فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 خانواده بدون حضور زن اداره نمیشود
🔺 بیانات #رهبر_انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان
@tollabolkarimeh
بیاسم
بعد از یک روز سخت کاری، کنار بخاری لم میدهم و از صدای شکسته شدن تخمه ها در زیر دندانم لذت میبرم.
برگهای زرد دیفن، در کنار گل سرخ تازه شکفته مرجان دلم را با خودش درگیر می کند که شاد باشد یا غمگین؛ فردا باید در برنامهام کمی به گلها برسم.
نگاهم در شاخه های عریان درخت انجیر گره میخورد. خیالاتم قصد سفر به تابستان و خاطرات داغش را دارد؛ اما صدای سلام بلند محمد مانع میشود.
_ "به به! خوب کنار بخاری لم دادهای و به خودت میرسی. من از صبح تا به حال در خیابان ها برای یک لقمه نان سگ دو میزنم آن وقت تو خوب به خودت میرسی...."
دلم میگیرد. بغض در گلو امان حرف زدن برایم نمی گذارد. تمام کارهایی را که انجام داده بود، مرور می کنم. حرف هایم را در ذهن میچینم و دهانم را باز می کنم؛ که حرف مادر شوهرم را به خاطر میآورم "کارهایت را همیشه برای خدا انجام بده؛ چون کارِ خانه اسم ندارد."
سکوت اختیار می کنم و زیر لب "ولسوف یعطیک ربک فترضی" را زمزمه میکنم.
✍مریم نوری امامزادهئی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
✅ سیره عملی امام خمینی (ره)
🖇 توانایی ترک گناه در جوانی
آ تو جوان (اشاره به مرحوم حجتالاسلام والمسلمین، حاج سید احمد خمینی)، با قدرت جوانی که حق داده است میتوانی اوّلین قدم انحراف را قطع کنی و نگذاری به قدمهای دیگر کشیده شوی، که هر قدمی، قدمهایی در پی دارد و هر گناهی -گرچه کوچک- انسان را به گناهان بزرگ و بزرگتر میکشاند؛ طوری که گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز آید.
#سیره_عملی_امام_خمینی_ره
@tollabolkarimeh
طلاب الکریمه
#ترم_زمستان_مدرسه_کوثرنت
«اصول نگارش در رسانههای مجازی»
✅ مدرس: دانیال نعیمی
-عضو هیئت تحریریهی سایت ویکی شیعه، نشریه شبستان، مسجد، اندیشه، اندیشه معلم
-سردبیر نشریه اعتصام
-معاون نشریات مجموعه فرهنگی مرآت و....
✅ 10 جلسه آنلاین
✅ شنبهها و چهارشنبهها ساعت 15
✅ سرفصلهای دوره:
- نگارش رسانهای چیست و با دیگر انواع نگارش چه تفاوتی دارد؟
- اصول نگارش رسانهای در فضای مجازی
- انواع نوشتار رسانهای
- چگونه سوژه مناسب انتخاب کنیم؟
- ساختار و اجزای تشکیلدهنده یادداشت رسانهای
- انتخاب تیتر یا عنوان مناسب
- چگونه یک یادداشت جذاب بنویسیم «مثلث طلایی نوشتن»
-شیوههای نگارش یک آغاز و پایان مناسب
✅ دوره برای کسانی مناسب است که:
1- قصد فعالیت تأثیرگذار در رسانههای نوشتاری به ویژه فضای مجازی را دارند.
2- کسانیکه به دنبال دیده شدن محتوای تولیدی خود هستند.
3- ایدههای بسیاری در ذهن دارند ولی از تبدیل آن به نوشتار عاجزند.
بعد از دوره:
1- با اصول و قواعد استاندارد یک محتوای رسانهای آشنا میشوند و در صورت توانایی فردی میتوانند به تولید محتوای قابل توجه بپردازند و وارد بازار کار شوند.
✅ هزینهی شرکت در دوره:
150 هزار تومان. برای فعالان کوثرنت (رتبه زیر100 شبکه در سه ماه گذشته)، اساتید، مربیان طرح امین 100 هزار تومان.
✅ نحوه ثبتنام:
پس از واریز مبلغ به حساب مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران
6104338935742904
تصویر فیش واریزی خود را فقط به صندوق خصوصی خانم @سیده مهتا میراحمدی به همراه نام دوره آموزشی بفرستید تا در کلاس ثبتنام شوید.
✅ مهلت ثبتنام: تا پایان دی ماه
✅ شیوهی برگزاری:
در پایان ثبتنام، شما عضو گروه "کلاس اصول نگارش در رسانههای مجازی" کوثرنت خواهید شد و لینک ورود به جلسه آنلاین در اختیار شما قرار میگیرد.
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/43987500
نوجوان که بودم تحت تاثیر دوست روحانی پدرم به احکام شرعی علاقه مند شدم و همین علاقه مرا به طلبگی و تحصیل در رشته ی فقه کشاند.
