ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني‌ فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني‌ فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ‌ الْغَوْثَ‌ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني‌ اَدْرِكْني‌ اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل، يا اَرْحَمَ‌ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ‌ مُحَمَّد وَآلِهِ‌ الطّاهِرين🤲🏼 ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴾﷽﴿ اربعين اگر مرا نطلبى فكر اينكه چرا دعوتم نكردى، مرا ميكشد…😭💔
مداحی_آنلاین_هر_کی_دل_زار_میخواد.mp3
3.37M
هر کی دل زار میخواد بسم الله یه قلب بیدار میخواد بسم الله 💚 🎙 ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌸🌸قـرارصبــح🌸🌸🌺 سلام بر سیدالشهدا ابا عبدالله الحسین علیه السلام اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🌷🌷🌷 دعای سلامتی امام زمان (عج) "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم" اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا 🌷🌷🌷 پر برکت می کنیم روزمان را با سلام بر گلهای هستی: سلام بر     حضرت محمد(ص)               امام علی(ع)                خانم فاطمه(س)                       امام حسن (ع)                         امام حسین(ع ) پنج گل باغ نبی، سلام بر           امام سجاد(ع)                امام باقر(ع)                 امام صادق (ع)    گلهای خوشبوی بقیع، سلام بر               امام رضا(ع) قلب ایران و ایرانی                     سلام بر      امام موسی کاظم(ع)           امام محمد تقی (ع) خورشیدهای کاظمین،   سلام بر        امام علی نقی (ع)              امام حسن عسکری(ع ) خورشید های سامراء و سلام بر               حضرت مهدی (عج) قطب عالم امکان،                     امام عصر و زمان   که درود وسلام خدا بر این خاندان نور و رحمت باد. خدایا به حق این ۱۴ گل روزمان را پر برکت گردان به برکت صلوات بر محمد و آل محمد اللّهم صلی علی محـمد وآل محـمد و عجـل فی فرج موڶانا صـاحب الزمان عج الله و اید امامناالخامنه ای♥️           آمین یارب العالمین ↶【به ما بپیوندید 】↷ ........................................ @tarkgonah1
مداومت بر دعای غریق باعث ثابت موندن در دین میشه،هر روز بخونیم یاالله یارَحمٰن یارحیم یامُقَلِبَ الْقُلوب ثَبِّت قَلبی عَلیٰ دِینِک ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🏻❤ از حضرت صادق علیه السلام منقول است که هر کس چهل صباح این عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه هزار حسنه او را کرامت فرماید و هزار گناه از او محو کند و آن عهد این است: ✨ ִֶָ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ִֶָ اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گويى:  اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ  اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ  اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان ✨ 🤲🏻 ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
این که گناه نیست 01.mp3
17.82M
1 ✴️ ساختارِ گُنــــاه یه چیز عجیب و غریب نیست! فقــط؛ یکی از چهار حمله ی شیطانه! ✅اگر بتونی، این حمله رو با انواع ترفندهاش بشناسی؛ راحت میتونی جلوش، بایستی ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
امام باقر (ع) فرمودند: چهار چيز است كه در هر كس باشد اسلام او كامل است و بر ايمانش يارى مى‌شود و از وى پاك مى‌گردد و بديدار خدا رود در حالى كه از او خرسند است، و اگر سراپايش را فرا گرفته باشد خداوند آنها را بريزد. و آن چهار چيز عبارتند از: 🔸 وفا به عهدى كه انسان با خدا مى‌بندد، 🔸و راستگوئى با مردم، 🔸و شرم و حيا از آنچه كه نزد خدا و مردم زشت مى‌نمايد، 🔸و خوش‌خلقى با خانواده و ساير مردم. 📚 امالی شیخ مفید جلد1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ چرا کاربردهایی که برای سوره‌های مختلف قرآن ذکر شده، با قرآن خوندن ما، برامون اتفاق نمیفته؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•| ترک گناه |🏴•°
