توزیع نذری خانواده شهید علیشیری با همکاری پایگاه بسیج برادران و خواهران به مناسبت اول ماه قمری ( ربیع الاول)
به آگاهی هم محلی های محترم می رساند عصر و غروب امروز ۱۳ آبان ماه ۱۷ عدد مرغ زنده ( ۳۱ کیلو) به قیمت ۰۰۰/ ۴۸۰/ ۲ تومان در اباتر خریداری و پس از ذبح در تالش محله و چکوور و ... توزیع شد
هزینه این مرغ ها به مناسبت اول ماه قمری توسط خانواده شهید عبدالرزاق علیشیری و اساتید قرآن جامعه القران الکریم کرج به حساب صندوق واریز شده بود
بدین ترتیب تعداد کمک ها به ۹۹۰ مورد رسید
شادی روح شهید علیشیری و اموات همه خیرینی که در این کار خداپسندانه مشارکت داشتند صلوات .
از خواهر فاطمه صفایی هم به جهت کمک و دریافت این نذری سپاسگذاریم .
خیرین محترم لطفا کمک های خود را به شماره کارت
6037997580516012
به نامعلیرضا زمانپور
واریز کنند .
صندوق قرض الحسنه الغدیرتالش محله
ﺭﺍﺿﯿﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ،
ﭘﺎﯾﯿﺰِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻣﻦ...
ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﻢ
ﺑﺮﮔﻬﺎﯼ ﺯﺭﺩ ﻭ ﻗﺮﻣﺰت رﺍ...
ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﺩﺭ هوایت
ﺑﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﯼ
ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺑﺮﮒ...
من بوی خدا را
میفهمم از تو....
سلام...🙋♂️
دل و قلبتان
آکنده از مهر خدا...
🧡🌾🧡🌾🧡🌾
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 اثر عجیب گشایش رزق در سوره ذاریات
🎙 سید حسن احمدی اصفهانی
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔴«همان ملت هستیم»
یکبار دیگر مقاله "فرانسیس فوکویاما" بعد از خروج شتابزده نیروهای امریکایی از افغانستان را مطالعه میکنم :
آمریکا امروز "قدرت اقتصادی"،"قدرت نظامی"و" قدرت نرم" خود را برای اثر گذاری سطح جهانی از دست داده است.
یکبار دیگر "ایران سربلند" امروز را با ایران آبان ۵۸ مقایسه میکنم:
قدرتی بلامنازعه در منطقه ژئوپلیتیک غرب آسیا که بالقوه اثر گذاری های سطح جهانی آن در ماههای اخیر برای دنیا روشن شده است.
در همه سالهای پس از انقلاب اسلامی تا امروز سیاست راهبردی ایالات متحده برای ایران "تغییر نظام سیاسی" با هدف تجزیه سرزمینی ایران بوده و خواهد بود منتهی امروز آمریکا عملا برای اینکار تهی از سرمایه های سه گانه مورد نظر فوکویاما ست برای همین بدنبال گردآوری این سرمایه "درون ملت" ایران است.
صاحبخانه بعدی کاخ سفید چه "گرگی در لباس گرگ" باشد ، چه "گرگی در لباس میش" حیات "سرزمین کهن ایران" وقتی ماندگار به نسل های آینده به ارث میرسد که ما همان "ملت" ۱۳ آبان ۵۸ باقی بمانیم.
✍عمران علیزاده
۱۳ آبان ۱۴۰۳
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
دوشنبه🌸 ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ه.ش _ ۲ ربیع الاول ۱۴۴۶ قمری
سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
🌸عواطف انسان كه ارگانهاي بدن
را ضعيف ميكند :
۱ _ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ : ﮐﺒﺪ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۲ _ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ : ﺷﺸﻬﺎ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۳ _ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ : ﻣﻌﺪﻩ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۴ _ ﺍﺳﺘﺮﺱ : ﻗﻠﺐ ﻭﻣﻐﺰ ﺭﺍ ﺿﻌﯿﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
۵ _ ﺗﺮﺱ : ﺑﺎﻋﺚ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﮐﻠﯿﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ .
ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﻣﻨﻔﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪﺑﺎﻋﺚ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺷﻤﺎ ﮔﺮﺩﺩ،ﭘﺲ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﺑﺎﺷﯿﺪ،ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ،ﺧﻮﺏ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﯿﺪ ... ﺧﻮﺏ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﺪ .
🌸ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﺩﺭﻫﻤﻪ ﺣﺎﻝ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﯿﺪ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ کنید...
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
نیایش صبحگاهی 🌺🍃
🌺خدایا
✨سررشته امورم را به تو سپردم
✨و بر تو تکیه کردم
✨و خود را تسلیم تو داشتم؛
🌺الهی، تو آن خدای کریمی
✨که هیچ دست امیدی را تهی مگذاری
✨و بر هیچ سینه لبریز از خواهشی
✨دست رد نمی زنی.
🌺از تو می خواهم که روی کرمت را
✨از من مگردانی،
✨ از خطایم درگذری،
✨و در همه امور یاریم دهی
🌺آمیـن
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜🌹🍀 برمدارعشق 🍀🌹💜
🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
📖 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
📖اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
📖اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹قرائت اذان و اقامه توسط حضرت آیتالله خامنهای در گوش فرزند نوزاد شهید حمزه جهاندیده
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎🟢دکتر زرشناس:
نئولیبرال ها غرب گرا از صبح تا شب دروغ می گویند
✍#پی_نوشت:
ای کسانی که میخواهید بفهمید ریشهٔ مشکلات اقتصادی کجاست پاسخ این سؤالات دکتر زرشناس را هیچ کدام از اصلاح طلبان نمی توانند بدهند بیدار شوید
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از حوزه علمیه چه توقع هایی دارند😂
خیلی کوتاهی کردیم😉
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔻مدیر ستاد و میدان
💠 واقعاً این انسان تربیتشدهی مکتب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است. معمولاً انسانها در ۸۵ سالگی بهخاطر کهولت سن و عوارض پیری، ساعات زیادی را به استراحت و فعالیتهای بسیار سبک میپردازند و اگر هم کاری داشتند، قاعدتاً فرزندانشان انجام وظیفه میکنند!
➕اما این بزرگمرد زمان ما در دههی نهم عمرشان، یکتنه دارند متلاطمترین نقطهی عالم را که همان غرب آسیاست، به شکلی اعجابآور مدیریت میکنند!
این جملهای که میخواهم بگویم، ظاهرش غرورانگیز اما باطنی ناگوار دارد: «آقا این روزها هم «ستاد» را مدیریت میکنند و هم «میدان» را!»
❗️با تاکید فراوان میگویم هیچ عذری در پیشگاه الهی برای مجاهدهنکردن مدیران و نظامیان و تمام ما ملت ایران وجود ندارد!
✍️ عباس بابائی
🔻#خط_ولی
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
السنوار از ۳ روز پیش از شهادت غذایی نخورده بود
🔹رسانههای رژیم صهیونیستی اعتراف کردند که پس از کالبدشکافی پیکر شهید یحیی السنوار مشخص شد که او و نیروهایش از سه روز قبل از ترور و شهادت، غذایی نخورده بودند.
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند کنترل خشم
#دکتر_سعید_عزیزی
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
✍یکی از موانعِ شروعِ خود سازی...🔻
🔸مرحوم علامه رحمة الله:
🔹تسويف يعنی سَوفَ سَوفَ کردن،يعنی امروز و فردا کردن،بهار و تابستان کردن،امسال و سال ديگر کردن.وقت نيست،و بايد به جد بکوشيم تا خودمان را درست بسازيم.
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️شکوه وطندوستی بانوان رو در این ویدئو ببینید.👏🥰
🍁ویتنام اینگونه آزاد شد.
🍂پل پیروزی در تمام دنیا زنان هستند.
🍂کاش همۀ بانوان قدر ظرفیتهای خودشان را بدانند و از عفت مواظبت کنند.
