eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
4.9هزار ویدیو
84 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
#طلائیه #معجزات_شهدا ✅قسمت اول 🔹چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور
✅قسمت دوم اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم،😧شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد به افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم✋🏼 دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...😂😂 💠در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستمک😔😔 🚨می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است...از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به !!! 🌟به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.... ادامه دارد...
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
#معجزات_شهدا #طلائیه ✅قسمت دوم اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم،😧شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد
✅قسمت سوم(آخر..) کنار قبور مطهر طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت : 😏پس کو این حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید...😁 برای آخرین بار دل سپردم. یا گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...تمام فضای طلائیه پر از شد... که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد...💔✋🏼🕊 💠همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند!💔سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند 😭😭... خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ... 🚌به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند. هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند. 👌سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به رفته‌اند... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند✋🏼😊🕊
این روزها زیاد بگید السلام علیک یا امیرالمؤمنین این روزها در مدینه کسی سلامش نمیکند💔
حدود 11 هزار و 300 شهید مفقودالاثر در کشور وجود داره... به عبارتی، 11 هزار و 300 مادر...؛ که نمیدونن پیکر فرزندشون کجاست...! ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج حسین یکتا : چندتا قلب برا شکار کردی؟ چندتامون غصه خورِ امام زمانیم؟! رفقا! توجنگ چیزی که بین جا افتاده بود این بودکه میگفتن امام زمان! دردوبلات به جون من!!!✋🏼💔 @yadeShohada313
💞آیت الله بهـــجت (ره) : لازم نیست انسان در پی این باشد که به خدمت ولی عصر (عج) تشرف پـــــیدا ڪند... بلکه شاید خواندن نماز پس از تــوسل به ائمه (ع) بهتر از تـــــشرف باشد. ❤️خواندن هدیه به امام زمان (عج) صبح های جمعه بعد از نماز یادمان نرود. ان شاءالله 🙏اللهم عجل لولیک الفرج @yadeShohada313
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🌹قسمت بیستم #کرامات_و_معجزات_شهدا 👤زینب : حنانه میای بریم مشهد؟ -آره عزیزم؛ زینب... +جانم -میگم
🌹قسمت بیست ویکم 🚌با اتوبوس میرفتیم مشهد اما من فقط بغض و سکوت بودم. بالاخره رسیدیم شهر مشهد اول رفتیم یه هتل منو زینب تو یه اتاق بودیم. زینب : حنانه یه ذره استراحت کنیم ناهار بخوریم بریم حرم. -دیر نیست؟ +خب خسته ایم یه ذره استراحت کنیم تا عصر میمونیم حرم -باشه 🍽بزور برای جلوگیری از ضعف کردن چند قاشقی خوردم. هتلمون نزدیک حرم بود، ورودی حرم بودیم زینب گفت باید اذن دخول بخونیم. 😕من عربی بلد نبودم، ماتمم گرفته بود چه جوری بخونم. انگار یکی از تو درونم داشت اذن دخول میخونه 😭❤️وارد صحن رضوی شدیم همین که چشمم به گنبد طلا خورد اشکام جاری شد. زینب سلام امام رضا (ع) را بلند خوند منم باهاش تکرار کردم. زینب پاشد نماز بخونه اما من نماز خوندن بلد نبودم😔 +حنانه میای بریم جلو -نه من میترسم خیلی شلوغه +باشه پس تا تو نماز بخونی منم میرم زیارت -باشه 🌹زینب که رفت زانوهام بغل کردم و گفتم : 😔آقا منو آوردن اینجا. من نماز خوندن بلد نیستم خودت کمکم کن... ادامه دارد..
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🌹قسمت بیست ویکم #کرامات_و_معجزات_شهدا 🚌با اتوبوس میرفتیم مشهد اما من فقط بغض و سکوت بودم. بالاخر
🌹قسمت بیست ودوم 🍃❤️اون چندروز منو زینب همش میرفتیم حرم. فقط یه بار زینب بازار رفت برای خرید زغفران و انگشتر، اما من نرفتم. 👌اون چندروز مشهدمون سریع گذشت، وقتی برگشتیم رفتم اسممو کلاس رزمی کاراته ثبت نام کردم. 😔نماز خوندن شده بود غمم، واقعا بلد نبودم نماز بخونم. دستام تو هم قلاب کرده بودم 💔خدایا من باید چیکارکنم تا نماز بخونم؟ خودت کمکم کن... 🌟تو همون حالت گریه، خوابم برد. خواب دیدم تو شلمچه ام یه جمع از برادران بسیجی اونجا بودن؛ یه آقای بهم نزدیک شد و گفت : سلام خواهرم تو حسینیه نماز جماعت هست شما هم بیا. -آخه من نماز خوندن بلد نیستم +شما بیا یاد میگیری -ببخشید حاج آقا شما کی هستی؟ ❤️+من محمد ابراهیم همتم به سمت حسینیه رفتیم حاج ابراهیم ایستاد، ذکرای نماز بلند گفت منم میخوندم. 😭تو خواب نماز خوندن یاد گرفتم، بعداز اتمام نماز رو به سمتم کرد و گفت : 🌹خانم معروفی من برادرتم، همیشه تا زمانی که من برادرتم. هرجا کم آوردی بهم متوسل شو صدام کن حتما جوابتو میدم... 😭😭یهو از خواب پریدم. اذان صبح بود، رفتم وضو گرفتم قامت بستم برای نماز صبح. بدون هیچ کم و کاستی تمام ذکرها یادم بود بدین ترتیب نماز خوندن توسط یاد گرفتم. 🍃چندماهی از ماجرای نماز میگذشت احساس میکردم چشمم تار میبینه از یه دکتر چشم وقت گرفتم فردا نوبت دکترمه... ... ✅تمام اسامی بجز و مستعار میباشد و تمام روایت هست