°•| ترک گناه |🏴•°
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_84🌹 #محراب_آرزوهایم💫 هانیه که امروز حسابی حس شوخیش گل کرده خنده
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_85🌹
#محراب_آرزوهایم💫
قبل از اینکه ذهنم زیر خرواری از سوالات و خود درگیریهام جون بده با تکون دستی به خودم میام و نگاهم به فاطمه میافته که با خنده میگه:
- چند دقیقهست دارم صدات میکنم، کجا سیر میکنی؟ عاشقیها!
نگاه بیتفاوتی بهش میندازم و سرم رو میچرخونم تا مجبور نباشم ظاهر دو روش رو تحمل کنم که مشتی سبزی برمیداره و داخل دیگ میریزه.
- انشاءﷲ همهی جوونها زودتر برن سر خونه و زندگیشون.
سرم رو میچرخونم و چپ چپ نگاهش میکنم که هانیه حرفش رو تأیید میکنه.
- انشاءﷲ.
نگاه معنا داری به هانیه میندازم که پرسشگرانه بهم خیره میشه، نگاهم رو ازش میگیرم و با خودم میگم:
- یعنی توهم خبر داشتی و به من هیچی نگفتی؟!
همون موقع با صدای امیرعلی نظر هممون جلب میشه.
- زودتر بیاید بیرون خدام چند کاروان دیگه هم قراره بیان.
هانیه با اشاره به من میگه:
- بقیه سبزیها رو بریز بریم.
قبل از اینکه امیرعلی بره فاطمه کمی صداش رو بلند میکنه.
- ببخشید آقا امیرعلی میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟
قبل از اینکه حرفی بزنه بیرون میره که با حرص اداش رو در میارم، هانیه که دوباره متوجه حالتم میشه با تلفیقی از خنده و تعجب میپرسه.
- وا! چته تو؟ چرا اینجوری میکنی؟
برای پوشوندن گافی که دادم لبخند تصنعیای میزنن و ما بقی سبزیها رو داخل دیگ میریزم.
چون داخل اتوبوس خوابیدم حسابی خواب از چشمهام رخت بسته. تصمیم میگیرم نحوهی نماز شب خوندن رو از حسنا یاد بگیرم تا امشب بتونم به همون سنگر وسط پادگان پناه ببرم و بتونم با خدای خودم خلوت کنم.
تقریبا ساعتهای دو نصف شب بعد از کلی حرف زدن و خندیدن با اعتراض بقیه به بستر میرن و موقعیت رو برای من فراهم میکنن تا بتونم به استقبال اولین مناجات شبانهم برم.
حدود نیم ساعتی صبر میکنم تا به طور کامل از خوابیدن همه، مخصوصا هانیه مطمئن بشم. جانماز و مفاتیح کوچیکم رو از داخل کیفم بیرون میکشم، پاورچین پاورچین به سمت در سوله میرم که صدای حدیث میخکوبم میکنه و با صدای آرومی مورد خطاب قرارم میده.
- نرگس کجا میری؟
دستم رو به نشانهی سکوت روی لبهام میزارم و میگم:
- هیس! میرم بیرون یک دوری بزنم، زود برمیگردم به هانی چیزی نگیها!
داخل اون تاریک شب لبخندش رو حس میکنم که با خوشحالی بدرقهم میکنه.
- باشه برو، التماس دعا.
لبخندی بهش میزنم و جوابش رو میدم.
- حاجتت روا.
نصف شبی شوخیش گل میکنه، دستهاش رو بلند میکنه و با لحن بامزهای حرفم رو تصدیق میکنه.
- الهی آمین!
آروم آروم به بیرون قدم میزارم و زیر لب همش از خدا خواهش میکنم تا کسی توی سنگر نباشه. سنگر رو که خاموش میبینم با خوشحالی به سمتش شتاب میکنم، وقتی اونجا رو خالی از سکنه میبینم با خوشحالی دستهام رو بهم میکوبم و جیغ خفهای میکشم که فورا دستم رو جلوی دهنم حائل قرار میدم تا صدای جیغم کسی رو به اینجا نکشونه. فانوس کنار در رو روشن میکنم و با شوق و ذوق زیادی جانمازم رو وسط سنگر پهن میکنم تا به قول حسنا هرچه زودتر طعم این مناجات شیرین رو حس کنم...
