#خاطره_شماره_۱۴۴
#ارسالی_اعضای_کانال
یکی از دوستان تعریف میکرد:(پدرم🧔🏻 به شدت با امر به معروف و نهی از منکر مشکل دارند و میگن که دخترم👩🏻میترسم به خطر بیافتی ..
من هم سال ها این فریضه واجب رو برای اینکه رضایت پدرم رو داشته باشم ترک کردم😔
تا این که با دوره های امر به معروف ونهی از منکر آشنا شدم 😊وفهمیدم اصلا رضایت پدر شرط نیست که اگه پدر ناراضی بود بخوام این کارو ترک کنم ولی باید احترام پدرم هم حفظ بشه..
یه روزکه با پدرم رفته بودیم تفریح، پدر رفتند توی وسایل ورزشی و من هم جایی دورتر روی نیمکت نشسته بودم و کتاب صحیفه سجادیه میخوندم{توی محیط های بد یکی از کارهای تاثیر گذار اینه که کتاب دعا یا قرآن بخونی مردم انگار یهو یاد خدا میافتند وقتی کتاب رو میبینند}
دوتا دختر نوجوون از جلوم رد شدن که یکی شون کشف حجاب کرده بود🤦🏻♀ و از ترس اینکه کسی بهش چیزی نگه به هیچکس نگاه نمی کرد اما برعکس اون رفیقش مسول ارشد کنترل نگاه ها و عکس العمل ها و رفتار های مردم بود🤷🏻♀
به همون دوستش 😊اینجوری لبخند زدم و دستم بردم طرف روسریم وبدون صدا گفتم شالش افتاده و اون هم دست برد و خودش شال دوستش رو سرش کرد🧕🏻
نزدیک اذان مغرب بودرفتم که از پدرم اجازه بگیرم و برم مسجد که دیدم دارن از پشت سر پدرم میان و بازهم کشف حجاب🤦🏻♀من هم دوباره لبخند ملیح زدم و دوستش بهش اشاره کرد که این همون قبلی است واین دفعه خود دختر شالش رو سرش کرد😊
ازکنار هم که رد شدیم با صدای آروم بهش گفتم #آفرین
توی راه برگشت پدرم گفتند اون دو دختر رو میشناختی؟
گفتم چه طور؟!
گفتند آخه انگار اونا تورو میشناختند..
من هم برای این که ناراحت نشن پدرم چیزی از ماجرانگفتم)
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۹۶
🌱 #ارسالی_اعضای_کانال
ما دیشب رستوران دعوت شده بودیم، با خانواده همسرم، که خوب اونها هم اهل رعایت حجاب نیستن و وقتی دیدم یه خانومه دو تا میز اون طرف تر شالش افتاده 🤦♀به فکر افتادم چطوری تذکر بدم که جلوی خانواده همسرم بد نباشه
بعد درگیر بچه ها شدم👩👧👦و یه مدت طولانی😓 شاید بیست دیقه خانمه همینطوری شالش افتاده بود، دیگه تا همسرم بره دستشو بشوره فرصتو مناسب دیدم و رفتم به مسئول صندوق که یه اقایی بود گفتم
این خانم که مانتوی فلان پوشیده شالش افتاده میشه لطفا بهش تذکر بدید سرشون کنن؟ اقاهه گیج شد😯 اصلا نفهمید من چی میگم انگار تاحالا کسی همچین چیزی بهش نگفته بود یه کم فکر کرد گفت چی؟! گفتم خانمه شالش خیلی وقته افتاده! تازه اقاهه انگار فهمید 😁 گفت باشه
منم رفتم نشستم سر میز اقاهه پاشد رفت مدیریت و بعد از چند دقیقه دیدم خانمه شالش رو سرش کرد 😃 به قدری خوشحال شدم که کارم موثر بوده ☺️ بعد دوباره رفتم پای صندوق و از اقاهه تشکر کردم🙏🙂
اگه همسرم بود بهم اجازه نمیداد👎همچین کاری کنم، وقتی رفت دستشویی فرصتش پیش اومد، بعدا هم برای همسرم تعریف کردم، گفت قراره از طرف ناجا یه طرحی راه بندازن که بتونی مثل پلاک ماشین که کشف حجاب رو گزارش می کنی،😌 اماکن رو هم گزارش کنی😃
#با_خاطرات_خوبمون_همراه_باشید 😉😌
