ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مردی در آینه💗 قسمت 4 پیدا کردن یه آدم ... اونم از روی رنگ رژش ... توی دبیرستان به این
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#مردی_در_آینه💗
قسمت5
دوباره داشتم کنترلم رو از دست می دادم ... دلم می خواست با مشت بزنم توی دهنش ... دستم رو مشت کرده بودم اما سعی می کردم خودم رو کنترل کنم ...
برگشت پشت میزش ...
- کارآگاه ...
مندیپ ... توماس مندیپ ...
- به نظر میاد شما کارتون رو خوب بلدید که با این شرایط ظاهری ... اداره پلیس به شما هنوز اجازه کار کردن میده اما باید بگم ... منم کارم رو خوب بلدم ... می دونید چی مدرسه ما رو یکی از آرام ترین و بهترین دبیرستان های ایالت کرده ... و باعث شده بالاترین امتیازها رو داشته باشیم...
من می تونم از چند صد متری افراد مسئله دار رو بشناسم ... و برام خیلی جالبه افسر پلیس واحد جنایی رو... این وقت از روز ... توی چنین شرایطی می بینم ...
چند لحظه سکوت کرد ...
پیشنهاد می کنم کارتون رو خارج از این دبیرستان شروع کنید ... چون من بچه های شرور رو قبول نمی کنم ... و همین طور که می بینید در تشخیص آدم های مسئله دار هم خیلی خوبم ...
هیچ چیز از آبرو و رتبه علمی دبیرستان واسم مهمتر نیست ... پس دوستانه ازتون خواهش کنم ... بدون وسط کشیدن پای دبیرستان، پرونده رو حل کنید ... البته ما از هیچ کمکی دریغ نمی کنیم ...
🥺تمام سلول های بدنم گر گرفته بود ... انگار توی مغزم سرب داغ می کردن ... به هر زحمتی بود خودم رو کنترل کردم ... می دونستم می خواد من رو برای شروع یه درگیری تحریک کنه ... اما چرا ... چی توی فکر و پشت این رفتار آرام بود
بدون گفتن کلمه ای از در خارج شدم ... معاون سریع پشت سرم می اومد ... چند قدمی که رفتم برگشتم سمتش ...
می خوام همین الان کل چارت تحصیلی کریس تادئو رو ببینم ... با تمام نکات و جزئیات ... اسامی دوست هاش ... و هر کسی که توی این دبیرستان لعنتی باهاش حرف می زده...
پشت سر معاون ... توی مسیر چشمم به اولین پلیسی که افتاد رفتم سمتش ...
- سریع یه قیچی آهن بر با دستکش بیار ... از دفتر اصلی که اومدم بیرون حاضر باشه ...
پرونده کریس رو داد دستم ... به محض باز کردنش ... اولین نظریه ام تایید شد ... عکس روی پرونده ... عکس کریس تادئو نبود ... شاید چهره ها یکی بود ... اما این عکس، تیپ و شخصیت توی عکس ... متعلق به اون جنازه نبود ...
کریس تادئوی 16 ساله ای که به قتل رسیده ... با عکس توی پرونده اش خیلی فرق داشت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗مردی در آینه💗
قسمت6
موهای ژل زده و نیمه بلند ...
تی شرت مشکی ... و ...
حالت موها و چهره اش توی عکس ... دقیقاً عین گنک های شر دبیرستانی بود ... با اون چهره های دردسرساز و خراب کار ...
سرم رو بالا آوردم و به معاون پوزخند زدم
اون مدیر فوق العاده تون که گفت بچه های شرور رو نمی پذیره ... تشخیصش در مورد شناخت مسئله دارها اغراق بیش از حد بود ... یا این بچه به دلیل خیلی مخصوصی، استثناء پذیرش شده بوده...
چند لحظه صبر کرد ... حرف های زیادی پشت چشم هاش بود و از توی مغزش حرکت می کرد ... در نهایت فقط لبخند سنگینی زد ...
بابت برخوردهای آقای مدیر عذرمی خوام ... ذاتاً فرد بدی نیست اما این دبیرستان از همه چیز واسش مهمتره ...
مکث کرد ... و دوباره ...
از همه چیز ...
تأکیدش روی " از همه چیز" ... قابل تأمل بود ... و با تأکید خود مدیر روی آبرو و اعتبار علمی دبیرستان همخونی داشت ....
