eitaa logo
یاران وفادار
160 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
6 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹قرائت اذان و اقامه توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در گوش فرزند نوزاد شهید حمزه جهاندیده 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎🟢دکتر زرشناس: نئولیبرال ها غرب گرا از صبح تا شب دروغ می گویند ✍: ای کسانی که میخواهید بفهمید ریشهٔ مشکلات اقتصادی کجاست پاسخ این سؤالات دکتر زرشناس را هیچ کدام از اصلاح طلبان نمی توانند بدهند بیدار شوید 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از حوزه علمیه چه توقع هایی دارند😂 خیلی کوتاهی کردیم😉 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔻مدیر ستاد و میدان 💠 واقعاً این انسان تربیت‌شده‌ی مکتب امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است. معمولاً انسان‌ها در ۸۵ سالگی به‌خاطر کهولت سن و عوارض پیری، ساعات زیادی را به استراحت و فعالیت‌های بسیار سبک می‌پردازند و اگر هم کاری داشتند، قاعدتاً فرزندان‌شان انجام وظیفه می‌کنند! ➕اما این بزرگ‌مرد زمان ما در دهه‌ی نهم عمرشان، یک‌تنه دارند متلاطم‌ترین نقطه‌ی عالم را که همان غرب آسیاست، به شکلی اعجاب‌آور مدیریت می‌کنند! این جمله‌ای که می‌خواهم بگویم، ظاهرش غرورانگیز اما باطنی ناگوار دارد: «آقا این روزها هم «ستاد» را مدیریت می‌کنند و هم «میدان» را!» ❗️با تاکید فراوان می‌گویم هیچ عذری در پیشگاه الهی برای مجاهده‌نکردن مدیران و نظامیان و تمام ما ملت ایران وجود ندارد! ✍️ عباس بابائی 🔻 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
السنوار از ۳ روز پیش از شهادت غذایی نخورده بود 🔹رسانه‌های رژیم صهیونیستی اعتراف کردند که پس از کالبدشکافی پیکر شهید یحیی السنوار مشخص شد که او و نیروهایش از سه روز قبل از ترور و شهادت، غذایی نخورده بودند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
✍یکی از موانعِ شروعِ خود سازی...🔻 🔸مرحوم علامه رحمة الله: 🔹تسويف يعنی سَوفَ سَوفَ کردن،يعنی امروز و فردا کردن،بهار و تابستان کردن،امسال و سال ديگر کردن.وقت نيست،و بايد به جد بکوشيم تا خودمان را درست بسازيم. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️شکوه وطن‌دوستی بانوان رو در این ویدئو ببینید.👏🥰 🍁ویتنام این‌گونه آزاد شد. 🍂پل پیروزی در تمام دنیا زنان هستند. 🍂‌کاش همۀ بانوان قدر ظرفیت‌های خودشان را بدانند و از عفت مواظبت کنند. 🌷 روح بانوان شهید میهن شاد و درود بر همۀ بانوان سرزمینم🌷 روح شهیده مظلوم کرباسی شاد 💔💔💔😭😭😭😭😭 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عملی آسان برای افزایش رزق و روزی وآمدن برکت در منزل... 👤 استادسهرابی 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🥀 میخواستم بابت هر" گناهی "         شمعی روشن ڪنم...... سوختنش را ببینم          و جهنم را یاداور شوم امـــا,,,,     گناهانم انقدر زیاد بودند ڪه ترسیدم دنیا را به اتش بکشم !!! خـُدایـــــــــــــا !!!!!! بابت هرشبی ڪه,,,,,      بی شڪر سر بر بالین گذاشتم بابت هر صبحی ڪه,,,,,       بی سلام به تو آغاز ڪردم بابت,,,,,    لحظات شادے ڪه به یادت نبودم بابت,,,,, هر" دلـــی "ڪه شڪستم. بابت,,,,, هر گره ڪه به دست" تــو "باز شد              و من به شانس نسبتش دادم. بابت,,,,, هر گره ڪه به" دستم "ڪور شد            و مقصر تو را دانستم.         ❣یاالله مارا ببخش🤲🏻 ....❣.
