🍃برگی از خاطرات 🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
آروم تر صحبت كن، مگه من كر شدم كه تو گوشم داد مي زني؟
كلي از حاجي معذرت خواهي كردم. اصلاً يادم نبود گوشش خوب شده.
تو بعضي عملياتا وقتي حاج حسين زياد آر پي جي مي زد، قدرت شنواييش به شدت ضعيف مي شد.
به طوري كه ما تا مدتي بايد با صداي بلند باهاش حرف مي زديم.
البته گاهي اوقاتم يادمون مي رفت كه گوشاي حاجي خوب شده.😊😊😊
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
روزي در خانه با خود خلوت كرده بودم و از سختي ها و فشارهاي زندگي خسته شده و گريه مي كردم.
ناگهان حسين به خانه آمد و من را در آن حالت ديد.
كنارم نشست، نگاهش را به صورتم انداخت و گفت:
چرا گريه مي كني؟ من اصلاً دوست ندارم كه مادرم رو تو اين حالت ببينم.
اگر مي خواي منو ناراحت كني به گريه كردنت ادامه بده.
وقتي اشكهايم را پاك كردم، گفت:
به من قول بده كه در هيچ شرايطي گريه نكني، چون من هر جا كه باشم وقتي كه بفهمم تو اشك مي ريزي ناراحت ميشم.
شب 21 رمضان سال 1365، خبر پيدا شدن پيكر حسين به ما رسيد.
در اين مدت در ميان مردم اشك نريختم چون مي دانستم كه حسين از گريه من ناراحت مي شود. بسياري از افراد ناآشنا كه در مراسم حسين حضور مي يافتند، گمان مي كردند كه من نامادري او هستم. 😳
آنها مرا به يكديگر نشان مي دادند و مي گفتند: شهيد مادر نداره، اين نامادريشه. 😢
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@yadvare_shohada
همین که بر مزارشان ایستاده ای ، یعنی تو را به حضور طلبیده اند.
همین که اشک هایت روان میشود ، یعنی نگاهت میکنند.
همین که دست میگذاری بر مزارشان ، یعنی دستت را گرفته اند.
همین که سبک میشوی از ناگفته های غمبارت ، یعنی وجودت را خوانده اند.
همین که قول مردانه میدهی ، یعنی تو را به همرزمی قبول کرده اند.
باور کن ،شهید دوستت دارد
که میان این شلوغی های دنیا هنوز گوشه ی خلوتی برای دیدار نگاه معنویشان داری....
اللهم الرزقنی توفیق شهادت 😍❤️ فی سبیلک
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
#دلت_که_صاف_شد_در_باغ_شهادت_هم_گشوده_میشود
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
@yadvare_shohada
بسم رب الشهداء و الصدیقین
🌹یادواره ی مجازی 🌹
🌸🍀🌸🍀🌸🍀
امروز میهمان شهید🕊 #ایرج_نصرت_زاد❤️
هستیم😍
🍀🌸🍀🌸🍀🌸
@yadvare_shohada
🍃زندگینامه شهید🕊🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
شهید🕊 ایرج نصرت زاد ❤️ در سومین روز از مرداد ماه سال ۱۳۱۲ در گیلان به دنیا آمد.
۱٦ ساله بود كه به دبیرستان نظام رفت و پس از اتمام دوران دبیرستان وارد دانشكده افسری شد.
پس از پایان دوره دانشكده به شیراز رفت و ضمن گذراندن دوره زرهی در مركز پیاده و هوا برد شیراز به خدمت مشغول شد.
او تمام دوره های علمی و رزمی ارتش مانند؛ دانشكده فرماندهی و ستاد، پدافند، رنجری، چتربازی و مربی پرش را در طول خدمت سپری نمود.