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_92🌹 #محراب_آرزوهایم💫 نگاهم رو به بیرون می‌دوزم که مناظر با سرعت
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 انگشت اشاره‌م رو روی لب‌هام می‌زار و اخطار گونه میگم: - هیس! الآن همه رو بیدار می‌کنی. کمی صداش رو پایین میاره و می‌پرسه. - از کجا فهمیدی؟ - خودم شنیدم که با امیرعلی حرف میزد و بهش می‌گفت که برگردن به حاجی میگن، آقا خیلی هم نگران بودن. در ادامه پشت چشمی نازک می‌کنم که سرش رو به صندلی تکیه میده و درحالی که جلوی دهنش رو گرفته می‌زنه زیرخنده، با تعجب دلیل کارش رو می‌پرسم. - وای نرگس! - بگو چیه؟ چرا همش می‌خندی؟ - فاطمه که ازدواج کرده. با حالت گنگی به چشم‌هاش خیره میشم تا ادامه بده، خنده‌ش که قطع میشه شروع می‌کنه. - نمی‌دونم چرا خیال بافی می‌کنی برای خودت، فاطمه ازدواج کرده یعنی هنوز توی عقده خونه‌شون نرفته، تازه اسم شوهرشم امیرعلیه اما به‌خاطر کارش نتونست بیاد راهیان یعنی یک مشکلی براش پیش اومده. - واقعا؟ ای وای من، چقدر بهش بد نگاه می‌کردم. چیکار کنم حالا؟ - هیچی، فاطمه که چیزی نفهمیده از چشم غره‌هات وگرنه به من می‌گفت. در ادامه دوباره می‌خنده و در بین خنده‌هاش میگه: - وای خدایا! نرگس جان فکر نکنم این رگ خواهر شوهری بوده باشه‌ها، یک چیز دیگه‌ست. دوباره نگاه شیطونش رو چاشنی حرف‌هاش می‌کنه که خونم رو به جوش میاره. - ساکت! دقیقا رگ خواهر شوهری بوده الآنم هیس باش که می‌خوام بخوابم. سرم رو به پشتی صندلی تکیه میدم و چشم‌هام رو می‌بندم. - از وقتی که ازدواج کردی خیلی شیطون شدی‌ها! باید به خاله بگم ادبت کنه. تنها خنده‌ی آرومی می‌کنه، سرش رو روی شونه‌م می‌زاره و هر دو به خواب می‌ریم...                                    *** نزدیک‌های عصر اتوبوس به پایگاه می‌رسه و همه خسته و کوفته از هم خداحافظی می‌کنیم. مهدیار به سمت هانیه میاد، سوییچ ماشین رو بهش میده و میگه: - شما برین توی ماشین ماهم میایم. به محض نشستن خوابم می‌بره و نمی‌فهمم کی راه می‌افتیم و کی به خونه می‌رسیم. از ماشین که پیاده میشم بوی قرمه سبزی‌های مامان که توی کوچه پیچیده حسابی هوش و حواس رو از سرم بیرون می‌کنه. - سالی که نکوست از بهارش پیداست، عجب استقبالی. همه به حرف مهدیار می‌خندیدیم و امیرعلی زنگ خونه رو فشار میده که با صدای گرم و محبت آمیز مامان روبه‌رو می‌شیم. - خوش اومدین، سریع بیاین بالا که از صبح منتظرتونیم. لبخندی مهمون لب‌های همه‌مون میشه و با صدای باز شدن در به داخل حیاط راهی می‌شیم. هانیه زودتر از همه به سمت پله‌ها پا تند می‌کنه، انگار نه انگار از خستگی نای حرف زدن هم نداشت. امیرعلی و مهدیار هم باهم میرن به سمت خونه خاله مریم اما من چنان مست بوی نارنج‌های تازه رسیده میشم که یادم میره باید به جمع بپیوندم و کنار حوض می‌شینم. قبل از اینکه بریم درخت‌ها هنوز جوونه زده بودن، چقد زود میوه‌هاش در اومدن. دستم رو داخل آب سرد و زلال آب فرو می‌برم که کوله بار خستگی رو از روی شونه‌هام برمی‌داره. با صدای قیژ قیژ در سرم رو بالا میارم که قد بلند دایی جلوی چشم‌هام ظاهر میشه. با لبخند مهربونش به سمت حرکت می‌کنه، به محض اینکه به آخرین پله می‌رسه به سمتش پا تند می‌کنم و محکم بغلش می‌کنم. - رسیدن بخیر دایی جان. - نمی‌دونین چقدر دلم براتون تنگ شده بود دایی. - بیا بریم بالا که باید سیر تا پیاز ماجرا رو برام تعریف کنی. - چشم. دستش رو پشتم می‌زاره و به سمت پله‌ها هدایتم می‌کنه. - چشمت بی‌بلا... 🏴@TARKGONAH1
