آیت الله جوادی آملی حفظه الله:
《تا نفَس میكشید باید درس بخوانید، آدم میگوید که من فارغ التحصیل شدم؟! همین كه انسان گفت بَس است، این در روایات و كلمات بزرگان دینی ماست كه «أُصِیبَتْ مَقَاتِلُه»؛[1] همین كه گفت من فارغالتحصیلم، این مرگگاه او گلوله رسید، او مُرده است! ما تا نَفَس میكشیم با قلم و كتاب باید باشیم، یا درس بخوانیم یا درس بگوییم یا بحث بكنیم یا پژوهش انجام بدهیم، وگرنه آنچه خواندیم، از یادمان می رود》
[1]. نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت85؛ «مَنْ تَرَكَ قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَاتِلُه».
📚 سخنرانی در جمع طلاب ورامین
تاریخ: 1395/06/13
@tollabolkarimeh
✨﷽✨
💔قلب هایمان به ده دلیل مرده است!
اول : خدا را شناختیم ولیکن حقش را ادا نکردیم.
دوم : گمان بردیم که پیامبر خدا رو دوست داریم سپس سنتش را ترک نمودیم.
سوم : قرأن را قرائت کردیم ولی بدان عمل نکردیم.
چهارم : نعمت خدا را خوردیم ولی شکرش را بجا نیاوردیم.
پنجم : گفتیم شیطان دشمن ماست ولی با او در امور توافق کردیم.
ششم : گفتیم بهشت حق است ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم.
هفتم : گفتیم جهنم حق است ولی از آن نگریختیم.
هشتم : دانستیم مرگ حق است اما برای آن آماده نشدیم.
نهم : به عیب مردم مشغول گشتیم و عیب خویش را فراموش کردیم
دهم : مردگانمان را دفن کردیم ولی عبرت نگرفتیم
@tollabolkarimeh
#المراقبه
#حجرات ۱
خدا ما را از سوء ظن نهی کرده ، چون گناه است!
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ( حجرات/12)
چون سوءظن، در اندیشه و تفکرات انسان اثر گذاشته و رفتار انسان را نسبت به آن شخص تغییر می دهد و موجب سلب اعتماد و سردی روابط می شود و آن شخص از معاشرت نیکوی ما محروم شده و در بنیان جامعه، اختلال ایجاد می شود !
تازه این نهی از سوءظن در مورد انسانهای جایز الخطاست، در مورد سوءظن به خدا که وامصیبت است !!
مراقب باشیم سختی ها ، مشکلات، فقر، بدهکاری ، بیماری ، کرونا، موجب سوءظن ما به خدا نشود که این اولین نقطه جدایی از خداست !
براستی در قلب انسان چه اتفاقی می افتد که زمینه سوءظن فراهم می شود؟!
دنبال زمینه سازی سوءظن باشیم ، علت را جستجو کنیم !
#طرید
منبع: کانال #شمیم_ملکوت
@tollabolkarimeh
#المراقبه
#حجرات ۲
اطبای طبع شناس، می گویند غذا در روحیات و معنویات انسان خیلی مؤثر است چنانکه در آموزه های دینی آمده افراط در خوردن گوشت ، انسان را سنگدل می کند!
حالا چه برسد که این گوشت ، گوشت مردار باشد !!!
« وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ» ( حجرات/ 12)
#طرید
منبع: کانال #شمیم_ملکوت
@tollabolkarimeh
آدم خوب، هیچوقت عوض نشو...
رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم:
ببخشید این تبلت من صفحهش یهویی تاریک شد.
مغازهدار گفت :
-بله حتما یه نگاهی بهش میندازم ممکنه ال سی دیش سوخته باشه اگر سوخته بود عوضش کنم...؟
بله لطفاً، خیلی بهش احتیاج دارم
-فردا بعد از ظهر بیایید تحویل بگیرین
روز بعدش رفتم و تبلت را سالم بهم تحویل داد.
هزینهش را پرسیدم گفت :
هیچی، چیز مهمی نبود، فقط کابل فلشش شل شده بود، سفت کردم همین.
تشکر کردم و اومدم بیرون...
نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد ...
میتونست هر هزینهای را به من اعلام کنه....
خودم را آماده کرده بودم...
کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود.
یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش،
گذاشتم رو پیشخون و بهش گفتم: دنیا به آدمهایی مثل شما نیاز داره... هیچوقت عوض نشو
از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد...
لبخندی زد و گفت: عین جمله پدرم را تکرار کردید...حیف که ماه پیش بخاطر کرونا از دنیا رفت...
تسلیت گفتم و ازش خداحافظی کردم...
در راه برگشت به این فکر میکردم که تغییر در آدمها به تدریج اتفاق میافته، تنها چیزی که میتونه ما را در مسیر درستکاری و امانتداری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمونه...
آدم خوب، هیچوقت عوض نشو...
@tollabolkarimeh
هدایت شده از مجمع فعالان فضای مجازی
📣 اولین جلسه از سلسله نشستهای تخصصی مهارتهای زیست مجازی
✅عنوان نشست: فضای مجازی و تولید محتوای دینی و اخلاقی
با حضور سرکار خانم اکرم السادات موسوی (استاد حوزه و فعال فضای مجازی)
📆 زمان: چهارشنبه 24 شهریور
نحوه شرکت در جلسه: سامانه سیما – فضای مجازی و تولید محتوای دینی و اخلاقی را ثبت نام کنید.
📌لینک ثبت نام: http://poll.whc.ir/393568
عضویت در کانال مجمع: https://eitaa.com/joinchat/42401929C76c0cf68b8
@Toobaawhc
#پاراگراف
شاید تصور کنی تنها چیزهایی که میشود گرفت، وسایل هستند.
مثل وقتی که یک توپ را میگیری؛ یا شاید هم بیماریهای مُسری که از دیگران میگیری، مثل سرماخوردگی.
اما مهربانی هم میتواند مُسری و گرفتنی باشد.
اگر خواهر کوچکت ببیند که تو حیوانات را میزنی و اذیتشان میکنی، او هم به احتمال زیاد آنها را اذیت میکند.
اگر برادر کوچکت ببیندتو با مهربانی و محبت رفتار میکنی، او هم از تو یاد گرفته و با دیگران خوشرفتاری میکند.
اگر آدمهای زیادی دست به کارهای قشنگ بزنند و افراد بیشتری از آنها تقلید کنند، دنیا به محلی دوست داشتنیتر و زیباتر تبدیل میشود.
📚کودکمهربان
کتابی دربارهی تو و معجزهی مهربانیات
نویسنده: مایکلین ماندی
مترجم: برزو سریزدی
تصویرگر: آر.دبلیو.اَلِی
گروه سنی: ب، ج: سال های آغاز و پایان دبستان
@tollabolkarimeh 🌷
#اسمتومصطفاست #قسمت_اول
یک گُل آفتاب افتاده داخل چشمانت و اخم هایت را درهم کرده ای،اما من خنده ات را دوست دارم،آن خنده های صاف و زلال بچه گانه را.
آن اوایل که با تو آشنا شده بودم با خودم میگفتم:چقدر شوخ و سرزنده و چقدر هم پررو! اما حالا دیگر نه! بعد از هشت سال که از آشنایی مان میگذرد ،دوست دارم هم لبت بخندد و هم چشم هایت.
به تو اخم کردن نمی آید آقا مصطفی!
اینجا بر لبه سنگ سرد نشسته ام و زیر چادر،تیک تیک میلرزم.
آن گل آفتابی که در چشمان تو افتاده،یک ذره هم گرما به تن من نمی بخشد.
انگار با موذی گری میخواهد دوخط ابروی تورا به هم نزدیک تر کند و دل مرا بیشتر بلرزاند.
میدانی که همیشه در برابر اخمت پای دلم لرزیده .تا اینجا پای پیاده آمدم.
ار خانه مان تا بهشت رضوان شهریار ده دقیقه راه است،اما برای همین مسافت کوتاه هم رو به باد ایستادم وداد زدم:《آقامصطفی!》نه یک بار که سه بار.
همان پیراهنی که جای جایش لکه های خون بود و شلوار سبز لجنی شش جیبه. آمدی و گفتی:《جانم سمیه!》
گفتم :مگه نه اینکه هر وقت میخواستم جایی برم،همراهیم میکردی؟حالا میخوام بیام سر مزارت،با من بیا
شانه به شانه ام آمدی...
#خادممثلِقاسم
#ایـنْجابِیْــتُالشُّهَــداســت...