👇😍😍👇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۹٨
🌱 #ارسالی_اعضای_کانال
سلام
امروز یه خانمی رو دیدم که یه کوچولو موهاش بیرون بود و بقیه ی ظاهرش مناسب بود
رفتم جلو و بهش گفتم
خانم میخاستم ازتون تشکر کنم
خندید و گفت بابت چی؟
گفتم بابت اینکه حجاب خوبی دارید و مانتو جلو باز نپوشیدید😊
خندید و گفت ممنونم
و دستشو برد به سمت روسریش و روسریش رو کامل کشید جلو😍
منم خندیدم و گفتم التماس دعا☺️
#من_اگر_برخیزم
#تو_اگر_برخیزی
#همه_بر_می_خیزند... 💪😉
👇👇👇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۲۲۷
🌺 #ارسالی_اعضای_کانال 🌺
باسلام
خاطره من مربوط میشه به چند ماه پیش
میخاستم کار به نتیجه برسه بعد بفرستم
البته با خاطره بقیه یه کم متفاوته
چند ماه پیش توی خیابون ابن سینا اصفهان داشتم سوار ماشیم میشدم که سرنشین ماشین جلویی روسریش از سرش افتاده بود وکنار ماشین ایستاده بود. از دور بهش اشاره کردم که روسریت افتاده سرت کن اول متوجه نشد گفت چی میگی میخای بری گفتم نه میگم روسریت را درست کن. گفت به تو ربطی نداره گفتم چرا ربط داره. بعد از کلی بد وبیراه دولا شد از تو ماشیم گوشیشو در اورد وشروع به فیلمبرداری کرد من اونموقع سوار ماشین شده بودم حالا از چی فیلمبرداری میکردتوی اون تاریکی خدا میدونه.
منم تازه یادم افتاد که از پلاک ماشینش عکس بگیرم البته خودش باعث شد یادم بیفته. بعدم نشستم توی ماشین تا حرکت کنم. که اون خانم به راننده که یه خانم دیگه بود خبر داد که من عکس گرفتم چشمتون روز بد نبینه که یه مرتبه دوتاشون حمله کردن به ماشین وبا مشت ولگد وبدبیراه وتهدید که میایم چادر از سرت میکشیم و....
دست وپام داشت میلرزید که دوستم توی ماشین بود ورفت پایین وبا تشرگفت صبر کنید تا پلیس بیاد و... منم چون بچه هام تو ماشین بودن سعی کردم سریع از مهلکه خارج بشم ولی حال خوبی نداشتم از طریق سامانه ناظر که یکی از دوستان داشتن مورد را اطلاع دادیم. بعداز چند روز تماس گرفتن وگفتن ما پیگیری میکنیم وهمین چند روز پیش خبر دادن که ماشین دوماهی هست توقیفه وباید منم شکایت میکردم که من گفتم شکایت شخصی ندارم واز جنبه ی عمومیه جرم پیگیری بشه. اونا اصرار داشتن که باید شکایت کنم تا اون خانم بیاد عذرخواهی کنه وتعهد بده که گفتم لزومی نداره ولی چون طرف اصل موضوع را انکار کرده بود باید عکس ماشین را پرینت میگرفتم ومیبردم دادگاه که اینکار را کردم. ولی نمیدونم هنوز ماشین اون بنده خدا توقیفه یانه ولی فکر کنم یاد گرفته باشه که با یه آمر به معروف اونطوری برخورد نکنه.
🌱کانال خاطرات امر به معروف در پیام رسان ایتا
👇👇👇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۲۳۵
#ارسالی_اعضای_کانال 🌺🌺🌺
سلام
دیروز توی دانشگاه یکی از دوستام که چادری هم هست لاک آبی زده بود💅و متاسفانه یک نفر اومد بهش گفت چه لاک خوشرنگی😒
تو فکر این بودم که چی بگم بهش یک دفعه بدون اینکه فکری هم کرده باشم سر یک موضوعی بهش گفتم چرا امروز اعصاب نداری تو؟🤔 بعد یکم مکث کردمو گفتم آهان از لاک هات فهمیدم...