با پیروزی انقلاب اسلامی و پس از ناآرامی های كردستان، عازم سنندج شد و به مبارزه با ضد انقلاب مزدور مشغول شد.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
@yadvare_shohada
دوستے با شهــــــدا🇵🇸
🍃زندگینامه شهید🕊🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 شهید🕊 ایرج نصرت زاد ❤️ در سومین روز از مرداد ماه سال ۱۳۱۲ در گیلان به دنی
پس از آن که عوامل تجزیه طلب بیگانه، کردستان را آماج فعالیت ها و اهداف شوم خود قرار دادند، او از جمله نیروهای فداکار و شجاع نیروی زمینی بود که داوطلب مبارزه با ضد انقلاب شد.
وی در تاریخ ۱۳۵۸ با انتصاب به فرماندهی تیپ یکم لشکر ۲۸ پیاده نیروی زمینی ارتش با درجه سرهنگی به منطقه کردستان اعزام شد و در پادگان سنندج، خدمت خود را شروع کرد.
او در بدو ورود به لشکر، به سازماندهی دوباره تیپ یکم پرداخت و رعایت اصول نظامی، سلسله مراتب، حفظ انضباط و انسجام به واحدهای نظامی را در دستور کار خود قرار داد.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
@yadvare_shohada
در فروردین ماه سال ۱۳۵۹ شهید نصرت زاد که برای نظارت بر اعزام ستون، به سوی سه راهی سنندج – سقز - سدقشلاق حرکت کرده بود، از کمین و درگیری ضد انقلاب با نیروهای خودی در یکی از روستاهای منطقه مطلع شد.
او بلافاصله با نیروهایی از گردان ۱۱٦ برای تأمین ارتفاعات مشرف بر روستای مذکور حرکت کرد.
شهید 🕊نصرت زاد پس از صعود به ارتفاعات و مشاهدة صحنه، برای قطع درگیری و اجرای ضد کمین، از عناصر جلودار ستون درخواست آتش کرد.
در خواست وی توسط توپخانه لشکر، پاسخ داده شد.
ضد انقلاب که موقعیت خود را در خطر دید و همچنین متوجه شد نیروهایی از ارتش، ارتفاعات مشرف بر منطقه درگیری را در اختیار دارند، عده ای را مأمور کرد با صعود به ارتفاعات مزبور و محاصره نیروهای ارتش، مانع دیده بانی آن ها شوند.
طولی نکشید که ضد انقلاب، نیروهای ارتش به فرماندهی سرهنگ نصرت زاد را محاصره و هر لحظه، حلقه محاصره را تنگ تر کردند.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@yadvare_shohada
شهید🕊نصرت زاد که زخمی شده بود، وضعیت خود را با بی سیم به لشکر مخابره کرد.
(متن کامل مکالمه وی در لشگر 28 پیاده موجود است).
این نظامی فداکار درخواست اجرای آتش برای محل استقرار شخصی خود کرد تا بدین وسیله در آخرین لحظات هم باعث نابودی بیشتر ضد انقلاب شود.
سرانجام همراهان شجاعش، به دست مزدوران ضد انقلاب به اسارت درآمده و سپس به شرف شهادت نائل آمدند.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@yadvare_shohada
💠میخواست اعزام بشه سوریه،ولی باید فرمانده اجازه میداد،اسم محمدحسین جزء اسامی اعزامی ها نبود...
🍀رفت پیش فرمانده و گفت: من میخوام برم...
اما فرمانده راضی نبود...هرچی اصرار می کرد فرمانده اجازه نمی داد...
🌷تا آخر محمدحسین زد زیر گریه...فقط گریه میکرد و میگفت: #من_با_حضرت_زهرا_س_قرار_دارم … شما نمیدونید...بذارید من برم...
🍃مدام این رو میگفت و گریه میکرد... تا آخر فرمانده رو راضی کرد...
🌸همرزم شهید میگه محمدحسین بعد از چندساعت از اتاق بیرون اومد...
چشماش خیس اشک بود...
🌹آخرشم رفت پیش حضرت زهرا(سلام الله علیها) و آسمانی شد...
#شهید_محمد_حسین_بشیری
@yadvare_shohada
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
طلبه شهید🕊 مصطفی مازح❤️
تاریخ ولادت سوم محرم ۱۳۴۷ هجری شمسی
تاریخ شهادت ۱۳۶۸ هجری شمسی
در شهر کوناکری پایتخت آفریقای جنوبی متولد شد در خانواده ای محروم .
