eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️‍🔥تا می‌توانید برای ظهور حضرت حجت(عج الله) دعا کنید که بهترین دعاهاست. هم به خانواده و هم به دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و… پیرو ولایت فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم آسید علی آقا را تنها نگذارید. امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود. این شعر بر روی سنگ قبرم حکاکی شود ان شاالله: «مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر؛ چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم. سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام، سر خود با لبه سنگ لحد می شکنم...» ✍🏻فرازی‌ از‌ وصیتنامه شهید حسین معزغلامی 🥀 @yaade_shohadaa
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️‍🔥خوشرو و مهربان بود. لبخند گرمی داشت و همان لبخند، خوشرو بودنش را بیشتر به چشم می‌آورد. 🖤به یاد شهید مدافع‌‌ حرم‌‌‌ کاظم‌ خاوری 🥀 @yaade_shohadaa
🥀بوی نعنا 💔کنار رودخانه گتوند توی اردوگاه غواصی بودیم. چهل روز مانده به عملیات کربلای چهار. خیلی از بچه‌ها داخل چادر بودند. لامپ چادر را شل کردم و صدای پر سوز نادر با صدای ناله بچه‌ها در هم آمیخت: «بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته.» در عین حالی‌که همه توی حال خودمان بودیم، منتظر بودیم نادر دعا را شروع کند. ❤️‍🔥ناگهان نادر سر از سجده برداشت و از عمق جانش حضرت زهرا (سلام الله علیها) را صدا کرد و به سرعت از چادر خارج شد. پشت سرش بودم، اما یارای صدا کردنش را نداشتم. عمامه‌اش را روی رمل‌ها اندخت و سر به سجده گذاشت و های های گریست. دست به شانه‌اش گذاشتم به نشانه این‌که بگو دردت را تا آرام شوی. گفت: نه. گفتم: امشب چه شده این‌طور به هم ریختی؟ توی دلت چه گذشته مرد؟ من غریبه نیستم. در چشم‌هایم “نه” ای گفت و با قدم‌های بلند حرکت کرد. 💔صدایش کردم: “نادر”. فقط یک جمله گفت: «امتحان سختی در پیش داریم. خیلی سخت. فقط همین را می توانم بگویم.» داخل بلم نشست و پاروکنان از من دور شد؛ اما هنوز صدای ناله بچه‌های چادر بدون این‌که نادر روضه‌ای برایشان خوانده باشد به گوش می‌رسید. ❤️‍🔥بعد از عملیات کربلای ۴، وقتی اسیر عراقی‌ها شده بودم، با دیدن پیکر خون‌آلود و چشم‌های نیمه باز نادر معنی امتحان سخت برایم تفسیر شد. 🥀خاطره ای به یاد طلبه شهید معزز نادر عبادی‌نیا قرا گوزلو 🥀راوی: رزمنده دلاور محسن جامه بزرگ 📚 کتاب "غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند" 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀«۲ مرداد ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔صله رحم را همیشه به جا می آورد و هر فرصتی که پیش می آمد به دوستان و آشنایان سر می زد و احوالشان را جویا می شد. وی سرباز بود و در منطقه دره شیلر خدمت می کرد و از وطن دفاع می کرد. این سرباز جان بر کف به وسیله ترکشی که به قلبش اصابت کرد به شهادت رسید. ایشان در نامه هایی که به خانواده اش می نوشت، تاکید زیادی به دفاع از انقلاب و اسلام داشت. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار فرهاد گودرزی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
بیخیال آدما؛ حسین رو که داری... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀آمدی جانم به قربانت، ولی بی‌سر چرا... ❤️‍🔥شهید والامقام «حجت‌الله صنعتکار» 💔سه روز قبل از شهادت، حجت‌الله جبهه بود که به او اطلاع دادند، صاحب فرزند شده ای. وقتی خبر را شنید حال دیگری داشت، عملیات هم شروع شده بود و دوست نداشت که در کنار بچه ها نباشد، اما با اسرار فرمانده اش (سردار شهید احمد اللهیاری ) ، تصمیم گرفت برود و سری به پسرش بزند. یک روزه رفت و پسرش را دیده بود و وقتی برگشت چند کیلو شیرینی خریده بود و شیرینی را بین بچه های گردان پخش کرد و آماده شد تا برای پاتکی که در راه بود حرکت کند. قبل از رفتنش می گفت: این عملیات یک چیز دیگری است و نمی شود به این راحتی ها از خیرش گذشت و انگار از همه چیز مطلع بود . دیدم که دارد به سمت دشمن می رود و سخت با آنها درگیر است، در همین حین گلوله ی توپی از سوی دشمن شلیک شد که مستقیم به سر حجت خورد، سر حجت به هوا پرتاب شد و خون بود که از رگ های گلویش فوران می کرد و به آسمان می پاشید، پیکر بی سر حجت همینطور چند قدم جلو رفت و در مقابل چشمان بهت زده‌ی ما به زمین افتاد.  