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tollabolkarimeh
🔆 #پندانه
دوربینهای فیلمبرداری زندگی
🔹هیچ میدانید که در هر لحظه و هر زمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند؟
🎥 دوربین اول: خدا
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَری؛
آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند؟
(علق:۱۴)
🎥 دوربین دوم: ملائک مقرب خدا
مايَلْفِظُمِنْقَوْلٍ إِلاَّلَدَيْهِرَقيبٌعَتيد؛
از شما حرکتی سرنمیزند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند.
(قاف:۱۸)
🎥 دوربین سوم: زمین
يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها؛
در آن روز زمین هر چیزی که دیده را بیان میکند.
(زلزال:۴)
🎥 دوربین چهارم: اعضا و جوارح ما
تُكَلِّمُناأَيْدِيهِمَْتَشْهَدُأَرْجُلُهُمْكانُوايَكْسِبُون؛
در آن روز دستها و پاها شهادت میدهند که چه کاری کردهاند.
(یس: ۶۵)
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | خاطره رهبر انقلاب از دوران جوانی سرلشکر فیروزآبادی و تذکر بجایی که وی در یکی از جلسات تفسیر قرآن مشهد در سالهای قبل از انقلاب داد.
🗒 دیدار دانشجویان سال۱۳۹۴
@tollabolkarimeh
طلاب الکریمه
#روایت_زنان_گمنام_کربلا
یک زن مگر چقدر زور دارد؟ یکی را تصور کنید مثل خواهر خودتان، مثل مادرتان، زنی که کارش خانهداری بوده و وقتی خدا پسری روزیاش کرده همه توجهاش خرج بزرگ کردن فرزند شده.
حالا شما فکر کنید زنی این چنین عادی برای هفتهها در سفر باشد، خواب راحت و استراحت کافی هم نداشته باشد، فکر کنید با راحتترین وسیله هم که سفر کند بالاخره خستگی راه تواتش را میبرد.
راستی یادم رفت بپرسم شما خودتان چقدر زور دارید؟
مثلا اگر قرار باشد سنگی را از کنار آبی بردارید و وسط جویی بگذارید تا همراهان شما راحتتر از آب بگذرند، چه اندازه سنگی را می توانید بلند کنید؟
یا مثلا اگر قرار باشد چمدان بزرگ خانواده ای را سر دست بگیرید و قدری دورتر ببریدش، چه وزنی را میتوانید تحمل کنید؟
یک وقتهایی هست که آدم توانی توی دست و پاهایش جمع میشود که هیچ وقت در حالت عادی وجود نداشته. وقتی خشم همه وجود آدم را بگیرد وقتی عصبانیت بر آدم مسلط شود زورش ده برابر میشود.
انگار توان آدم وقتی احساسات به اوج میرسد و عقلانیت فروکش میکند، بیشتر میشود. با هزار تدبیر و محاسبه و دقت نمیشود سنگی را برداشت که در وقت خشم و عصبانیت به یک تکان از جا برش میداریم.
در کربلا زنی بود که بحریه صدایش می زدند، زنی مثل همه اما در یک لحظه چنان توانی پیدا کرد که ستون چوبی بلند و سنگین خیمهاش را از جا بلند کرد و سر دست گرفت و سمت لشکر دشمن حمله برد.
این اما اصلا مهم نیست خیلی های دیگر هم شاید باشد که خشم، قدرتی برایشان بسازد که کسی حریفشان نشود.
چیزی که بحریه را نمونه کرد، یک تصمیم او بود. جناده بن کعب انصاری از شهدای کربلاست. جناده همسر بحریه بود و صبح عاشورا، قبل از خیلیهای دیگر شهید شده شد. بعد بحریه زره و کلاه خودی برای پسرش عمرو پیدا کرد و پسرش را به میدان فرستاد.
عمرو هنوز نوجوان بود، یازده ساله بود که صبح عاشورا روبهروی مادرش شهید شد.
ماجرا می توانست همین جا تمام بشود، بحریه هم همسر شهید بود هم مادر شهید، این خودش مدال بزرگی است. خدا اما انگار یک امتحان دیگر هم برای بحریه کنار گذاشته بود. امتحانی که من فکر میکنم از هر دو شهادت سختتر بود.
