#برشی_از_یک_کتاب
#تنها_گریه_کن
🥀یک وقت هست آدم با خانوادهٔ شوهرش مشکلی ندارد و فقط رفت وآمد می کند، یک وقت هست که با خانوادهٔ شوهرش صمیمی می شود، خودمانی و خانه یکی؛ محبتشان را به دل می گیرد. ما این شکلی بودیم. من هرچه ازشان دیدم، خوبی و صمیمیت بود. همراه دوتا جاری دیگرم و مادرشوهرمان توی یک خانه زندگی می کردیم. روزمان تا آمدن مردها، دور هم می گذشت. نوعروس بودم، ولی مستقل. چند ماه اول، پخت وپزم از مادرشوهرم جدا بود. خودم خواستم و سفره یکی شدیم. گفتم: «دو نفر ماییم، دو نفر شما، آن هم توی یک خانه. چرا دوتا سفره پهن کنیم؟» عروس ده ماهه بودم که دخترم به دنیا آمد. پدرشوهرم، اولْ بزرگ خانواده خودش بود، بعد فامیل. بزرگ تری اش هم فقط به سن وسال و ریش سفیدش نبود؛ آن قدر دلسوز و مهربان بود که خودش و حرفش روی چشممان جا داشت. اسم بچه را گذاشت فاطمه و ما هم روی حرفش حرف نزدیم. حبیب مرد زحمت کشی بود. صبح زود می رفت سر ساختمان و آخر شب خسته برمی گشت. بنایی کار راحتی نبود. اصلش، هیچ کاری راحت نیست. مردها صبح به صبح می رفتند و آخر شب به سختی خودشان را تا خانه می کشاندند. یک لقمه غذا خورده و نخورده، چشمشان گرم خواب می شد. گاهی برای کار و کاسبی بهتر می رفت یک شهر دیگر و روزها می گذشت و ازش بی خبر بودم. من می ماندم و فاطمه که برایم مثل عروسک بود. حسابی سرم را گرم کرده بود؛ منتها مریضی ام خوب نشده بود و بقیه خیلی مراقبم بودند. عزیز، بیشتر از همه غصه می خورد و فکرش مانده بود پیش من. گاهی که می رفتم خانه شان، احوالم را خبر می گرفت و مدام از دیروز و روز قبلش می پرسید. باید خیالش را راحت می کردم که خوبم، ولی هم او و هم بقیه، می دانستند ازحال رفتن من خبر نمی کند. می گفت: «اگه بی هوا وقتی بچه تو بغلته بیفتی، من چه خاکی به سر کنم؟» همه می ترسیدند که وقتی می افتم، سرم به جایی بخورد و دردسر شود؛ این بود که با اوستا حبیب صحبت کردیم و قرار شد برویم طبقه بالای خانه آقاجانم زندگی کنیم. این طوری خیال آن ها هم راحت بود؛ مادر و خواهرهایم دور و برم بودند. همان جهیزیه مختصر را بستیم و خانه جدید بازشان کردیم. هر طوری بود، سرم را گرم می کردم. وقت که اضافه می آوردم و بچه خواب بود، گاهی مشغول خیاطی می شدم. یک بلوز ساده برای خودم یا فاطمه می دوختم و کلی ذوق می کردم.
#جمعه
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_فیلم
🎥فیلم سینمایی "دلتنگی های عاشقانه"
🎬اطلاعات فیلم:
سال تولید: ۱۳۹۱
مدتزمان فیلم: ۸۶ دقیقه
ژانر: درام_جنگی
کارگردان: رضا اعظمیان
نویسنده: رضا اعظمیان
بازیگران: محمدرضا فروتن، میترا حجار، رویا تیموریان، شاهرخ فروتنیان، سیامک اطلسی.