بعد که فکر کردم دیدم چه غیر مستقیم گفتم که همه میفهمن الان چه وضعیتی داری
اونم خندید😄 اما در ادامه دیدم انگار تاثیری نداشته😟
خلاصه با یکی از دوستان دیگه که اونم اهل امر به معروف هست مشورت کردم و قرار شد شب بهش پیام بدم🤳
تو پیام خیلی راحت و دوستانه باهاش حال و احوال کردم☺️ بعد هم نوشتم تا جایی که میدونم لاک زینت هست و جلو نامحرم اشکال داره☝️ و چون رفیق هم هستیم گفتم😘
اونم جواب داد
اومدم خونه پشیمون شدم🙁 همینجوری هوس کردم زدم وگرنه دیگه نمیزنم و دوست ندارم خیلیم به حکمش کاری ندارم 🤔ممنون از یادآوری و قلب فرستاد❤️
منم زدم ممنون 🙏از شما و التماس دعا و قلب💕 و اینا...
#همیشه_احتمال_تاثیر_هست ✌️😉
#کانال_خوبمونو_به_دوستاتون_معرفی_کنید 😇 👇💝👇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۲۳۵
#ارسالی_اعضای_کانال 🌺🌺🌺
توی دانشگاه یکی از بچه های چادری یه عطر خیلی خوشبو زده بود🤤 که کنارش می ایستادی قشنگ بوش رو میفهمیدی😥
بهش گفتم چقدر عطرت خوبه😍
گفت مرسی😊🙏
گفتم تو دانشگاه نزن(باید میگفتم خیلی نزدیک آقایون👱🏻 نرو یک وقت عطرتو حس کنن اشکال داره👎)
بعد گفت نمیتونم خیلی عطر دوست دارم
گفتم بادی اسپلش بزن که عطرشو بقیه نفهمن و شروع کردم راجع به بویی که چادر تو خیابون میگیره باهاش حرف زدم که بفهمه منم درگیر هستم اما میشه هم مشکل رو حل کرد هم حکم خدا رو رعایت کرد🙂😇
خلاصه از بادی اسپلش بازم سوال پرسید بهش گفتم عکس بادی اسپلش رو برات میفرستم📱
#بی_تفاوت_نباشیم 😊💝
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۲۳۶
#ارسالی_اعضای_کانال 🌺
سلام امروز از مترو پیاده شدم دیدم یه دختر خانومی که ظاهرا 17 18 ساله میزد شالش بازه و مانتوش هم جلو باز و خلاصه همه هیکلش پیدا بود😣و هنوز قطار از اون ایستگاه حرکت نکرده بود🚈 چنان با ناز راه میرفت که باید میدیدن😌 چطور آقایون داشتن نگاهش میکردن😕 آنقدری که چند جا ناخودآگاه خودم رو انداختم وسط دید چند تا از آقایون تا نتونن زل بزنن ... 😒😔
خلاصه رسیدیم به پله برقی و رفتم کنارش وایسادم آدرس پرسیدم🤔 نمیدونست یه لبخند زدم☺️ سریع لبخند زد😊 دیدم موقعیت امادس گفتم شما چقدر قشنگین😍
ذوق پنهانی کرد و گفت قربونتون شما خودت قشنگی😆
گفتم یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ (اینو از بچه های اینجا یاد گرفتم)
گفت نه
گفتم داشتم میومدم کنارت خیلی آقایون نگات میکردن
یه دفعه دیدم گل از گلش شکفت اصا😐
بعد با یه حالتی که میخواد منو دلداری بده همش هرچی میگفتم میخندید میگفت اشکال نداره عشقم.. 🤦♀
منم آخراش گفتم ولی ارزش تو خیلی بیشتره من مطمئنم✊
اینجا دیگه جدی نگاهم کرد و راهمون جدا شد🚶♀
#حتما_اثر_داره 😉😇
👇😎👇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۲۳۷
#ارسالی_اعضای_کانال 🌺
یه خانم جوراب فروش تو مترو بود جلو مانتوش باز بود و اصا صحنه خوبی نبود
ازش خرید کردم بعد آخرش بهش آروم گفتم جلو مانتوتون بازه
یه دفعه بلند گفت مهم نیست🤔😕
خداروشکر مشتری داشت وگرنه معلوم بود میخواد بازم حرف بزنه ولی حواسش پرت شد