🌷 روح بانوان شهید میهن شاد و درود بر همۀ بانوان سرزمینم🌷
روح شهیده مظلوم کرباسی شاد 💔💔💔😭😭😭😭😭
#بیدار_شویم
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عملی آسان برای افزایش رزق و روزی وآمدن برکت در منزل...
👤 استادسهرابی
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar
🥀
میخواستم بابت هر" گناهی "
شمعی روشن ڪنم......
سوختنش را ببینم
و جهنم را یاداور شوم
امـــا,,,,
گناهانم انقدر زیاد بودند ڪه ترسیدم
دنیا را به اتش بکشم !!!
خـُدایـــــــــــــا !!!!!!
بابت هرشبی ڪه,,,,,
بی شڪر سر بر بالین گذاشتم
بابت هر صبحی ڪه,,,,,
بی سلام به تو آغاز ڪردم
بابت,,,,,
لحظات شادے ڪه به یادت نبودم
بابت,,,,,
هر" دلـــی "ڪه شڪستم.
بابت,,,,,
هر گره ڪه به دست" تــو "باز شد
و من به شانس نسبتش دادم.
بابت,,,,,
هر گره ڪه به" دستم "ڪور شد
و مقصر تو را دانستم.
❣یاالله مارا ببخش🤲🏻 ....❣.
یاران وفادار
#دست_تقدیر۲ #قسمت_پانزدهم🎬: کیسان همانطور که با اسلحه اش، صادق را نشانه رفته بود، از زیر اوپن کارت
#دست_تقدیر۲
#قسمت_شانزدهم🎬:
انگار دقیقه ها دیرتر از همیشه می گذشت، آقای مددی نگاهی به صفحهٔ موبایلش کرد و زیر لب گفت: دقیقا یک ساعت و بیست دقیقه است که رفته و دوباره از ماشین پیاده شد و سرکی کشید، برق تمام اتاق ها به جز اتاق آخری خاموش بود.
آقای مددی جلوی آخرین نفری را که از مرکز بهداشت خارج شد گرفته بود و از کمو کیف کار دکتر سوال کرده بود که تا ساعت چند می ماند و آن زن در حالیکه شانه ای بالا می انداخت گفته بود: نمی دانم والا! معمولا تا آخرین مریض را می بینند و این چند روزی که اینجا میاد، آخرین نفری هست که از مرکز بهداشت خارج میشه و صبح زود هم اولین نفری هست که میاد اینجا، بنده خدا خیلی زحمت میکشه، خدا خیرش بده، تازه بعضی وقتا پول نسخه بیمارهای نیازمند هم خودش میده
مددی با یادآوری حرفهای اون زن، نفسش را بیرون داد، باید یک سری داخل میرفت تا ببینه اوضاع از چه قراره، برای همین از ماشین پیاده شد و همانطور که از در نرده ای داخل میشد گفت: اصلا از اولش هم نمی بایست تنها بذارم بره
داخل شد و قدم قدم پیش میرفت و هر چه جلوتر می رفت از سکوتی که بر فضا حکمفرما بود بیشتر میترسید، انگار حسی درونی می خواست او را از واقعه ای ناگوار خبر کند.
آقای مددی جلوی در اتاق رسید و تقه ای به در زد، دوباره و دوباره در را زد اما هیچ صدایی نیامد.
مددی همانطور که دستپاچه شده بود در را باز کرد و در عین ناباوری با اتاقی خالی مواجه شد.
باورش نمیشد، اخر خودش دیده بود که صادق داخل همین اتاق شده و بیرون نیامد.
مددی داخل شد و اتاقی که تقریبا سه در چهار بود و با وسایل اندکی چون یک تخت بیمار وصندلی در کنارش و یک میز با صندلی پشتش چیز دیگری نداشت .
مددی سرکی به پشت پرده سفید رنگ پزشکی کرد و تازه متوجه در پشتی اتاق شد و انگار سطل آبی سرد به سرش ریخته باشند.
مددی گوشی اش را بیرون آورد و شماره صادق را گرفت اما صدای زنی در گوشی پیچید: مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.
