eitaa logo
ثقلین (قرآن و اهلبیت ع)
144 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
823 ویدیو
11 فایل
قران و تفسیر آیات، چهارده معصوم(ع) (داستان و احادیث)، اخلاق و سبک زندگی، شهدا، احکام شرعی، اخبار و مناسبت روز و عناوین متنوع دیگر. . . . . ارتباط با مدیر:. @jtmyaali
مشاهده در ایتا
دانلود
39 ✍️ این خاطره ی زیبا از شهید بقایی رو از دست ندین متن خاطره: یه حلب 17 کیلویی روغن خریده بودیم. به مجید گفتم: روغن رو از بازار بیار خونه...گفت: شما این‌همه روغن خریدید، اونوقت از من می‌خواین اون رو بذارم روی دوشم و بیارم خونه؟!!! من از این‌کار عار دارم ، چرا می‌خواین احتکار کنین؟ من که نمی‌دونستم احتکار یعنی چی، بهش‌گفتم: مادر! برا مصرف روزمره‌ی ماست. مجید گفت: خب! دو کیلو؛ سه کیلو؛ نه 17کیلو... امام خمینی فقط برا مصرف روزانه ش مواد خوراکی داره ، شما چرا؟ 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید مجید بقایی 📚منبع: کتاب تا چشمه‌ی بقا ، صفحه 29 @thaghlain 🌹
۶۰ ✍ عاشق ولایت بودن یعنی این ... بخون و لذت ببر از حکایت عاشقان ولایت متن خاطره یک نوجوان شانزده ساله رو آوردند اورژانس، هنوز از پیکر مطهرش دود بلند می‌شد. بدنش سوخته بود و چهره اش قابل تشخیص نبود ، اما لبهایش آیات قرآن می خواند و برا سلامتیِ امام خمینی دعا می کرد... یک مجروح دیگه رو هم آوردند که از هم دریده شده بود. ازش پرسیدم : دردت شدیده؟!!! گفت: خوشحالم که به امام خمینی درد نمی‌رسه... 📚منبع: کتاب روایت مقدس، صفحه 131 @thaghlain🌹
✳️روایت کمتر شنیده شده از روز امام به کشور 🔸وقتی که شاه از ایران رفت خود امام به این فکر افتادند که به ایران بیایند و از طرفی از اینکه آمریکا و ایرانی های مقیم آمریکا اصرار داشتند که آقا به ایران نیایند، در جمع به این نتیجه رسیدیم که این عده ای که در ایران فشار می آورند که امام نیاید دارای روحیاتی هستند که می خواهند قصه را به بختیار تمام کنند. 🔹 امام تصمیم گرفتند که بیایند. یک هفته قبل از آمدن امام به ایران که درست خاطرم نیست یکشنبه بود یا پنجشنبه، امام اعلام کردند که به ایران می آیم. به دنبال این قصه، بختیار فرودگاه را بست و گفت تا دو روز بسته است. امام گفتند من روز سوم می روم. دوباره فرودگاه را بست. دوباره امام گفتند به محض اینکه باز شد می رویم. 🔸نکته ی مهم این است که در این بازی هیچ وقت امام بازنده نمی شد؛ چرا چونکه فرودگاه نمی توانست برای همیشه بسته باشد و هر موقع که باز می شد همان روز، روز ورود امام به ایران بود. بالاخره هم همینطور شد. ما بلیط تهیه کردیم. در حدود 50 نفر ایرانی بودیم و 150 خبرنگار خارجی با ما بودند که آمدیم ایران. 🔹در ایران قرار شد که من اول از هواپیما پیاده شوم و وضع سالن را ببینم که چه جوری است. آمدم پایین و دیدم و بعد با آقای عمو برگشتیم داخل هواپیما و به همراه امام پیاده شدیم.یکی از نکات بسیار حائز اهمیت، این است که آرامش درون هواپیما بود. هیچگونه تشویشی وجود نداشت. امام حتی همان شب قبل از پرواز، نماز شب و نماز صبح خود را نیز به جا آوردند و استراحت مختصری هم کردند. تا اینکه سوار هواپیما شدیم و به ایران رسیدیم. 🔸همه معتقد بودند به اینکه امام نباید به بهشت زهرا(س) بروند، چونکه راه بهشت زهرا(س) خیلی شلوغ است. ما می گفتیم اگر برویم به میان مردم عادی چه می شود. ولی امام گفتند خیر من باید بروم بهشت زهرا(س). باید یادآور شوم که طرح رفتن به بهشت زهرا را خود امام در پاریس مطرح کردند. با وجود اصرار آن مستقبلین برای منصرف کردن امام از این تصمیم، ما عازم بهشت زهرا(س) شدیم. 