وقتی که امتحان فقه داشته باشم استرس زیادی ندارم. جوش عصبی هم روی صورتم در نمی آید. حتی سر و صدای بچه ها آن چنان که باید تمرکزم را بهم نمی ریزد.
عاشق فقه استدلالی ام. آن جا که حکم شرعی را به روایتی از معصوم علیه السلام مستند می کند.
از ابی بصیر نقل شده که: خدمت ابا عبدالله علیه السلام بودم و پرسیدم در مورد فلان مساله چه می فرمایید؟ امام فرمود: حکم این است که...گفتم: فدایت شوم اگر این شد چه؟
و همین طور سوال و جواب در محضر دریای علم امام صادق علیه السلام.
این ها را که می خوانم خودم را گوشه ی اتاق امام در مدینه می بینم. محفل گرم و صمیمی بین استاد و شاگردانش. امام می گوید و آن ها می نویسند.
با تمام وجودم غبطه می خورم به حال جابر بن حیان، هشام بن حکم، جمیل بن دراج، صفوان، زراره و...
چقدر شیرین است که با امامت هم کلام شوی. سوال بپرسی و جواب بشنوی. امامی که دل تنگت حضورت باشد. آنقدر قبولت داشته باشد که مردم را به تو ارجاع دهد.
جوش کوچک بین دو ابرویم که یادگار امتحان اصول است را با انگشتانم بازی می دادم که از درد ناگهانی اش خودم را در اتاقم پیدا کردم، لبخند می زنم و با شوق به مطالعه ادامه می دهم.
چقدر دلم می خواهد که مایه ی روشنی دیدگان امام زمانم باشم.
✍صدیقه جمالی توشمانلو
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
12.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 همخوانی سرود مردم ولایتمدار قم در دیدار امروز با #رهبر_انقلاب اسلامی
@tollabolkarimeh
جان فدا به سبک طلبه بودن
به چهرهاش نگاه کردم. لبخند گیرایی داشت. شکستگی صورت و گوشهی چشمش بر جذابیتش افزوده بود. به انگشت جوهریام نگاه کردم. سرم را پایین انداختم و زمزمهای زیر لب گفتم... انگشت سبابهی جوهریام را داخل صفحهی سفید روبرویم به آرامی چسباندم و اثر انگشتم را ثبت کردم.
-- خاله خاله
به صورت گرد و چشمان روشن فاطمه نگاه کردم.
-- چه عهدی کردی؟
به انگشتم نگاه کردم و گفتم: عهدکردم خودم باشم، یک رنگ و بدون ریا.
جمله سنگین بود، یک دقیقه سکوت... فاطمه خندید. من با همان دست جوهری لپش را کشیدم. همین باعث شد که فرار کند. من و سردار تنها ماندیم. او به پای عهد نانوشته شدهاش ایستاد و جان فدا کرد. یادم افتاد که پنج سال پیش با همین انگشت به پای برگهای انگشت زدم که رسما من را طلبه کرد.
روزهایی شروع شد که هر دقیقهاش غیر قابل پیشبینی بود. در میان چهرههایی قرار گرفتم که قبلا تجربه نکرده بودم. در میان سطر سطر کتابهایی غوطهور شدم که تازگیاش، روحم را به جریان میانداخت.
قلعهای با پنجرههای بلند و قابی فیروزهای رنگ که از بیرون غیرقابل دید بود. ولی! از داخل قلعه و پشت آن پنجرهها، تا دور دستها قابل دیدن و کاویدن بود.
عهدی که نوشته یا نانوشتهاش برایم نغمهسرای دنیایی بود که با دنیای عادی و روزمره، تفاوت داشت. من طلبه شدم و طلبه ماندم و امید دارم طلبه بمانم تا روزی را ببینم که پرچم حق بر گوشهگوشهی دنیا به اهتزاز درآید.
✍ فریبا حقیقی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
#روز_طلبه_مبارک_باد
@tollabolkarimeh
1_2281741431.pdf
6.88M
#نمونه_سؤال
نمونه سوال خانواده در اسلام
@tollabolkarimeh
#المراقبه
فوائد بحرالعلوم سیّدمهدی نجفی را خریدم به پول ۳ ماه نماز استیجاری. و منِ محزون، شهابالدّین حسینی #مرعشی_نجفی هستم. و این حروف را در حال گرسنگی مینویسم! یک روز و شب به دلیل نداری، چیزی نخوردهام! امیدوارم بتوانم به برکت اجدادم بر این سختیها صبر نمایم.
۱۳۴۱ مدرسه قوام - نجف أشرف
@tollabolkarimeh
من میخواهم مادر باشم.
آخی تنهایی؟ دلت گرفته؟؟ گریه نکن. منم مثل تو تنها هستم. از وقتی که مادرم را نمیبینم. مثل تو که گوشهی قفس بق میکنی توی اتاقم مینشینم و بغض میکنم.