یاران وفادار
#دست_تقدیر۲ #قسمت_پانزدهم🎬: کیسان همانطور که با اسلحه اش، صادق را نشانه رفته بود، از زیر اوپن کارت
🎬: انگار دقیقه ها دیرتر از همیشه می گذشت، آقای مددی نگاهی به صفحهٔ موبایلش کرد و زیر لب گفت: دقیقا یک ساعت و بیست دقیقه است که رفته و دوباره از ماشین پیاده شد و سرکی کشید، برق تمام اتاق ها به جز اتاق آخری خاموش بود. آقای مددی جلوی آخرین نفری را که از مرکز بهداشت خارج شد گرفته بود و از کم‌و کیف کار دکتر سوال کرده بود که تا ساعت چند می ماند و آن زن در حالیکه شانه ای بالا می انداخت گفته بود: نمی دانم والا! معمولا تا آخرین مریض را می بینند و این چند روزی که اینجا میاد، آخرین نفری هست که از مرکز بهداشت خارج میشه و صبح زود هم اولین نفری هست که میاد اینجا، بنده خدا خیلی زحمت میکشه، خدا خیرش بده، تازه بعضی وقتا پول نسخه بیمارهای نیازمند هم خودش میده مددی با یادآوری حرفهای اون زن، نفسش را بیرون داد، باید یک سری داخل میرفت تا ببینه اوضاع از چه قراره، برای همین از ماشین پیاده شد و همانطور که از در نرده ای داخل میشد گفت: اصلا از اولش هم نمی بایست تنها بذارم بره داخل شد و قدم قدم پیش میرفت و هر چه جلوتر می رفت از سکوتی که بر فضا حکمفرما بود بیشتر میترسید، انگار حسی درونی می خواست او را از واقعه ای ناگوار خبر کند. آقای مددی جلوی در اتاق رسید و تقه ای به در زد، دوباره و دوباره در را زد اما هیچ صدایی نیامد. مددی همانطور که دستپاچه شده بود در را باز کرد و در عین ناباوری با اتاقی خالی مواجه شد. باورش نمیشد، اخر خودش دیده بود که صادق داخل همین اتاق شده و بیرون نیامد. مددی داخل شد و اتاقی که تقریبا سه در چهار بود و با وسایل اندکی چون یک تخت بیمار وصندلی در کنارش و یک میز با صندلی پشتش چیز دیگری نداشت . مددی سرکی به پشت پرده سفید رنگ پزشکی کرد و تازه متوجه در پشتی اتاق شد و انگار سطل آبی سرد به سرش ریخته باشند. مددی گوشی اش را بیرون آورد و شماره صادق را گرفت اما صدای زنی در گوشی پیچید: مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد. انگار کل بدن مددی رعشه گرفته بود، سریع مرکز را گرفت و گفت: س..سلام قربان، ببخشید این دکتره با آقاصادق غیبشون زده، گوشی آقاصادق هم خاموشه اگر امکان داره رد یاب روی گوشی را بررسی کنید بفرستید برام تا ببینم کجا باید پیگیر باشم. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی
یاران وفادار
#دست_تقدیر۲ #قسمت_شانزدهم🎬: انگار دقیقه ها دیرتر از همیشه می گذشت، آقای مددی نگاهی به صفحهٔ موبای
🎬: جمع خانواده عباس آقا جمع بود، رضا گرم صحبت با محمد هادی بود و رقیه ظاهرا قربون صدقهٔ هدی میرفت، اما تمام حواسش پی مهدی و خبری بود که به زودی از سمت صادق میرسید رقیه بوسه ای از گونهٔ هدی گرفت و رو به مهدی گفت: خیلی خوب کردی رفتی اقدس خانم و بچه ها را آوردی اینجا ان شاالله الان.. در همین حین تلفن مهدی به صدا درآمد، انگار زمان ایستاده بود و همه خیره به آقامهدی بودند و همه جا را سکوت فرا گرفت و همه منتظر بودند تا آقا مهدی جواب تلفن را بدهد. آقا مهدی گوشی را از جیبش بیرون آورد و با دیدن شماره روی صفحه سریع تماس را وصل کرد: الو بفرمایید، چ..