انگار کل بدن مددی رعشه گرفته بود، سریع مرکز را گرفت و گفت: س..سلام قربان، ببخشید این دکتره با آقاصادق غیبشون زده، گوشی آقاصادق هم خاموشه اگر امکان داره رد یاب روی گوشی را بررسی کنید بفرستید برام تا ببینم کجا باید پیگیر باشم.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
یاران وفادار
#دست_تقدیر۲ #قسمت_شانزدهم🎬: انگار دقیقه ها دیرتر از همیشه می گذشت، آقای مددی نگاهی به صفحهٔ موبای
#دست_تقدیر۲
#قسمت_هفدهم 🎬:
جمع خانواده عباس آقا جمع بود، رضا گرم صحبت با محمد هادی بود و رقیه ظاهرا قربون صدقهٔ هدی میرفت، اما تمام حواسش پی مهدی و خبری بود که به زودی از سمت صادق میرسید
رقیه بوسه ای از گونهٔ هدی گرفت و رو به مهدی گفت: خیلی خوب کردی رفتی اقدس خانم و بچه ها را آوردی اینجا ان شاالله الان..
در همین حین تلفن مهدی به صدا درآمد، انگار زمان ایستاده بود و همه خیره به آقامهدی بودند و همه جا را سکوت فرا گرفت و همه منتظر بودند تا آقا مهدی جواب تلفن را بدهد.
آقا مهدی گوشی را از جیبش بیرون آورد و با دیدن شماره روی صفحه سریع تماس را وصل کرد: الو بفرمایید، چ..چی شده؟!
یعنی چی قربان؟! خوب...خوب نتیجه اش؟! خدای من! لازمه من بیام؟!
صبرکنید الان خودم میام...
قلب رؤیا به تپش افتاد و چشمان رقیه به اشک نشست، شواهد حاکی از آن بود اتفاق ناگواری برای صادق افتاده..
مهدی گوشی را قطع کرد و از جا بلند شد و بدون اینکه نگاهی به جمع کند از روی مبل بلند شد و گفت: من باید برم..
رقیه ظرف میوه دستش را روی میز گذاشت و گفت: آقامهدی، پسرم، چی شده خبری از صادق شده؟! این تلفن چی بود؟
مهدی سری تکان داد وگفت: چیزی نشده، یه مورد کاری هست من برم مرکز و زود برمی گردم.
رقیه با صدای لرزان گفت:مورد کاری؟! آخه شما که بازنشسته شدین الان من مطمینم چیزی از صادق و با زدن این حرف بغضش ترکید.
مهدی چیزی نگفت و می خواست حرکت کند که اقدس خانم با صندلی چرخدار جلو آمد و گفت: چی شده پسرم؟! و چون دید مهدی چیزی نمیگه دستهاش را بلند کرد و همانطور که به بالا نگاه می کرد گفت: یا امام رضای غریب، پسرم صادق را از تو می خوام.
مهدی برای اینکه زیر باران سوالات قافیه را نبازد با سرعت از خانه بیرون رفت.
باز هم سکوت بر فضای خانه سایه افکند، با اینکه چند ساعت از رفتن مهدی می گذشت اما هیچ کس دل و دماغ کاری نداشت، حتی کسی به فکر خورد و خوراک و شام هم نبود، هدی با اینکه کودک بود او هم چیزی حس کرده بود و گوشه ای در خود فرو رفته بود که صدای زنگ موبایل گوشی رضا به صدا در آمد.
رضا نگاهی به شماره روی گوشی کرد و تا دید شماره غریبه است نمی خواست جواب دهد ناگهان انگاری چیزی به ذهنش رسیده بود گوشی را وصل کرد و گفت: الو بفرمایید...
