eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.2هزار دنبال‌کننده
202 عکس
50 ویدیو
17 فایل
❖ وارستگی ๛ گلاسنهایت ๛ رهایی ๛ انقطاع ❖ ادمین: @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال بلامانع است) برچسب‌ها: عرفان | فلسفه | آوینی | انقلاب اسلامی | هایدگر | نیچه | گادامر | فردید | داوری اردکانی | فوکو | کانت | هگل | دکارت | هرمنوتیک | ملاصدرا
مشاهده در ایتا
دانلود
فردید: نمی خواهم بگویم حوزه محی الدین یونانی زده نیست، یونانی زده هست، ولی بالاخره بیشتر میخواهد از یونانی زدگی بگذرد و یکسره تسلیم یونانی زدگی نیست. محی الدین تا آنجا که در او آمده است، من ردش می کنم. و اصیل ورای متافیزیک است.
یک جمله می‌گفت؛ جمله‌اش مثل یک نیشی بود و زمانی که این را می‌گفت من ناراحت می‌شدم. می‌گفت: " اسلامی دو چشم داشت؛ یک چشم را کور کرد، چشم دیگر را ". نصرالله پورجوادی، موجی که نشست، ضمیمه‌ی خردنامه همشهری، 25 آبان 84 (شماره76)
فردید: بعضی از خواسته اند از و الدین یعنی از دنیا و عقبی گذشت پیدا کنند و مثلا در این بیت "بی ادبی " اشاره به همین معنی است: هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه کنون که مست و خرابم صلای بی ادبی است حتی در مثنوی هم بدر شدن از ادب دنیا و دین به نحو جدی مطرح است: هست معراج فلک این نیستی عاشقان را مذهب و دین نیستی اما در وضعی که تمام جهان با حرص Eros تکنولوژیک پیش می رود آیا نباید پرسش شود که این معنویتی که اینهمه در ادبیات درباره آن حرف می زنند چیست ؟ می بینیم که این پرسش گهگاه مطرح می شود اما از آنجا که ادبیات استیلا دارد ، پرسش هم صورت پرسش ادبیاتی پیدا میکند و معنویت هم هیچ و پوچ و گاه عین ادبیات می شود. در تفکر گذشته اگر معنویتی باشد در است اما به این عنوان نمی توان از تصوفی که تلازم با و موضوع اندیشی غرب دارد دفاع کرد. امروز دیگر و معنی ندارد بلکه شرق و غرب صرفا یک تقسیم جغرافیائی است. من بجای شرق یعنی مهر و محبت می گذارم و بجای غرب (استیلاء) است و صورت تام و تمام این وِلایت یعنی استیلا. دنیای امروز دنیای اصرار در ولایت یعنی ، امپریالیسمی که من معمولا در سخنان خود آنرا به تعبیرات و اشاره می کنم. آیا از این تفرعن و فرعونیت وحشتناک امروزی با های امروزی – از بشرانگاری های دینی گرفته تا بشر انگاری مذهب (Existintialisme) – گذشت پیدا می توان کرد ؟ البته نه ، هر چند از طرف دیگر و در عین حال، وضع تاریخی جهان و نیست انگاری (Nihilisme) جهانی امروز به نحوی منتشر و ناپیدا ولی عمیق چنانست که : جمله عالم ز اختیار و هست خود می گریزند بر سر سرمست خود تا دمی زین هوشیاری وارهند ننگ خمر و بنگ بر خود می نهند جمله دانسته که این هستی فخ است ذکر و فکر اختیاری دوزخ است می گریزند از خودی در بیخودی یا به "مستی" یا به شغل ای مهتدی نفس را زان نیستی وامیکشی زانکه بی فرمان شد اندر بیهشی نیستی باید که آن از حق بود تا که بینی اندر آن حسن احد .................................. هست معراج فلک{گذشت} از این نیستی عاشقان را مذهب و دین
فردید: من یکبار در جائی لفظ را در مورد مرحوم اطلاق کردم . فرنگی ها همان کسانی هستند که در جهان امروز از و و و غرب و ادبیات پوچ و تآتر پوچ و از اینجور حرفها سخن میگویند . بازگشت همه این صوفی فرنگیها به این امر است و آن آخرین مرحله نهائی فرار از" حق" به سوی " " ، اعم از انانیت جمعی یا فردی . ‌
