فردید:
فعلا که از #شرق و #غرب صحبت می کنیم می توانیم فقط به عنوان سمبل ، این دو لفظ را بپذیریم زیرا #حوالت_تاریخی جهان امروز ، همین حوالت تاریخی غرب است ، و شرق در خفاست، یعنی وقتی #یونانیت می آید برخلاف آنچه که می گویند نور از شرق می آید، شرق در ظلمت قرار می گیرد و دیگر هرچه هست غرب است . با ظهور یونانیت ، ماه واقعیت طلوع می کند و خورشید #حقیقت غروب، و از آن زمان بر سیر تاریخ ، همواره بیشتر سیر تاریخ مغرب زمین و وِلایت تسلط پیدا می کند اما نباید تصور شود که تاریخ غربی در طی دوهزار سال، مظهر یک اسم بوده است بلکه تاریخ بطور کلی و از جمله تاریخ غرب ، مواقفی دارد. هیدگر می گوید در هر دوره ای از ادوار تاریخی ، حوالت چنانست که حقیقتی تحقق پیدا می کند و تحقق این حقیقت مستلزم خفای حقایق دیگر است. در این #مواقف، نوری غلبه می کند و انوار دیگر مورد غفلت قرار می گیرد. متفکر آلمانی این مواقف را مواقف #وجود و حقیقت وجود می گوید ، بعبارت دیگر ، در هر دوره ، وجود ظهوری دارد اما #ظهور وجه تازه وجود ، مستلزم خفاء وجوه دیگریست، حالا اگر #ادوار_تاریخی را در نظر بگیریم باید ببینیم که هر دوره مظهر کدام اسم بوده یعنی چه اسم مسمی و محتومی حوالت شده و کدام اسماء را نهان کرده است. گفتیم که اسم جدید ناسخ اسم گذشته است و آن را پنهان می کند و اگر بخواهیم بعبارت فلسفی بگوئیم ، اسم جدید در حکم صورت و اسم قدیم در حکم ماده می شود و هر بار که صورت تازه و اسم تازه می آید صورت گذشته واپس زده می شود و حکم ماده برای صورت جدید پیدا می کند. بنابراین در هر دوره ای صورت ، همان اسم غالب است و اسماء گذشته در حکم ماده اند ، پس چنین نیست که صورتهای گذشته از بین برود بلکه دیگر منشاء اثر نیست و از فعلیت خارج می شود و بصورت امر بالقوه در می آید و آن صورتی که غالب است منشاء اثر است.
فردید:
نهان شدن #شرق همان آغاز یونانیت است و #غرب با یونان شروع می شود و با آغاز #یونانیت تفکر هم وضع تازه ای پیدا می کند و کتب آسمانی که روح و باطن آن عبارت از شرق است بر مبنای این تفکر، یعنی تفکر متافیزیک که بالذات ورای #تفکر_دینی است مورد تفسیر قرار می گیرد ، یعنی وقتی #متافیزیک می آید خدایان هم فرار می کنند و خدا فی المثل در ارسطو و حتی در افلاطون ، "کسموسانتریک" می شود. در #قرون_وسطی هم با اینکه بجای جهان ، خدا موضوعیت پیدا می کند ، تفاسیر کتب آسمانی کم و بیش بر مبنای تفکر یونانی صورت می
گیرد چنانکه طوماس آکوئینی فلسفه ارسطو را اساس قرار می دهد و بر آن مبنا کتاب آسمانی را تفسیر می کند و این #غربزدگی به معنی اخص لفظ است. خلاصه اینکه در قرون وسطای مسیحی فلسفه یونان بسیار اهمیت دارد تا آنجا که در "نئواسکولاستیک" امروز هم سعی بر این است که #ارسطو را با کتب آسمانی آشتی بدهند و در مورد اسلام هم جای پرسش است که چه اسمی حوالت بوده است . اگر به کسانی که در مغرب زمین راجع به اسلام بحث کرده اند توجه کنیم ، می بینیم که آنها بر اساس مابعدالطبیعه خودبنیادانه (Metaphysique subjective) #فلسفه_اسلامی را طرح کرده اند ، معهذا توجه به این بحث ها هم لازم است.