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_86🌹
#محراب_آرزوهایم💫
نمازم که تموم میشه زانوهام رو بغل میکنم، سرم رو روی زانو میزارم و توی فکر فرو میرم.
«این چند روزی که اینجا اومدم حسابی روحیهم عوض شده، انگار یک آدم دیگه شدم. تمام اون اتفاقات برام یک رویا شده و دیگه بهش فکر نمیکنم. نه گوشه گیری میکنم، نه ساکت و بیحرف یکجا میشینم؛ دوباره همون نرگس سابق شدم. انرژیای که اینجا بهم منتقل میکنه انقدر زیاده که هر لحظه توی این فضا قدم برمیدارم شور و ذوق عجیبی توی رگهام جریان پیدا میکنه اما وقتی یاد حرف هانیه میافتم که گفت (فردا آخرین روزه و دیگه باید برگردیم) پردهای از غم روی قلبم رو میگیره و توی مشتش فشار میده.»
آهی از ته دل میکشم که لحظهای تمام اتفاقات داخل آشپزخونه توی ذهنم تداعی میشه و بدنم یخ میکنه، حالت عجیبی که دلیلش رو نمیدونم.
«چرا باید این موضوع انقدر برام مهم باشه و باعث ناراحتیم بشه؟ مگه امیرعلی همیشه نقشی غیر از برادرم رو داشته؟ مگه یک خواهر همیشه خوشبختی برادرش رو نمیخواد؟ پس چرا توی وجود من احساس حسادت موج میزنه و با دیدن فاطمه قلبم به درد میاد؟ کِی توی زندگیم انقدر پر رنگ شد که الآن بحث ازدواجش بخواد آزارم بده و رفتارم رو برعکسِ گذشته سوق بده؟ شاید...شاید با کارهایی که تا الآن برام انجام داده باعث شده جایی رو توی قلبم اشغال کنه اما این درست نیست که من بهش علاقهای داشته باشم، این موضوع یک اشتباه محضه!»
سریع سرم رو به دو طرف تکون میدم تا بتونم افکار شومی رو که به ذهنم هجوم آوردن از خودم دور کنم. به ساعت دور دستم نگاه میکنم، نیم ساعت تا اذون صبح مونده. مفاتیحم رو باز میکنم و بنا به عهد هر روزم شروع میکنم به خوندن زیارت عاشورا، با حس خوبی که بهم دست میده سر از سجده برمیدارم و دوباره زمان رو چک میکنم. تقریبا یک ربع تا اذون مونده، آهی سر میدم و زیر لب میگم:
- حیف! کاشکی میشد همینجا نماز بخونم ولی اینبار هانیه بلند بشه و ببینه نیستم معلوم نیست چه بلایی سرم میاره.
لبخندی روی لبهام میشینه و از جام بلند میشم، کفشهای راحتیم رو بپا میکنم و داخل سوله میشم.
صبح با چشمهای خواب آلود سوار اتوبوس میشم که از شدت خستگی نیم ساعتی به خواب میرم اما با تکون دست هانیه چشم باز میکنم که میگه:
- نرگس نزدیکیم بلند شو.
چند بار چشمهام رو میمالونم و با بدنی کرخ شده توی صندلی جمع میشم که دستم به جیب مانتوم میخوره، یاد اون برگهی پلمپ شدهی دیروز میافتم و از داخل جیبم درش میارم. هانیه که چشمش به دستم میافته با ذوق میگه:
- توام گرفتی؟ باز کن ببینم کدوم شهید بهت افتاده.
برگه رو که کامل باز میکنم تیتر بزرگ بالاش رو زیر لب زمزمه میکنم.
- شهید ابراهیم هادی.
با خنده و کنایه میگه:
- چه جالب! برای امیرعلی هم شهید ابراهیم هادی بود.
برعکس اون با تعجب نگاهش میکنم.
- واقعا؟!
هر دو باهم آروم میخندیم و ادامه میده.
- جالب تر اینکه الآن داریم میریم کانال کمیل، اونجا محل شهادت همین شهیده.
در ادامه شروع میکنم به خوندن متن روی برگه.
« خدایا! ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم! نمیدانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر میدانم که هرکس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو میشتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و میکنم.»
