#خاکریز_خاطرات ۱
✍️ شهید خرازی گفت: با اتوبوس میبرمت تا حالت جا بیاد
متن خاطره :
مرخصی داشتیم و قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم. بهشگفتم: با اتوبوس؟ توی اینگرما؟ حاج حسین تا این حرفم رو شنید ، گفت: گرما؟!!! پس بسیجی ها توی گرما چیکار میکنن؟ من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم. پس اونا چی بگن؟ با اتوبوس میبرمت اصفهان تا حالت جا بیاد.
📌خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی
📚منبع: یادگاران7 «کتاب شهید خرازی » ، صفحه 33
#شهدا
#اخلاص #تواضع
#شهیدخرازی #ساده_زیستی
@thaghlain 🌹
ثقلین (قرآن و اهلبیت ع)
#شهادت_امام_حسن_عسکریع #سیره_و_پندهایی_از_امام_عسکریع ✅3⃣ #سخاوت 🔰از آنجا که امامان معصوم علیهم
#سیره_و_پندهایی_از_امام_عسکریع
✅4⃣
#زهد و #ساده_زیستی
کامل بن ابراهیم مدنی در مورد زهد و ساده زیستی امام عسکری علیه السلام می گوید: جهت پرسیدن سؤالاتی به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم. هنگامی که به حضورش رسیدیم، دیدم آن گرامی لباسی سفید و نرم به تن دارد. پیش خود گفتم: ولی خدا و حجت الهی خودش لباس نرم و لطیف می پوشد و ما را به مواسات و همدردی با برادران دینی فرمان می دهد و از پوشیدن چنین لباسی باز می دارد. امام در این لحظه تبسم نمود و سپس آستینش را بالا زد و من متوجه شدم که آن حضرت پوشاکی سیاه و زبر بر تن نموده است. آن گاه فرمود: «یا کامل! هذا لله و هذا لکم; این لباس زبر برای خداست و این لباس نرم که روی آن پوشیده ام برای شماست!
📚مستدرک الوسائل، ج 3، ص 243. مستدرک سفینة البحار، ج 9، ص 220.
#امام_حسن_عسکریع
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات 39
✍️ این خاطره ی زیبا از شهید بقایی رو از دست ندین
متن خاطره:
یه حلب 17 کیلویی روغن خریده بودیم. به مجید گفتم: روغن رو از بازار بیار خونه...گفت: شما اینهمه روغن خریدید، اونوقت از من میخواین اون رو بذارم روی دوشم و بیارم خونه؟!!! من از اینکار عار دارم ، چرا میخواین احتکار کنین؟ من که نمیدونستم احتکار یعنی چی، بهشگفتم: مادر! برا مصرف روزمرهی ماست. مجید گفت: خب! دو کیلو؛ سه کیلو؛ نه 17کیلو... امام خمینی فقط برا مصرف روزانه ش مواد خوراکی داره ، شما چرا؟
🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید مجید بقایی
📚منبع: کتاب تا چشمهی بقا ، صفحه 29
#احتکار #قناعت #ساده_زیستی
#شهیدبقایی #امام_خمینی
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۱۱۰
✍ وقتی مانند این فرمانده خاکی شدیم، افلاکی میشویم
متن خاطره
فرماندهمون بود، اما برای گرفتنِ غذا مثلِ بقیهی رزمندهها توی صف میایستاد. سرِ صفِ غذا هم وقتی نفراتِ جلویی به احترام آقا محمود کنار میرفتند تا ایشان زودتر غذاش رو بگیره ، با عصبانیت ول میکرد و میرفت. وقتی هم نوبت بهش میرسید، آشپزها غذای بهتر براش می ریختند، اما آقا محمود متوجه میشد و غذا رو میداد به رزمندهی پشت سری...
📌 خاطره از زندگی سردار شهید محمود کاوه
📚منبع: کتاب خدمت از ماست ۸۲ ، صفحه ۲۳
#تواضع #اخلاص #ساده_زیستی
#تقوا #شهیدمحمودکاوه
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۱۳۴
✍ شهید چمران ثابت کرد که مردانگی به سیبیل نیست...
متن خاطره
آن وقتها که آقا مصطفی چمران دفترِ نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش و ازش حساب می بردم...
یک روز رفتم منزلشون، دیدم آقا مصطفی پیشبند بسته و داره ظرف می شوید. با دختر بچه ام رفته بودم. آقا مصطفی بعد از اینکه ظرف ها رو شست ، اومد و با دخترم بازی کرد ، با همان پیشبند...
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید دکتر مصطفی چمران
📚منبع: یادگاران1 «کتاب چمران» ، صفحه 31
#کمک_به_همسر #خانواده #همسرداری #شهیدچمران
#ساده_زیستی #خضوع
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات۱۵۲
✍ شهیدی که یقهی مسئولینِ اشرافی را میگرفت...
متن خاطره
محمود ساده زیست بود و با اشرافیگری مبارزه میکرد. رفته بود درِ خانهی یکی از مسئولینِ سرشناس و بهش گفته بود: ببخشید! من یک سوال دارم: شما پولِ خریدِ خونه توی این محلۀ گرانقیمت و اشرافی رو از کجا آوردید؟ مگر من و شما اینجا انقلاب نکردیم؟ من و شما کجا، این محله کجا؟
📌خاطرهای از زندگی شهید محمود اخلاقی
📚منبع: کتاب نذر قبول ، صفحه 42
#شهیداخلاقی #ساده_زیستی
#امر_به_معروف #نهی_از_منکر
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۱۹۹
🌺 سادهزیستی شهید بابایی را از این خاطره بفهمید...
متن خاطره
ماه رمضان بود. شهید بابایی با خـانواده منزل ما مهمون بودند. افطار که شد توی سفره خرما، الویه و خورشت گذاشتیم. عباس بهم اعتراض کرد و گفت: آقای رحیمی! شما که الویه درست کردین، دیگه چه نیازی به خورشت بود؟!!! بعد هم با ذکرِ حدیثی تذکر دادند که بیشتر از یک نوع غذا سرِ سفره نباشه ...
.
🌺خاطرهای از زندگی خلبان شهید عباس بابایی
📚منبع: کتاب پرواز تا بینهایت ، صفحه ۱۰۴
.
#روزه #شهیدبابایی #ساده_زیستی #ماه_رمضان #امر_به_معروف #بی_تفاوت_نبودن
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۲۱۰
🌺 فریادِ شهید باقری بخاطر کباب کوبیده...
متن خاطره
عصر بود که از شناسایی برگشت. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید ، چیزی نداشتیم. یکی از بچهها رفت و از نزدیکیِ شهر چند سیخ کباب کوبیده برایش خرید و آورد. حسن کبابها رو که دید ، داد زد و گفت: اینا چیه؟ هر چیزی که بسیجیها خوردن از همون بیار ؛ اگر هم چیزی نیست ، نون خشک بیار برام...
.
🦋خاطرهای از زندگی سردار شهید حسن باقری
✍منبع: یادگاران۴ «کتاب شهید باقری» صفحه ۶۰
.
#شهیدباقری #ساده_زیستی #مسئول #تبعیض
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۲۱۸
🌺 کاش این خاطره به گوشِ همهی نمایندگانِ مجلس میرسید...
متن خاطره
خیلی به فکرِ مستضعفین بود؛ وقتی حقوق میگرفت به اندازهی امرارِ معاشِ خانواده برمیداشت و بقیه رو صرفِ کمک به نیازمندان میکرد. بعد از اینکه نمایندهی مجلس شد، دوستش با دیدنِ زندگیِ سادهی او گفت: آقای طیبی! اصلاً زندگیات فرق نکرده؛ نه خانهات، نه لباست، نه وضعِ فرزندانت... حاجآقا در جوابش گفت: مگه من رفتم مجلس که به خودم برسم؟!!! من رفتم تا برایِ مردم کار کنم...
🌹خاطرهای از زندگی روحانی شهید محمد حسن طیبی
📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس
#شهیدطیبی #مسئول #شهدای_هفت_تیر #شهدای_روحانیت #ساده_زیستی #خدمت_رسانی #تقوا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان علیهالسلام
#ثقلین
@thaghlain 🌹