eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.2هزار دنبال‌کننده
203 عکس
50 ویدیو
17 فایل
❖ وارستگی ๛ گلاسنهایت ๛ رهایی ๛ انقطاع ❖ ادمین: @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال بلامانع است) برچسب‌ها: عرفان | فلسفه | آوینی | انقلاب اسلامی | هایدگر | نیچه | گادامر | فردید | داوری اردکانی | فوکو | کانت | هگل | دکارت | هرمنوتیک | ملاصدرا
مشاهده در ایتا
دانلود
فردید: در این جهان بعید " حق" غائب است . در بی حضوری "حق" است که انسان به سهو کردنهای فلسفی عادت کرده است . میگوئید نه ! به تاریخ فلسفه نگاه کنید. دوهزار سال مداوم است که بشر " باده با محتسب شهر" میخورد . به گفته بایزید بسطامی سی سال است ، آری سی سال است که خود را در حق می بینم ، اما اکنون حق را در خود می بینم . بلی من چیزی بیش از یک " ناچیز" بزرگ نیستم و این " ناچیز بزرگ" هرگز نمیتواند در این جهان بعید استادی ارجمند باشد . پس به من نگوئید استاد ارجمند !
فردید: با نو مخالفم و آنرا بحساب و ممسوخ میگذارم .
فردید: تاریخ چیزی بیشتر از یک پستو خانه نیست . این پستو خانه تا سقف در رطوبت ممسوخ فرو رفته است و دیوارهای آن بر شالوده "" استوار است . روزنه ای بجانب در آن نیست . در حالیکه برای من "" یک افق است . این افق را نمیتوان ازاین پستو دید . بهمین علت است که "من" و " هیدگر" از این تنگنای فلسفی ، نقبی به یک افق حقیقی زده ایم . به افقی که "حق " مغلوب "خلق " نباشد . به افقی فراتر از غرب ، به افقی فراتر از شرق . در این نوبتکده صورت پرستی زند هرکس به نوبت کوس هستی حقیقت را به هر دوری ظهوری است ز اسمی برجهان افتاده نوری است اگر عالم به یک منوال بودی بسا انوار کان مستور ماندی
فردید: از سن 14 سالگی فلسفه را شروع کردم و تا زمانیکه بالاخره با هیدگر هم سخن شدم این راه ادامه یافت . از طرفی دیگر به حکمت معنوی اسلام پرداختم . بنابراین میتوانم بگویم که از چهارده سالگی من در دپاسمان قرار داشتم . وقتی به حکمت معنوی رسیدم سیر و سلوک معنوی من و دپاسمان من در فلسفه تقریبا تمام شده بود و از آن وقت تا بحال ، دیگر این دپاسمان در من پیدایش نیافت و اما همواره من کوشیده ام مطالب را برای خود نظم و ترتیب دهم و آنها را به تفسیر کشانم . و باز همواره مشغول دعوت به "حق" و " حقیقت " بوده ام و بالمآل سعی کرده ام واقعیت را از حقیقت فرق نهم . گاهی بشر به مرحله خودپسندی و خود خواهی و غرور میرسد . من امروز خدا را شکر میکنم که قلم را زمین گذاشتم و چیزی ننوشتم ، چرا که ممکن بود این خودپسندی بر من غالب آید . ولی باید همین جا بگویم که واکنش در برابر من و افکار من بسیار سخت و بی امان بود . همین واکنشها میتوانست آثار مرا لوث و مسخ کند ، کما اینکه چنین هم شد . با اینکه چیزی ننوشتم و نوشتن را همواره به بعد موکول کردم ، مطالبی جسته و گریخته از دهان خارج میشد و بعد همین مطالب در مطبوعات دنبال میگردید.
.