لحظهای از خوندن مناجاتهای عاشقانهشون با خدا دلم قنج میره و بهشون قبطه میخورم، قبل از اینکه توی حال خوشم غرق بشم با نگه داشتن اتوبوس مجبور میشم به خودم بیام...
°•| ترک گناه |🏴•°
🌱◆#تفسیر [سوره بقره آیـــه۱٠۷] 🎙◆#استادقرائتی ✨◆#پیشنهاددانلود ⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆ ☜
02.Baqara.108.mp3
1.23M
🌱◆#تفسیر
[سوره بقره آیـــه۱٠۸]
🎙◆#استادقرائتی
✨◆#پیشنهاددانلود
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
✍🏻 از آیتالله بهجت پرسیدند:
برای زیاد شدن ِمحبت،
نسبت به امام زمان(عج)چه کنیم؟
ایشان فرمودند: گناه نکنید و
نمازِ اول وقت بخوانید!
کانال ترک گناه1 ایتا_۲۰۲۴_۰۶_۱۳_۰۷_۵۶_۲۱_۷۵۲.mp3
709.3K
#صلوات_خاصه
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضاع
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
#صلوات_حضرت_زهرا
#السلام_علیک_یا_فاطمة_الزهرا_س ✋🏻❤
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُکَ
بار پروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی اش و فرزندان عزیزش (و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی)، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
مداحی_آنلاین_یار_بیاید_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.59M
♨️یار بیاید!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹* ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹*
ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
🌹محب اهلبیت
سرباز امام زمان🌹
🌹وان شاءالله شهادت 🍃🍃😍
*امشب هدیه میکنیم 10 صلوات و یا بیشتر به روح مطهرشهید والا مقام 🥀🕊️🥀*
*❤️#محسن_حاجی_بابا❤️*
💚💚💚💚💚💚💚
💞💞ان شاءالله #شهید_محسن_حاجی_بابا*
دعاگویی تک تک ما باشد 🤲🏻❤️
*اجرتون باشهدا ان شاءالله❤️*
*#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع*
*#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَجبحقزینبکبرے*
*مشمولدعایشهداءباشید*
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
😴 #اعمال وقت خوابیدن 😴
وضو گرفتن 👈 ثواب شب زنده داری
💢 برابر با هزار رکعت نماز، به گفته مولاء علی 💢
⤵️ يفْعَلُ اللّه ما يَشاءُ بِقُدْرَتِه، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِه 🔸سه مرتبه🔸
↩️ سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق علیه السلام فرمود، هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد.
🌷✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم✨🌷
💠ألْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ💠
🎁 هدیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز تولدش در هنگام خواب این بود که حضرت فاطمه (س) فرمودند این بهترین هدیه تمام عمرم بود.🎁
1⃣ سه مرتبه خواندن سوره توحید (قل هو الله احد... ) برابر با ختم قرآن است.
2⃣ صلوات بر من و پیامبران پیش از من سبب شفاعت خواهد شد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین)
🔸یک مرتبه🔸
3⃣ استغفار برای مومنین سبب خشنودی آنها از تو خواهد شد اللهم اغفرللمومنین والمومنات
🔸یک مرتبه🔸
4⃣ ذکر (سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اکبر) 👈 ثواب حج و عمره را دارد.
🔸یک مرتبه🔸
التـــــماس دعــــ❤️ــــــا
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
4_5987713494760308023.ogg
2.12M
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی✋🏼🌱
قرار هرشب مون🌸
『بِســـمِاللهالرَحمــنِالرَحیــم』
📿 اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجاءُ وَ ضاقَتِ الاْرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ و اَنتَ الْمُسْتَعانُ، وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْهُوَ اَقْرَبُ؛ يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين🤲🏼
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
مداحی آنلاین - من مات و لم یعرف امام زمانه - نریمانی.mp3
4.07M
من مات و لم یعرف امام زمانه
مردن بدون امام اوج زیانه
خوش به حال اون کسی که
دل نگران امام زمانه
#سید_رضا_نریمانی🎙
#زمینه🔊
#جمعه_هاى_دلتنگی💔
#شبتون_امام_زمانی
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
🌺🌸🌸قـرارصبــح🌸🌸🌺
سلام بر سیدالشهدا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار
ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🌷🌷🌷
دعای سلامتی امام زمان (عج)
"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم"
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
🌷🌷🌷
پر برکت می کنیم روزمان را با سلام بر گلهای هستی:
سلام بر
حضرت محمد(ص)
امام علی(ع)
خانم فاطمه(س)
امام حسن (ع)
امام حسین(ع )
پنج گل باغ نبی،
سلام بر
امام سجاد(ع)
امام باقر(ع)
امام صادق (ع)
گلهای خوشبوی بقیع،
سلام بر
امام رضا(ع)
قلب ایران و ایرانی
سلام بر
امام موسی کاظم(ع)
امام محمد تقی (ع)
خورشیدهای کاظمین،
سلام بر
امام علی نقی (ع)
امام حسن عسکری(ع )
خورشید های سامراء
و سلام بر
حضرت مهدی (عج)
قطب عالم امکان،
امام عصر و زمان
که درود وسلام خدا بر این خاندان نور و رحمت باد.