کسی از سپاه عمر بن سعد که عمرو را کشته بود نشست روی زمین، سر پسرک نوجوان را از تنش جدا کرد، چند قدمی جلو آمد و سر را پرت کرد سمتی که بحریه ایستاده بود. سر چند باری روی زمین خورد، خون و خاک سر را گل آلود کرد. بحریه سر را سمت میدان برد و پرت کرد، برگشت و همان موقع تبدیل شد به کسی که توان ده مرد در دستانش بود.
نه من و نه شاید شما هرگز نمیتوانیم حال او را درک کنیم، سختترین رنجهای زندگی ما در برابر رنج او چیزی به حساب نمیآید.
بحریه شمشیر نداشت برای همین با عمود خیمهاش سمت میدان جنگ برگشت. اما یک لحظه یا چشمش امام را دید یا گوشش صدای امام را شنید که میگفت نرو!
این لحظه را پیش چشمتان نگه دارید. جان بحریه را ببینید که پر است از غم، از خشم، از عصبانیت، چطور میشود آدم در این لحظه پرحرارت احساسی، عقلش درست کار کند؟ اصلا عقل اگر بود، کار اگر دست خود آدم بود، مگر میشد آن عمود سنگین را برداشت.
چطور میشود صدای امام را شنید، تحلیل کرد که کیست، چه میگوید، نسبتش با من نسبت امام است به ماموم، لازم است حرفش را گوش کنم، برگردم و بحریه برگشت.
ما گاهی در غمهایمان، در مصیبتها، وقتی مرگ جان یکی از بستگان مان را گرفته طوری از خود بیخود میشویم و رفتار میکنیم که هیچ عاقلی نمیکند. گاهی حرف و توصیه و هشدار و تسلیت هیچ عزیزی هم آرام مان نمیکند. همان موقع خیلیها البته شرایط را درک می کنند و کار ما را طبیعی توصیف میکنند.
حالا شما بحریه را ببینید، یک آدم عادی هیچ وقت نمیتواند در این شرایط این طور در برابر امامش خوددار باشد. من فکر میکنم خدا میخواست یک رتبه عالیتر از آن چه داشت نصیبش کند و برای همین آزمونی پیش پایش گذاشت که کمتر آدمی می تواند سربلند از آن بیرون بیاید. گوشه ذهنمان باشد، یک روز در تاریخ زنی بود مثل همه زنهای دیگر که روزش را با اداره خانه و بچهداری شب میکرد اما بصیرت و ولایت پذیریاش از هزار هزار مرد کوفی که قرآن و حدیث را پای منبر امیرالمومنین شنیده بودند، بیشتر بود.
✍حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا جوان آراسته
@tollabolkarimeh
طلاب الکریمه
در سوگ بزرگتر و بزرگتری
.
.
💠 فقدان مجاهدانی که در نهضت امام نقش پیشرانهای فکری و عقیدتی را ایفا میکردند، رخنهای جبران ناپذیر است. انقلاب اسلامی، گام دوم خود را با از دست دادن بیش از پیش رهبران نهضت برداشته است. اما سوگ عظیمتر، فقدان «بزرگتری» در مناسبات اجتماعی جریان انقلاب اسلامی است. ما پیش از «بزرگترها»، «بزرگتری» را از دست دادیم
.
💠قریب به یک دهه است که عرصه عمومی متمرکز در شبکههای اجتماعی در انقطاع کامل از رهبران فکری، دچار التهاب و تشتت و تکروی است. فرایند اجتماعی شدن و مسئولیتپذیری و اثرگذاری اجتماعی به گونهای است که نه تنها کسی نیازی به «بزرگتر» ندارد، بلکه این کنشگران برتر شبکه (!) هستند که حیات اجتماعی بزرگترها را تضمین میکنند و یا امتداد میبخشند
.
