#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
#قسمت_هفتاد_پنجم
💫از مهمترين كارهايی كه درمحل انجام شد ترسيم چهره ابراهيم در سال1376 زير پل اتوبان شهيد محلاتی بود.
💫روزهای آخر جمع آوری اين مجموعه سراغ سيد رفتم و گفتم: آقا سيد من شنيدم تصوير شهيد هادی را شما ترسيم كرديد، درسته؟
💫سيد گفت: بله، چطور مگه؟!
💫گفتم: هيچي، فقط می خواستم از شما تشكر كنم. چون با اين عكس هنوز آقا ابراهيم توی محل حضور دارد.
💫سيد گفت: من ابراهيم را نمی شناختم، برای کشيدن چهره او هم چيزی نخواستم، اما بعد از انجام اين كار، به قدری خدا به زندگی من بركت داد كه نمی توانم برايت حساب كنم! خيلی چيزها هم از اين تصوير ديدم.
💫با تعجب پرسيدم: مثل چی!؟
💫گفت: زمانی كه اين عكس را كشيدم و نمايشگاه جلوه گاه شهدا راه افتاد، يک شب جمعه خانمی پيش من آمد و گفت: آقا، اين شيرينی ها برای اين شهيد تهيه شده، همين جا پخش كنيد.
💫فكر كردم كه از بستگان اين شهيد است. برای همين پرسيدم: شما شهيد هادی را ميشناسيد؟
💫گفت: نه.
💫تعجب من را كه ديد ادامه داد: منزل ما همين اطرافه، من در زندگی مشكل سختی داشتم، چند روز پيش وقتی شما مشغول ترسيم عكس بوديد از اينجا رد شدم، با خودم گفتم: خدايا اگر اين شهدا پيش تو مقامی دارند به حق اين شهيد مشكل من را حل كن.
💫بعد گفتم: من هم قول می دهم نمازهايم را اول وقت بخوانم، سپس برای اين شهيد كه اسمش را نمی دانستم فاتحه خواندم.
💫باور كنيد خيلی سريع مشكل من برطرف شد! حالا آمدم از ايشان تشكر كنم.
💫سيد ادامه داد: پارسال دوباره اوضاع كاری من به هم خورد! مشكلات زيادی داشتم.
💫از جلوی تصوير آقا ابراهيم رد شدم و ديدم به خاطر گذشت زمان، تصوير زرد و خراب شده.
💫من هم داربست تهيه كردم و رنگ ها را برداشتم و شروع كردم به درست كردن تصويرِ شهيد.
💫باوركردنی نبود، درست زمانی كه كار تصوير تمام شد، يک پروژه بزرگ به من پيشنهاد شد. خيلی از گرفتاري های مالی من برطرف گرديد.
💫بعد ادامه داد: آقا اينها خيلی پيش خدا مقام دارند. ما هنوز اينها را نشناخته ايم! كوچكترين كاري كه برايشان انجام دهی، خداوند چند برابرش را بر می گرداند.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫آمده بود مسجد. از من سراغ دوستان آقا ابراهيم را گرفت!
💫اين شخص می خواست از آنها در مورد اين شهيد سؤال كند.
💫پرسيدم: كار شما چيه!؟ شايد بتوانم كمک كنم.
💫گفت: هيچی، میخواهم بدانم اين شهيد هادی كی بوده؟ قبرش كجاست!؟
💫كمی فكر كردم. مانده بودم چه بگويم. بعد از چند لحظه سكوت گفتم: ابراهيم هادی شهيد گمنام است و قبر ندارد. مثل همه شهدای گمنام. اما چرا سراغ اين شهيد را ميگيريد؟
💫آن آقا كه خيلی حالش گرفته شده بود ادامه داد: منزل ما اطراف تصوير شهيد هادی قرار داره، من دختر كوچكی دارم كه هر روز صبح از جلوی تصوير ايشان رد ميشه و ميره مدرسه.