خدایا به حق این ۱۴ گل روزمان را پر برکت گردان به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللّهم صلی علی محـمد وآل محـمد و عجـل فی فرج موڶانا صـاحب الزمان عج الله و اید امامناالخامنه ای♥️
آمین یارب العالمین
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#ترک_گناه
● @tarkgonah1 ●
مداومت بر دعای غریق باعث ثابت موندن در دین میشه،هر روز بخونیم
یاالله یارَحمٰن یارحیم یامُقَلِبَ الْقُلوب ثَبِّت قَلبی عَلیٰ دِینِک
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
کانال ترک گناه1 ایتا_۲۰۲۴_۰۶_۱۳_۰۷_۵۶_۲۱_۷۵۲.mp3
709.3K
#صلوات_خاصه
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضاع
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
#سلام_امام_زمانم ✋🏻❤
#دعای_عهد
از حضرت صادق علیه السلام منقول است که هر کس چهل صباح این عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه هزار حسنه او را کرامت فرماید و هزار گناه از او محو کند و آن عهد این است:
✨
ִֶָ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ִֶָ
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،
وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ
آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گويى:
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
✨
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲🏻
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت تجربه گر نزدیک به مرگ از دعای همسر در حرم امام حسین علیه السلام ...
زیر قبه ارباب دعا با لیاقت دل مستجابه🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ همسرم باید برای هر کاری از من اجازه بگیره!
#استاد_شجاعی
یـــــادمونباشـــــہ
یـــــہ روزے هـــــممون بایـــــد بـــــہ این ســـــوال
جـــــواب بدیـــــم❓
''جوونیتـــــ چـــــجورے گـــــذشـــــت؟!
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_86🌹 #محراب_آرزوهایم💫 نمازم که تموم میشه زانوهام رو بغل میکنم،
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_87🌹
#محراب_آرزوهایم💫
قبل پیاده شدن امیرعلی از جاش بلند میشه و با لبخند تلخی که روی لبهاش وجود داره میگه:
- از امروزتون حسابی استفاده کنین که آخرین روزه.
با تکرار این حرف برای هزارمین بار بغض گلوم رو میگیره و از اتوبوس پیاده میشم. طبق معمول نگاهی توی دشت میچرخونم که با سر در ورودی فکه مواجه میشم.
«پنج روز تشنگی»
آقایون جلوتر از ما شروع میکنن به حرکت و ماهم به دنبالشون راه میافتیم. در بین راه نگاهم به امیرعلی میخوره که توقف میکنه، کفشهاش رو از پاش بیرون میاره و پا برهنه به راهش ادامه میده. ناخودآگاه خم میشم و کفشهام رو در میارم، با اینکه اول کمی پاهام از داغی شنهای زیر پام میسوزه اما اهمیتی نمیدم و به راهم ادامه میدم، کم کم بقیه دخترهام به تبع از من همین کار رو میکنن و به سمت کانال کمیل حرکت میکنیم. در بین راه نوشتههای روی تابلوها رو میخونم و با فضای اونجا همراه میشم.
به بخش مستطیل مانندی میرسیم که طول زیادی داره و کمی از سطح زمین پایین تره، همه داخلش میشیم و روی خاکها میشینیم.