حالا اون وسط خانمی که بغلم نشسته بود کنجکاو شده بود چی گفتم
گفت میخواستی تخفیف بگیری؟
گفتم نه بعد یه دفعه گفت آهان امر به معروف!! 😂
مثه توریستها که واژه ی جدید یاد گرفتن گفت😂😂😂
#همیشه_احتمال_تاثیر_هست
👇#با_ما_همراه_باشید
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۲۳۷
#ارسالی_اعضای_کانال 🌺🌺
امروز داشتم میرفتم تو مترو دیدم خانومی یه ساپورت مشکی پوشیده که از دم ران اش تا زانو هاش به صورت خط های طولانی پارگی داشت
خیلی داغون بود خلاصه
برگشتم خودمو رسوندم بهش
گفتم ببخشید خانم
ولی همینطوری داشت میرفت
گفتم شاید از صبح همه امر به معروفش کردن که صبر نمیکنه😂
ولی همون موقع انگار تازه متوجه شد و گوشی رو از گوشش درآورد و گفت بله
آدرس پرسیدم
نمیدونین چقققدررر مهربون جوابمو داد
بعدش گفتم میشه یه چیزی بگم؟
سرش رو به نشانه تایید تکون داد
گفتم شلوارتون... همینجوری داشتم فکر میکردم آخر سر گفتم کاش شلوار مناسب تر میپوشیدین
یک دفعه اصلا یکی دیگه شد
خیلی محکم برگشت گفت شخصیه
خودم میدونم چی بپوشم و اینا
منم همونطوری مهربون گفتم حتما همینطوره ولی اینجا ما همه باهم هستیم ...
گفت شما فکر خودت باش و دیگه خیلی یادم نیست چچی گفت ولی همش همه چیو پاس میداد طرف من و همین حرفایی که مسیح یادشون داده میزد
آخر سر گفتم من حکم خدا رو گفتم
اونم گفت حکم خدا برای توعه(یعنی چی؟) 🤔🤔🤔🤔که دیگه رومو برگردوندم به مسیرم رفتم
#همیشه_احتمال_تاثیر_هست 😉😇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۲۳۸
#ارسالی_اعضای_کانال
💝💝💝
روز نهم ربیع الاول توی مهدیه تجمع داشتیم که بعد راهپیمایی کنیم تا امامزاده که مراسم جشن برگزار بود.
سر ساعت 1 ظهر رسیدم
دم در مهدیه، یه خانم جوان با یه شال شیری رنگ و موهایی که بیشترش بیرون بود و آرایش ملایمی هم داشت همزمان با من رسید سوال کرد خانمها کجا
می ایستن؟
گفتم شاید رفتن داخل.🤷♀
با هم داخل شدیم دو نفر بیشتر نیومده بودن.
نشستیم.
دلم میخواست سر حرفو باز کنم ولی چطوری تذکر بدم اونم همچین روزی...🤔
دیدم وقت دارم بلند شدم دو رکعت نماز خوندم توسل کردم به امام زمان.
بعد نشستم نزدیکش.
با خودم گفتم کسی که اومده اینجا حتما" دلش آماده هست.
سر حرفو باز کردم گفتم: هنوز هیچکی نیومده.
گفت آره قرار بوده ساعت یک جمع بشن.
گفتم اینم یه جور آزمایشه دیگه. ببینن برای امام زمان کی سر وقت میاد بدون خوردن ناهار. هر دو خندیدیم.
گفت ناهار نخوردین؟ گفتم نه.
بعد با خوشرویی بهش گفتم حالا که وقت هست یه حدیث از امام زمان براتون بگم؟
چشماش برق زد.😍عجیب بود انگار با علاقه زیادی اومده بود. گفت بله.
گفتم آقا فرمودن کارهایی انجام بدین که شما رو به محبت ما نزدیک کنه.
لبخند زد. فهمید چی میخوام بگم.😉
گفتم مثلا" همین امروز.
ما برای چی جمع شدیم؟
گفت من اولین باره میام.
گفتم ببین ما اومدیم دوباره با اماممون بیعت کنیم.
دوباره بهش قول بدیم میخواهیم اوامرش رو گوش بدیم.
تا خدا هم از ما راضی باشه.