💠 درست است که ما همه سوگوار این عزیزان هستیم. اما پیش از آنکه به سوگ بنشینم، کدامیک از این بزرگان نقش راهبری در مناسبات اجتماعی و سیاسی ما داشتند؟ ما با سیاستورزی تکلیفگرایانه علامه مصباح یزدی چه کردیم؟ عدالتخواهی مرحوم حکیمی چه نسبتی با رفتارهای غیرمتعهدانه ما داشت؟ و تا چه اندازه توانستیم سنت تربیتی مرحوم حاج حیدر رحیمپور را ادامه دهیم و جبهه انقلاب را تقویت کنیم؟
💠 بزرگترها مانند هر پدیده دیگری در این زمانه، مصادره و مصرف میشوند. میدانداری متشتت سلبریتیهای حزباللهی نیازی به سنت بزرگتری اندیشمندان و مصلحان فرهیخته ندارد. همین امر است که اساتید حوزه و دانشگاه رغبتی برای ایفای نقش به عنوان مصلحان اجتماعی ندارند. چرا که شاید ورود به این عرصه در اختیار آنان باشد، اما قطعا مدیریت چنین میدانی دست آنها نخواهد بود و معلوم نیست معادلات حاکم بر جهان فضای مجازی با آینده و سنت فکری آنان چه میکند؟
💠 از سوی دیگر، در دوران دولت اسلامی ما به بزرگترهایی نیازمندیم که علاوه بر جایگاه نظری، بتوانند جامعه را در تشکیل دولت مطلوب یاری دهند. چنین امری نیازمند نزدیک شدن به امر سیاسی و حتی کنش سیاسی مطلوب است. این در حالی است که سنت فرهنگی ما میانهای با «بزرگتر مقتدر و سیاستورز» ندارد. ما عموما از بزرگتر «مظلوم و گوشهنشین» [و البته در عین حال معترض] استقبال میکنیم. هر چه زهد نسبت به قدرت بیشتر، برای ما محترمتر!
.
💠 لذا سوال اینجاست؛ در دوران حاکمیت سلبریتیهای حزباللهی بر مناسبات اجتماعی جریان انقلاب اسلامی و بینیازی آنها از راهبری بزرگترها و نیز مذمومانگاری قدرت و تقدیسانگاری گوشهنشینی معترضانه، چگونه میتوان به حضور بزرگان در قدرت امیدوار بودو به دولت اسلامی اندیشید؟
✍حجت الاسلام و المسلمین سیدیاسر تقوی
@tollabolkarimeh
الان دولت رئیسی به FATF پیوسته که تونسته این قدر واکسن وارد کشور کنه ؟؟؟
شرف نداشتید که معیشت و جان مردم رو به این طرح های صهیونیستی گره زدین..
@tollabolkarimeh
♦️میزبان داشمشدی
یک مبل تک نفره را گذاشته بودند کنار در آشپزخانه. زن صاحبخانه همزمان که با دستهایش مرا به سمت آن مبل تک نفره راهنمایی میکرد آدامسش را چند دور در دهان چرخاند و صدای چرت چرتش را دراورد. توجهی نکردم و نشستم. بعد از بسم الله سه چهار جملهی مقدماتی را گفتم که "زینگ" صدای زنگ آمد. همهی صورتها برگشت سمت آیفون. زن دکمه را زد و بعد سرش را از پنجرهی کنار من بیرون گرفت و داد زد:《هی خانم با شمام سنگ بذار جلوی در》
-بله عرض میکردم خدمتتون انسان ناسپاس هیچ وقت...
"زینگ" دوباره جملهام بریده شد و زن زیر لب غر زد و گوشی آیفون را برداشت: 《بله؟》 بعد گوشی را محکم گذاشت سرجایش. انگار که چیزی یادش آمده باشد ننشسته پرید جلوی پنجره: 《سنگ رو بذار جلو در》
میخواستم با بلندتر کردن صدایم صورت مستمعینم را از پنجره به سمت خودم برگردانم:
《انسان ناسپاس هیچ وقت از زندگیش...》
در باز شد و مهمان بین چارچوب در ظاهر شد. زن آدامس را گوشهی لپش پنهان کرد و گفت: 《چرا زنگ زدی؟》مهمان گفت:《در بسته بود خب》
زن گردنش را کج کرد سمت مهمان قبلی: 《خانم مجیدی مگه سنگ نذاشتی جلوی در؟》 خانم مجیدی هم که روبری من تکیه داد بود به دیوار گفت《واللا من اون آجر رو گذاشتم جلو در شاید باد بسته》
صورتم سرخ شده بود، به زحمت خودم را کنترل کردم، گلویم را صاف کردم تا آمدم بگویم صلواتی ختم کنند و این پیام بازرگانیهای وسط سخنرانیام جمع شود صدای زنگ بعدی آیفون به قلبم اصابت کرد!
