eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.2هزار دنبال‌کننده
203 عکس
50 ویدیو
17 فایل
❖ وارستگی ๛ گلاسنهایت ๛ رهایی ๛ انقطاع ❖ ادمین: @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال بلامانع است) برچسب‌ها: عرفان | فلسفه | آوینی | انقلاب اسلامی | هایدگر | نیچه | گادامر | فردید | داوری اردکانی | فوکو | کانت | هگل | دکارت | هرمنوتیک | ملاصدرا
مشاهده در ایتا
دانلود
فردید: و تفکر فلسفی بتعریف "هگل" عالم وارونه ای است. در فلسفه اسلام نیز گفته شده است اگر کسی میخواهد حکمت بیاموزد باید طالب باشد. هر کسی یک فطرت معمولی دارد که مبتنی است بر "عرف عام" و بجای خودش درست هم هست، یک فطرت ثانی دارد که پرسش فلسفی است، یک فطرت ثالث را هم من اضافه کنم که عبارت از پرسش‌های عمیق عارفانه است و باصطلاح همان "" و "ساحت سوم" حیات انسان است. ساحت دوم انسان تا کنون فلسفه است و ساحت اول همان زندگی معمولی و همراه با علم و صنعت در مرحله همگانی، عادی و عمومی...
فردید: وصول به دولت ساحت بدون و امکان پذیر نیست . ‌
اسماء اساس فكر بنده است، اما اقسامي دارد براي من : يكي به معني جديد لفظ است. است. مي‌رود تا مرتبه اي كه فكر مي‌شود فكر كمي، مثل فيزيك جديد. فكر علمي با كميت و كه جدا نيست. گاهي هم ممكن است كه يك كسي در اين فكر علمي آنقدر تكامل (!) پيدا كند كه بگويد هم تفكرش تفكر علمي است! چنانكه صد سال است كه چنين كوششي انجام مي‌شود. اين چنين " بازگشتي به قرآن" مستلزم موقفي از و ميقاتي از است. اين، خودش يك نحو است، فلسفه‌اي كه در علم تصلب (شفتگي) پيدا كرده، فلسفه جايي نرفته. مي‌گوئيم اصالت دارد. خوب، ولي همين فلسفه است كه در علم جديد تصلب پيدا كرده است. بنابراين فكر اقسامي دارد. يكي اين فكر است، اين فكر حسابگرانه به حسابگري علمي نه قبل از تماس با غرب وجود داشته و نه در قرون وسطي و نه حتي در يونان . اجمالا چرا!‌ براي اينكه رياضيات فكر كمي است و طبيعات دوره جديد نمي‌تواندمنفك از رياضيات باشد. يك طبيعيدان سابق تفكرش كيفي است. اما تفكر علمي جديد نمي‌تواند كمي نباشد و اين خود – به يك معني- يك نوع بخششي است و بهره‌ اي است كه حوالت انسان شده است. تا لي فاسده هم داردكه بيان مي‌كنم. من اين فكر را فكر" موافق عادت " نام مي‌گذارم و يك فكر ديگر است كه است. خود اين " تفكر خلاف آمد عادت" دو قسم مي‌شود. در تفكر خلاف آمد عادت پرسش از ماهيات اشياء به ميان مي‌آيد، پرسش ازماهيات اشياء دو جور است. يكي پرسش فلسفي است كه تمام شده است و ديگر پرسشهاي خلاف آمد فلسفي نمي‌شود و پرسش خلاف آمد فلسفي در پرسشهاي علمي تمام شده است. بارها من اين ابيات را تكرار كردم . براي اينكه خودم كمتر سخن گفته باشم و توجه شما را به كلمات بزرگان و متفكران بزرگ اسلامي جلب كرده باشم. فلسفـي خود را ز انديشه بكشت گو ورا كورا سوي گنج است پشت گو بدو چندان كه افزون مي‌دوي از مـــراد دل جداتـــر مي‌شــوي جاهدوافينا بگفت آن شهريار جاهــد وا انا نگفت اي بي قــرار تفكر فلسفي خلاف آمد عادت است و مولانا رد كرد. پس اين تفكر خلاف آمد عادت يا به تعبير ديگر "نابهنگام" را رد كرد براي اينكه ما را به تفكر خلاف آمد عادت ديگري ببرد، پرسشي ديگري از ماهيات و جواب به ماهيات: عجز از ادراك ماهيت عمو حالت عامه بود مطلق مگو اگر از ماهيات اشياء نپرسيدي ، ‌اين " وفاق آمد عادت" است ، عرف و عادت است. البته در عرف و عادت اوقاتي انسان دارد كه از ماهيات پرسش مي‌كند،‌چه از لحاظ فلسفه چه از لحاظ علم. ز آنكه ماهيات و سرسر آن پيش چشم كاملان باشد عيان قرآن از سرسر ماهيات پرسش مي‌كند. حالا اين پرسش از سرسر ماهيات به معني وحي خاص معنايش اين است كه هر انساني بايد برود تا آن پرسش؟ نه! اين سرسر ماهيات كه قرآن پرسيده ممكن است كه انسان تماس با آن پيدا كند. چندانكه بيشتر تماس پيدا كند ، با آن " نابهنگام" و " خلاف آمد عادت" توحيدش زيادتر است تا به مقام حق‌اليقين مي‌رسد. مي‌‌رسد به مقام ولايت (به فتح او). در باب و ولايت مي‌توان به كتب مراجعه كرد،‌منهم در باب ولايت (به فتح واو) و ولايت (به كسر واو) نظر تفصيلي دارم. و سالهاست كه اين زمينه فكر مرا به خود مشغول كرده است. برحسب ادوار تاريخي پرسش ا زماهيات فرق مي‌كند. و و و هم برحسب اين ادوار فرق مي‌كند و بسته به آن اسمي است كه انسان مظهرش است. مولانا طرفدار علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين است، ‌در فلسفه هم علم اليقين وعين اليقين و حق اليقين هست. در افلاطون هم هست. اينها با هم چه فرق دارند؟ مسئله اسمي است كه مظهرش هستند. مثلا فرض كنيد مي‌گويند كمال حق اليقين درهنر است ، هنر يقين حقيقي است، اين سه حيات انسان ـ ، و ـ تاريخي است. يعني تابع اسمي است كه انسان مظهرش است. امروز ما مي‌خواهيم از علم‌اليقين و عين‌اليقين و حق‌اليقين پرسش كنيم ولي توجه كنيم كه پشت سرما صورت نوعي و اسمي است كه غربي مظهرش است، از طرف ديگر صد سال است كه من غربزده هستم. بنابراين تفكر هم سه قسم است، يك تفكر تفكر علمي است كه بهنگام است،اجمال يا تفصيل، حتي تفكر علمي هم وقتي يك مقدار تفصيل پيدا كرد مي‌رود به تفكر عيني، اين خلاف آمد عادت مي‌شود. مثل تئوريهاي علمي جديد. يك تفكري است عيني يعني " خودآگاهانه" و يك تفكري است حقيقي يعني " دل آگاهانه"، تفكر حقيقي كه دل آگاهانه است، خلاف آمد عادت است. تفكر عيني و پرسش از ماهيات هم خلاف آمد عادت و نابهنگام است. ادامه در پست بعد
๛ وارستگی ๛
‌ ‌ 💠 قرب نوافل بودن غرب در کلام فردید 🔍 https://varastegi.ir/2970 🔸 استاد فردید: من یک سوال دارم :
ادامه مطلب قبل... 🔸 میبدی: ومنظور شما این است که روی به حق داشتن و پشت به خلق همان قرب فرائض است . 🔹 فردید: احسنت... و اما روی به خلق داشتن و پشت به حق داشتن هم قرب نوافل. البته قرب نوافل و فرائض به تعبیرات دیگری هم بیان شده مانند : مشاهده " " و " " . 🔸 میبدی – همین جا یک نتیجه گیری میکنیم که فلسفه یونان و بدنبال آن تاریخ فلسفه چیزی جز قرب نوافل نیست . یعنی حق همواره غائب و خلق ظاهر بوده است. 🔹 فردید – بله از تا . از هگل تا . از مارکس تا ....وقتی ما در قرب نوافل هستیم معنایش این است که خلق را در حق می بینیم . پس حق آینه میشود و "صورت" منعکس در آینه، " خلق" است . در قرب فرائض "خلق" آینه میشود و صورت حق در این آینه مشهود و معلوم میگردد . یعنی خلق غائب میشود ، پنهان میشود و حق ظاهر و آشکار میگردد.... 🔸 میبدی – پس به تعبیر شما در قرب نوافل حق حکم آلت و وسیله را دارد و در قرب فرائض برعکس خلق است که حکم آلت و وسیله را پیدا میکند. 🔹 فردید - ....پس ملاحظه میفرمائید که این "" که پس از هگل مورد بحث قرار گرفت و سپس از جانب مارکس و مارکسیستها و همینطور از طرف در فلسفه ، از طرف در و از طرف در مذهب نو تحصلی() و از جانب . و ، و در و از سوی دست چپی های نوخاسته مطرح گردید همه و همه به قرب نوافل تعلق دارد..... آنهم با غفلت تام و تمام از قرب فرائض . آزادی بدان معنی که امروزجهان ما کم و بیش از آن دفاع میکند چیزی جز اصرار در قرب نوافل نیست و قرب نوافل یعنی پشت کردن به حق ، دفاع از مطلق . 🔸 بنده در گفتگوی قبلی از نقل قولی کردم . عرض کردم بایزید گفته است من سی سال خود را در حق میدیدم. اینک حق را در خودم می بینم. معنی این جمله این است که من سی سال در قرب نوافل بودم و اینه بود، یعنی غائب بود. یعنی نهان بود. یعنی حضور نداشت و من که از خلق بودم، خودم را در این آینه مشاهده میکردم: یعنی در حق میدیدم: 《فکر خود و رای خود در مذهب رندان نیست / کفر است در این مذهب خودبینی و خودرائی》 اکنون پس از سی سال " گشت " عظیمی برای من دست داده است که خود را درحق می بینم . من آینه شدم. پنهان شدم و حق بدون واسطه برای من ظهور کرد. 🔹 در سیر تفکر غرب اینک قرب نوافل به حد نهائی خود رسیده است. اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر نمونه بارز آن است با فقدان و ذکر و فکر. بنده با ساحت دوم یعنی ساحت خودآگاهی فلسفی است که از قرب فرائض دفاع میکنم ، آنهم بنام ساحت سوم یعنی . 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔍 https://varastegi.ir/2970 ‌ ‌ ‌ ‌