🔹چون امام خودشان چنین تصمیمی داشتند. به علت زیاد بودن تعداد ماشین‌های همراه در بین راه. فقط چند بار مردم متوجه اتومبیلی که امام در آن قرار داشت شدند که ریختند و خیلی خطرناک شد. در ماشین امام که فقط من و راننده همراه امام بودیم در جلوی بهشت زهرا(س) شلوغ شد و مردم ریختند. با ماشین به سوی بهشت زهرا(س) می رفتیم. و وضع جوری دیگری شد که ماشین حرکت عادی نداشت تا اینکه اصلا موتور ماشین سوخت و از آن پس فشار جمعیت بود که اتومبیل را به هر جهت می برد. حتی یک بار نزدیک بود ماشین توی جوی آب بیفتد. همین حین هلی کوپتر آمد و امام و من سوار هلیکوپتر شدیم و از آنجا در نزدیکی قطعه ی17 پیاده شدیم. 🔹امام فاصله ی هلیکوپتر تا روی کرسی خطابه را راحت طی کردند. امام صحبت خودشان را ایراد کردند که همه می دانید و بعد با آمبولانس از در بهشت زهرا(س) خارج شده و ماشین به دست راست پیچید، پس از طی مسافت در جاده به طرف قم باز به سمت راست پیچید و به داخل بیابان رفت وبا سرعت زیادی جلو رفت، هلی کوپتر ما هم روی آمبولانس حرکت می کرد. سریع خود را به آنجا رساندیم و امام را که از آمبولانس پیاده شده بود، سوار کردیم و تا جمعیت برسد از روی زمین بلند شدیم. 🔸مسأله ای که در این حال برای ما مطرح شد این بود که حالا کجا برویم؟ آیا به فرودگاه برویم؟ تصمیم بر این شد و رفتیم آنجا. ولی دیدیم هنوز جمعیت در فرودگاه و میدان آزادی موج می زند. بنا شد برویم جلوی بیمارستان امام خمینی. توی هلیکوپتر از امام پرسیدم حال‌تان چطور است. گفتند هیچ خوب نیست در نتیجه ی فشار جمعیت امام حالشان بد شده بود . وقتی که هلیکوپتر در محوطه ی بیمارستان فرو آمد؛ کارکنان بیمارستان به خیال اینکه بیماری آورده اند به طرف هلیکوپتر دویدند. در این بین با امام رو به رو شدند که یک حالی شده بودند. نمی دانستند چه بکنند. یکی از دکترهای بیمارستان ماشین خودش را که یک پژو بود آورد و ما داخل آن نشستیم و رفتیم. یک ماشین جیپ هم که از خود دکترها و کارکنان بیمارستان بود به عنوان محافظ از جلوی بیمارستان پارک کرده بود، از ماشین دکتر پیاده شدیم و با ماشین آقای ناطق نوری به منزل دختر آقای پسندیده رفتیم. شب هم از آنجا به مدرسه ی رفاه رفتیم که ساعت 10 شب بود. امام خیلی خسته شده بودند. این، قضیه ی ورود امام از پاریس به تهران بود. 🔹در اینجا لازم است یک بار دیگر یاد آوری کنم. که تصمیم آمدن به تهران را فقط خود امام گرفتند و در حالی که تقریبا همه مخالفت می کردند، امام گفتند«نه» ما باید برویم ایران و این چیزی بود که حتی از تهران هم به ما فشار آورده می شد. یعنی همه می ترسیدند که قصه چه می شود ولی امام خودشان آمدند. ( فصلنامه پانزده خرداد،شماره ۲،ص۳۱۶) @thaghlain 🌹
۷۲ ✍ شهدا به این توصیه‌ی اخلاقی امام خمینی عمل کردند ، شما هم عمل کنید متن خاطره امام خمینی توصیه کردند: برای تزکیۀ نفس روزهای دوشنبه و پنج شنبه روزه بگیرید. حسین آقا خیلی تلاش کرد تا حرف امام خمینی توی‌گردان عملی بشه. اسامی کسانی که می خواستند روزه بگیرند رو نوشت. خودش هم توی اون شرایط سختِ آموزشی براشون سحری و افطاری آماده می‌کرد. کم‌کم دیگران هم تشویق به روزه گرفتن و کمک به حسین شدند. به برکت زحماتش توصیه اخلاقی امام توی گردان عملی شد... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حسین ریوندی 📚منبع: کتاب ستاره‌ها 3 « ویژه شهدای سبزوار» @thaghlain🌹