بعلت فقر مجبور به مهاجرت به ساحل عاج و آنجا با عقائد اسلام آشنا شد. علاقه بسیاری به حضرت امام (ره) داشت.
در سال ۱۳۶۲ به لبنان سفر می کند . چندی بعد با دختر مومنه ای از جبل العامل عقد زناشویی می بندد.
اما این عقد هرگز به ازدواج نمی انجامد چرا که شهید 🕊مازح❤️ پس از صدور حکم تاریخی حضرت امام (ره) در خصوص ارتداد و وجوب قتل این نویسنده مزدور(سلمان رشدی) شخصا کمر به اجرای آن بسته و پس از تهیه مقدمات لازم با همسر و خانواده و وابستگان خویش وداع و به لندن مهاجرت می کند.
تشابه ظاهری این شهید عزیز به غربی ها و تسلط کامل به زبان انگلیسی ، دو عامل اصلی فریب خوردن مزدوران آموزش دیده دستگاه عریض و طویل امنیتی و حفاظتی انگلیسی می شود و نهایتا مصطفی به طبقه دوم ساختمان محل اختفای سلمان رشدی مرتد نفوذ می کند با توجه به اینکه سلمان رشدی در طبقه سوم ساختمان بود مصطفی خود را آماده اجرای عملیات می نماید. مقادیر زیادی ماده شدید النفجار سی – چهار را به خود بسته و روی آنها لباس معمولی خود را بر تن می کند به سمت طبقه فوقانی عازم می شود.
اما گرمای موجود در ساختمان و حرارت ناشی از پوشش و تحرک زیاد مصطفی موجب عمل نمودن زودتر از موعد چاشنی و انفجار مواد منفجره قبل از رسیدن وی به رشدی مرتد می گردد.
هر چند به ظاهر افتخار نابودشدن عنصر خبیث دست پرورده نصیب مصطفی مازح نگردید اما خداوند بهترین و کاملترین مزد و پاداش وعده داده شده خود یعنی شهادت را به وی عطا فرمود. بقایای پیکر مطهر مصطفی هشت ماه در انگلستان باقی ماند تا سرانجام به جنوب لبنان منتقل گشت و در دوم رمضان ۱۳۶۹ هجری شمسی در یک از روستاهای جنوب لبنان دفن شد و حال گنبد کوچک بارگاهش و مزارش دارالشفای عاشقان وعارفان است.
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
@yadvare_shohada
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
شهید 🕊آرش (حامد) آزما❤️
فرزند : صادق
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۹
محل شهادت : شلمچه
مزار شهید : بروجرد
خيل شهيدان كوچيدهاند اما كاروان شهادت هنوز در گذار است و سالكان صراط عشق را به مجاهدتي عظيم فرا ميخواند، جانهاي شيدايي را كه روايتگر حريت و دلاوري و معنا كننده عشقند.
حامد آزما جوانمردي از خطه "بروجرد" كه با درخششي ماندگار در لشكر انصارالحسين(علیه السلام) همدان، نام خود را در مجموعه سرو قامتان شهيد و شهيدان زنده اين لشگر براي هميشه ماندگار كرد.
او به هنگام شهادت تنها ۱۹ سال داشت اما جواني او مانع آن نشد كه فرماندهي تخريب يكي از گروهانهاي لشگر انصار را عهدهدار نشود.
به گفته همرزمانش، شهيد آزما مديريت هوشمندانهاي در اجراي مأموريتها داشت و علاقمندي او به خانم، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از ويژگيهاي بارز او بوده به طوريكه با خلوصي وصف ناپذيرش همواره زمزمه فاطمه(سلام الله علیها) را بر لب داشت و سرانجام اين دلدادگي او را فاطمه گونه به وادي شهادت و ديدار حضرت دوست كشاند.
شهيد🕊 حامد آزما در عمليات كربلاي پنج مجروح و در واپسين روزهاي دي ماه سال ۶۵ به شهادت🕊 رسيد.