تو هم مثل من از مادرت عکس نداری؟ من عکس داشتم، اما نمیدانم چرا مادربزرگ همهی عکسهارا پاره کرد. حتی آن عکسی که خیلی دوستش داشتم. همان که توی بیمارستان در بغل مامانم بودم و شیر میخوردم.
اندازه یه تپه عکس پاره کرد و همه را توی سطل زباله ریخت. دور از چشمش یکی از تکههای پاره عکس را برداشتم. نگاه کن، یکی از چشمهای مادرم توی عکس مشخص است. شبها توی تاریکی عکس را به سینهام میچسبانم و احساس میکنم مادرم را بغل کردهام. یادش بخیر وقتی کنارم میخوابید، دستانش را میبوییدم و محکم میگرفتم تا به خواب بروم. من که خیلی دلتنگ آنشبها هستم. نمیدانم آیا او هم مثل من دلتنگ میشود؟
امشب خیلی خستهام. فضای مغازه برایم سنگین و غمگین است انگار در و دیوار دارند برایم مصیبت میخوانند. صدای بوق سرویس میآید. اولین نفر به سمت ماشین میروم و روی صندلی عقب مینشینم. سرم را به شیشه میچسبانم و با اولین قطرهی باران که از آسمان میبارد، چشمان من هم میبارد. نگاهی به دستانم که از سرما یخزده میاندازم و آهی میکشم. یادش بخیر پسرم بعضیاز شبها کرم را میآورد و دستانم را به بهانهی کرم زدن نوازش میکرد. مدتهاست با تقویم غریبهام. نمیدانم چند روزهست که ندیدمش. اما با ریزش دانههای برف از آسمان میفهمم که ۱ روز دیگر تا تولدش باقی مانده است. صدای اعلان پیام گوشیام میآید. تاریخ تولد سپهر را وارد میکنم و به سراغ پیام میروم. مثل همیشه خواهرم است. از برنامهی روز مادر میگوید. استیکری برایش میفرستم و میگویم:" آن شب مثل شبهای دیگر شیف هستم" تازه به خود میآیم و میفهمم که به منزل رسیدم. در را باز میکنم. یک راست به سمت اتاق میروم و کیفم را روی تخت پرت میکنم. مثل هرشب روبهی آینه میایستم و خودم را سرزنش میکنم. نگاهی به سقف اتاق میاندازم میگویم:" خدایا جز تو کیو دارم؟ "
گوشیام را از روی تخت برمیدارم و تقویم را نگاهی میاندازم. وای خدا روز مادر که فردا است. قلبم سنگین میشود. دقیقا روز مادر با تولدش یکی شده. سونامی اشک توی چشمان غمگینم سرازیر میشود. مثل هرشب خواب را بهانه میکنم تا دلتنگیام پنهان شود. راس ساعت ۹ صبح محل کارم حاضر میشوم. بیقرارم. یاد ۵سال پیش میفتم که پسرم را بهدنیا آوردم. دقیقا ساعت ۱۰و ۶دقیقه صبح. دنبال کاری هستم تا خودم را مشغول کنم. سرجایم مینشینم. گوشی ام زنگ میخورد. از شمارهای که رویش میفتد تعجب میکنم. به بیرون میروم و از شنیدن صدای پشت گوشی گرهی توی ابروهایم ایجاد میشود. با صدای لرزان جواب میدهم. با آن چیزی که فکرش را میکردم زمین تا اسمان فرق میکرد.
کاش اصلا گوشی را جواب نمیدادم، کمی از درون خودم را ملامت کردم و فقط گوش دادم. او همینطور حرف میزد و کیفش کوک بود و میگفت:" زنگ زدم که بهت بگم قراره ازدواج کنم. یکی بهت زنگ میزنه و باهاش حرف بزن. اگر خوشبختی پسرت برات مهمه حواست باشه چی بهش میگی." بغضم را قورت دادم و گفتم:" تو و مادرت من را از حقم محروم کردید و مدتهاست نمیذاری بچم رو ببینم. حالا از من چه توقعی داری؟ تو زیر همه قولوقرارمون زدی." کمی سکوت میکنم تا بغضم نمایان نشود و با صدایی که استیصال ازش میبارید گفتم:" این کار رو نه بهخاطر تو و نه سپهر هیچوقت انجام نمیدم. من فقط این کار رو برای خدا انجام میدم تا بدونه من فقط خوشبختی پسرم رو میخوام"
هنوز حرفهایم تمام نشده بود که صدای زنی توی گوشی میپیچد. خودش است. مادر جدید پسرم. هول میشوم. تمرکزم را به کلی از دست دادم. دوباره نگاهی به آسمان میکنم و صدایم را صاف میکنم و میگویم:" هیچ مادری دوست نداره توی شرایط من باشه و با زنبابای بچش صحب کنه. اما من صحبت میکنم تا شرایط بچم بهتر بشه. من از آن آقا هیچ بدیای ندیدم جز اختلاف و سلیقههایی که توی هر زندگی پیش میآید و شاید بچگی اما حالا فقط از شما میخواهم حواستان به بچهام باشد."