غیر مستقیم می خواست حرف بزنه ... یا در شرایطی بود که با کمی فشار و هل دادن ... خیلی چیزها برای گفتن می تونست داشته باشه ...
و چی شد که کریس رو قبول کردید ...
قبل از اینکه آقای ... به عنوان مدیر اینجا انتخاب بشه ... کریس دانش آموز این دبیرستان بود ... و آقای مدیر هیچ دانش آموزی رو به راحتی و بی دلیل اخراج نمی کنه ...
پرونده رو دادم دست خانمی که کنار دستگاه کپی و فکس ایستاده بود ...
یه کپی می خوام ... از تمام صفحات ... چیزی جا نیوفته ...
و دوباره چرخیدم سمت معاون ... کپی گرفتن، بهانه چند لحظه ای بود که زمان بیشتری برای فکر روی سؤال بعدی بخرم ...
از وقتی مدیر جدید اومده چند تا دانش آموز رو اخراج کردید... با چه بهانه هایی
حالت چهره اش عوض شد ... مطمئن شدم دلائل زیادی برای غیر مستقیم صحبت کردن داره ... لبخند رضایت کوچکی که چهره اش رو پر کرده بود و سعی در کنترلش داشت ...
این چیزها، چیزهایی نیست که در موردش حرف بزنیم ...
اومدم توی حرفش ...
- مشکلی نیست ... می تونم ازتون دعوت کنم برای پاسخ به سوالات به اداره پلیس بیاید ... یه دعوت کاملاً دوستانه ...
حالت رضایت توی چهره اش بیشتر شد ...
- بدون میکروفن و دوربین ...
- بدون میکروفن و دوربین ...
چرا باید از دعوت به اداره پلیس و بازجویی غیر مستقیم خوشحال بشه ... یه آدم انسان دوسته که کمک به بشریت برای مبارزه با ظلم و جنایت بهش احساس یک نوع دوست و قهرمان رو میده ... یا دنبال اهداف دیگه ای توی این گفت و گو می گرده ...
حداقل توی چهره اش نشانی از ناراحتی برای مرگ کریس تادئو رو نداشت...
ادامه دارد....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
Hossein Taheri - Madar Salam.mp3
4.74M
مداحی بسیار زیبای کربلایی حسین طاهری
ســـلام ای مـــــادر...💔
#فاطمیه 🥀
#حضرت_زهرا
بسیار زیبا پیشنهاد دانلود و نشر✅
قرار عاشقی
صلوات خاصه امام رضا عليه السلام
🔷 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلَاةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِک
🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
❤️سلام علیکم دوستان
شهید علی محمدی چابکی از بخش چابکسر هستم
سپاسگزارم ازدعوتتون🌹
ختم 14 صلوات و فاتحه
امروز به نیت دوازده امام
و چهارده معصوم و
شهید علی محمدی چابکی🌹
36.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سی نفر از زنها موقع ظهور #امام_زمان عج رجعت میکنند
یکی از این زنهای رجعت کننده، آرایشگری بنام صیانه ماشطه ماجرایش را بشنوید...
پیشنهاد ویژه
#فاطمیه🏴🏴🏴🏴🏴
#شهیدانه
🌿شهادت یعنی...
ڪوچهے خلوتے را میخواهم
بی انتها، براے رفتن
بے واژه، براے سرودن
و آسمانے براے پـرواز ڪردن
عاشقانہ اوج گرفتن و
رها شدن.
خۅشا بہ ࢪفـاقـتهایـے کہ
پایـٰانشان ختمِ بھشت میشـۅد.🌷
🔻شهید مدافع وطن امین مرادی مورخ 1394/9/18 هنگام انتقال مجروح براثر انفجار تله انفجاری اشرار به شهادت رسید.
شادی روحش صلوات
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۲۶ آذر ۱۴۰۲
میلادی: Sunday - 17 December 2023
قمری: الأحد، 3 جماد ثاني 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)، 11ه-ق
📆 روزشمار:
▪️10 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️17 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️26 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️27 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️29 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
✨ امامـ رضـا عليه السّلامـ
«ان فاطمة صديقة شهيدة»
«همانا فاطمه راستگو و شهيده است».
🥀
📚 اصول كافى، ج۳، ص۴۷۵
#حدیث
شهیدی_که_پرچم_آقارا_باخون_خودرنگ_کرد
✍ #محمـدجـواد توی تبلیغـات بود و نقـاشی می ڪشید قـرار شد بـارگاه ملڪوتی امـام حسيـن(ع) رو روی دیــوار نقــاشی ڪنه....