به نقل از يكي از همرزمانش او ابتدا از ناحيه كمر مجروح و پس از انتقال به مكاني ديگر از ناحيه صورت بشدت مصدوم و فاطمه گونه دعوت حق را لبيك گفت.
بعد از گذشت سی و یک سال از شهادت او، نام و یاد حامد آزما همچنان در دل همرزمان و دوستانش همچون روزهای نخستین آشنایی با او، زنده است...
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
@yadvare_shohada
بسم رب الشهداء و الصدیقین❤️
امروز میهمان شهید🕊 مدافع حرم #صادق_عدالت_اکبری❤️ هستیم
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
@yadvare_shohada
بسم الله الرحمـــــن الرحیـــــم
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
فرارسیدن سالروز شهادت امـــــام سجاد علیه السلام را خدمت امام زمان عج تسلیت عرض مےکنیم...
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
شهید🕊صادق عدالت اکبری❤️در سال ۱۳٦۷ متولد شد.
وی دوره تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی با موفقیت سپری نمود .
دوران دبیرستان را در دبیرستان مکتب الحسین سپاه گذرانید و در سال ۱۳۸۲ به پایان رساند و در فتنه ۱۳۸۸ حاضر و جانباز انقلاب شد و در سال ۱۳۸۹ به عضویت سپاه پاسداران گردید و در سال ۱۳۹۱ ازدواج نمود و وارد دانشگاه گردید.
وی تحصیلات دانشگاهی را تا کارشناسی ادامه داد و در کنکور ارشد ثبت نام ولی پرواز عاشقانه مهلت امتحان نداد و به سوی حق شتافت.
در سال ۱۳۹٤ به سوریه رفت و جزء مدافعان حرم گردید که بعد یک سال جنگیدن بر علیه تروریست های وهابی ، همزمان با سالروز شهادت حضرت زینب (س) در محور عزیزه ی حلب در عمق خاک جبهه النصره منطقه دلامه به فیض شهادت رسید روحش شاد.
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
@yadvare_shohada
🍃برگے از خاطـــــرات 🍃
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
زمانی که آقا صادق به ماموریت می رفتند من برایشان نامه ای می نوشتم و در بین لباس یا قسمتی از چمدانش
می گذاشتم که ببیند.
سال گذشته وقتی ایشان برای بار اول به کربلا رفتند من دو تا نامه نوشتم که یکی برای خودشان بود که گفتم در بین الحرمین رو به حرم حضرت ابولفضل(ع) ایستاده و این نامه را از طرف من بخوانید و دیگری را بعد از اربعین در حرم امام حسین(ع) بیانداز و نخوان!
با اینکه مطمئن بودم نمی خواند اما نمیدانم چرا آن دفعه نامه را خوانده بود.
من در نامه شهادت آقا صادق را از آقا خواسته و نوشته بودم:
« آقا جان تو رابه جان خواهرت زینب(س) قسم می دهم که تمام مسلمانان مشتاق را به نهایت سعادت، ارج و قرب واسطه شوی در نزد حق تعالی.
صادقم، پاره ی تنم در مسیر تو قدم گذاشته و به تو می سپارمش!
آقا جان آرزوی شهادت در سر دارد من نیز عاشق شهادتم اما آتشم به اندازه ی عشق و علاقه صادق تند نیست آرزویی همچون برادر زاده ی شیرین زبانت قاسم را دارد و شهادت شیرین تر از عسل است برایش.»
آقا صادق که این نامه را خوانده بود وقتی به خانه برگشت خوشحال بود و گفت:
باور نداشتم که اینگونه از ته دل برایم بخواهی تا شهید شوم.
من در اوایل نمی توانستم این دعا را بگویم و برایم سخت بود اما می دیدم که دراین دنیا عذاب می کشد، بعد ها متوجه شدم که من خودخواه شده ام و آقا صادق را فقط برای خودم می خواهم اما از سال گذشته به این فکر افتادم که بهتر است کمی هم آقا صادق را برای خودش بخواهم.
راوی:همسر شهید🕊
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
@yadvare_shohada