راوی کم کم شروع میکنه به تعریف که دستم رو روی خاکها میزارم و مشت میکنم، دستم رو بالا میارم که آروم خاکهای داخل دستم از بین انگشتهام به زیر میریزه و از این کار حس خوبی بهم دست میده. نگاهم رو به دو دیوار خاکی دورم میدم و کمی احساس خفگی میکنم.
حال و هوای حرفهای راوی عوض میشه، انگار حرفهاش مثل مقتله و در حالی که گلوم از شدت بغض به تنگ میاد با خودم زیر لب میگم:
-عراقیها مگه دلشون مثل سنگ بود که چنین بلایی رو سر صد و سی جوون آوردن؟
اشکهام مثل یک رود باریکی روی گونههام جاری میشن، نگاهم رو به خاکها میدم و دوباره یاد حرفهای حاج آقا سامعی میافتم که میگه:
«ذره ذرهی خاکهای اینجا از وجود شهداست!»
از اینکه روی این خاکها میشینم خجالت میکشم و گریهم دوچندان میشه اما مدام سعی در مهارش دارم تا صدای هق هقم بلند نشه.
از کانال کمیل که خارج میشیم پیاده به سمت فکه حرکت میکنیم، زمینی از جنس شن که مدام نگاهم رو به زیر پام میدم و به سطح رملی مانندش چشم میدوزم.
از سر در فکه که رد میشیم نگاه همه به قفس مستطیل شکلی میافته که کفش پر شده از استخونهای شهدای مفقودالاثر. دیگه تاب نمیارم و صدای هق هقم بلند میشه، نه تنها من بلکه صدای گریه و شیون همه سکوت دشت رو میشکنه.
کمی که آروم میشیم جلوتر میریم، به دلیل رملی بودن زمین گاهی پاهان داخل شنها فرو میره و سوزشش بیشتر میشه.
با چشمهای پف کردم به دو طرف نگاه میکنم که با سیم خاردار احاطه شده، دلیلش رو از هانیه جویا میشم که میگه:
- یک زمانی اینجا میدون مین بوده، با اینکه پاکسازی کردن اما احتمال داره مینهای زیر خاکی وجود داشته باشه.
آهانی میگم و کمی از جمع جدا میشم، هوا خیلی از صبح گرم تر میشه و کمی طاقتم رو طاق میکنه اما با خوندن تابلوهای اطراف سعی میکنم خودم سرگرم کنم تا خستگی و تشنگی رو از یاد ببرم. حسابی با نوشتههای روی تابلوها همراه میشم که، متنهای قشنگی رو روی خودشون با رنگهای مختلف جای دادن، متنهایی از قبیل.
«سلام بر فکه و گمنامی...
فکه یعنی با خدا همسایگی...
خدا را در رمل های فکه بجویید...
قتلگاه فکه دارالشفاست...
کربلا به رفتن نیست به شدن است اگر به رفتن بود شمرهم کربلایی است...
سری به درون بزن، شاید آن بغض قدیمی اینجا...»
🏴@TARKGONAH1
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_88🌹
#محراب_آرزوهایم💫
موقع برگشت آفتاب رو به غروبه و کم کم هوا رو به تاریکی میره، نگاهم سمت هانیه کشیده میشه که مهدیار بهش نزدیک میشه، کنار گوشش حرفی رو میزنه و دوباره برمیگرده پیش امیرعلی.
- چی گفت؟
- گفت زودتر حرکت کنین که برسیم، دو رکعت نماز بخونیم تا قبل از تاریکی به پادگان برسیم.
قبل اینکه منتظر حرفی از جانبم بمونه به سمت بقیه میره تا این خبر رو به همه برسونه اما از چهرهی تک تک بچهها مشخصه که هیچکدوم حال رفتن ندارن و هرکسی توی حال و هوای خودش غرق شده، حتی از حرف زدن باهمدیگه هم اجتناب میکنن.
به یک سنگر نسبتا بزرگی میرسیم که روی سر درش نوشته شده.
« دو رکعت نماز عشق»
یک سنگر گرد مانندی که برای خانمهاست و همه بدون اینکه به هم کاری داشته باشن توی خلوت خودشون به نماز میایستن.