گوشی را با بغض، ناراحتی و تنفر قطع کردم. با قدمهایی سنگین به مغازه برگشتم و به خوبی از پس لبخندی که مجبور بودم به همکارانم تحویل بدهم بر آمدم. دختر جوانی همراه مادرش نزدیکم شد و گفت:" خانم خوشمزه ترین آبمیوه یا بستنیتون کدومه؟" لبخندی زدم و گفتم:" یه چیز خوشمزه"
این گرانترین بستنی و خوشمزهتریم بستنی مغازه بود. دو تا فیش گرفت و به سمت مادرش رفت.
امروز همه چی دست به دست هم دادند که حال مرا بد کنند. هم تولد سپهر و روز مادر و هم زنبابا. سهتا داغ در یک روز فاجعهست آن هم برای زنی که باید تا نیمهشب با هزار نفر سروکله بزند.
✍سیده مهتا میراحمدی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
#مادرانه
@tollabolkarimeh
طلاب الکریمه
من میخواهم مادر باشم. آخی تنهایی؟ دلت گرفته؟؟ گریه نکن. منم مثل تو تنها هستم. از وقتی که مادرم را
خیرهخیره به دختر و مادر که روی صندلی نشستند و بستنی میخورند نگاه میکنم. نمیدانم چرا یک لحظه احساس مادری را داشتم که دارند مادرانگیاش را میدزدند. بغض سنگین توی گلویم، باعث شده بود که صدایم کمی کلفتتر شود.
انقدر خودم را تا آن لحظه کنترل کرده بودم که یکلحظه احساس کردم چیز جدیدی توی بدنم پیدار شد. غمی تازه با رنگ وبوی متفاوت توی سینهام جوانه زد. داشتم با فیشهای روبهرویم ور میرفتم که یک لحظه صدای فریدون آسرایی که در محوطه پخش میشد را شنیدم
" یه رنگ سفیدی نشسته رو موهات!!
هنوزم قشنگن واسم جفت چشمات!!"
نمیدانم چرا یک لحظه به زمان پیری و جوانی پسرم فکر کردم. با خودم گفتم یعنی نمیتوانم قدکشیدنش را ببینم؟ یعنی هرسال روز مادر باید داغش برایم تازه شود؟" دستم را با کلافگی به سمت موس بردم و با عصبانیت موزیک را عوض کردم. نمیخواستم باور کنم که دیگر نمیتوانم سپهر را ببینم. کاش آن زمانی که داشتم حق حضانت سپهر را به پدرش میدادم، دستم قلم میشد و آن امضای لعنتی را نمیزدم. اما مجبور بودم. فقط خدا میداند که چهها کشیدم و حالا اینجا نشستهام و دارم به مادر بودن بقیه غبطه میخورم.
ماسک را تا بیخ چشمانم بالا میآورم و نفس عمیقی میکشم. به خانمی که یک شاخه گل رز در دست دارد و کنار همسرش با خوشحالی ایستاده نگاهی میکنم و میگویم:" روزتون مبارک خانم چی میل دارید؟"
✍سیده مهتا میراحمدی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
#مادرانه
@tollabolkarimeh
#ترم_زمستان_مدرسه_کوثرنت
《عکاسی پیشرفته با موبایل»
به دنیای حرفهای عکاسی خوش آمدید!
✅ مدرس:
سیدجواد میرحسینی
-سابقهی همکاری با خبرگزاری فارس، باشگاه خبرنگاران جوان، مهر و ایسنا
دستاوردها:
-بیش از بیست مقام عکاسی در جشنوارهها و سوگوارههای کشور.
-بیش از صد اثر راه یافته به جشنواره های کشور نظیر جشنواره فجر در سال های 97/98/1400
-شرکت در نمایشگاه های گروهی مجموعه عکس هفت و 228
-شرکت در نمایشگاههای گروهی آنکار2017/ مسکو2018/ استانبول 2018/ پاریس 2020
✅ 8 جلسه آنلاین
✅ پنجشنبهها ساعت14
✅ سرفصلهای دوره:
آشنایی با مبحث مثلث نوردهی /وایت بالانس/فرمت های ذخیره
آشنایی با عکاسی مستند اجتماعی و خیابانی
مبانی سواد بصری
آشنایی با مجموعه عکس
آشنایی با عکاسان بزرگ جهان
نحوه ارتباط گیری با مردم و سوژه ها
آشنایی با تکنیک های عکاسی
✅ هزینهی شرکت در دوره:
150 هزار تومان. برای فعالان کوثرنت (رتبه زیر100 شبکه در سه ماه گذشته)، اساتید، مربیان طرح امین 100 هزار تومان.