#خاطرات_استاد
#خاطرات_تبلیغ
به قلم: فاطمه ترکاشوند
@tollabolkarimeh
#المراقبه
ابن عباس روایت کرده :
« ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺳﻜﻪ ﺩﺭﻫﻢ ﻭ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ، ﺍﺑﻠﻴﺲ ﻧﮕﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻓﻜﻨﺪ، ﻭﻗﺘﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻛﺮﺩ، ﺁﻥ ﺩﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﺳﭙﺲ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪ! ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﻛﺸﻴﺪ! ﺩﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺳﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪ، ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ (ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺩﺭﻫﻢ ﻭ ﺩﻳﻨﺎﺭ) ﻧﻮﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻨﻴﺪ ﻭ ﻣﻴﻮﻩ ﺩﻝ ﻣﻦ! ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺘﻰ ﻧﻜﻨﻨﺪ. ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻛﺎﻓﻰ ﺍﺳﺖ» .
حالا نباید خیلی تعجب کرد ، اون کسی که دو تا اسیر فلسطینی را که بعد از پنج روز گرسنگی و تشنگی ، از او کمک خواسته بودند ، در ازای گرفتن پول از نظامیان صهیونیستی لو داده است !!
جمله « پول کثیف است » را زیاد به بچه ها بگیم ! شاید یادشون بمونه که در ازای پول ، دین و شرافت خودشون نفروشند!!
#طرید
منبع: کانال #شمیم_ملکوت
@tollabolkarimeh
🌟 آن قبر کوچک در گوشهی خرابهی شام یک ستاره است که هزار و چهارصد سال بگذشته و همچنان میدرخشد.
🌕 قبر سلاطین عالم محو شد ولی قبر این دختر سه ساله مثل پارهی ماه میدرخشد.
☝️🏻 «أَنَّ الله تَعَالَى حَافِظُكُمْ»؛ خدا اینچنین نگه دارنده است؛ نام عالمیان گم شود، اسم شما از میان نرود.
@tollabolkarimeh
#اسمتومصطفاست #قسمت_دوم
به مامان که گفتم فاطمه و محمدعلی پیش شما باشند تا برم بهشت رضوان و برگردم،بانگرانی پرسید:《تنها؟!》
_چرا فکر میکنی تنها؟
+پس باکی؟
_آقا مصطفی!
پلک چپش پرید:《بسم الله الرحمن الرحیم.》چشم هایش پر از اشک شد.زیر لب دعایی خواند و به سمتم فوت کرد.لابد خیال کرد مخم تاب برداشته.در را که خواستم ببندم،گفت:《حداقل با آژانس برو،خیالم راحت تره!》
اما من پیاده آمدم.به خصوص که هوا بارانی بود و تو همراهم. صدایت زدم و تو آمدی،شانه به شانه ام.حالا هم نشسته ام اینجا روی این سنگ سفید مقابل عکست. آن وقت ها هیچ موقع تنهایم نمیگذاشتی.
آن وقت هایی که بودی و می توانستی کنارم باشی اگر می گفتم مرا برسان،از اینجا تا آن سر دنیا هم که بود می آمدی،مگر اوقاتی که به قول خودت احساس میکردی تکلیف شرعی به گردنت هست و غیب میشدی.
حالا هم میخواهم مرا برسانی.مخصوصا که این رسیدن با خیلی از رسیدن ها فرق دارد.این بار میخواهم برسم به آن بالا،به آن بالابالاها تا بفهمم چه خبر است.هرچند 《آن را که خبر شد خبری باز نیامد》.
هوا نمور است،اما این گل آفتاب با سماجت میان دوخط ابرویت جا خوش کرده.میگفتی:《تو بچه شمالِ بارون دیده کجا سمیه خانم و من بچه جنوب آفتاب دیده کجا؟قلیه ماهی و خورشت بامیه وماهی هَشوُ و فلافل کجا،میرزا قاسمی و فسنجون ترش و کاله کباب و ماهی شکم پر کجا؟ولی قدرت خداروببین!تو با چه لذتی قلیه ماهی و ماهی هشو میخوری و من میرزا قاسمی و فسنجون ترش!این نشونه این نیست که روح ما به قواره جسم همدیگه س؟نشونه این نیست که از روز اول ناف مارو به نام هم بریدن؟》
@tollabolkarimeh
چطور استرس بچهها رو موقع کلاس آنلاین کم کنیم؟
با فرزندتون مهربون باشید
🔸به هیچ عنوان فرزندتون رو بخاطر عدمیادگیری سرزنش نکنید.