فردید:
بعضی از #صوفیه خواسته اند از #ادب_الدنیا و الدین یعنی از دنیا و عقبی گذشت پیدا کنند و مثلا در این بیت #حافظ "بی ادبی " اشاره به همین معنی است:
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مست و خرابم صلای بی ادبی است
حتی در مثنوی هم بدر شدن از ادب دنیا و دین به نحو جدی مطرح است:
هست معراج فلک این نیستی
عاشقان را مذهب و دین نیستی
اما در وضعی که تمام جهان با حرص Eros تکنولوژیک پیش می رود آیا نباید پرسش شود که این معنویتی که اینهمه در ادبیات درباره آن حرف می زنند چیست ؟ می بینیم که این پرسش گهگاه مطرح می شود اما از آنجا که ادبیات استیلا دارد ، پرسش هم صورت پرسش ادبیاتی پیدا میکند و معنویت هم هیچ و پوچ و گاه عین ادبیات می شود. در تفکر گذشته اگر معنویتی باشد در #تصوف است اما به این عنوان نمی توان از تصوفی که تلازم با #بنیاد_انگاری و موضوع اندیشی غرب دارد دفاع کرد. امروز دیگر #شرق و #غرب معنی ندارد بلکه شرق و غرب صرفا یک تقسیم جغرافیائی است. من بجای شرق #وَلایت یعنی مهر و محبت می گذارم و بجای غرب #وِلایت (استیلاء) است و صورت تام و تمام این وِلایت یعنی استیلا. دنیای امروز دنیای اصرار در ولایت یعنی #امپریالیسم، امپریالیسمی که من معمولا در سخنان خود آنرا به تعبیرات #تفرعن و #فرعونیت اشاره می کنم.
آیا از این تفرعن و فرعونیت وحشتناک امروزی با #بشر_انگاری های امروزی – از بشرانگاری های دینی گرفته تا بشر انگاری مذهب #تقرر_ظهوری (Existintialisme) – گذشت پیدا می توان کرد ؟ البته نه ، هر چند از طرف دیگر و در عین حال، وضع تاریخی جهان و نیست انگاری (Nihilisme) جهانی امروز به نحوی منتشر و ناپیدا ولی عمیق چنانست که :
جمله عالم ز اختیار و هست خود
می گریزند بر سر سرمست خود
تا دمی زین هوشیاری وارهند
ننگ خمر و بنگ بر خود می نهند
جمله دانسته که این هستی فخ است
ذکر و فکر اختیاری دوزخ است
می گریزند از خودی در بیخودی
یا به "مستی" یا به شغل ای مهتدی
نفس را زان نیستی وامیکشی
زانکه بی فرمان شد اندر بیهشی
نیستی باید که آن از حق بود
تا که بینی اندر آن حسن احد
..................................
هست معراج فلک{گذشت} از این نیستی
عاشقان را مذهب و دین #نیستی
میبدی:
استاد ، تاثیر #متافیزیک در دنیای ما چیست و چه پدیده ای را میتوان منبعث از آن دانست ؟
فردید:
امپریالیسم ، امپریالیسم با #زندقه و #شرک ملازمه دارد . به این ترتیب میتوان چنین استدلال کرد که #امپریالیسم یکی از لوازم ذات #تمدن_غربی است و تازمانی که انسان از "#اراده" به "#همت " نرسد، این امپریالیسم که من آنرا "#فرعونیت " میخوانم کماکان پا برجا خواهد بود و زیر بنای تاریخ #غرب که "#ربوخه " است از جای خود تکان نخواهد خورد . انسان غربی خودش را در "ربوخه" گم کرده است . تمام ایدئولوژی ها و "ایسم" ها در ربوخه دست وپا میزنند . رفاه نیز همان ربوخه است . علم و صنعت جادوست باید موسساتی (؟) یافت تا این جادو را باطل کند . " سیرابی جنسی " آقای #مارکوزه نیز ریشه در ربوخه دارد . #فاشیسم و #مازوخیسم در وجود بشر رخنه کرده است . #استالین و #هیتلر هردو از یک کرباسند . تمام افکار #ژان_پل_سارتر جز اناالحق نیست . آیا این حماقت نیست ؟ آیا او نمی خواهد تمدن ممسوخ را به بی نهایت ببرد ؟
فکر میکنید #سایبرنیتیک و علم سیاست در خدمت چیست ؟ در خدمت حفظ این تمدن ممسوخ . #هنر هم همین خدمت را انجام میدهد .