میبدی: خیلی از روشنفکران حتی بسیاری از شاگردان شما صریحا گفته اند راز و رمز افکار شما را درنمی یابند . شاید به این علت که "حرف" میزنید و نمی نویسید و مزید برعلت اینکه جلوگیری از جولان فکری شما هم مشکل است . فردید: بنده بارها قبل از شما با اشخاص گفتگو کرده ام و مطالبم بر روی نوار آمده است . ولی بعد بهر وسیله از چاپ آن جلوگیری کرده ام . قریب یکسال در تلویزیون تحت عنوان " درآمدی به حکمت معنوی" سخن گفتم اما بعد از قریب یکسال حتی به درآمدی به درآمدی به حکمت معنوی هم نرسیدم . سعی من براین بود تا با چیدن مقدمات توجه افراد را به جلب کنم . میدانید چرا؟ چون مسئله ، مسئله عدم معلومات نیست مسئله ، مسئله است . جهان امروز نوعا رو به حکمت معنوی ندارد . حتی کسانیکه سنگ و معنویت و را به سینه میزنند – که مد روز شرق وغرب است – کم و بیش پشت به حکمت معنوی دارند . روی آوردن به حکمت معنوی بدست من و شما نیست و باصطلاح حکمای معنوی از " " است نه " " از است نه . برادر ! من به شما تعارف نمیکنم . ذهن شما همانطور که گفتم هم تند است و هم جسور . اما بهرحال غربزده اید و هر ای و هر فلسفه زده ای و هر متافیزیک زده ای، و هر زندقه زده ای ، و هر اومانیست جدید ، . میدانید با چه کسی شروع میشود ؟ با " " یونانی. یعنی با . مسیلمه کذاب کسی بود که گفته اند پرتو وحی نبی بر او تافته است . سقراط هم همینطور است . آنچه او گفته و تا کنون بنام و از آن یاد میشود ، حکم پرتو وحی را دارد . میبدی – چنین موضع برنده ای آنهم در مقابل سقراط ؟ فردید – با اینکه بدنم از ترس میلرزد ، معذالک بگذارید یکبار برای همیشه این حرف را گفته باشم ..بگذریم ...بگذریم . ‌
: وقتی فلسفه و تصوف به ایدئولوژی تبدیل می شود و در شمار وسایلی در می آیند که با آن می توان به مقاصد و اغراض مطلوب رسید، تفکر از طریق خود دور می افتد، با تفکر می توان به مقاصد مطلوب رسید اما تفکر را تابع مقاصد نمی توان کرد ๛ وارَســتـِگـی ๛ @varastgi
‌ ‌ 🔸 آنچه امروز بنام خوانده می‌شود [به] دو قسم اساسی تقسیم می‌شود. یک قسمِ عرفان و ، همان «عرفان و تصوف و حکمتِ اشراقِ یونانی» است که در تعریف آن، التزامِ وحی مأخوذ نیست. 🔹 البته با کشف و شهود می‌خواهند که حقایق را کشف کنند، غالباً هم بیشتر کشف و شهود غرض است، بیشتر می‌پردازند به بحث فلسفی، از تا (پلوتینیوس) و فرفوریوس که تصریح دارند به اینکه ملتزم وحی نیستند. عباراتی است عربی که ما مَعاشر حکماء به وحی انبیاء نیاز نداریم، عبارت از کسانی مانند فرفوریوس و افلوطین است و یونانی که ملتزم وحی نیست. 🔸 در قرون وسطی و اسلام است که التزام وحی هم أخذ می‌شود در این نوع از حکمت، بنام تصوف. حالا این تصوف که ملتزم وحی باشد -جان کلام در اینجاست، بنظر بنده- تصوف ظاهراً با این که ملتزم وحی است ولی حقاً و باطناً نیست، چون که است. 🔹 نمونه آن مقامات العارفین بوعلی‌سینا است، قسمت آخر اشارات و تنبیهات -که میستیک است- ظاهراً عرفان است و مخالفتی هم با وحی در آن نیست، ولی بالذات حکمت اشراق است؛ یونانی است؛ متافیزیک است. البته این متافیزیک هنوز خودبنیادانه نیست، «بنیاداندیش» است ولی نه «خودبنیاداندیش» که حوالت تاریخی جدید است. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔍 https://varastegi.ir/2988 ‌ ‌ ✍🏻 سید احمد فردید ▪️ درآمدی به حکمت معنوی، ۱۳۵۱ ‌ ‌ ‌ ‌