به کودک استراحت بدید
🔸بچهها در کنار درس خوندن، نیاز به استراحت دارند، به نیازها و خواستههای فرزندتون توجه کنید.
گفتگوی آزاد داشته باشید
🔸فرزندتون رو تشویق کنید تا در مورد موضوعی که باعث استرساش شده، صحبت کنه.
🔸به کودکتون اجازه بدید از طریق تماس تصویری با دوستاش ارتباط برقرار کنه
ازمزایای آموزش آنلاین به فرزندتون بگید
🔸امکان ضبط تدریس معلم و دیدن مجدد ویدیو، ارسال مکتوب اشکالات و سؤالات، مدتزمانکوتاه،انعطافپذیری و عدم رفتوآمد به مدرسه درسرما، گرما و ترافیک ازجمله مزایای کلاس آنلاین هست که میتونید برای کمک به کاهش استرس کودک واسش توضیح بدید.
عوامل حواس پرتی روازکودک دورکنید
🔸گاهی حتی حضور والدین در کنار کودک میتونه باعث استرس و عدمیادگیریش بشه.
ترس ونگرانی خودتون رو به فرزندتون انتقال ندید
🔸درحضور کودک، چیزی ازسختیها ومشکلات درس خوندن از طریق فضای مجازی نگید؛بلکه با حمایت و راهنماییهاتون تشویقش کنید در این شرایط درس بخونه.
@tollabolkarimeh
طلاب الکریمه
#روایت_زنان_گمنام_کربلا
توی قصهها همیشه مردها عاشقند، مثل خسرو، مثل فرهاد، مثل مجنون و زنها معشوقند مثل شیرین، مثل لیلی.
توی زندگی واقعی اما همشه این طور نیست.
گاهی زنها عاشق می شوند و مردها معشوقند، گاهی هر دو عاشق میشوند و هر دو معشوقند. زندگی واقعی بعضی چیزهایش شبیه قصههاست، بعضی چیزهایش هم بی ربط به قصهها.
عشقها ولی همهشان یک طور نیستند، بعضی زود میروند، بعضی میمانند، بعضی تمام نمیشوند.
چند هفته پیش صفحه اینستاگرام من پر شد از تصویر استاد جوانی که انگار من و او دوستان
مشترک زیادی داشتیم اما من هیچ وقت ندیده بودمش. استاد جوان تصادف کرده بود و خودش و همسرش و بچههایش همه با هم کشته شده بودند. خیلی سخت بود اما خیلی خوب هم بود.
یک طورهایی مرگ هم بر عشق شان خدشه نینداخته بود. فکرش را بکنید دو نفر طوری با هم گره بخورند که زندگی و مرگشان یکی بشود. عشق بعد از این هم می تواند چیزی داشته باشد؟
سید محمد ساجدی هم یکی دو سال پیش همین طور از دنیا رفت، از پیاده روی اربعین برمیگشت که با خانوادهاش آسمانی شد.
یک طورهایی غبطه برانگیز است، انگار یک پایان خوش است که سهم قصه زندگی خیلیها نمیشود.
روز عاشورا روز پایان زندگی خیلیها بود. تقریبا همه مردان سپاه امام کشته شدند اما یک خانواده سهمشان ویژه و خاص است، خانواده عبدالله بن عمیر. نمیدانم عبدالله چطور با همسرش زندگی کرده بود و چه عشقی بینشان بود که وقتی عبدالله شمشیر کشیده در میدان رجز میخواند یک باره اموهب هم عمود خیمهای را برداشت و دوان دوان خودش را به عبدالله رساند و گفت پیشت میمانم تا با هم در راه خانواده پیامبر جهاد کنیم.
فکرش را بکنید برای لحظه ای وسط میدان پر کشته رزم، زنی پشت به پشت مردی ایستاده و رجز میخواند. امام اما خیلی زود جلو رفتند و به ام وهب گفتند برگرد، خدا جهاد را برای زنان واحب نکرده. اموهب برگشت، بی آن که بهانه بیاورد، بی آن که هیجانش بر عقل پیشی بگیرد.