از آن طرف خط صدای پر از التهاب صادق در گوشی پیچید، الو دایی جان...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
یاران وفادار
#دست_تقدیر۲ #قسمت_هفدهم 🎬: جمع خانواده عباس آقا جمع بود، رضا گرم صحبت با محمد هادی بود و رقیه ظاهر
#دست_تقدیر۲
#قسمت_هجدهم🎬:
صدای دستپاچه صادق در گوشی پیچید: رضاجان باید یه کاری برام انجام بدی
رضا که هنوز باورش نمیشد صادق پشت خط هست گفت: سلام آقا صادق، کجایین شما؟! ما همه نگرانتون بودیم.
با شنیدن نام صادق، ولوله ای در خانه افتاد و رقیه زودتر از رؤیا خودش را به رضا رساند و اقدس همانطور که خیره به رضا بود جلوتر آمد و رقیه گوشی را قاپید و گفت: کجایی مادر؟! دلمون هزار راه رفت، من یکی که داشتم قالب تهی می کردم، صادق اگر تو طوریت بشه به خدا من میمیرم، دیگه طاقت یه داغ دیگه ندارم، آخه..آخه تو یادگار محیای منی..
صادق با لحنی آرام و مهربانی گفت: قربونت بشم مامان رقیه، من حالم خوب خوب هست، یه اتفاق افتاد چند ساعتی ارتباطم با همکارا قطع شد، حالا بزار یه خبر خوب بهتون بدم تا مامان جون گلم بعد از این استرس زیاد، خوشحال بشه،البته هنوز مطمئن نیستم اول باید با بابام حرف بزنم تا یه چیزایی را تایید کنه و بعد...
رقیه وسط حرف صادق پرید و گفت: بگو مامان قربونت بشه، بگو تا ببینم چی میگی...صادق نفسش را آهسته بیرون داد و گفت: فکر کنم که دکتر کیسان محرابی واقعا برادر من هست اما اون میگفت اسم پدرش یه چیزی دیگه است اون گفت ابو...ابومعروف... آره یه همچی اسمی بود
رقیه با شنیدن اسم ابومعروف دستهایش شروع به لرزیدن کرد و یکدفعه روی مبل پشت سرش ولو شد و زیر لب گفت: خدا از ابو معروف نگذره...پس خودشه...اون پسر محیای منه...اون داداش تو هست و بعد همانطور که اشک هاش جاری شده بود و انگار میترسید سوال مهم تری بپرسد که جوابش دلش را به درد بیاره، با لحنی آهسته و با لکنت گفت: کیسان...کیسان از مادرش چ..چ..چی می گفت؟!
صادق که حال اونم دست کمی از مامان رقیه نداشت گفت: تا جایی متوجه شدم مادرم زنده است، اما انگار الان ایران نیست و بعد با لحنی قاطع گفت: اما مامان رقیه، خیالت راحت باشه من مادرم را پیدا می کنم و میارم پیشت ...
رقیه هق هقش بلند شد که صادق گفت: حالا که خبر سلامتی دخترتون را شنیدین گوشی را بدین آقا رضا..
رقیه بدون حرفی گوشی را داد به رضا و صادق گفت: ببین رضاجان! یادته چند وقت پیش با هم یه برنامه ها ریختیم و قرار شد یه چیزایی را امتحان کنیم؟!
رضا که متوجه منظور صادق شده بود گفت: آره...آره...الان چکار کنم؟
صادق گوشی را توی دستش محکم گرفت و همانطور که به صاحب سؤییت که فرشته نجاتش شده بود نگاه می کرد گفت: اون میکروفن و ردیابی که با فن اوری خودت ساخته بودیم را به ماشین کیسان چسپوندم، البته قبلش فعالش کردم.
الان میری پشت سیستم، با دقت سیگنالهاش را دنبال می کنی، آقا مهدی هم درجریان میگذاری، باید تا قبل هفتاد و دو ساعت کیسان را پیدا کنیم، ما می تونیم از طریق کیسان به جای مادرم محیا برسیم و از اون گذشته، نقشه های خوبی برای موساد دارم.
رضا با تعجب گفت: موساد!!
صادق سرش را تکان داد و گفت: فقط کاری را گفتم انجام بده، من با اولین پرواز میام مشهد..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷
🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/yaran_vafadar