خلاصه کنم بشریت غربی بیمار است . او به مرض رضا و تسلیم در برابر امپریالیسم مبتلا شده است و تا زمانی که این مرض مستولی است امیدی به برافتادن " ربوخه " نمیرود .
#داوری_اردکانی:
#علم_جدید بر اساس فلسفه استوار است و همواره مدد از #فلسفه گرفته است تا آنجا که اگر این مدد در جایی قطع شود یا قومی بدون فراهم آوردن مقدمات و اعتنای جدی به فلسفه صرفاً نظر به اقتباس #علم_غربی داشته باشد، #پژوهش علمی هم بینظم و پریشان می شود نظر تحقیقی در سیر #تاریخ غرب و تمام اقوام دیگری که قهراً وابستگی به #غرب پیدا کرده اند این مدعا را اثبات می کند
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
#فردید:
انسان در اصل ذاتش مظهر #بقیة_الله است، {#مظهر}زمان باقی پریروز و پس فرداست، {مظهر} #زمان باقی امام عصر است، "عصرِ" پریروز و پس فردا. در زمان دیروزی و امروزی و فردائی #امام_عصر، غائب است و در عین #غیبت و غیاب، حاضر. همین امام عصر پریروز و پس فردای غائبِ حاضر است که در پس فردا "ظاهر" می شود، ظهور پیدا می کند، حضورش با #ظهور یکی می شود و حال آنکه در #عصر حاضر #غرب زده، امام زمان حاضر است ولی غائب است در تاریخ، تاریخ، تاریخ امام زمان است به این معنی، #تاریخ تاریخ وجود است و وجود هم ظهور و بطون و این #بطون، زمان باقی پریروز و پس فرداست.
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
#داوری_اردکانی:
#علم_غربی بدون #عقل غربی متحقق نمیشود و این عقل هنوز در میان #قوم ما سرگردان است و در خانه خود مستقر و متمکن نیست. ما به مدد #فلسفه و #هنر و #ادبیات #غرب میتوانستیم این #خرد را از آن خود کنیم مقصودم از «میتوانستیم» اینست که ممکن بود و گرنه اکنون که نتوانسته ایم نمیتوانیم کسی را از این بابت ملامت کنیم
๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi ๛
๛ وارستگی ๛
#سرآغاز #پادکست_مجال سلام! 🔸 به نظرم رسید سال سوم فعالیت کانال وارستگی را با یه فرم جدید شروع کنیم؛
01 مجال.mp3
17.29M
🎙 #پادکست_مجال
🔸 اپیزود اول
▪️ فصل: مواجهه با غرب
▪️ قسمت اول با موضوعات:
+ ضرورت طرح پرسش از غرب
+ پذیرش اصول تجدد غربی
+ آشفتگی زندگی عالم غربزدگی
+ غرب موجود متعین نیست
+ عالَم، تاریخ و نسبت بودن غرب
+ تقابل با غرب ذیل سایه تفکر
🎧 شنیدن از طریق:
کستباکس / آپارات / سها
🔺 @varastegi_ir
برچسبها: #غرب #غربشناسی #فلسفه #غرب_شناسی #philosophia #غربزدگی
02 مجال.mp3
14.64M
🎙 #پادکست_مجال
🔸 اپیزود دوم
▪️ فصل: مواجهه با غرب
▪️ قسمت دوم با موضوعات:
+ تقدم عالَم بر ادراک مردمان
+ تاریخی بودن عقل و فلسفه
+ تاملی بر سرآغاز تاریخ غرب
+ انتساب فلسفه به یونان
🎧 شنیدن از طریق:
کستباکس / آپارات / سها
🔺 @varastegi_ir
برچسبها: #غرب #غربشناسی #فلسفه #غرب_شناسی #philosophia #غربزدگی
03 مجال.mp3
20.1M
🎙 #پادکست_مجال
🔸 اپیزود سوم
▪️ فصل: مواجهه با غرب
▪️ قسمت سوم با موضوعات:
+ بین درک غرب و مظاهر آن دور هرمنوتیکی برقرار است.