چی شده؟! یعنی چی قربان؟! خوب...خوب نتیجه اش؟! خدای من! لازمه من بیام؟! صبرکنید الان خودم میام... قلب رؤیا به تپش افتاد و چشمان رقیه به اشک نشست، شواهد حاکی از آن بود اتفاق ناگواری برای صادق افتاده.. مهدی گوشی را قطع کرد و از جا بلند شد و بدون اینکه نگاهی به جمع کند از روی مبل بلند شد و گفت: من باید برم.. رقیه ظرف میوه دستش را روی میز گذاشت و گفت: آقامهدی، پسرم، چی شده خبری از صادق شده؟! این تلفن چی بود؟ مهدی سری تکان داد و‌گفت: چیزی نشده، یه مورد کاری هست من برم مرکز و زود برمی گردم. رقیه با صدای لرزان گفت:مورد کاری؟! آخه شما که بازنشسته شدین الان من مطمینم چیزی از صادق و با زدن این حرف بغضش ترکید. مهدی چیزی نگفت و می خواست حرکت کند که اقدس خانم با صندلی چرخدار جلو آمد و گفت: چی شده پسرم؟! و چون دید مهدی چیزی نمیگه دستهاش را بلند کرد و همانطور که به بالا نگاه می کرد گفت: یا امام رضای غریب، پسرم صادق را از تو می خوام. مهدی برای اینکه زیر باران سوالات قافیه را نبازد با سرعت از خانه بیرون رفت. باز هم سکوت بر فضای خانه سایه افکند، با اینکه چند ساعت از رفتن مهدی می گذشت اما هیچ کس دل و دماغ کاری نداشت، حتی کسی به فکر خورد و خوراک و شام هم نبود، هدی با اینکه کودک بود او هم چیزی حس کرده بود و گوشه ای در خود فرو رفته بود که صدای زنگ موبایل گوشی رضا به صدا در آمد. رضا نگاهی به شماره روی گوشی کرد و تا دید شماره غریبه است نمی خواست جواب دهد ناگهان انگاری چیزی به ذهنش رسیده بود گوشی را وصل کرد و گفت: الو بفرمایید... از آن طرف خط صدای پر از التهاب صادق در گوشی پیچید، الو دایی جان... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی
یاران وفادار
#دست_تقدیر۲ #قسمت_هفدهم 🎬: جمع خانواده عباس آقا جمع بود، رضا گرم صحبت با محمد هادی بود و رقیه ظاهر
🎬: صدای دستپاچه صادق در گوشی پیچید: رضاجان باید یه کاری برام انجام بدی رضا که هنوز باورش نمیشد صادق پشت خط هست گفت: سلام آقا صادق، کجایین شما؟! ما همه نگرانتون بودیم. با شنیدن نام صادق، ولوله ای در خانه افتاد و رقیه زودتر از رؤیا خودش را به رضا رساند و اقدس همانطور که خیره به رضا بود جلوتر آمد و رقیه گوشی را قاپید و گفت: کجایی مادر؟! دلمون هزار راه رفت، من یکی که داشتم قالب تهی می کردم، صادق اگر تو طوریت بشه به خدا من میمیرم، دیگه طاقت یه داغ دیگه ندارم، آخه..آخه تو یادگار محیای منی.. صادق با لحنی آرام و مهربانی گفت: قربونت بشم مامان رقیه، من حالم خوب خوب هست، یه اتفاق افتاد چند ساعتی ارتباطم با همکارا قطع شد، حالا بزار یه خبر خوب بهتون بدم تا مامان جون گلم بعد از این استرس زیاد، خوشحال بشه،البته هنوز مطمئن نیستم اول باید با بابام حرف بزنم تا یه چیزایی را تایید کنه و بعد... رقیه وسط حرف صادق پرید و گفت: بگو مامان قربونت بشه، بگو تا ببینم چی میگی...صادق نفسش را آهسته بیرون داد و گفت: فکر کنم که دکتر کیسان محرابی واقعا برادر من هست اما اون میگفت اسم پدرش یه چیزی دیگه است اون گفت ابو...