وقتی که فکر میکنم آخرین نمازیه که توی این شهر و دیار میتونم بخونم قلبم به درد میاد و قطره اشکی روونهی گونههای خشک شدهم میشه. رو به قبله میایستم، با تمام حواس و حسی که توی وجودم هست «ﷲاکبر» میگم و نمازم رو میخونم. شاید به جرات میتونم بگم تنها نمازی که تابحال انقدر با حضور قلب خوندم و به دلم نشست.
کمی از سنگر دور میشیم، به یک ایستگاه صلواتی میرسیم که مایع سبز رنگی رو داخل لیوانهای پلاستیکی میریزن. از شدت تشنگی یکی از لیوانها رو برمیدارم و لاجرعه سر میکشم که به قول معروف جیگرم حال میاد و کمی از گرمای وجودم کاسته میشه.
هانیه که نزدیکم میشه اسمش شربتش رو میپرسم.
- بهش میگن شربت شهادت.
قبل از اینکه سوالی بپرسم مهدیار به سمتمون میاد و میگه:
- زودتر همه رو جمع کنین که دیر شده باید برگردیم.
هرکدوم از خادمها به سمتی میریم و مشغول خبر کردن بچهها میشیم.
سوار اتوبوس که میشیم با اصرار بچهها، اتوبوس جای غرفههای فرهنگی میایسته اما اون دو اتوبوس دیگه برمیگردن پادگان.
هرکسی به سمتی میره و هانیه هم دنبال من راه میافته، لحظهای سر جام میایستم که دلیلش رو ازم میپرسه و در جواب میگم:
- برو پیش شوهرت، من میخوام خودم تنهام برم بگردم.
- آخه...
بین حرفش میپرم و با قطع حرفی که قراره از دهنش خارج بشه رو نفی میکنم.
- آخه نداره، به حرف بزرگ ترت گوش کن برو!
چند ثانیه بدون حرف بهم خیره میشه که ابرویی بالا میندازم و میگم:
- برو دیگه، مثل هویچ وایستاده منو نگاه میکنه.
میخنده و تنها با گفتن «مواظب خودت باش» به سمت مهدیار راه کج میکنه.
لبخندی روی لبم میشینه و با خودم میگم:
- این بیچاره از اول سفر همش با من بوده، حتما شوهرش چه حرصی خورده.
از حرفهای خودم خندهم میگیره و به راهم ادامه میدم که به غرفهها میرسم، از محصولات فرهنگی فقط عبور میکنم و نکاه گذرایی میندازم، بهخاطر اینکه اون چند روز اول از شدت ذوق زدگی برای همه سوغاتی خریدم و ساکم پر شده.
همینطور قدم میزنم، به قسمت دوم فروشگاه میرسم که غرفهی کتابه، به سمتش پا تند میکنم تا از کتابها دیدن کنم و اگر چیزی باب دلم بود بخرم. قفسهها رو یکی یکی رد میکنم تا به میدون وسط غرفه میرسم، نگاهم با کتابی برخورد میکنه و با لبخند تلخی سمتش میرم. برش میدارم، دستی روی جلدش میکشم و اسمش رو میخونم.
- سلام بر ابراهیم.
با دیدن عکس روی کتاب یاد خوابم میافتم و بغض گلوم رو میگیره، زیر لب زمزمه میکنم.
- تو همونی که...ازت ممنونم.
قطره اشکی از کنار چشمم روی گونهم سر میخوره که مرد مسنی با موهای جوگندمی درحالی که یک جعبه کارتن بین دستهاشه به طرفم میاد و میگه:
- کتاب دومش هم اومده، اگه خواستین بدم خدمتتون...
🏴@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
🌱◆#تفسیر [سوره بقره آیـــه۱٠۸] 🎙◆#استادقرائتی ✨◆#پیشنهاددانلود ⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆ ☜
02.Baqara.109.mp3
1.75M
🌱◆#تفسیر
[سوره بقره آیـــه۱٠۹]
🎙◆#استادقرائتی
✨◆#پیشنهاددانلود
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
مےگفت:
روی دیوارِ اتاقت،
روی صفحه ی گوشیت،
روی هرچیزی که
زیاد به چشمت میخوره،
یک اسمی، یک نشونی از امام زمان (عج) بزار هروقت دیدیش یه سلام کن به آقا (:
#امام_زمان❤🖇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی کوچکترین کمک به دیگران هم میتونه بهشتیت کنه..!
#حجت_الاسلام_رفیعی
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1