نزدیڪای غـروب ڪارمون تقریبا تمـوم شد محمدجواد در حال رنــگ ڪردن پــرچــم حــرم امام حسين(ع) گفت: "حیفه این پرچم باید با #قـرمـز_خـونی رنـگ بشـه...
هنــوز جمله اش تمـوم نشده بود ڪه صـدای سوت خمپـاره پیچید...
بعد از انفجـار دیدم ترکش خمپاره به سر محمدجواد خـورده و خــون ســرش دقیقا به پــرچـم حــرم امام حسین (ع) پــاشیــده....
#طلبه_شهید
#شهید_محمدجواد_روزی_طلب...🌷🕊
صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَنَبِيِّكَ، وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ وَأَصْفِيائِكَ، الَّتِي انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلَىٰ نِساءِ الْعالَمِينَ . اللّٰهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها، وَكُنِ الثَّائِرَ اللّٰهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِها . اللّٰهُمَّ وَكَما جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدىٰ، وَحَلِيلَةَ صاحِبِ اللَِّواءِ، وَالْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإِ الْأَعْلىٰ، فَصَلِّ عَلَيْها و عَلَىٰ أُمِّها صَلاةً تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبِيها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها، وَأَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هٰذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلامِ
https://EitaaBot.ir/counter/vx0
ختم صلوات هدیه به چهارده معصوم. خانم حضرت زهرا.س سلامتی وتعجیل درفرج آقا ومولامون. .سلامتی حضرت آقا...شهدا.. اموات..🌸🌸🌸
وآزاد سازی قدس شریف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره مادر شهید خلیلی
از بوی پیراهن خونی شهید
🌹#شهید_رسول_خلیلی
1🌷🌷🌷
نماز سکوی پرواز 07.mp3
3.48M
#نماز 7
🎧آنچه خواهید شنید؛👇
❣اغلب انسان ها،
به این حسرت،در قیامت دچار خواهند شد؛
🔻 کاش پرواز با نماز را می آموختم🔻
تا دیر نشده...
از این حسرت کشنده، خلاص بشیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اطلاعیه به شهادت رسیدن مادری جوان و سیلی خورده...😭🥀🍂
@tashahadat313
🌹شهید محمدرضا لاري نجفي
متولد 1338/09/01کرمان
شهادت : 1358/09/18تهران
💢نگاهی به زندگی شهید
اول آذر سال ۱۳۳۸در شهر کرمان متولد شد. وی بسیار مهربان بودوعشق به قرآن و تفاسیر و تحلیل در او موج میزد.
او که جزو دانشجویان پیرو خط امام بود و در رشته کامپیوتر تحصیل می کرد، از بدو ورود به دانشگاه همواره در اعتراض های دانشجویی شرکت می کرد و شجاع و بیباک در مقابل گارد دانشگاه میایستاد.
🔹او در دورهای که کمتر کسی جرأت میکرد عکس یا اعلامیه امام(ره) را همراه داشته باشد، در تهران و کرمان به تکثیر و پخش اعلامیه و عکس امام(ره) اقدام میکرد. شهید محمد رضا لاری نجفی بعد از پیروزی انقلاب به کرمان آمد و در حوزه های متعدد کمیته انقلاب اسلامی برای حفاظت از امنیت شهر خدمت کرد و شبهای بسیاری بدون داشتن هیچگونه سلاحی پاسداری داد.
🔹وی بسیار پایبند به اخلاق اسلامی بود و با همه افراد در هر پایه و مقامی که بودند با مهربانی رفتار میکرد و همین ویژگی بارز او سبب شد تا دانشجویان پیرو خط امام او را به عنوان مسئول واحد رزمی دانشگاه برگزینند. محمد رضا تا پیش از شروع جنگ تحمیلی همواره تمامی فعالیت های گروهی سیاسی را زیر نظر داشت و از هرگونه حرکت مخالف شئونات اسلامی و مخالف موازین انقلاب جلوگیری می کرد. علاوه بر این در جهاد سازندگی و انجمن اسلامی دانشجویان فعالیت داشت ولی به دلیل آنکه کمیته دانشگاه بدون محافظ می ماند ایثارگرانه بیشترین زمان خود را به محافظت از کمیته دانشگاه اختصاص میداد تا این که همراه دیگر دوستانش برای تسخیر سفارت آمریکا رفت و به وظیفه خود عمل کرد.