آری او همانند ارباب بی سرش حسین (ع) با بدنی بی سر به دیدار معشوق خویش شتافت.  ♦️قرائت «زیارت عاشورا» هدیه به روح مطهرش. هفدهم 🥀 @yaade_shohadaa
🌻 🍁 برادران پاسدار احتمال می دادند که زینب قبل از شهادتش توسط منافقین تهدید شده باشد. آنها از همکلاسی‌های زینب که تحقیق کرده بودند، بعضی از آنها از درگیری زینب با دانش‌آموزان ضد انقلاب در مدرسه خبر داده بودند. زینب دو وصیت نامه داشت. من سواد کمی داشتم. خواندن و معنی کلمات برایم سخت بود. آرزو داشتم که به راحتی تمام دست‌نوشته‌های زینب مخصوص وصیت نامه اش را بخوانم. وصیت نامه ای که نوشتنش از یک دختر ۱۴ ساله بعید بود. یک شب زینب به خوابم آمد و گفت مامان ناراحت نباش یه روز وصیتنامه مرا از اول تا آخر بدون غلط می خونید. اون روز نزدیکه. صبح از خواب بیدار شدم. آماده رفتن شدم مادرم گفت: کبری صبح به این زودی میخوای کجا بری؟ خوابم را برای مادرم تعریف کردم و گفتم از امروز نهضت سواد آموزی ثبت نام می کنم و خوب درس می خونم تا بتونم وصیتنامه دخترم رو بدون غلط بخونم. سالها کلاس نهضت رفتم اکثرا نمره هایم ۱۹ بود بعد از باسواد شدن به‌راحتی وصیت نامه زینب را خواندم و حتی بعضی جملاتش را حفظ کردم. زینب در وصیت‌نامه اولش از من خواسته بود که در مرگش گریه نکنم و حتماً در آبادان دفنش کنم. اما از قرار معلوم بعد از نوشتن وصیت‌نامه، خوابی می بیند که باعث می‌شود حرفش را را تغییر دهد. در دفترش درباره خوابش این طور نوشته بود: دیشب خواب دیدم که با چند نفر از خواهران داریم به جبهه می رویم آنقدر خوشحال هستم که نمیدانم چه کار کنم مشکلات را پشت سر می‌گذاریم روزها در ماشین بودیم تا به جبهه رسیدیم اما آنجا واقعی نبود. من در خواب درک کردم که جبهه من، شهر من و کار من، ودشمنی با دشمنان خداست. بعد از این خواب اهمیت دفن شدن در آبادان برای زینب از بین رفت جبهه او شاهین شهر و اصفهان بود و محل دفنش هم می‌توانستم آنجا باشد. زینب وصیت‌نامه دومش را خیلی عاشقانه نوشت در این وصیت نامه طوری از شهادت حرف زد مثل اینکه منتظر رفتن است. او اینطور گفت: مادرجان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی حالا که وصیت من را میخوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون آمدی. هرگز در نبود من ناراحت نشو زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می‌خورم و چه چیزی از این بهتر که تشنه به آب برسد و عاشقی به معشوق. مادر جان تورا به رنجهای زینب(س) قسم میدهم من را حلال کن و دعای خیر بفرما. دروصیت نامه دوم، زینب اشاره ای به محل دفنش نکرده بود. بعد از آن خواب، شاهین شهر حکم جبهه را برایش داشت. در هر وصیت نامه از امام یاد می‌کرد : «دعا برای سلامتی امام را فراموش نکنید» زینب وصیت نامه دومش را در تاریخ 1360/12/13 یعنی ۱۸ روز قبل از شهادتش نوشته بود. ادامه دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
💔من غير از تو كسی را ندارم، پس به دادم برس ای معبود كه من عبد توأم و ای بزرگواری كه من بنده‌ی توأم و ای سيدی كه من نوكر توأم! الهی! به حق شهدایی كه تو آنان را فرا خواندی پس به من ضعيف، به من ذليل، رحم كن. ای بخشنده و مهربان! به لطافت و ضعف بدن من رحم كن و من را به بزرگواری و آقائی‌ات به مولايت ببخش خدايا! ✍🏻فرازی‌ از‌ وصیتنامه شهید محمدابراهیم موسی‌پسندی 🥀 @yaade_shohadaa