eitaa logo
طلاب الکریمه
12.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
📢 ثبت‌نام دوره‌های کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشگاه باقرالعلوم(ع) تمدید شد 🔹 مهلت ثبت نام دوره کارشناسی: 1 الی 10 اسفند 1401 🔹 مهلت ثبت نام دوره کارشناسی ارشد: 13 الی 25 اسفند 1401 پذیرش دانشگاه باقرالعلوم(ع) @BouNews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دروس حـــــــوزوے
متن کتاب ترجمه ومفاهیم تفسیر علوم قران سطح2 ⬇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 ظرف های تلمبار شده داخل سینک را شسته بودم که صدای زنگ در آمد. چادربه سر، در را باز کردم. مریم بود. گل از گلم شکفت، خوشامد گفتم و روی مبل ننشسته شروع کردیم به صحبت کردن. از آن روز که خانه و زندگی‌ام در دیار غربت بنا شد "مریم"همسایه دیوار به دیوارمان، مخزن اسرار و درددل هایم بود. یک ساعت در روز اگر پیش هم نبودیم روزمان شب نمی شد. یادم می آید یک روز دخترم مه‌گل، امتحان علومش را خراب کرده بود. هنوز داشتم مه‌گل را سرزنش می کردم که مریم رسید. شروع کردم ماجرا را با آب و تاب برای مریم گفتم، مه‌گل قرمز شد با چشم های بارانی به اتاق ته راهرو پناه برد. برای ناهار صدایش کردم اما نیامد، با لباس های مدرسه روی تخت خوابش برده بود. وقتی با چشم های متورم از خواب بیدار شد من در اشپزخانه مشغول پختن ماکارونی بودم. میدانم از پختن ماکارونی خوشحال شد، اما چیزی نگفت. تنها حرفی که زد این بود: "شاید مریم جون، محرم اسرار شما باشه اما محرم اسرار من نیست! کاش شماهم مانند مریم جون، راز نگه دار بودی..." آن روز حرفش را به پای ناراحتی و یا شاید بچگی‌اش گذاشتم اما امروز که دختری ۲۵ ساله است و با من دردردل نمیکند حرفش را می فهمم! ✍🏻سپاس @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین‌بار که در خانه‌ی مادربزرگم عکس شهید امینی را روی دیوار دیدم، ناخوداگاه به این شهید احساس خوبی پیدا کردم. نمی‌دانم آن روزها اصلا اسمش را می‌دانستم یا نه، اما هروقت که به منزل مادربزرگم می‌رفتم، روبه‌‌روی عکس شهید می‌نشستم و به همه‌ی جزئیات عکسش نگاه می‌کردم. سرش را به دیوار خاکی‌ تکیه داده و خون از بالای پیشانی‌اش روی صورتش ریخته است و یک حالت نورانی و مقدسی را به همراه دارد. لباس‌های خاکی‌اش غرق به خون شده بود، اما چهره‌ی آرامش نشان از لحظه‌ی آسمانی حین شهادتش می‌داد. چند وقت پیش پسرم برای دوستش اسامی شهدای روی دیوار را به قشنگی نام می‌برد. زیر پایش چهارپایه را گذاشته بود و روی عکس ها دست می‌کشید و خطاب به دوستش می‌گفت:" این عکس شهید امینی است" این صحنه انقدر برایم جالب و قشنگ بود که حس کردم شهدا در کنار ما حضور دارند. ✍🏻 سیده مهتا میر احمدی 🗓تاریخ شهادت ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ محل شهادت کربلای شلمچه مزار قطعه۲۹ گلزار شهدا تهران @tollabolkarimeh