مداحی آنلاین - پرستوی زخمی حیدر کجا میری - جواد مقدم.mp3
7.66M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴پرستوی زخمی حیدر!
🌴کجا میری؟
🎙 #جواد_مقدم
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مردی در آینه💗 قسمت6 موهای ژل زده و نیمه بلند ... تی شرت مشکی ... و ... حالت موها و چ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#مردی_در_آینه💗
قسمت 7
به صحنه جرم وارد نشوید..
قیچی آهن بر رو گرفتم و راه افتادم سمت پله ها ... اوبران از دور اومد طرفم ...
پیداش نکردید، مگه ...
با تعجب زل زد بهم ...
از کجا فهمیدی ...
- این مدرسه زیادی تمییزه ... زیادی ...
با قیچی، قفل لاکر کریس رو شکست ... اولین چیزی رو که بعد از باز شدن اون در ... اصلاً انتظار نداشتم ... مواجه شدن با بوی اسپری خوش بو کننده فضا بود ...
واسه یه پسر دبیرستانی زیادی مرتبه ... گفتی زیادی اینجا تمییزه منظورت همین بود.
چند لحظه به وسیله های توش خیره شدم و اونها رو بالا و پایین کردم ...
نه ... در بیرونی لاکر تازه رنگ شده ... اما نه توی این چند ساعت ...
دسته کلیدم رو از جیبم در آوردم و خیلی سریع شروع کردم به تراشیدن رنگ روی در ... رنگ ها ورقه ورقه از روش کنده شد ...
چی کار می کنی توماس...
و دستم رو محکم گرفت ...
- نظریه ام رو اثبات می کنم ... طبق گفته های مدیر و ظاهر این مدرسه ... هیچ خبری از گنگ های دبیرستانی نیست... اما به در لاکر نگاه کن ... قبلاً روش با اسپری طرح کشیده بودن ... طرحی که قطعاً کار خود مقتوله ... اما فکر می کنم خودشم پاکش کرده ...
طوری بهم نگاه می کرد که انگار هیچ چیز از حرف هام رو نمی فهمید ...
فکر می کنی از کادر مدرسه کسی توی قتل کریس تادئو نقش داشته...
قطعاً مدیر و معاونش هر دو از مظنونین این پرونده بودن ... مدیری که من رو پیچوند و مؤدبانه تهدید کرد ... و داشت با آستانه تحملم بازی می کرد ... و نمی دونستم قتل اون دانش آموز براش مهم نبود یا به نحوی از این اتفاق خوشحال بود...
و معاونی که پشت حالت هاش ... هزاران فکر و نظریه خوابیده بود ...
اما هنوز برای به زبان آوردن هر حدسی زود بود ...
توی حیاط ... سمت پارکینگ ... دوباره چشمم به خون روی زمین افتاد ... جنازه رو برده بودن و حالا فقط آثار جنازه بود روی زمینی که رنگ خون به خودش گرفته بود ...
پاهام از حرکت ایستاد ... و نگاهم روی اون خون ها خشک شد ... هیچ وقت به دیدن این صحنه ها عادت نکردم ... برعکس ... برای من، هیچ وقت دیدن جنازه های غرق خون... تکه تکه شده ... زخمی ... سوخته ... عادی نشد ...
چرا خشکت زده...
صدای اوبران، من رو به خودم آورد ...
هنوز گیجی از سرت نرفته
یا اینکه یه چیز جدید پیدا کردی
نگاهم رو از لوید گرفتم ... اما درست قبل از اینکه دوباره حرکت کنم چشمم به دختری هم سن و سال مقتول افتاد... با فاصله از نوار زرده به "صحنه جرم وارد نشوید" ... ایستاده بود ... نمی تونستم چشم ازش بردارم ... نه به خاطر زیبا بودنش ...
اون تنها کسی بود که بین تمام آدم های اون روز ... با اندوه به صحنه جنایت نگاه می کرد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗مردی در آینه💗
قسمت8
اوبران اومد سمتم ...
- چی شده توم ... به چی خیره شدی...
اون دختر رو نگاه کن ... همون که تل مخمل زرد با موهای بلند قهوه ای داره ... بین تمام آدم هایی که امروز بهشون برخوردیم ... مطمئنم اون تنها کسیه که به خاطر کریس تادئو گریه کرده ...
با حالتی بهم نگاه می کرد انگار داره به یه احمق گوش می کنه ...
اما اون که رژ بنفش نزده ...