ما بین حرفهام گاهی اشک توی چشماش حلقه میزد دستش رو میزاشت روی دستم و فشار میداد.😇
چند تا سوال در مورد امام زمان عج پرسید. هر چی تو کلاسهای مهدویت یاد گرفته بودم بهش گفتم.
آخرش هم گفتم معرفت محبت میاره. وقتی هم آدم کسی رو دوست داشته باشه همه حرفهاشو گوش میده چون میدونه خوبی آدمو میخواد.
بعد آدرس بنیاد مهدویت رو بهش دادم ☺️و چون خیلی در مورد زندگی و سیره ی امام زمان مشتاق بود کتاب نگین آفرینش رو بهش معرفی کردم.
تو اون یه ساعتی که منتظر حرکت بودیم از پیاده روی اربعینش صحبت کرد.🚶
مطمئن شدم دلش تکون خورده و امروز بی دلیل اینجا نیست.☝️
وقتی گفتن راه بیفتیم یه خانمی گفت یه ساعتمون هدر شد.🤦♀
من لبخند زدم نه وقت ما هدر نرفته بود.😉😌
موقع بیرون رفتن با هم دست دادیم بهش گفتم شاید همو نبینیم التماس دعا برای فرج آقا.
لبخند زد گفت باشه حتما".🙋
یه بار وسط جمعیت دیدمش داشت سر بند
می بست.😍
سر بند سفید:
#لبیک_یا_مهدی_... 💚
#vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۲۴۴
#ارسالی_اعضای_کانال 🌺
سلام
دبروز توی پارک داخل یک شهرک ارتشی بودیم. حجاب خانمها خوب بود اما تعداد زیادی دختر نوجوان حدودا ده دوازده ساله وسط پارک در حال وسطی بازی کردن بودن بدون شال یا با شال افتاده. از اول توی فکر بودم....بگم نگم چجوری بگم به کدومشون بگم چه جوری بگم؟ چطور یکیشونو بکشم بیرونو بگم ....خلاصه... داشت موقع رفتن میشد. دیدم توپشون افتاد دورتر و چند لحظه ای بازی متوقف شد. تا یکیشون بره توپو بیاره رفتم جلو و با لحن پرانرژی گفتم: استپ ...با کنجکاوی و شیطنت نگاهم کردن. گفتم میشه ی سوال بپرسم دخترای خوشگل؟ .... بپرسین. میشه بگین فرق این که شالمون اینجا ( روی سر) باشه یا اینجا( روی شونه) چیه؟ یکی گفت شپش میزنیم😝( کاش میگفتم اگه تو خونه سگ نداشته باشیم شپش نمیزنیم) یکی گفت آخه گرمه.. گفتم فرقش اینه که وقتی اینجاست یعنی خدایا حرف تو رو میذارم روی سرم. حرفتو گوش میدم تو هم هوامو داشته باش( تقریبا همشون با معصومیت شیرینی کشیدن روی سرشون) اما وقتی اینجاس یعنی خدایا تو تو قرآن گفتی حجاب اما من حالشو ندارم به حرفت گوش بدم حرف شیطونو گوش میدم چون راحتتره چون خوشگلتر میشم...
آخرسر هم آرزوی موفقیت براشون و ی خداحافظی صمیمانه😍
دوست داشتنی و معصوم بودن❤️
👇👇👇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۲۵۱
#ارسالی_اعضای_کانال
سلام
یک پیجی در اینستاگرام رو دنبال میکنم که مانتو و لباس میفروشه
از همان اول میدیدم عکس ها جالب نیست
چند بار درخصوصی پیام دادم و سوال راجع به جنس های فروشی و شرایط خرید پرسیدم تا احساس کنند من از مشتریانشونم
بعد از مدتی هم این پيام رو دادم:
یک نکته ایی چند وقته به نظرم رسیده خدمتتون بگم🌹☺️
شما که انقدر کارهاتون زیبا و تک هست خیلی خوبه برای تبلیغاتتون از مدل ها و لباس های پوشیده تر استفاده کنین😍👌
خدا هم به کارتون برکت بیشتر میده ان شاء الله
❤️❤️❤️
که ایشون لایک کردند
و ان شاءالله در ادامه رویه شان را اصلاح کنند
👇👇👇
@vajebefaraamooshshodeh