eitaa logo
سفیر
243 دنبال‌کننده
754 عکس
63 ویدیو
4.8هزار فایل
ارتباط با ادمین @Sibesorkh22
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال ‌متن روضه
⇦🕊 روضه و توسل جانسوز _شب دوم محرم 96_حاج محمود کریمی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ عباس امیر این سپاهه.....بعضی وقتا یه نیم نگاهی به سمت ابی عبدالله می کرد؛ میدید بعضی جاها وایمیستادن خواهر و برادر ،حسین پاشو به زمین می زد...زینب گریه می کرد... همین طوری که گریه می کرد یه نگاه از دور به علی اکبر می کرد... شاید یه جایی بین نخلستان ها رو نشون داده اونجا زینب به عباسش نگاه کرده ...اما بین همه ی اینا تو یه گودی ای دید خواهر و برادر نشستن، های های دارن گریه میکنن ...* کم کم زمان گذشت ایام خوش گذشت ولی ناگهان گذشت اکبر که رفت بانگ اذان نیامد و وقت اذان گذشت سقا نیامد و ای اهل حرم میر و علمدار نیامد... علمدار نیامد ... سقای حسین سید و سالار نیامد... علمدار نیامد ... سقا نیامد و آخر سراب از سر لب تشنگان گذشت وای از دل رباب با نیشخند حرمله تیر از کمان گذشت در بین قتلگاه سرنیزه ای شکست ولی از دهان گذشت . سر نیزه بس نبود یک دفعه خنجر آمد و از استخوان گذشت چون روضه باز بود از روضه ی بریدن سر روضه خوان گذشت او می برید و من می بریدم خاک اینجا به ما نمی سازد پسرِ مادرم بیا برگرد ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
هدایت شده از کانال ‌متن روضه
⇦🕊 روضه و توسل جانسوز _شب سوم محرم 96_ حاج محمود کریمی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ بابا... یه گوشه خواب بودم خیلی آروم ... *خوابیده بودم * ولی پیچید تو گوشم صداشون ... نمیبردن اگه گوشواره هامو خودم می بخشیدم به دختراشون *من بچه توام .نمیبردن خودمم بهشون میدادم .* من که جدم علی به وقت نماز داد انگشتری به اهل نیاز ... مادرم فاطمه سه لیل و نهار کرد افطار خویش را ایثار من خودم گوشوار میدادم .... دُر به آن نابه کار میدادم . پس بگو تازیانه کم بزنند ... دخترم... دخترانه ام بزنند... نمیبردن اگه گوشواره هامو خودم می بخشیدم به دختراشون ... گذشت و گم شدم توی بیابون .. آخه از قافله جامونده بودم... یکی اومد برم گردوند بابا... ولی کاشکی همونجا مونده بودم ... *بابا...* بداخلاقن چِقد مردای شامی ... به جای قلب، سنگه تو دلاشون با این دستای سنگینی که دارن دلم میسوزه واسه بچه هاشون ... یه جوی زد چشام تاره هنوزم ... یه جوری زد قدّم از درد خم بود... جای دستش یه کم بهتر شد اما ... جای انگشترش رو صورتم موند... تو روی نیزه و من رویِ ناقه تو چشمات باز و من دستام بسته... چقدر شکل همیم بابا نگاه کن ... منم مثل تو دندونام شکسته النگوهامو تو بازار فروختن دیگه فرقی به حال من نداره... ولی ای کاش اینجوری نمونن... اخه مال یتیم خوردن نداره... به ماهِ آسمون میگفت شمعِ شبستونِ منی یاد عموم بخیر که تو مثل عمو جون منی راستی تو از تو آسمون ببین بابای من کجاست ؟! بهش بگو که دخترت ساکنِ تو خرابه هاست... بابا ...بابا.... *میگم به داد بچه برس به هق و هق افتاد... بابا ...باب...باب...بابا.... مَ...نو... بِ...بَر ... مَ...من...جا می...مونم... عمه مو میزنن... شیرین زبونیم تموم شد....مال اون وقت بود که دندون هام سالم بود ... بابا .... ای حسین....* ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com
هدایت شده از کانال ‌متن روضه
⇦🕊 روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_سیدمجید بنی فاطمه↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┅═══••↭••═══┅┄ علمدار لشکر چرا رو زمینی؟ با این چشم خونی، حسین رو می بینی.. وای چشات، دست و پات عزیزم پر از تیر شده پیکرت.. مشک تو ،پاره شد میدونم نمیشه هنوز باورت.. وای عمود، خوردی و به هم ریخته شد وضع فرق سرت.. *اما سرها را وقتی بالای نیزه زدن، تنهاسری که به نیزه بند نشد سَرِعباس بود..هی بچه ها میگفتن: عمو کجایی ..حسین... یه عمر میگفت چی میشد یکبار هم که شده مادرت رو میدیدم ..تا اومد کنار عباس یه بویی کشید *.. بگو چه رخ داده در این علقمه که آمده مادر ما فاطمه *آقا! مادرت اومد بالاسرم..یه عمر دوست داشتم مادرت رو ببینم ..اما کاش دم دمای آخر هم نمیدیدم ..کاش زودتر می مُردَم نمیدیدم ..آخه وقتی دیدم ،دیدم یه دست به کمر گرفته...شاید از عباسم رو گرفته باشه.. دستی نمانده تا بگذارم به سینه ام عرض ارادت کنم به تو با قلب مضطرم ... عباس جان نماز دیده بودم ،عبادتهای طولانی، سجده های طولانی ،شیرین زبونیت رو از بچگی دیده بودم ،معرفت و وفا تو دیده بودم، ..یه وقت هست که یه نفر عادی گریه میکنه...گفت :عباس جان تا حالا گریه تو ندیده بودم ..گفت: آقا گریه ام برای این نیست که دستهامو بریدن..چشم رو تیر زدن..گریه ام برای اینه دیگه دستی ندارم بغلت کنم..من تا بحال روی حرفت حرف نزدم..چی میخواهی عزیزم ،گفت آقا بی ادبی منو ببخش ...اگه میشه منو سمت خیمه ها نَبَر.. چرا عزیزم ..علی اکبر رو بردم...همه رو بردم بیا برگردونیمت خیمه ،همه منتظرتن..میگن: عمو عباس میاد.. گفت آقا جان، نه بزار همینجا بمیرم.. چون نتونستم آب بیارم... از روی سکینه خجالت میکشم....حسین...... ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ________________ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ ☑️ وبلاگ↶ babolharam.mihanblog.com ✘سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam.ir ✘ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_ir ✘تلگرام JOin↶ @babolharam_mihanblog_com