فردید: هفده سالم بود که میتوانستم به عربی و فرانسه مطالعه کنم . در این دو زبان علامه نشده بودم و اما هردو برای من کفایت داشتند . کجاوه ای بودند که میتوانستند مرا درعوالم دیگری سیاحت دهند ، مرا با خود به سوی قلمروها و سرزمینهای ناشناخته ای (ببرند) که کانت و دکارت ، فیخته و شلینگ و هگل ، نیچه ، شوپنهاور، و کوپرنیک حاکم آن بودند و بمن یاری دهند تا این جادوهای دنیای غرب را بشکنم و راز و رمز اندیشه های جدید را دریابم . زبان برای من حکم عصای موسی را داشت
فردید: [در جوانی] غرب مرا کشید . مرا جذب کرد . مثل آهن ربائی که براده را بخود میکشد . آری غرب مرا زد مثل صاعقه و این صاعقه نا بهنگام درخت اعتقادات را از ریشه سوزانید . همه چیز رفت . همه چیز سوخت . باورها آتش گرفت . دین آتش گرفت . ایمان آتش گرفت . و من در میان این شعله های بی امان برشته شدم ، جزغاله شدم و قامت اندیشه ام به قیامت رفت ... ....من آتشی شده بودم و میخواستم با خودهمه چیز را بسوزانم . این خاصیت متجددهای دو آتشه بود .
فردید: فلسفه ذاتا یونانی است . نحوه پرسش از و زمان همواره به نفع فلسفه یونان است و با حکمت معنوی مغایر است . میبدی: یعنی بالمآل با ذات دیانت اعم از دیانت یهود ، عیسویت و ادیان دیگر فرق دارد . فردید: همینطور است . پس بگذارید بنده بجای "" لفظ "" را استعمال کنم . میبدی: چرا و به چه علت ؟ فرديد: بخاطر " بیطرفی" و ذکر و فکر حقیقی و بخاطر خود آگاهی . این نحوه پرسشی که به آن اشاره کردم به بر میگردد . او نیز میپرسید وجود موجود چیست ؟ و خود به آن پاسخ میداد . این پرسش همواره در تاریخ فلسفه موجود است و فلاسفه به عناوین مختلف به آن پاسخ داده اند . حال ممکن است که یک غیر فیلسوف ، مثلا یک سیاستمدار یا یک هنرمند یا اصلا یک شاعر عین همین پرسش را مطرح کند . چون نحوه و اصل پرسش ارسطوئی است و ریشه در یونان دارد ، میتوان گفت که این غیرفیلسوف نیز در نگاه کردن به "وجود" تحت تاثیر متافیزیک است . پس است . برای روشن شدن موضوع به تاریخ مینگریم : ابتدا را میزند و به این ترتیب غرب بر آن فائق می آید . بعد را هدف قرار میدهد . و به این ترتیب غربیان از فرصت بهره میگیرند و مسئله نسبت میان فلسفه و دین را طرح میکنند .
میبدی: استاد ، تاثیر در دنیای ما چیست و چه پدیده ای را میتوان منبعث از آن دانست ؟ فردید: امپریالیسم ، امپریالیسم با و ملازمه دارد . به این ترتیب میتوان چنین استدلال کرد که یکی از لوازم ذات است و تازمانی که انسان از "" به " " نرسد، این امپریالیسم که من آنرا " " میخوانم کماکان پا برجا خواهد بود و زیر بنای تاریخ که " " است از جای خود تکان نخواهد خورد . انسان غربی خودش را در "ربوخه" گم کرده است . تمام ایدئولوژی ها و "ایسم" ها در ربوخه دست وپا میزنند . رفاه نیز همان ربوخه است . علم و صنعت جادوست باید موسساتی (؟) یافت تا این جادو را باطل کند . " سیرابی جنسی " آقای نیز ریشه در ربوخه دارد . و در وجود بشر رخنه کرده است . و هردو از یک کرباسند . تمام افکار جز اناالحق نیست . آیا این حماقت نیست ؟ آیا او نمی خواهد تمدن ممسوخ را به بی نهایت ببرد ؟ فکر میکنید و علم سیاست در خدمت چیست ؟ در خدمت حفظ این تمدن ممسوخ . هم همین خدمت را انجام میدهد . خلاصه کنم بشریت غربی بیمار است . او به مرض رضا و تسلیم در برابر امپریالیسم مبتلا شده است و تا زمانی که این مرض مستولی است امیدی به برافتادن " ربوخه " نمیرود .
فلسفی خود را ز اندیشه بکشت گو بدو کو را سوی گنج است پشت گو بدو چندانکه افزون میدوی از مراد دل جداتر میشوی "جاهدوا فینا " بگفت آن شهریار " جاهدوا انا" نگفت ای بیقرار
فردید: وصول به دولت ساحت بدون و امکان پذیر نیست . ‌