eitaa logo
یادداشت های فلسفی من
531 دنبال‌کننده
149 عکس
3 ویدیو
91 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بررسی تشبیه تمدن به بدن و بررسی این مطلب که آیا هر لزوما افول دارد؟ و آیا بعد از افول امکان صعود هست؟
نسبت سنجی اخلاق و تفکر و زوال
عدم توجه تاریخ نگاران به رشد فکری مسلمانان در بازه های خاص زمانی
یکی دیگر از مواردی که در مباحث لازم است به آن پرداخته شود، مبحث دوره بندی هایی است که برای ارائه گردیده، نقد و بررسی اقوال مطرح شده در این باب باعث می شود که بتوانیم مدل مطلوب خود را انتخاب کرده و با نقشه صحیحی وارد علم شویم. جناب کربن در کتاب تاریخ فلسفه اسلامی خود، فلسفه اسلامی را به سه دوره تقسیم می کند: . از اوایل اسلام تا جناب . از سه قرن پیش از صفویه تا دوره‌صفویه، با تمرکز بر عرفا و الهات صوفیانه بخصوص . از دوره‌صفویه تا زمان خودشان از نکات مثبت تفکر ایشان برخلاف عموم مستشرقین دیگر این می باشد که در اندیشه خود به فلسفه ما بعد ابن رشد نیز توجه کرده اند و از لحاظ روشی این دقت را داشته اند که عرفان و شهود چه میزان در فلسفه اسلامی تاثیرگذار بوده است، اما دغدغه ای که ایشان نسبت به فضای مستشرقین داشتند(که در مقدمه و پایان بخش اول به آن اشاره کرده اند) باعث شد که ایشان در طرحشان توجه خاصی به جناب ابن رشد داشته باشند و او را معیار یک دوره لحاظ کنند، در حالی که شاید این امر با فضای واقعی فلسفه اسلامی خیلی همخوانی نداشته باشد، ضمن اینکه نگاه خاص ایشان به حکمت باعث می شود که ایشان مباحث عرفانی را به عنوان یک دوره خاص از حکمت اسلامی مطرح کنند، در حالی که در سنت اسلامی ما این دو علم از هم تفکیک شده‌اند.
( تاریخ فلسفه در اسلام) ایشان را در پنج دوره معرفی می کنند: . ظهور اسلام تا سقوط بغداد( قرون اولیه) . رخوت 50ساله .ابتدای قرن هشتم تا اوایل قرن دوازدهم( شکوفایی دوم) .سقوط150ساله . از نیمه قرن سیزدهم تا عصرحاضر( دوره تجدید) از جمله نکات مثبتی که در کار ایشان مشاهده می شود توجه به نقش ، و علوم دیگر، در است، به طوری که در قسمت ابتدایی و انتهایی کتاب به خوبی به این امور پرداخته اند. اما شاید بتوان گفت نقطه قوت این طرح موجب آن نیز شده است، توجه جدی ایشان به مقوله دین و فرهنگ اسلامی موجب گردیده که عملا معیار دوره بندی خود را دین و فرهنگ اسلامی قرار دهند و با فراز و فرود های دینی، فراز و فرود های فلسفی را هم تبیین کنند، در حالی که این تطبیق در واقعیت صحیح نیست، برای مثال دوره اول رخوت ایشان همزمان است با نهضت فلسفی و شاگردانشان که به فلسفه جانی دوباره بخشیدند .
تفاوت و مفهوم کلی در نگاه فإذن ليس الإنسان المعقول هو المتصور في الخيال من الإنسان المحسوس. و بالجملة إن الشيء الذي يصادفه الحس ليس هو حقيقة الإنسان المشترك فيها، و ليس هو الذي يصادفه العقل منها إلا بالعرض. فلننظر كيف يجب أن يكون الإنسان المعقول فنقول: يجب أن يكون مجردا عن شريطة تلحقه من خارج مثل تقدير بعظم ما معين، و تكييف بكيفية ما معينة، و تحديد بوضع ما معين، و أين ما معين. بل يكون طبيعة معقولة مهيأة لأن تعرض لها كل المقادير و الكيفيات و الأوضاع و الأيون التي من شأنها أن تعرض للإنسان في الوجود. و لو أن الإنسان كان تصوره في العقل بحده مقترنا بتقدير ما أو وضع ما و غير ذلك، لكان يجب أن يشترك فيه كل إنسان. و هذا العظم المشار إليه، و الوضع و الأين و غير ذلك إنما يلحق الإنسان من جهة مادته التي تختص به. برهان شفاء، ص221