ماجرای اموهب با ماجرای بحیره که دیشب نوشتم خیلی شباهت دارد اما راستش را بخواهید اموهب یک مدال بیشتر از بحیره دارد.
مدالی که اموهب را یگانه کرد.
عبدالله بن عمیر خیالش از اموهب که راحت شد شمشیر کشید و با هرکس که پیش میآمد جنگید تا این که بالاخره ضربهای خورد و سخت مجروح شد و روی زمین افتاد. اموهب گوشهای ایستاده بود و رزم همسرش را تماشا می کرد. عبدالله که روی زمین افتاد هر چه توان داشت جمع کرد و سمت پیکر عبدالله دوید.
نشست. خون از صورت همسرش پاک کرد. حتما توی دلش حسرت می خورد که کاش من هم این جا با بدن پر زخم افتاده بودم.
اموهب خودش ندید اما همه آن ها که از خیمه ها بیرون بودند دیدند که کسی از دور جلو آمد، چوب بزرگی را برداشته بود و آن چنان چوب را بر سر اموهب کوبید که جهان به چشمش سیاه شد و همان جا پیکر بیجانش کنار عبدالله افتاد. ام وهب تنها زنی است که از سپاه امام شهید شد. تنها بانوی شهید روز عاشورا.
خدا بعضیها را طوری عزیز و دردانه می کند که وقت تعریف ماجرای زندگیشان همه وجود آدم حسرت میشود، آه میشود، کاش میشود.
✍حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا جوان آراسته
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علی یتیمه الحسین علیهما السلام
@tollabolkarimeh
💫﷽💫
در ایام بیماریِ مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری هر چند روز یک بار، به عیادت ایشان میرفتم و یک روضهِ خودمانی برای ایشان میخواندم.
سه روز قبل از فوتِ آن بزرگوار، وقتی به عیادت ایشان رفتم،
دستور دادند:
خانمها پشتِ پرده بیایند. سپس عبای مبارک را بر دوش انداختند و با ادبِ تمام برای شنیدن روضه نشستند.
بعد از سه روز از منزل ایشان تلفن زدند و گفتند:
آقا از دنیا رفت!
بعد از غسل، آقا زاده ایشان- سید جعفر خوانساری- گریه کنان گفتند:
وقتی تو رفتی، آقا مرا صدا زدند و فرمودند:
جعفر! من دارم دستِ خالی از دنیا میروم. تنها چیزی که با خودم دارم از این دنیا میبرم، تشرّفم به مجالسِ امام حسین و اهل بیت- علیهم السلام- است!
کسی که بعضی از علما به تقوایِ کامل او نظر میدادند، دمِ رفتن میفرمودند:
من دارم دستِ خالی از دنیا میروم! پس وای بر ما!
#آیت_الله_سیداحمد_خوانساری
#استاذُنا
با هشتگ #استاذُنا سیرهی علما را دنبال بفرمایید.
@tollabolkarimeh
#شرح_دعای_مکارم_الاخلاق
قسمت سوم
بندهای که «ترین» بودن خالقش را چشیده و میداند که او مهربانترین و بخشندهترین و کریمترین است،
با افتخار سر بلند میکند و غیر «بهترین»ها از او چیزی نمیخواهد؛
حتی اگر به حساب دودوتا چهارتای خودش نشدنی باشد.
وقتی میگوید:
«روزگارم را در آنچه مرا برایش آفریدهای مصروف بدار»؛
یعنی حتی اگر شغل آب و نان داری، معامله پرسودی یا موقعیت خاصی، فقط یک بار در عمر پیش رویش گشوده شود ولی رنگ خدایی در آن نباشد، بینیازی را طلب میکند و دست رد به آنچه جز خداست میزند؛
ولی نه زانوی غم بغل میگیرد و نه سرنوشت تاریک خود را، بی هیچ نور امیدی، به تقدیر الهی گره میزند.
خداییِ خدا باز هم جلوه میکند و از او چنین میخواهد:
«بینیازم گردان و روزیام را فراوان ساز».
سقف بلند دعا و امید به اجابتش را جز امام معصوم(ع) چه کسی میتوانست به ما نشان بدهد و پُرخواهی را بر سر زبانمان بیندازد؟
.
#صحیفه_سجادیه
#طلبه_نوشت
منبع: صفحه "الیک" در اینستاگرام
@tollabolkarimeh