📋 کسی ﺟﺮﺍﺕ این رو ﻧﺪﺍﺷﺖ که ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ سر یک ﻣﯿﺰ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ، اما ﻃﯿﺐ می‌ نشست. ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ می خوﺍﺳﺖ ﻣﺠﻠﺴﯽ رو ﺧﺮﺍﺏ کنه ﻃﯿﺐ رو صدا می زد یک ﺭﻭﺯ ﺷﺎﻩ به طیب گفت ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ، ﺑﺮﻭ یه مجلس ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﻦ. ﮔﻔﺖ کجا؟ ﻃﺮﻑ ﮐﯿﻪ؟ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻓﻼﻥ جا ، ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻤﯿﻨﯽ. ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ و گفت ﮐﯽ؟ ﮔﻔﺘﯽ ﺳﯿﺪ ﻫﺴﺖ؟ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﻩ. طیب ﮔﻔﺖ نه ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ سلام الله علیها ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ! ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ خمینی ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﻭی ﺯباﻥ ﻣﺮﺩﻡ باشه ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ دستور می‌دهم شکنجه ات می کنند ، می کشمت. طیب ﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﮑﻦ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ سلام الله علیها ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻢ. آنقدر او را شکنجه اش کردند که ﻃﯿﺐ هیکلی لاغر شده بود. ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ او را ﺍعدﺍم ﮐﻨﻦ، ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎم ﺑﺮﺍی ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ سید روح‌ الله خمینی رو نمی‌ شناﺳﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯿﻦ، ﻃﯿﺐ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ﮐﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎم طیب رو ﭘﯿﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ طیب ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﻦ ﻭ امثال ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ رو ﺷﻔﺎﻋﺖ می کنه ... ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ طیبی که ۶۰ ﺳﺎﻝ ﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮاﻧﺪ و ﻧﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ، ﻓﻘﻂ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ سلام الله علیها ، لیاقت پیدا کرد که ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎی ﻗﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ۶۰ ﺳﺎلش رو ﻗﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩﻧﺪ ┈┈┈┈┈┈┈┈┈ @thaghlain 🌹
۱۷۰ 🌸 انقلابیگری یعنی کاری کنیم که نائب امام زمان(عج) اینجوری روی ما حساب کنه متن خاطره امام خمینی«ره» به صیاد شیرازی دستور اکید دادند که شمال‌ِغرب کشور ناامن است و فقط شما می‌توانید امنیت را در آنجا برقرارکنید. صیاد هم بلافاصله در خانه‌ی خود ستادی‌تشکیل داده و افرادِ موردِ اعتماد را برای اجرایِ امر امام خمینی انتخاب کرد... . صیاد شیرازی جوری مطیعِ ولایت فقیه بودندکه می‌گفتند: « قسم می‌خورم که اگر امام خمینی«ره» بفرمایند لباس نظامیت را بکن یا ( جای فرماندهی) درجه‌ی گروهبان سومی بزن ، اینکار را بدونِ کمترین ناراحتی انجام خواهم داد... » 📌خاطره‌ای از زندگی امیرسپهبد شهید علی صیادشیرازی 📚منبع: پایگاه اینترنتی شهید آوینی @thaghlain 🌹
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه کم از صلابت و صراحت امام خمینی(ره) ببینید و عشق کنید 😍😊 @thaghlain 🌹
🥀گل رفت و شمیم خوشش ▪️ اینجاست هنوز 🥀بلبل به هوا ی گل ▪️چه شیداست هنوز 🥀رفتی ز جهان اگر چه ای روح خدا ▪️لیکن علم مهر تو بر پاست هنوز 🥀سالروز رحلت ▪️(ره) و قیام ۱۵ خرداد تسلیت باد🥀 @thaghlain 🌹