✅ نحوه ثبتنام:
پس از واریز مبلغ به حساب مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران
6104338935742904
تصویر فیش واریزی خود را به صندوق پیامهای خصوصی خانم @سیده مهتا میراحمدی به همراه نام دوره آموزشی بفرستید تا در کلاس ثبتنام شوید.
✅ مهلت ثبتنام: تا پایان دی
✅ شیوهی برگزاری:
در پایان ثبتنام شما عضو گروه «عکاسی پیشرفته با موبایل» در کوثرنت میشوید و لینک ورود به جلسه آنلاین در اختیار شما قرار میگیرد.
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/43998310
@tollabolkarimeh
برای هم نامه بنویسیم
چون بعید است که 50 سال بعد پیام های شبکه های مجازی را زیر شیروانی پیدا کنیم!
عکس های گوشی های اندروید و دوربین های دیجیتال را چاپ کنیم شاید بعدها این نرم افزار ها ازبین بروند و تمام خاطرات ما را هم با خود ببرند!
روزمرگی هامان را بنویسیم شاید چندین سال بعد به آلزایمر دچار شویم و با تلنگری خاطراتمان مرور شوند!
خاطرات دوران بارداری تا جوانی کودکانمان را بنویسیم تا اگر ما پیر شدیم و فرسوده فرزندانمان با خواندن این خاطرات و یادآوری آنها قدری با تامل تر رفتار کنند!
از اوقات خوش و ناخوش زندگی بنویسیم تا اگر روزی ناخوش احوال بودیم به یاد روزهای خوش غرق در خواندن خاطرات زیبایمان شویم و ناخوش احوالی خود را فراموش کنیم!
سختی های زندگی خود را که با صبوری وتوکل به هدف هامان رساندیم را بنویسیم تا صبورتر شویم!
دوستی های کهنه و فراموش شده را زنده کنیم!
ختم هایی که برای گرفتن حاجات برداشتیم را بنویسیم باذکر مورد مدنظر °•°
حرف هایی که نمیتوانیم به کسی بگوییم را برای خدا بنویسیم 《دفتری برای خدا》
خدا را فراموش نکنیم که اول و آخر اوست که همراه ماست حتی اگر در تنهایی مطلق بودیم!
خود را دوست داشته باشیم و به خود احترام بگذاریم (:
✍سمیرا مختاری
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
📣📣 پویش #نامه_به_مادرم
⚜ واژههایِ الکنم، معطل ماندهاند از توصیفِ نامش! آنکه بهشت را زیر پاهایش باید جست! او که در بینشش، عشق، حرف اول را میزند. مادر، این شاهکار بیبدیلِ خلقت! و همهی اینها از لطفِ «ام ابیهایی» است که بر عالم هستی، مادری میکند. الحق که مادرانههایی که در حد و قوارهی «فاطمه امابیها» عیان شود، باید که عیارشان به بهشت برسد.
⚜ مادر، یعنی عشقِ بیپایان. مادر که داشته باشی دیگر دنیایی به نام تنهایی و غم نمیشناسی. آیا تا کنون به این اندیشیدهاید که اگر بخواهید برای مادرتان نامهای بنویسید، از چه میگویید؟ پس گوشهای در خلوت خود بنشینید و قلم به دست بگیرید. درد و دلی ساده، نامهای پُر مهر و یا هر حرف مَگویی که میپسندید، خطاب به مادرتان بنویسید و با هشتگ #نامه_به_مادرم در گروه بحث طلبگی شبکه کوثرنت منتشر کنید.
📆 مهلت ارسال آثار تا ساعت 24 روز شنبه 24 دیماه 1401
🎁 پس از داوری و نظرات کارشناسی، از بین آثار منتشر شده، به پنج اثر برتر، پنج قواره چادر مشکی اعلاء، به رسم یادبود تعلق خواهد گرفت.
👇👇
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/44014670
من از هراس بی تو ماندن خوب می نالم
از ترس زمستان سمت تو می آیم
تو معبود همیشه حاضر منی
یکدانه ای
مهربانی
نزدیک تر از من
به منی..
من آن بچه ی تُخس گریز پایم
با هیاهوی باد به هر سو دوان دوان می آیم
چشمانم اما از تعقیب تو نمی کاهد
این حرف دل من است
خودت گواهی
از دروغ خوشم نمی آید
با من باش
تنهایم مگذار در وحشت شب های تار
که این جنگل بس سرد است و نمدار
✍معصومه رسولی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
26.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
#استوری
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛
شیخ در بستر آرمیده بود و چشم بسته ذکر می گفت. شیخ منصور مضطرب می رفت و می آمد. میرزای شیرازی و ملاحسینقلی همدانی و میرزا حبیب رشتی در حیاط نشسته بودند؛ در سکوت.
سید علی شوشتری یا الله گویان وارد شد و یک راست به حجره شیخ رفت. پیشانی اش را بوسید و کنارش نشست. شیخ چشم هایش را باز کرد.
_بعد از خاک سپاری، بی وقفه بر مدرس بنشین و درس را پی بگیر.