حوصله اش رو نداشتم ... چرا باید با کسی حرف می زدم که فکر می کنه یه احمقم ... بدون توجه به اوبران راه افتادم سمت اون دختر
تا متوجهم شد ... نأیستاد ... سریع شروع به حرکت کرد ... دو مرتبه صداش کردم اما با همون سرعت می رفت و بهم بی توجهی می کرد ... دویدم و از پشت کوله اش رو کشیدم ...نمی خوای بشنوی یا واقعاً کری.
توی این فاصله لوید هم رسید ...
من، لوید اوبران هستم و ایشون همکارم توماس مندیپ از واحد جنایی ... میشه چند لحظه با شما صحبت کنیم...
کیفش رو دوباره گذاشت روی شونه اش ... و در حالی که سعی می کرد صداش رو کنترل کنه و خودش رو مسلط و بی تفاوت نشون بده ... یه قدم عقب رفت ...
🥺من چیزی نمی دونم ... چند بار دیده بودمش اما اصلاً نمی شناختمش ... اونجا هم ایستاده بودم ... عین بقیه ... می خواستم ببینم چه خبره ... فقط همین ...
دوباره کیفش رو جا به جا کرد ... عصبی شده بود و اون بند کیف واسش نقطه تعادل ...
دوست بودید یا محبتت یه طرفه بوده...
پاش بین زمین و آسمون خشک شد ... و برگشت سمتم ...
چی چشم هاش توی حیاط دبیرستان، دو دو می زد ... می ترسید ... یا نگران بود... حالت جدی به خودش گرفت ... کمی هم تهاجمی ... آشفتگی درونش رو بین اون حالت ها مخفی کرد ...
گفتم که من اصلاً اون رو نمی شناختم ...
پس چرا به خاطرش گریه کردی ... خوب پاک شون نکردی ... هنوز جای اشک ها گوشه چشمت مونده ...
جمله تمام نشده یهو دستش رو آورد بالا سمت چشمش ... پوزخند معناداری صورتم رو پر کرد ... و سرم رو جلو بردم ... تقریباً نزدیک گوشش به این چیزی که تو الان خوردی میگن گول ... و این حرکتی که کردی یعنی تمام مدت، حق با من بود ،حالا جواب سؤال هام رو میدی یا می خوای یه بار دیگه تکرارشون کنم
ادامه دارد....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 اگر یک نفر مامانتو اذیت کنه چیکار می کنی؟❗️...
💔امان از دل زینب... و فرزندان مولا
التماس دعای فرج و شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
● شهیدمحمد استحکامی فرزند مهدی در تاریخ ۱۴ تیرماه، سال ۱۳۶۲ در جهرم دیده به جهان گشود.
● شهید محمد استحکامی بسیار ساده زیست، به دیگران کمک می کرد ، نسبت به غیبت و خمس دادن از ویژگیهای بارز شهید_استحکامی بود. به گفته همسر بزرگوار شهید؛ « هرزمان که سال خمسی می رسید من به محمد می گفتم ما که چیزی نداریم که خمس بدهیم، اما محمد ختی حبوبات داخل کابینت آشپزخانه را هم حساب می کرد و خمس مالش را می داد.
● شهید_استحکامی هیچگاه از مأموریت هایش به همسر خود چیزی نمیگفت ، چند روز قبل از رفتن به مأموریت آخر #شهادت به همسرش می گوید باید صبورتر از دیگر دفعات باشی .همسرش می گوید همیشه محمد را لایق شهادت می دانستم و برایش آرزو می کردم شهید بشود ولی هرگز گمان نمی کردم که به این زودی شهید شود.
● سرانجام #شهید_محمد_استحکامی در تاریخ ۲۷ مهرماه، سال ۱۳۹۴ در مبارزه با تکفیری های ت روری س ت در دفاع از حرم حضرت عقیله بنی هاشم (س) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
این شهید بزرگوار در عصر روز تاسوعا در جوار گلزار شهدای رضوان جهرم به خاک سپرده شد.
#فرازی_از_وصیت_نامہ
● همانطور که امام خمینی (ره) فرمودند:« پیرو ولایت فقیه باشید تا به مملکت و اسلام ضربه نخورد.
اصل ولایت فقیه اصل بسیار مهمی است که همه کسانی که به خدا و اهل بیت (ع) اعتقاد دارند باید توجه ویژه به آن داشته باشند.
#شهید_محمد_استحکامی🌷