✍🏻این فیلم داستان زندگی «شهید سید منوچهر مدق» و همسرشان، «فرشته ملکی» را روایت میکند که در هنگام بازگشت از ماه عسل متوجه میشوند نیروهای عراقی به ایران حمله کرده اند و زندگی عاشقانهشان دستخوش تغییراتی میشود و…
#امام_زمان
#کرمان_تسلیت
🥀 @yaade_shohadaa
#خاطرات_تفحص🥀
❤️🔥دستخط پسرمه
✍🏻 پیکر یکی از شهدا به نام «احمدزاده» را که براساس شواهد دوستانش پیدا کرده بودیم، هیچ پلاک و مدرکی نداشت، تحویل خانواده اش دادیم. مادر او با دیدن چند تکه استخوان، مات و مبهوت، فقط می گفت: «این بچه من نیست!» حق هم داشت. او در همان لحظات، تکه پاره های لباس شهید را می جست که ناگهان چیزی توجه اش را جلب کرد. دستانش را میان استخوان ها برد و خودکار رنگ و رو رفته ای را در آورد. با گوشه چادر، بدنه خودکار را پاک کرد. سریع مغزی خودکار را درآورد و تکه کاغذی را که داخل بدنه آن لوله شده بود، خارج ساخت.
اشک در چشمانش حلقه زد. همه متعجب شده بودند که چه شده، دیدیم بر روی کاغذ لوله شده نوشته شده: «احمدزاده». مادر آن را بوسید و گفت: «این دست خط پسرمه، این پیکر پسرمه، خودشه.»
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد...
#دعای_الهی_عظم_البلاء 🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
10.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهید جواد الله کرم
#شهید_القدس
#کرمان_تسلیت
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۳۰ دی ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 فریدون علی تبار، آتش نشان ایستگاه شماره یک آتش نشانی بود. وی که متولد سال ۶۹ بوده است، در هنرستان آتش نشانی مشغول به تحصیل شد و بعد به سازمان آتش نشانی راه پیدا کرد. گفته میشود روز حادثه پلاسکو، فریدون علی تبار امتحان داشته و بلافاصله بعد از حضور در امتحان دانشگاه، خود را به محل حادثه پلاسکو رسانده است،که در زیر آوار گرفتار و به شهادت میرسد.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار فریدون علی تبار «صلوات»
#شهید_آتش_نشان
🥀 @yaade_shohadaa
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
بسم الله الرحمن الرحیم
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ
ای که برای هر خیری به او امید دارم
وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ
و از خشمش در هر شری ایمنی جویم
یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ
ای که می دهد (عطای ) بسیار در برابر (طاعت ) اندک
یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد
یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ
ای که عطا کنی به کسی که از تو نخواهد
وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ
و نه تو را بشناسد
تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً
از روی نعمت بخشی و مهرورزی
اَعْطِنی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
عطا کن به من به خاطر درخواستی که از تو کردم
جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَهِ
همه خوبی دنیا و همه خوبی و خیر آخرت را
وَاصْرِفْ عَنّی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
و بگردان از من به خاطر همان درخواستی که از تو کردم
جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَهِ
همه شر دنیا و شر آخرت را
فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ
زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد (یا کم نیاید) و
وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ
بیفزا بر من از فضلت ای بزرگوار
یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ
ای صاحب جلالت و بزرگواری
یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ
ای صاحب نعمت و جود
یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ
ای صاحب بخشش و عطا حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ
#دعای_هر_روز_ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
🥀شهید "امیرحسین دهدهی"
❤️🔥مادر امیرحسین ده دهی شهیدِ ۱۴ ساله حمله تروریستی کرمان در مورد خاطره تلخ روز حمله تروریستی سالگرد سردار دل ها در گلزار شهدای کرمان گفت: در گلزار شهدا داشتیم برمیگشتیم که صدای انفجار مهیبی آمد و من حس کردم بدنم داغ شد و ناگهان دستم پر از خون شد.
وی با اعلام اینکه خون از سَرِ امیرمهدیِ ۴ سالهام که در بغلم بود داشت میریخت، افزود: نمیدانم ترکش به کجای امیرحسین ۱۴ سالهام خورد که زمین افتاد و از گوشش خون میآمد.
اکنون امیرمهدی من در کماست و هنوز هوشیاری اش به سطحی نرسیده که عمل شود؛ لذا از مردم میخواهم برایش دعا کنند.
♦️تلاوت سوره ی «حمد» هدیه شهید "امیرحسین دهدهی"
#شهدای_مکتب_حاج_قاسم
#یازدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز ششم
🥀 @yaade_shohadaa