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 بعد از کلی خوش و بش کردن و تعریف خاطرات سفر بالاخره بهمون اجازه‌ی استراحت میدن. از اون جایی که آقا نادر بابای هانیه دو روزی هست که برگشته تصمیم می‌گیرم امشب رو پایین سر کنم. همین‌طور که با هانیه خداحافظی می‌کنم خاله به سمتم میاد و تعارفم می‌کنه که بمونم اما با اصرار خودم حرفش رو رد می‌کنم و تنهاشون می‌زارم. وقتی برمی‌گردم نگاهم به صورت حاجی می‌افته که لبخند مهربونی روی لب‌هاشه و داره نگاهم می‌کنه، لبخندی متغابل می‌زنم، سرم رو پایین می‌ندازم و به سرعت به داخل خونه میرم. قبل از اینکه امیرعلی از اتاقش بیرون بیاد خودم رو روی مبل‌های قدیمی مامان می‌ندازم و سرم رو به پشتیش تکیه میدم، چشم‌هام رو می‌بندم و زیر لب میگم: - هرجای دنیا هم که باشی، بازم هیچ جا خونه‌ی خود آدم نمیشه. با صدای امیرعلی سریع خودم رو جمع و جور می‌کنم و مثل یک خانم با وقار سر جام می‌شینم. - این حرف رو واقعا قبول دارم. مامان بعد از مدت‌ها تحویلمون می‌گیره، توی استکان‌های شاه عباسی جهیزیه‌ش چایی می‌ریزه و میاره. در بین راه بین دنباله‌ی حرف ما رو هم می‌گیره. - نمی‌دونین این خونه چقدر در نبودتون سوت و کور و دلگیر بود. یکی از استکان‌های داخل سینی رو همراه با نلبکیش برمی‌دارم و با کنایه میگم: - حسابی تحویلمون گرفتین، چایی خودرن داخل این استکان‌ها صفای خاصی داره. برای دومین بار با لبخندی که رو لب داره استکانی رو از داخل سینی برمی‌داره و حرفم رو تأیید می‌کنه. - خاطراتی که توی وسایل قدیمی هست تا آخر عمر همراهشون می‌مونه، به‌خاطر همین وقتی ازشون استفاده می‌کنیم حس خوبی بهمون میده. مامان کنار حاجی می‌شینه و نگاه خاصی رو بینمون رد و بدل می‌کنه که از شدت خجالت سرم رو به زیر می‌ندازم و چند دقیقه‌ای در سکوت سپری میشه. استکان شاه عباسی قرمز رنگ رو از روی نلبکیش برمی‌دارم، نزدیک بینیم می‌کنم و با تمام وجودم بوی چای سیاه رو استشمام می‌کنم که خستگی رو از تنم بیرون می‌کنه. نگاهم به امیرعلی می‌افته که درست جلوم نشسته و استکان چایی رو نزدیک لب‌هاش می‌کنه اما همون موقع حاجی سکوت رو می‌شکنه. - امیرعلی بابا می‌دونم خسته‌م هستی ولی به هر حال مسئله‌ی مهمیه که باید بهت بگم. - بگین بابا جان. - با عمه‌ت قرار گذاشتیم فردا شب بریم خونشون خواستگاری مینا. تا به اینجای جمله می‌رسه چایی توی گلوش می‌پره و شروع می‌کنه به سرفه کردن. انگار خون داخل رگ‌هام یخ می‌زنه و دست و پاهام از حس می‌افته که با باعث میشه دستم به لرزه بی‌افته، قبل از اینکه کسی متوجه اضطرابم بشه لیوان چایی رو روی میز می‌زارم. حاجی با خنده به پشتش می‌زنه و میگه: - آروم بابا جان. سرفه‌ش که آروم میشه کمی ابروهاش به هم گره می‌خوره و در جواب میگه: - ولی بابا جان ما قبلا در این باره صحبت کردیم. با این حرفش انگار دوباره خون توی رگ‌هام جاری میشه، چه اتفاقی داره برام می‌افته؟ چرا انقدر مسئله‌ی ازدواجش برام مهم شده؟ با صدای حاجی دوباره به خودم میام و مسئله رو همراهشون دنبال می‌کنم. - اون موقع یک سال پیش بود، الآن اوضاع فرق می‌کنه. بدون اینکه بدونم چرا، بغض به گلوم چنگ می‌ندازه. سعی می‌کنم جمعشون رو ترک کنم تا بتونم کمی با خودم خلوت کنم و دلیل این حالاتم رو بفهمم. ببخشیدی زیر لب زمزمه می‌کنم و به سمت اتاق میرم، پشت در پناه می‌گیرم و در رو می‌بندم... ☞☞☞ به محض بلند شدنش ناخودآگاه نگاهم رفتنشون رو دنبال می‌کنه اما وقتی که در رو می‌بنده سریع افسار نگاهم رو به دست می‌گیرم. ملیحه خانم هم از جاش بلند میشه و سعی می‌کنه بهانه‌ای پیدا کنه تا من و بابا رو تنها بزاره. چادر گلدارش رو روی سر مرتب می‌کنه و در حالی که دوتا از نون‌های روی اپن رو برمی‌داره میگه: - برم یکم از این نون تازه‌ها بدم به مریم برای شامشون این همه راه نرن تا نونوایی... 🏴@TARKGONAH1