ابومعروف... آره یه همچی اسمی بود رقیه با شنیدن اسم ابو‌معروف دستهایش شروع به لرزیدن کرد و یکدفعه روی مبل پشت سرش ولو شد و زیر لب گفت: خدا از ابو معروف نگذره...پس خودشه...اون پسر محیای منه...اون داداش تو هست و بعد همانطور که اشک هاش جاری شده بود و انگار میترسید سوال مهم تری بپرسد که جوابش دلش را به درد بیاره، با لحنی آهسته و با لکنت گفت: کیسان...کیسان از مادرش چ..چ..چی می گفت؟! صادق که حال اونم دست کمی از مامان رقیه نداشت گفت: تا جایی متوجه شدم مادرم زنده است، اما انگار الان ایران نیست و بعد با لحنی قاطع گفت: اما مامان رقیه، خیالت راحت باشه من مادرم را پیدا می کنم و میارم پیشت ... رقیه هق هقش بلند شد که صادق گفت: حالا که خبر سلامتی دخترتون را شنیدین گوشی را بدین آقا رضا.. رقیه بدون حرفی گوشی را داد به رضا و صادق گفت: ببین رضاجان! یادته چند وقت پیش با هم یه برنامه ها ریختیم و قرار شد یه چیزایی را امتحان کنیم؟! رضا که متوجه منظور صادق شده بود گفت: آره...آره...الان چکار کنم؟ صادق گوشی را توی دستش محکم گرفت و همانطور که به صاحب سؤییت که فرشته نجاتش شده بود نگاه می کرد گفت: اون میکروفن و ردیابی که با فن اوری خودت ساخته بودیم را به ماشین کیسان چسپوندم، البته قبلش فعالش کردم. الان میری پشت سیستم، با دقت سیگنالهاش را دنبال می کنی، آقا مهدی هم درجریان میگذاری، باید تا قبل هفتاد و دو ساعت کیسان را پیدا کنیم، ما می تونیم از طریق کیسان به جای مادرم محیا برسیم و از اون گذشته، نقشه های خوبی برای موساد دارم. رضا با تعجب گفت: موساد!! صادق سرش را تکان داد و گفت: فقط کاری را گفتم انجام بده، من با اولین پرواز میام مشهد.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
▫️ وَ لاَ یَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرَاقِ أُخْرَى 🟠یکى از مشکلات مهم دنیا این است که) انسان به نعمتى از آن نمى رسد جز با فراق نعمت دیگرى ✍این نکته واقعیتى ملموس و شایان دقت و عبرت است; فى المثل کسى که فرزند ندارد واقعاً در زحمت است; اما هنگامى که خدا این نعمت را به او ارزانى مى دارد مشکلات زیادى براى نگهدارى و اداره و تربیت فرزند به سراغ او مى آید، هنگامى که مرکبى ندارد در زحمت است و وقتى صاحب مرکبى شد آسودگى هاى دیگرى را از دست مى دهد و هنگامى که نام و نشان و شهرتى پیدا مى کند به نعمتى رسیده اما نعمت هاى دیگرى را به سبب این شهرت از دست مى دهد. در واقع تمام نعمت هاى دنیا این گونه است که نعمت ها با هم جمع نمى شوند، بلکه یکى مى آید و دیگرى از دست مى رود. 📘 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌗سخنرانی طوفانی امام جمعه اهل سنت ماشالله به امام جمعه انقلابی👏 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
