خادم الحسین کوچکم
با بالا رفتن لحظه به لحظه پرچم گنبد امام حسین، پسرکم نیز با ذوق از پلههای نردبان بالا میرود. 《من میخ پرچما میزنم شما چکشا بده من》
دستش را بالا میگیرد؛ اما به بالای پرچم نمیرسد. 《تو منا بغل کن تا قدم برسه میخا بزنم خواهش میکنم》
محمد او را در آغوشش جای میدهد. پرچم را محکم نگه میدارم. پونز را کمی روی پرچم و دیوار ثابت میکنم. امیرحسن آرام با چکش روی پونز میزند. چشمانش از شادی میدرخشد. 《حالا بریم اون یکی پرچما بزنیم》 این را میگوید و خودش را از آغوش محمد بیرون میکشد.
پرچمها که نصب میشود؛ بالای مبل میرود و روی انگشتان پا قدش را میکشد تا به پرچم برسد. بوسهای بر پرچم میزند و لبخند زنان از مبل میپرد.
پرچم گنبد ارباب هم کارش تمام شدهاست و در آسمان کربلا خود نمایی میکند. نگاه مادر بزرگ به تلویزیون گره خورده و اشکهایش روی بالشتش سُر میخورند.
امیرحسن به سمتش میرود. اشکهایش را با دست پاک میکند《 مامان جون میخوای بابام با ویلچر ببردت روضه؟》
#طلبه_نوشت
#راویان_روضه
✍مریم نوری امامزادهئی
˹@tollabolkarimeh˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گهواره تاب خورد
گویا علیِ اصغر از صدای تشنه ی پدر،
چند قطره آب خورد
ظاهراً علی، ولی، تیر را رباب خورد..🕊🖤
#محرم
#شیرخوارگان
˹@tollabolkarimeh˼
*قتل فرزند*
کدام زنی است که از یک نبض ریز درون بدنش بدش بیاید؟
کدام مادری چشم انتظار دیدن بچه اش نیست؟
هر زنی دوست دارد بداند بچه اش شکل خودش میشود یا شوهرش؟
از همان موقع که می فهمد آبستن است، هزار امید و آرزو برای آینده فرزندش می کند.
پیش خودش می گوید اگر پسر شد، برایش طبل و زنجیر می خرم تا در دسته های عزای امام حسین برود.
اگ دختر شد یک چادر مشکی برایش میدوزم تا در روضه ها دستمال پخش کند.
پس چه می شود یک مادر قاتل بچه خودش می شود؟
این همه آرزو چگونه در یک اتاق تاریک و سرد، سلاخی می شود؟
چطور یک زن حاضر است، نبض درونش را از بین ببرد؟
چه کسی گفته است:" تا یه لخته خون ِ، موردی نداره، بندازش!"
اگر وجود نداشت، علامتی هم نداشت!
وقتی نبض دارد، یعنی حیات دارد. یعنی موجود است.
کشتنش قتل است. و کسی که اراده به گرفتن جان آدمی می کند قاتل است. او فقط سلول هایش کمتر از ماست. توانایی دفاع ندارد.
✍🏻مریم حمیدیان
#طلبه_نوشت
#سقط_جنین
˹@tollabolkarimeh˼
جوابیه اصول فقه 1.pdf
447.9K
📌نمونه سوال با جواب اصول فقه ۱ حلقه اولی
نیمسال اول سال 1400-1401.
#اصول_فقه
#نمونه_سوال
˹@tollabolkarimeh˼
جانم را نثارش می کنم
روضه خوان که دارد از سه ساله می خواند، دخترم در فضای نیمه تاریک سالن، زیر خنکای کولر کنارم نقاشی میکشدـ
نگاهش می کنم دلم گُر میگیرد،فقط چند روز است که پدرش را ندیده است اما آخرِ همه گریه هایش ختم می شود به اینکه بگو بابام بیاد.
دخترم یک بار که بگوید بابا، ده بار جانم را نثارش می کنم تا در دلش غم ننشیند و دلتنگ نشود.
باید بمیرم از غم سه ساله ی ارباب که قافله به قافله از شهر ها گذشت و سر بابا را بالای نی دید و نتوانست یک دل سیر با صدای بلند گریه کند.
روضه خوان می خواند، من پر می زنم تا آن شب تاریک گوشه خرابه، می خواهم تجسم کنم اما نمی توانم من آدمش نیستم پا پس می کشم برمی گردم میان روضه و مهار اشکم را از دست می دهم.
#طلبه_نوشت
#راویان_روضه
✍🏻رقیه آرامی نسب
˹@tollabolkarimeh˼
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧#کلیپ_مهدوی
🎙استاد عالی
🔸نکنه شب و روزمون بگذره و به یاد امام زمانمون نباشیم...
ماجرای طِرِمّاح و #امام_حسین علیه السلام
👌بسیار شنیدنی و تاثیرگذار
˹@tollabolkarimeh˼
.اصول فقه2استادحسینی.pdf
771.3K
اصول دو سطح دو
به صورت تایپ شده،
#اصول_فقه
#جزوه #نموداری
˹@tollabolkarimeh˼
خجالت نکش
همراه فرزندانم راه افتادیم به سمت هیئت نزدیک خانهمان ،بعد مدتی انتظار روضه شروع شد.
خیلی سخنرانی استادم را دوست داشتم. یک حرفشان کامل در ذهن من رسوخ کرد، این بود که گفتند:«حتی شده یک استکان از هیئت را بشورید. حتی شده یک کفش را جفت کنیدو...»
بعد اتمام روضه موقع برگشت که میخواستم پلاستیک کفشها را در سبد بگذارم چشمم به چندتا پلاستیک رها شده و چند تا کفش که پخش و پلا این طرف و آن طرف بود افتاد،میخواستم با بی تفاوتی از کنارشان بگذرم.
ولی چیزی دردلم گفت:« نه برو انجام بده ،خجالت نداره»
باز یک حالت خجالتی داشتم ولی گفتم:« نه هرطورشده کفشها را بایدجفت کنم»
یک کفش به چند کفش رسید و پلاستیکها راهم داخل سبد انداختم.
بعد پیش خودم گفتم:«دیدی کاری نداشت»
✍️طاهره عابدی
#راویان_روضه
#طلبه_نوشت
˹@tollabolkarimeh˼