_چنین خواهم کرد شیخ!
سید علی با لبخند گریست و شانه هایش به تکان افتاد.
_به زودی به تو خواهم پیوست.
شیخ با لبخند گریست و اشک از گوشه چشمش چکید... و لب هایش از جنبیدن افتاد.
ملا حسینقلی کنج حیاط زیر سایه نخلی که حالا قد و قامت گرفته بود، نشست و حزن انگیز یاسین خواند. هزاران نفر در کوچه های منتهی به خانه شیخ تجمع کردند و پیکر شیخ را تا حرم روی شانه ها بردند. زیر طاق باب القبله حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام، همان نقطه که سال ها شیخ را به خود خوانده بود، قبری کنده بودند که آرامستان ابدی اوشد.
🔹️ امروز هجدهم جمادی الثانی سالگرد ارتحال #شیخاعظم، اسوهی تقوا و علم و عرفان مرتضی انصاری است که رهبر انقلاب در وصف ایشان گفتند "هیچ کسی به رتبه #شیخ نرسید.
#نخل_و_نارنج
#شیخاعظمانصاری
@tollabolkarimeh
سرچراغ بود و مغازه مثل همیشه شلوغ. خانوادهها کیپتاکیپ روی میز نشسته بودند و با ولع غذا میخوردند. من هم همهی حواسم را به کار داده بودم. فیشهای بیرونبر و مشترک جلوی چشمانم رژه میرفتند. در این حین خانم سانتیمانتالی همراه یک آقا به نزدیک صندوق آمدند و با لهجهای که معلوم بود چند سال است فارسی صحبت نکرده گفت:" خانم ما پولمون نقد هست، از کجا باید سفارش بدیم؟"
با آن همهمه، فقط کلمه نقد را شنیدم و گفتم:" درخدمتم" تا آنها سفارش را از روی مِنو انتخاب کنند، من هم چایم را که بیستدقیقه بود کنار دستم بلاتکلیف مانده بود را یک سره بالا کشیدم. ناخداگاه تمام مویرگهای صورتم جمع شد و لرزش خفیفی توی صورتم نمایان شد.
خانم شیکپوش و خوشرفتار دوباره سرش را به شیشه نزدیک کرد و با صدای نازک و کشدار گفت:" دو تا هاتداگ مَستر و یک سالاد سزار با مرغ سوخاری"
سفارش را در سیستم ثبت کردم و با قیافهای که نشان از تعارف میداد گفتم:" قابل شما رو نداره عزیزم ۲۵۰هزار تومان" خانم شیکپوش سرش را به طرف مرد خوشتیپ که کروات قرمزی زده بود چرخاند و منتظر بود که او حساب کند. اما مرد هنوز دست به جیب نبرده سیبیلهایش را تاب داد و گفت:" ای وای کیفم رو مثل همیشه جا گذاشتم"
برای من دیدن این صحنهها عادی شده بود و برای همین توجهی نکردم، اما یکدفعه صورت خانم شیکپوش مثل لبو قرمز شد، از چشمانش شرارههای آتش میپاشید.
ناگهان گویی همه چیز عوض شد، لهجهی فارسیاش که تهلهجهی خارجی داشت به یک گویش محلی نادر، که در حال انقراض بود تبدیل شد و رفتار خوش او جایش را به رفتار یک خروس جنگی یا بهتر است بگویم مرغ جنگی داد.
میمیک صورت زیبا و خوشآرایشش که شبیه بازیگران هالیوودی بود به میمیک صورت ناریه زن مختار، تغییر یافت و جیغ زد و چیزهایی را که نباید میگفت را به زبان آورد.
فحشها آنقدر رکیک و آب نکشیده بود که همهی ما گوشهایمان را برای چند ثانیه گرفته بودیم و به دعوای آنها نگاه نمیکردیم.
سالندار که از چشمانش خجالت میریخت، با استرس آنها را از مغازه دور کرد. برخلاف قبل که همهمه بود و صدایش را نمیشنیدم، این دفعه حتی صدای تقتق کفشهای پاشنه بلندش را، که از مغازه دور میشد، هم شنیدم.
با خودم گفتم چقدر عجیب است. خانمی که تا چند دقیقه پیش با بهترین شکل با من سخن میگفت؛ انقدر راحت از نقابی به نقاب دیگر تغییر پیدا کرد.
گاهی با یک خشم ساده، نقاب پُرزرق و برق آدم کنار میرود و ذات اصلیاش نمایان میشود.
✍سیده مهتا میراحمدی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
#ترم_زمستان_مدرسه_کوثرنت
《روایتنویسی در شبکههای اجتماعی»
دعوا سر روایت است!