+ نگاه تاریخی به غرب منجر به جبر نمیشود.
+ غرب چه نوع نسبتی است؟
🎧 کانال مجال در کستباکس:
castbox.fm/ch/4997367
🔺 @varastegi_ir
برچسبها: #غرب #غربشناسی #فلسفه #غرب_شناسی #philosophia #غربزدگی
๛ وارستگی ๛
💠 قرب نوافل بودن غرب در کلام فردید 🔍 https://varastegi.ir/2970 🔸 استاد فردید: من یک سوال دارم :
ادامه مطلب قبل...
🔸 میبدی: ومنظور شما این است که روی به حق داشتن و پشت به خلق همان قرب فرائض است .
🔹 فردید: احسنت... و اما روی به خلق داشتن و پشت به حق داشتن هم قرب نوافل. البته قرب نوافل و فرائض به تعبیرات دیگری هم بیان شده مانند :
مشاهده "#کثرت_در_وحدت " و "#وحدت_در_کثرت " .
🔸 میبدی – همین جا یک نتیجه گیری میکنیم که فلسفه یونان و بدنبال آن تاریخ فلسفه #غرب چیزی جز قرب نوافل نیست . یعنی حق همواره غائب و خلق ظاهر بوده است.
🔹 فردید – بله از #افلاطون تا #هگل . از هگل تا #مارکس . از مارکس تا #سارتر....وقتی ما در قرب نوافل هستیم معنایش این است که خلق را در حق می بینیم . پس حق آینه میشود و "صورت" منعکس در آینه، " خلق" است .
در قرب فرائض "خلق" آینه میشود و صورت حق در این آینه مشهود و معلوم میگردد . یعنی خلق غائب میشود ، پنهان میشود و حق ظاهر و آشکار میگردد....
🔸 میبدی – پس به تعبیر شما در قرب نوافل حق حکم آلت و وسیله را دارد و در قرب فرائض برعکس خلق است که حکم آلت و وسیله را پیدا میکند.
🔹 فردید - ....پس ملاحظه میفرمائید که این "#آزادی" که پس از هگل مورد بحث قرار گرفت و سپس از جانب مارکس و مارکسیستها و همینطور از طرف #ژان_پل_سارتر در فلسفه #اگزیستانسسیالیسم ، از طرف #لوئی_استروس در #استروکتورالیسم و از طرف #رودلف_کارناب در مذهب نو تحصلی(#نئوپوزیتیویسم) و از جانب #هورکهایمر . #مارکوزه و #آدورنو ، و #هابرماس در #حوزه_فرانکفورت و از سوی دست چپی های نوخاسته مطرح گردید همه و همه به قرب نوافل تعلق دارد..... آنهم با غفلت تام و تمام از قرب فرائض .
آزادی بدان معنی که امروزجهان ما کم و بیش از آن دفاع میکند چیزی جز اصرار در قرب نوافل نیست و قرب نوافل یعنی پشت کردن به حق ، دفاع از #فرعونیت مطلق .
🔸 بنده در گفتگوی قبلی از #بایزید_بسطامی نقل قولی کردم . عرض کردم بایزید گفته است من سی سال خود را در حق میدیدم. اینک حق را در خودم می بینم. معنی این جمله این است که من سی سال در قرب نوافل بودم و #حق اینه بود، یعنی غائب بود. یعنی نهان بود. یعنی حضور نداشت و من که از خلق بودم، خودم را در این آینه مشاهده میکردم: یعنی در حق میدیدم:
《فکر خود و رای خود در مذهب رندان نیست / کفر است در این مذهب خودبینی و خودرائی》
اکنون پس از سی سال " گشت " عظیمی برای من دست داده است که خود را درحق می بینم . من آینه شدم. پنهان شدم و حق بدون واسطه برای من ظهور کرد.
🔹 در سیر تفکر غرب اینک قرب نوافل به حد نهائی خود رسیده است. اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر نمونه بارز آن است با فقدان #خود_آگاهی و ذکر و فکر. بنده با ساحت دوم یعنی ساحت خودآگاهی فلسفی است که از قرب فرائض دفاع میکنم ، آنهم بنام ساحت سوم یعنی #دل_آگاهی.
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔍 https://varastegi.ir/2970