eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5هزار ویدیو
148 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110 @mahaimohmmade.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 6⃣1⃣#قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل،
❣﷽❣ 📚 💥 7⃣1⃣ 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. 💢اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. 💢 آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. 💢 من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» 💢 در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. 💢 حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. 💢 تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. 💢 مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. 💢 یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» 💢از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» 💠و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💢 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. 💠به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💢 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. 💠نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
♥️🌙✨♥️🌙✨♥️🌙✨♥️ از شھداے به خواهران مومن.. خون از من حجاب از تو .... از من حیا از تو .... خونمو به دستت دادم 🌙 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 🔰 همـــایـــش مجازی و بزرگ ❓چگونه با امر به معروف و نهی از منکر ، امام زمان عجل الله را یاری کنیم ؟ آشنایی با واجبی که عمل به آن زمینه ساز ظهور است و پاسخ به سوالاتی از جمله: چرا باید امر به معروف کنیم؟ امر به معروف با این همه فساد مگر اثر دارد؟ اگر امر به معروف نکنیم و به همه سلیقه‌ها احترام بذاریم چه بدی دارد؟ امر به معروف مگه فقط حجاب است؟ و ... سخنران: استاد ارجمند کشوری آقای علی تقوی مدرس حوزه و دانشگاه زمان: یکشنبه 19 مرداد ساعت 17 تا 19 جهت ثبت نام مشخصات زیر را فقط به یکی از آی دی ها در پیام‌رسان‌های ایتا، سروش و بله بفرستید. ✅نام و نام خانوادگی ✅شماره تماس ثبت نام برادران: @Man_yek_Basiji_hastam ثبت نام خواهران: @Ensanmosleh 🌺 @Zghane 🌺 @ensan_mosleh 🌺 @Golenarjees
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 💥در غربت عشق، آشنا را برسان فرزند مرتضی را  برسان 💫خشنودی قلب چهارده معصومت یارب فرج ما را برسان…😍 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
🌾مرا که ترینم کسی نمےخواهد❌ 🌻کــــرَمـ نموده دلــ💕ــم را شما ببرید 🥀✨ 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ♡•°• مولاى فَضْلُک لا یَخْفى و نُورك لا یَطْفَأ و اَنَّ مَنْ جَحَدَك َ... الظَّلُومُ الْأَشْقى! ♡•°• آقای من! نه مهربانی تان بر کسی پوشیده است و نه نورتان خاموش شدنی است و هر که نخواهدتان...در تاریکی و گمراهی می ماند! بخشی از زیارت غدیریه از درد دل های امام هادی (ع) با مولایشان امام علی (ع) در نجف اشرف، در میانه راه تبعید از مدینه به سامرا ... 🌺 @Vajebefaramushshode
شهادت یک جوان رعنای دیگر برای حفاظت از هنجارشکنها 😤😠 • سرهنگ محمدهاشم قسام گفت: چند روز پیش، آمر به معروف محسن عظام‌نیا ۲۴ ساله، توسط ۲ دانش‌آموز که برای مزاحمت ایجاد می‌کردند، با چاقو به شهادت رسید.🥀 • قسام با اشاره به محل وقوع این حادثه مصیبت‌بار گفت: در شب حادثه، قاتل و همدستش برای ۲ بانوی دوچرخه‌سوار در خیابان شهدای ناجای شهر ایجاد می‌کنند که این جوان غیور آنان را از این عمل . 🖐 • وی خاطرنشان کرد: قاتل و همدستش بعد از با محسن، با این آمر به معروف و ناهی از منکر را مضروب می‌کنند و علیرغم انتقال سریع او به بیمارستان، این جوان به دلیل وارده به شهادت می‌رسد. 😭🌷 • قسام گفت: سپس در کمتر از ۲ ساعت قاتل و همدستش شده و پس از سیر مراحل بازجویی در مقر انتظامی و هر دو متهم به ارتکاب قتل ، تحویل مقام قضایی شدند. ✅ …………………… پ.ن: از خانواده شهید عظام‌نیا ملتمسانه میخوایم از خون این جوون رشید و رعنا نگذرن. چرا ما امنیت نداشته باشیم و عزیزانمون به سادگی تکه‌تکه بشن ولی ناپاکها و اوباشها در جامعه ول بگردن⁉️ 😡 پ.ن۲: فقط دوست دارم بدونم اون دو بانویی که شرع و عرف رو زیر پا گذاشتن و با تحریک شهوت دیگران، باعث تکه‌تکه شدن این جوان غیور شدن الان ⁉️ آخه چند جوون رشید این مملکت باید سلاخی بشن تا شما دست از فساد بردارید⁉️ 😭😭 @Vajebefaramushshode