او اختلال داشت ولی جریان ضد ایران لخت خودش را نشان داد! 🔹ماجرای خانمی که دو روز پیش در دانشگاه آزاد علوم و تحقیقات عمل عجیبی نشان داد و خود را برهنه کرد، با واکنش‌های متعددی روبرو شده است. 🔹به نظر می‌رسد بویژه با توجه به سخنانی که همسر سابق ایشان گفته و گزارش‌هایی که درباره اختلالات روحی این خانم وجود دارد، بهترین واکنش، شفقت و دلسوزی باشد. باید به او کمک کرد که از این شرایط روحی خارج شود؛ با هر سلیقه‌ای که دارد. هر کسی حتی اگر مخالف حجاب باشد ولی از سلامت روحی کامل برخوردار باشد، حداقل به این شکل رفتار نمی‌کند. ضمن اینکه گزارش های متعددی وجود دارد که اصلاً مسئله‌ی واقعی در این ماجرا، اعتراض سیاسی یا اجتماعی بخصوصی نبوده است. 🔹این از اصل ماجرا؛ امّا واکنش‌های جریان ضدایران به این اتفاق، یعنی همان جریانی که در سال ۱۴۰۱ پابرهنه به وسط معرکه‌ی مهسا امینی در ایران آمد، بسیار پندآموز است. برخی از آنها را خلاصه‌وار می‌گوئیم: ۱- حقیقت؟ نه من فقط روایت مطلوب خودم را می‌خواهم: 🔹تصاویر این صحنه‌ی ناراحت‌کننده که منتشر شد، جریان مخالف ایران که از قضا حالا درباره نسل‌کشی اسرائیل از زنان و کودکان در غزه هم سعی می‌کند طرف رژیم صهیونیستی را بگیرد و با جمهوری اسلامی مخالفت کند، بدون اینکه اندک اطلاعات موثقی درباره موضوع منتشر شده داشته باشد، بلافاصله شروع به شادی و پایکوبی کرد! یک خانم در وسط دانشگاه برهنه شده؛ و این جریان اصلاً از واکاوی این داستان، حقیقت نمی‌خواهد! او روایت خودش را می‌خواهد. بدون اندک تحقیقی. 🔹و سریعاً آغاز می‌کند به این داستان گویی که او قهرمان ماست، چون لخت شده. اینکه اصلاً ماجرا چیست و چه اتفاقی پیش از این موضوع رخ داده و آن خانم چه وضعیتی داشته، اساساً محلی از اعراب ندارد. برای جریان ضد ایران، بنیاناً «حقیقت» موضوعیتی ندارد، آنچه آنها می‌خواهند، صرفاً یک «روایت» است؛ روایتی که به کارشان در «تجارت» با سیاست و زن ایرانی بیاید! ۲-«انسان»؟ چه می‌گویی، من فقط «ابزار» می‌خواهم: 🔹خانمی که آن حرکت ضداخلاقی را به هر دلیل مرتکب شده، چه حال و روزی دارد؟ از چه صدمه روحی رنج می‌برد؟ بعد از این ماجرا چه بر سر آبرو و شخصیتش می‌آید؟ خانواده او چه حسی از انتشار عمومی این عکسها پیدا می‌کنند؟ فکر می‌کنید اینها برای جریان ضد ایران کوچکترین اهمیتی دارد؟ اساساً آیا برای آنها «انسان» موضوعیتی دارد؟ خیر؛ تنها امر مهم در این ماجرا آن است که می‌توان از این انسان، چند روزی به عنوان ابزار استفاده کرد. 🔹آیا کسی از جریان ضدایران برای حال روحی او غصه می‌خورد؟ ابداً؛ این جریان می‌خواهد سود خود را ببرد و تجارت خود را بکند؛ اگر انسان موضوعیتی داشت، آن زن فلسطینی هم انسان بود یا خیر؟ آیا خانواده‌ی این خانم هم انسان هستند یا نه؟ اصلاً خود او آیا به واسطه‌ی انسان بودنش، نیازمند دلسوزی هست یا خیر؟ ۳- تو اختلال داشتی؟ مهم نیست، ما لخت خودمان را نشان می‌دهیم! 🔹در کوران حوادث سال ۱۴۰۱، زنی به نام نیلوفر فولادی در آمستردام هلند رسماً برهنه شد؛ آن زمان ابتدا جریان ضدایران برایش سوت و کف زدند و در رسانه‌هایشان او را برجسته کردند؛ بعد که مشخص شد چقدر همین مسئله به ضررشان است و قوت استدلالهای طرفداران ایران را نشان می‌دهد که می‌گویند مسئله فقط به یک روسری ختم نمی‌شود و جریان کاملاً مشکوکی پشت قصه است، برخی‌شان چند ماه بعد شروع کردند به این داستان‌سرایی که اصلاً آن خانم، مامور خود نظام بوده است! 