✅ مدرس:
فاطمه سرکارپور
سطح دو حوزه علمیه
کارشناسی ارسد فلسفه غرب
تدریس بیش از 16 دوره نویسندگی در موسسههای آزاد و حوزههای علمیه
✅ 8 جلسه آنلاین
✅ سه شنبهها ساعت 15
✅ سرفصلهای دوره:
از کجا شروع کنیم؟
عناصر اصلی روایت
طرح کلی روایت
مسئله در روایت
شخصیت اصلی روایت
چگونه کشمکش ایجاد کنیم
لحظه شهود
دیدگاه خود را پیدا کنید
✅ هزینهی شرکت در دوره:
150 هزار تومان. برای فعالان کوثرنت (رتبه زیر100 شبکه در سه ماه گذشته)، اساتید، مربیان طرح امین 100 هزار تومان.
✅ نحوه ثبتنام:
پس از واریز مبلغ به حساب مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران
6104338935742904
تصویر فیش واریزی خود را به صندوق پیامهای خصوصی خانم @سیده مهتا میراحمدی به همراه نام دوره آموزشی بفرستید تا در کلاس ثبتنام شوید.
✅ مهلت ثبتنام: تا پایان دی
✅ شیوهی برگزاری:
در پایان ثبتنام شما عضو گروه «روایتنویسی در شبکههای اجتماعی» در کوثرنت میشوید و لینک ورود به جلسه آنلاین در اختیار شما قرار میگیرد.
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/44019620
@tollabolkarimeh
طراح داشت ابعاد آشپزخانه را اندازه میزد، برای طراحی کابینتها.
ـ «جِناب، اُپِن باشه یا جزیره؟ البته، جزیره تو بورسه»...
کجا بودیم و به کجا رسیدیم! آشپزخانههای قدیمی (مطبخ) که در کُنجی از حیاط خانه بود و در عین سادگی با بو و بَرِ غذاهای سنتیاش هوش از سر آدمی میبُرد. کمکم آشپزخانهها به قلب خانه نفوذ کردند. دیوارهایی که برداشته شد یا به قولی آشپزخانههایی که اُپن شدند. گاهی برخی با زدن پرده و امثال آن، این اُپن را به نااُپن تبدیل میکردند؛ و بعد از آن، اُپنهایی که تبدیل شدند به جزیرهای کوچک در میان آشپزخانه.
فِی الحال معلوم نیست که کجا آشپزخانه است و کجا پذیرایی؟! اصلاً حدّ و مرزی بین آنها وجود ندارد. سنگر بانوی خانه تبدیل میشود به نمایشگاهی در معرض دید همگان. خُب باید تجهیزات و چیدمانش هم طوری باشد که تعریف و تمجید مهمانانی که از پذیرایی به آشپزخانه بانو نگاه میکنند را به همراه داشته باشد و اینجاست که میرویم به سوی تجملات و...
خوب که نگاه میکنم، میبینم فرهنگ بیگانه چقدر در میان ما جا باز کرده؛ شاید هم نادوست زده باشد به هدف! آنجا که گفتند حجاب برتر فقط چادر نیست و با مانتو هم میتوان حجاب داشت؛ مانتوها، آستینها، شلوارها و روسریهایی که روز به روز کوتاه و کوتاهتر شدند و بانوانی که تبدیل شدند به کالایی نمایشی برای عرضه به دیگران؛ حجابهایی که اُپن شدند و بعد هم جزیره؛ نه تنها برای زنان، که برای مردان هم...
حواسمان هست که به کجا کشیده شدهایم؟! اگر روزی بگویند که باید جزیره را هم برداریم و دیگر مد نیست، آنوقت چه باید کرد؟!
✍مریم اسحاقیان
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
#روز_مادر
🔻آیت الله العظمی جوادی آملی:
«زاد روز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گذشته از آنكه تجليل مقام شامخ زن را به همراه دارد، تكريم مقام منيع مادر را در بر دارد. كرامت مادر صبغه ای ديگر از جلالت زن است، زيرا انسان مانند فرشته نيست كه از گزند مرگ معهود مصون باشد و اگر جريان فرزندپروری نباشد، نوع بشر منقرض می شود و سهم مؤثر پيدايش و پرورش نسل آتی به عهده مادر است.
چنين كاری هرگز منافی شأن متعالی زن نبوده، بلكه مكمّل منزلت او است و هر اندازه زن اهل طهارت روح و تزكيه عقل و تزكيه نفس باشد، تأسّی او به حضرت زهرا سلام الله علیها بيشتر بوده و توفيق وی در تربيت فرزند صالح كامل تر خواهد بود.»
#روز_زن
@tollabolkarimeh
⭕️ «حوزه و روحانیت؛ ذخیره ارزشمند»
💠 امام خامنهای مدظلهالعالی:
🔺بعضی از هم لباسهای ما، مثل موریانهای که در یک بنایی بیفتد، دارند این آبروی هزار ساله را ذره ذره میخورند.
🔺خدای نکرده هر عملِ زشت و وقیح و یک کار نامناسبی که از یکی از ماها سربزند، رخنهای در آن
ذخیرهی ارزشمند هزار ساله ی روحانیت و علمای شیعه است.
🖇 بیانات مقام معظم رهبری در دیدار روحانیون ۱۳۸۵/۸/۱۷
#حوزه_و_روحانیت
@tollabolkarimeh
چشمانم به زور باز شد. خودم را جلوی شیشه درِ ورودی کش و قوسی دادم. دستم را سمت دستگیره در بردم که نگاهم در شیشه پنجره همسایه گیر کرد. بارش برف چشمانم را باز میکند .مثل بچهها ذوق میکنم. دلم هوای کودکی میکند.
سفید پوش شدن زمین سر شوقمان آورد.بدو بدو از پلهها بالا رفتیم. قدمهایمان روی برفهای پشتبام نشست و از صدایش لذتمان چند برابر شد.
آدم برفی در میان دستهایمان کمکم شکل گرفت. برفهای بِکر پشت بام پر از رد پاهایمان شد.
گلوله های برف را به طرف هم شلیک کردیم و صدای خنده هایمان در فضا، آزادانه رها شد. با صدای پسرم از دوران کودکی و جست وخیزهایش بیرون میپرم.
برق شادیِ بارش برف در چشمانش نمایان میشود. از عمق وجودش برف بیشتری را از خدا طلب میکند تا لذت برف بازی را بچشد.
✍مریم نوری امامزادهئی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
تبلور مرتبه والای اخلاص.mp3
861.4K
🌷 تبلور مرتبه والای اخلاص؛ در شخصیّت حضرت زهراء (سلام الله علیها)
🎙 آیةالله مظاهری
@tollabolkarimeh
#ترم_زمستان_مدرسه_کوثرنت
《ساخت پادکست حرفهای»
به ماندگاری صدا
✅ مدرس:
محمدتقی جلیلی صفت
رئیس اداره اموزش و فرهنگسازی فضای مجازی
✅ 5جلسه آفلاین
✅ زمان انتشار ویدئوی جلسه آموزشی:
عصر دوشنبهها
✅ سرفصلهای دوره:
-پادکست چیست؟ چرا پادکست میسازیم؟
-مراحل ساخت پادکست
تجهیزات مورد نیاز پادکست
-صدا و گویندگی
-نحوه ضبط وویرایش صدا در نرم افزار Adobe Audiotion
✅ هزینهی شرکت در دوره:
100 هزار تومان. برای فعالان کوثرنت (رتبه زیر100 شبکه در سه ماه گذشته)، اساتید، مربیان طرح امین 50 هزار تومان.
✅ نحوه ثبتنام:
پس از واریز مبلغ به حساب مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران
6104338935742904
تصویر فیش واریزی خود را به صندوق خصوصی خانم @سیده مهتا میراحمدی به همراه نام دوره آموزشی بفرستید تا در کلاس ثبتنام شوید.
✅ مهلت ثبتنام: پایان دی
✅ شیوهی برگزاری:
در پایان ثبتنام، شما عضو گروه"کلاس تولید پادکست" کوثرنت خواهید شد. عصر دوشنبهها ویدئوی آموزشی استاد منتشر میشود و استاد روز قبل در گروه جهت پرسش و پاسخ آنلاین خواهد شد.
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/44032748
@tollabolkarimeh
🌱|کتابِ اخبات
کتابِ اخبات، از آن کتابهاییست که دوست دارم چند بار دیگر هم بخوانمش و نکاتش را ریز به ریز گوشه و کنار جزوات و دفترچههایم یادداشت کنم.
استاد علی صفایی حائری در اِخبات، از حالت انکسار و دل شکستگی و خشیتِ باطنی که انسان را به وصالِ رحمت حق میرساند میگوید.
[ان الله عند المنکسره قلوبهم]🌱
این کتاب، مجموعهایی از خوف و رجاست، همراه با نکات مهم و کلیدیِ طریق بندگی و سرشار از مضامین عمیق و غنی.
برای آشنایی بیشتر،
قسمت کوچکی از نکته برداریهایی که از کتاب کردم را مطالعه کنید:
_اینها آفتهای ماست که در طاعت متوقعیم و در معصیت ناامید؛ در حالی که مطلوب از طاعت و عصیان، انکسار است. این دل شکسته است که محبوبیت دارد؛ ان الله یحب التوابین.🌱
_شیطان بدترین شرایط را برای تو فراهم میآورد اما تو نا امید نباش؛ چون تا ارزشی در تو نباشدشیاطین به تو هجوم نخواهند آورد.🌱
_باید به این توجه داشت که انسان هرچه شکسته تر شود، بهرمند تر میشود. 🌱
_اگر امروز جزو مخبتین نباشیم فردا که همه در صحرای محشر از ما وحشت میکنند و میترسند چه میخواهیم بکنیم؟ نه تنها همه میترسند که خودمان نیز از خودمان میترسیم. 🌱
این کتاب را از دست ندهید:)
✍زهرا سادات
#معرفی_کتاب
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh