eitaa logo
خورشید| نوشته‌های تقی دژاکام
472 دنبال‌کننده
186 عکس
9 ویدیو
0 فایل
خبرنگار؛ عا‌شق زیارت و کتاب و موسیقی و باران و گنجشک ارتباط با مدیر کانال با شناسهٔ: @Dejakam
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ یک تشکر جانانه از آقای مهدی نصیری بخش دوم در حقیقت این توضیحاتِ خوبِ شما باعث شد قدر و قیمت رهبر انقلاب و سعۀ صدر و جوان‌گرایی و مسئولیت‌سپاری او در نزد خوانندگانتان بسیار بیشتر و بیشتر شود. و همین است که مرا وامی‌دارد بابت یادآوری آن از شما جداً متشکر باشم. موارد دیگری هم که آوردید باز هم نتیجه‌گیری بسیار غلط شما را زیر سؤال می‌برد؛ اینکه مسئولیت همه اشتباهات من به عهده رهبری است. مثلاً این اعتراف شما بسیار خوب است: «رهبری از مواضع فرهنگی من در کیهان ـ که البته امروز من آن را نقد می‌کنم ـ قویاً حمایت می‌کرد اما بعدها معلوم شد از نقدهای من بر دولت آقای هاشمی و دستگاه‌های رسمی نظام ـ که من وظیفه خود برای دفاع از حقوق مردم می‌دانستم ـ بعضاً رضایت نداشت، با این حال به دلیل اعتماد به من با سعۀ صدر با آن نقدها برخورد می‌کرد.» این یعنی آقا از برخی مواضع شما رضایت نداشت اما با «سعۀ صدر» با شما برخورد می‌کرد و تذکر نمی‌داد. الآن این سعه صدر رهبری، نقطه منفی ایشان است یا نقطه مثبت؟ اگر نقطه مثبت است که نتیجه‌گیری خودتان را زیر سؤال برده‌اید و اگر منفی است پس چرا الآن نظام را به سعه صدر بیشتر با مخالفان و حتی براندازان دعوت می‌کنید. قربان برم خدا را، یک بام و دو هوا را! موضوعی که در این میان کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد، این است که این سعه صدر و اعتماد و شیوه رفتار رهبری اختصاصی به آقای نصیری نداشته است، البته قبول دارم که با توجه به برخی توصیفاتی که آقای نصیری آورده است قطعاً موضع‌گیری‌ها و رسانه‌داری ایشان را بیشتر می‌پسندیده‌اند. وگرنه مگر همین رفتار را رهبر انقلاب با نماینده دیگرشان در روزنامه متفاوت دیگر نداشته‌اند؟ مگر در هم آقا همین مقدار اعتماد و گستره عمل را به آقای نداده بودند؟ نمی‌شود که رهبر انقلاب هم مسئول مواضع اینچنینی باشند و هم مواضع آنچنانی ! اینها که نماینده رهبر انقلاب بودند، مگر ایشان خودشان صاحب امتیاز نیستند؟ آیا مواضع آقای همان مواضع اعلامی و ترسیمی رهبر انقلاب است یا گاهی ده‌ها درجه با آن تفاوت دارد؟ آیا می‌توان گفت مسئولیت همه مواضع آقای مهاجری هم با آیت‌الله خامنه‌ای است؟! خودتان خنده‌تان نمی‌گیرد استاد؟! درباره بقیه مطالبتان، از شما سؤال می‌کنم که آیا هفته‌نامه شما و ماهنامه آقای جزو نشریات بله‌قربان‌گو و به‌اصطلاح ماله‌کش داخل نظام محسوب می‌شدند یا منتقد و صریح؟ اینکه وقتی شما و آقای شجاعی کم آوردید و تصمیم به تعطیلی این دو نشریه گرفتید، و رهبر عزیز هر دو را خواسته و گفته: «شنیده‌ام می‌خواهید نشریه‌تان را تعطیل کنید. من از شنیدن این خبرها ناراحت می‌شوم.‌ شماها نباید تعطیل کنید و باید به کارتان ادامه بدهید.» این چه چیزی را نشان می‌دهد؟ اینکه باز هم به جوانان دلسوز و منتقد میدان می‌دهد و راضی به تعطیلی رسانه‌های منتقد و مؤثر و متفاوت آنان نیست. بگذریم که بعد از این به شما پیشنهاد روزنامه جدید با سبک و سیاق «صبح» هم شد اما شما –البته بدرستی- با توجه به نوع پیشنهادی که از سپاه به شما شده بود نپذیرفتید. همه اینها یعنی اینکه رهبری نظام روی توجه و آزادی عمل جوانان خوش‌فکری که روی مبانی انقلاب پای می‌فشارند و البته انتقاد هم می‌کنند اصرار داشته و دارد. یادداشت این‎هفتۀ من خیلی طولانی شد، اما اجازه بدهید در پایان یکی دو سؤال کوتاه هم مطرح کنم. آقای نصیری! هم در نوشته قبلی (سرگذشت یک تغییر) و هم در این سه متن اخیر، مدعی شده‌اید که از زمانی که دادگاهِ شکایت آقای غرضی از هفته‌نامۀ صبح، شما را تبرئه کرد و فقط به خاطر کاریکاتور داخل گزارش جریمه مالی شدید، با اینکه رهبر انقلاب شخصاً به شما پیام داد که این جریمه را ایشان می‌پردازد، شما از اینکه قوه قضاییه آقای غرضی را مجازات نکرد دلسرد شدید و این آغاز بریدن شما شد. عیبی ندارد که شما بابت این موضوع کوچک از انقلابی به این بزرگی و رهبری آن (که از شما و افشاگری‌هاتان تا آخر هم حمایت کرده بوده) ببرید، ولی سؤال اینجاست که دادگاه غرضی در اواسط دهه هفتاد بود، چطور شما تا ده‌پانزده سال بعد از آن باز هم مسئول خبرنامه‌ای بودید که به امامان جمعه خط فکری صحیح می‌داد یا سال‌های مدید در دفتر نمایندگی «ولی فقیه!» در کشور امارات مسئولیت داشتید و اصولاً چرا حدود ۲۰سال بعد ناگهان به فکر افتادید که این‌طور مسلسل‌وار و بی‌پرده به رهبر انقلاب بتازید؟! بالاخره سؤال است دیگر به ذهن انسان می‌رسد! ببخشید! آدم یاد فیلم کمدی «سفر به غرب» لورل و هاردی می‌افتد که هاردی چکش چوبی به سر لورل که داشت آواز می‌خواند و قر می‌داد کوبید، و لورل تا زمانی که آواز و رقصش تمام نشد چیزی‌اش نشد و بعد ناگهان احساس درد کرد و نقش بر زمین شد... @tdejakam
هدایت شده از آب و آتش
✳️ نامه جلال و دوستان در تقبیح ترور شاه! یکی از به‌یادماندنی‌ترین خاطرات من از مربوط به دوره بعد از انشعاب [از حزب توده] است. چون وقتی ما از حزب جدا شدیم و کناره گرفتیم، رابطه ما همیشه با هم دوستانه و صمیمانه بود. بعد از ۱۵بهمن که را ترور کردند، یک‌روز از منزل بیرون رفتم و را خریدم. دیدم در صفحه اول مطلبی چاپ کرده‌اند به این مضمون که ما ترور شاه را تقبیح می‌کنیم و جای شکر دارد که ذات اقدس ملوکانه سلامت هستند. در پای این نوشته امضای افرادی چون [خلیل] ملکی، من [انور خامه‌ای]، دکتر عابدی، جلال، حسین ملک و دکتر اپریم دیده می‌شد. البته این نامه جعلی بود و از قول ما این مطالب را نوشته بودند. در حالی که ما آن‌موقع در مظان اتهام هم قرار داشتیم و تهمت‌هایی به ما می‌زدند و می‌گفتند اینها با انگلیسی‌ها زدوبند دارند. من خیلی عصبانی شدم و به منزل مرحوم ملکی رفتم. ایشان هم شخصیتی بودند که همه ما دوستشان داشتیم و به ایشان علاقه‌مند بودیم. وقتی رسیدم، دیدم که قبل از من دکتر عابدی و حسین ملک هم آمده‌اند؛ تا مرا دیدند گفتند این چه کاری است و چرا این‌طور شده؟ گفتم من آمده‌ام جریان را از شما بپرسم و ببینم چه کسی این کار را کرده است. خلاصه ما در خانه مرحوم ملکی نشسته بودیم که جلال وارد شد و همین که در را باز کرد، همه ما را به فحش کشید و گفت: پدرسوخته‌ها! شما که می‌خواستید این کار را بکنید، به من می‌گفتید. چون خیلی احساساتی و عصبانی شده بود، ما صبر کردیم تا فحش‌هایش تمام شود و در همان حال فهمیدیم که کلک خورده‌ایم و برای اینکه ما را خراب کنند چنین کاری کرده و توطئه‌ای چیده‌اند. ما دشمن دیگری غیر از حزب توده نداشتیم. بنابر این حدس زدیم که کار باید از جانب آنها باشد، ولی سؤال این بود که کدام گروه از حزب توده به این کار مبادرت کرده است؟ فردای آن‌روز من برای تحقیق و اطلاع از چندوچون کار به مؤسسه اطلاعات رفتم و گفتم این نامه که در روزنامه چاپ شده کار چه کسی است؟ پاسخ دادند که مسئول نامه‌های وارده آقای فرزانه است. مرحوم فرزانه آن‌موقع در گوشه‌ای از مؤسسه اطلاعات که درواقع تبعیدگاه بود کار می‌کرد. او هم اهل یزد بود و عربی را خوب می‌دانست و کارش ترجمه مطلب از مطبوعات عرب‌زبان بود. گفت ما این کار را کردیم چون می‌خواستیم به شما کمک کنیم؛ چون ممکن است شما را بگیرند، برای اینکه عده‌ای از روزنامه‌نگارها را بازداشت کرده‌اند. گفتم: شما آبروی ما را برده‌اید. او نامه‌ای به من نشان داد و گفت: این هم نامه شما! دیدم یک نفر با قلم و جوهری متن را نوشته و زیر آن هم با چند رنگ جوهر مختلف، امضاهای ما را جعل کرده است. معلوم بود که امضاها همه جعلی است. مرحوم فرزانه گفت: من کاری نمی‌توانم بکنم. روز بعد به منزل مرحوم ملکی رفتم و جریان را تعریف کردم. جلال و دیگران گفتند چه کنیم؟ گفتم: به هر ترتیب که شده نامه را تکذیب می‌کنیم و می‌گوییم که نامه متعلق به ما نیست. مرحوم جلال گفت: من فکر نمی‌کنم مسعودی حاضر به چاپ تکذیبیه شود و گفت چون مطمئنم روزنامه اطلاعات چاپ نخواهد کرد، ما باید خودمان چیزی را چاپ و در شهر پخش کنیم. گفتیم: تو این کار را بکن! البته زیاد هم موافق نبودیم و می‌گفتیم ما اصرار می‌کنیم شاید مسعودی حاضر به چاپ تکذیبیه شود. جلال رفت و با آقای ساعتچی که مسئول و همه‌کاره چاپخانه بود قرار گذاشت و فرم متن را هم تهیه و آماده چاپ کرد. از این‌طرف هم مرحوم ملکی از طریق برادرخانمش آقای گنجه‌ای که نایب رئیس مجلس بود، با مسعودی ملاقات کرد و سفارش کرد که این مسئله برای اینها به‌وجود آمده و حیثیت و آبرویشان در گرو این کار است، شما این تکذیبیه را چاپ کنید. مسعودی گفته بود اگر ما این تکذیبیه را چاپ کنیم در واقع توهین به شاه است. من می‌توانم یک کار بکنم یک جمله اضافه کنم و بنویسم «ضمن اینکه مااین عمل سوء قصد را تقبیح می‌کنیم اما این نامه متعلق به ما نبوده و امضاها جعلی است.» این تکذیبیه را در همان صفحه اول روزنامه چاپ کردند. مصاحبه اختصاصی با ویژه‌نامه درباره (کیهان فرهنگی، سال هیجدهم، شماره ۱۸۰، مهرماه ۱۳۸۰) صفحات ۱۶ تا ۲۱. @Ab_o_Atash