🔹حالا در این ماجرا هم باز جریان ضدایران، از هول حلیم، به دیگ افتاد و لختِ خود را نشان داد. زبانِ حالِ این معاندان ایران به این نحو بود که درباره آن خانم می‌گفتند اگر تو اختلال داری، اهمیتی ندارد، ما به واسطه‌ی این صحنه،‌ لخت و برهنه‌ی ذات کمپین‌مان را نشان می‌دهیم و فریاد می‌زنیم که روسری بهانه است، ما نهایتاً از این سر و صداها برهنه شدن را می‌خواهیم. 🔹قطعاً زن ایرانی با چنین کمپین‌هایی، نسبتی ندارد. اینکه برخی در کشور مخالف حجابند یا به آن اعتراض دارند، مسئله‌ای است که باید واشکافی شود؛ از این جهت که باید سنجید چه میزان از آن ناشی از شکاف فرهنگی است، چه مقدارش نمادی از اعتراض به مسائل اقتصادی و سیاسی است. 🔹اکثریت آنها که سال ۱۴۰۱ اعتراض کردند، نسبتی با این کمپین‌های مشکوک پشت صحنه ندارند؛ امّا جریان ضدایران پشت ماجرا، حتماً حکایت دیگری دارند؛ جریانی که در بزنگاه‌ها، عیار خود را عریان نشان می‌دهد. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قالیباف: ۱۵ میلیون هکتار زمین قابل سکونت داریم رئیس مجلس: 🔹قانون جهش تولید کجا گفته دولت باید مسکن بسازند. در برنامه هفتم که ابلاغ شده کجا گفته دولت خانه بسازد. دولت مکلف است تسهیلات این را پرداخت کند. 🔹یکی از موضوعات مهم مسکن زمین است و امام دستور داده که آن زمین را به مردم بدهید و ما الان زمین در اختیار مردم قرار نمی‌دهیم. 🔹ما نزدیک به ۱۵ میلیون هکتار زمینی داریم که قابل سکونت در کشور است. ما الان کمتر از یک درصد این را در سطح اشغال داریم یعنی حدود بین هفت تا هشت دهم درصد آن اشغال شده است. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمله آمریکا به یمن 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 به مانمیخوری آخه 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
کمک مومنانه   به ۹۹۱ مورد رسید    ساعتی پیش با واریز مبلغ  ۰۰۰/ ۳۰۰ تومان به حساب ۱ نیاز مند  محترم تعداد کمک های صندوق الغدیر به ۹۹۱ مورد رسید .  ( ایشان دیروز هنگام توزیع مرغ نذری درخواست کمک کرده بود)   رسول خدا ( صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر کس نیاز مؤمنی را روا سازد، خداوند حاجت‌های فراوان او را روا سازد که کمترین آن بهشت باشد. * * * * * * * * خیرین محترم لطفا کمک های خود را به شماره کارت 6037997580516012 واریز کنند . صندوق  الغدیر تالش محله
یاران وفادار
توزیع  نذری خانواده شهید علیشیری با همکاری پایگاه بسیج برادران و خواهران به مناسبت اول ماه قمری ( رب
ساعتی پیش با خرید و توزیع یک مرغ نذری دیگر تعداد کمک های صندوق الغدیر به ۹۹۲ مورد رسید
خودکشتی نظامی صهیونیست بعد از بازگشت از جنگ غزه 🔹رسانه‌های رژیم اسرائیل گزارش دادند که سانتیاگو اوادیا، نظامی برزیلی الاصل رژیم اسرائیل بعد از بازگشت از جنگ در نوار غزه خودکشی کرده است. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar