eitaa logo
طوبای عفاف
647 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
503 فایل
قرآن، زندگی، اندیشه ارتباط با مدیر @mfathi135
مشاهده در ایتا
دانلود
چه عجیبی گرفته این صحرا... چه شد که ریخت دلم بی هوا، نمی‌دانم چقدر دلهره دارم، چرا پریشانم من از شلوغی این نخل‌ها هراسانم گریه نکن جان من، نسوزانم چه عجیبی گرفته این صحرا چقدر نام حزینی‌ست نام بیا و مرهم غم‌های بی شمارم باش قرار، رفته ز جان و دلم، قرارم باش همیشه روشنی چشم‌های تارم باش شبیه فرصت این سال‌ها کنارم باش به زیر سایه‌ی لطفت، خیال من تخت است نبودنت به کنارم، تصورش سخت است نبین که در دل این دشت اسیر خَناسیم نبین که در به درِ خلقِ قدر نشناسیم اگرچه آینه هستیم اگرچه حساسیم هزار شکر که به سوی تشنه لبان با شتاب می‌آید به هیبت پدرم می‌آید دلم خوش است به دیدار روی پیغمبر بگو قدم بزند باز هم صدای رحمت وحی است گریه‌ی اصغر سکینه‌ات چقدر رفته است بر مادر فدای روی که مثل خورشید است گمان کنم کمی از اهل کوفه ترسیده است نگاه کن همه مهمان قوم نامردیم دروغ بود همه نامه‌ها و دلسردیم اگر صلاح بدانی بیا که برگردیم خودت ببین که عزیزم، کفن نیاوردیم نصیب پیکرت اینجا حصیر خواهد شد به دست حرمله، زینب اسیر خواهد شد... @shere_aeini
﷽ سلیقه داشته آری، سلیقه داشته است... نوشت از او خالی است دنیایم کجاست آینه‌ای تا کُند تماشایم برای خلوت خود دوست، دوست می‌‌خواهم در این هزاره‌ی غم چاره اوست می‌‌خواهم که خمره خمره‌ی ایجاد را به کاسه کنم خودم خدایی خود را در او خلاصه کنم می‌‌آفرینمش اینسان به خود اشاره کنم به هر چه می‌‌نگرم خویش را نظاره کنم به قصد خلقت عالم قلم گرفت آنگاه گذاشت نقطه‌ی باء را و گفت بسم‌ الله به نقطه خیره شد و چیز دیگری ننوشت بر آن تکامل بی‌ حد فراتری ننوشت به نقطه خیره شد و نقطه جان گرفت از او در این معاشقه کم‌ کم زبان گرفت از او به نقطه گفت که تو جوهر صدای منی که من برای تو هستم تو هم برای منی به نقطه گفت که ‌ای آرزوی غائب من خوش آمدی به من ‌ای مظهرالعجایب من به نقطه خیره شد و گفت این چقدر من است به نقطه گفت که هنگامه‌ی شدن است بسنده کرد به یک نقطه از فرمود که این هم از سر عالم زیاد خواهد بود کتابت همه‌ی دهر از تو یک سطر است که صفحه صفحه‌ی دریا هنوز القطره است سلیقه داشته آری، سلیقه داشته است خدا تخلص خود را علی گذاشته است خدا به خلقت ایجاز خویش مایل شد تمام گستره‌ی کائنات کامل شد خدا به حوصله برداشت مُشتی از آن گِل جمال شکل گرفت و کمال کامل شد نیافرید خدا چیز دیگری گویا غرض وجود بود و حاصل شد اضافه آمد از آن گل کمی که بعد از آن هر آن‌ چه خلق شد از مابقیِ آن گل بود همین که کعبه بنا شد خلیل گفت اکنون به بوسه بر قدم قابل شد به جلوه‌‌ی دیگر به جلوه‌‌ی کلمه کلام شد به زبان رسول خدای نازل شد صدای او شب را تکان می‌‌داد شهود رتبه‌ی او سخت بود مشکل شد به چشم داشت انگشتریِ او بودند خواند کائنات سائل شد جهان نخواند را مگر نمی‌‌دانست فریضه است از فریضه غافل شد جهان به چشم علی استخوان خوکی بود که صبح نوزدهم جان گرفت قاتل شد ولی تمام نشد مرتضی دوباره تپید به سینه‌‌ی من و ما رفت و نام او دل شد به جلوه‌‌ی دیگر به آمد علم به دوش گرفت و شد چگونه دم بزنم از تو از خصائل تو که مانده‌‌ام به مدیح تو کسی که بر شب صفّین چیره شد قمر است برای روز مبادا ذخیره شد قمر است به هر مقام از اوگفتگو نباید کرد قمر مقایسه با روی او نباید کرد... سیدحمیدرضابرقعی @toubaefaf