💫يكبار دخترم از من پرسيد: بابا اين آقا كيه!؟
💫من هم گفتم: اينها رفتند با دشمن ها جنگيدند و نگذاشتند دشمن به ما حمله كنه، بعد هم شهيد شدند.
💫دخترم از زمانی كه اين مطلب را شنيد هر وقت از جلوی تصوير ايشان رد می شد به عكس شهيد هادی سلام ميكنه.
💫چند شب قبل، دخترم در خواب اين شهيد را می بينه! شهيد هادي به دخترم می گويد: دختر خانم، تو هر وقت به من سلام ميكنی من جوابت رو ميدم! برای تو هم دعا ميكنم كه با اين سن كم، اينقدر حجابت را خوب رعايت ميكني.
💫حالا دخترم از من می پرسه: اين شهيد هادی كيه؟ قبرش كجاست!؟
💫بغض گلويم را گرفت. حرفی برای گفتن نداشتم.
💫فقط گفتم: به دخترت بگو، اگه ميخوای آقا ابراهيم هميشه برات دعا كنه مواظب نماز و حجابت باش.
💫بعد هم چند تا خاطره از ابراهيم تعريف كردم.
👇👇👇#ادامه
#ادامه 👇👇👇
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫يادم افتاد روي تابلوئی نوشته بود: «رفاقت و ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر شما با آنها باشی آنها نيز با تو خواهند بود.»
💫اين جمله خيلی حرفها داشت.
💫نوروز 1388 بود. برای تكميل اطلاعات كتاب، راهی گيلان غرب شديم.
💫در راه به شهر ايوان رسيديم. موقع غروب بود و خيلي خسته بودم.
💫از صبح رانندگي و... هيچ هتل يا مهمان پذيری در شهر پيدا نكرديم!
💫در دلم گفتم: آقا ابرام ما دنبال كار شما آمديم، خودت رديفش كن! همان موقع صدای اذان مغرب آمد.
💫با خودم گفتم: اگر ابراهيم اينجا بود حتمًا برای نماز به مسجد می رفت.
💫ما هم راهي مسجد شديم.
💫نماز جماعت را خوانديم.
💫بعد از نماز آقايی حدودًا پنجاه سال جلو آمد و با ادب سلام كرد.
💫ايشان پرسيد: شما از تهران آمديد!؟
💫با تعجب گفتم: بله چطور مگه!؟
💫گفت: از پلاک ماشين شما فهميدم.
💫بعد ادامه داد: منزل ما نزديک است. همه چيز هم آماده است. تشريف مي آوريد!؟
💫گفتم: خيلی ممنون ما بايد برويم.
💫ايشان گفت: امشب را استراحت كنيد و فردا حركت كنيد.
💫نمی خواستم قبول كنم.
💫خادم مسجد جلو آمد و گفت: ايشان آقای محمدی از مسئولين شهرداری اينجا هستند، حرفشان را قبول كن.
💫آنقدر خسته بودم كه قبول كردم.
💫با هم حرکت کرديم. شام مفصل، بهترين پذيرايی و.. انجام شد.
💫صبح بعد از صبحانه مشغول خداحافظی شديم.
💫آقاي محمدی گفت: می توانم علت حضورتان را در اين شهر بپرسم!؟
💫گفتم: برای تكميل خاطرات يک شهيد، راهی گيلان غرب هستيم.
💫با تعجب گفت: من بچه گيلان غرب هستم. كدام شهيد؟!
💫گفتم: او را نمی شناسيد، از تهران آمده بود. بعد عكسی را از داخل كيف در آوردم و نشانش دادم.
💫با تعجب نگاه كرد و گفت: اين كه آقا ابراهيم است!!
💫من و پدرم نيروی شهيد هادی بوديم. توی عملياتها، توی شناسايي ها با هم بوديم. در سال اول جنگ!
💫مات و مبهوت ايشان را نگاه كردم. نمی دانستم چه بگويم، بغض گلويم را گرفت.
💫ديشب تا حالا به بهترين نحو از ما پذيرايی شد ميزبان ما هم كه از دوستان اوست!
💫آقا ابراهيم ممنونم.
💫ما به ياد تو نمازمان را اول وقت خوانديم. شما هم...
#پایان
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
یاران ابراهیم
عرض سلام و ادب خدمت دوستان حاضر در کانال از امشب با #نمایش_نامه_صوتی کتاب #یادت_باشد که زندگی نام
part11.mp3
2.76M
📚 #صوتی_کتاب_یادت_باشد
🍃قسمت یازدهم
#پیشنهادویژه_دانلود 👌👌👌
نمایش نامه صوتی کتاب #یادت_باشد که زندگی نامه شهید حمید سیاهکالی را بیان میکند
🌸کتابی بسیارزیبا و #عاشقانه از سیره شهدا (زوج دهه هفتادی )
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20
#شهدا
اصرار
داشتند
هرچه
زودتر
در
بهترین
حالت
#خدا
را
ملاقات
ڪنند.
#دنیایۍ
نبودند
اما
ما
تازه
مےخواهیم
سعۍڪنیم
ڪه
#گناه
نڪنیم:)
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
#شبتون_شهدائے
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
حرف های من و خدا_6.mp3
7.06M
#حرفهای_من_و_خدا
#سحر ششم
این سحر وقت تمرین است !
تا کمی شبیه تو باشم !
تا سایه ی مهرم را، کم نکنم
از آنانی که، اندازه ی مهرم را، هیچ می دانند ....
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌿چه شود بیاید آن روز
که به #تو رسیده باشم
🍁به هوای دیدن تو
ز هوا رهیده باشـم
🌿همه عمر من به یادِ
تو گذشته #نازنینا
🍁نکند که من #بمیرم
و تو را ندیده باشم
#روز_بیست_و_دوم
#چله_همعهدی
#هرروز_صبح
#شهید_مدافع_حرم_سیدمهدی_سادات
💠 برای امام مهربانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ رَبَّ النُّورِ العَظیم ...
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
روزه و روضه عجب وجه تشابه دارند
روزه داران همه یاد لب عطشان تواند
دهن خشک و ترکهای لب و آب عجب
روزه با روضه ات آقا چه صفایی دارد
#السلام_علیڪ_یااباعبدالله🌹🍃
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🙏 #بار_خدایا
🔹وسوسه های نفس نگذاشت، جانم در نهر رجب تطهیر شود؛
از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم؛
ترحم فرما و در دریای رحمت رمضانت مستقرم نما ...
#ماه_رمضان
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
⭕️ لحظاتی از وقتمان را با رفیقمان #شهید_ابراهیم_هادی بگذرانیم
راوی : مصطفي صفار هرندي
🔰از علمائــي كه ابراهيم به او ارادت خاصي داشــت مرحوم #حاج_آقا_هرندي بود. اين عالم بزرگوار غير از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشي بود. اواخر تابســتان 1361 بود. به همراه ابراهيم خدمت حاج آقا رفتيم. مقداري پارچه به اندازه دو دست پيراهن گرفت.
🔰 هفته بعد موقع نماز ديدم كه ابراهيم آمده مسجد و رفت پيش حاج آقا. من هم رفتم ببينم چي شــده. ابراهيم مشــغول حســاب ســال بود و خمس اموالش را حساب ميكرد! خنده ام گرفت! او براي خودش چيزي نگه نميداشت. هر چه داشت خرج ديگران ميكرد.پس ميخواهد خمس چه چيزي را حساب كند؟! حاج آقا حساب ســال را انجام داد.
🔰 گفت 400 تومان خمس شما ميشود. بعد ادامه داد: من با اجازه اي كه از آقايان مراجع دارم و با شناختي كه از شما دارم آن را میبخشم. امــا ابراهيم اصرار داشــت كه اين واجب دينــي را پرداخت كند. بالاخره خمس را پرداخت.
🔰كار ابراهيــم مرا به ياد حديثي از امام صــادق(ع) انداخت كه ميفرمايد: ((كســي كه حق خداوند(مانند خمس) را نپردازد دو برابــر آن را در راه باطل صرف خواهد كرد .))
🔰بعــد از نماز با ابراهيم به مغازه حاج آقا رفتيم. به حاجي گفت: دو تا پارچه پيراهني مثل دفعه قبل ميخوام. حاجي با تعجب نگاهي كرد وگفت: پســرم، تــو تازه از من پارچه گرفتي. اينها پارچه دولتيه، ما اجازه نداريم بيش از اندازه به كسي پارچه بدهيم. ابراهيم چيزي نگفت
🔰. ولي من قضيه را ميدانستم وگفتم: حاج آقا، اين آقا ابراهیم پيراهن هاي قبلي را انفاق كرده! بعضي از بچه هاي زورخانه هستند كه لباس آستين كوتاه ميپوشند يا وضع ماليشان خوب نيست. ابراهيم براي همين پيراهن را به آنها ميبخشد! حاجي در حالي كه با تعجب به حرف هاي من گوش ميكرد، نگاه عميقي به صورت ابراهيم انداخت و گفت:این دفعه برای خودت پارچه میبُرم حق نداري به كسي ببخشي. هركسي كه خواست بفرستش اينجا.
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
✨در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) یاد بودی است که خیلی ها با دیدن عکس صاحب آن و عنوان «شهید گمنام» که روی سنگ مزار نوشته شده، میروند و زائر شهید مفقودالاثر #ابراهیم_هادی میشوند شهیدی که برای بچههای جنوب شرق تهران و کسانی که اهل دل هستند خیلی عزیز است؛ البته این شهید برای جوانهایی که کتاب «سلام بر ابراهیم» را خواندند، حال و هوای دیگری دارد.
✨پهلوان بسیجی 🌷ابراهیم_هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلان غرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است.
✨او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد؛ ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.
✨سرانجام 🍃ابراهیم_هادی در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچههای گردان کمیل و حنظله در کانالهای فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچههای باقی مانده به عقب تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید.
✨ابراهیم همیشه از خدا میخواست گمنام بماند چرا که گمنامی صفت یاران خداست.
🌷يادش با ذکر #صلوات
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#زیارت_عاشورای امشب و #دعای_عهد فردا صبح
به نیابت از دوست آسمانیمان
#شهید_مدافع_حرم_سیدرضا_حسینی
روز بیست و سوم #چله
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🌷امام صادق علیه السلام:
هر کسی زیارت عاشورا بخواند
شب اول قبرش امام حسینﷺ
به دیدار و ملاقات او خواهد آمد.
📚کامل الزیارات ص ۷٩
🍃🌸السلامُ على الحسينﷺ🌸🍃
#چله_زیارت_عاشورا / #روز_بیست_و_سوم
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
✍سردار قاسم سلیمانی :
مهم ترین جاذبهای که این جوان ها را به سمت خود میکشاند، جاذبهی شهادت است. جاذبهی شهادت یعنی حیات ابدی. یعنی همین که امام فرمودند: ما از درک مقام شهدا عاجزیم همین بس که آنها عند ربهم یرزقون اند، که پای همه میلنگد در تفسیر و تحلیل و فهم این آیه. اشتیاق به شهادت جاذبهی کوچکی نیست. این تیزهوشی میخواهد، این یک عامل بزرگ و جذاب است مثل یک مدار مغناطیسی عظیم است. انسان های مستعد را به سمت خود میکشد این کاری به فرمان حکومتی ندارد. راه را هم ببندند، راه پیدا میکنند
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#پسرانہهاےآرام 🍀
. (وچہ شیرین است لحظہ آخر 😍،
شنیدم سر #عشاق بہ زانوے شماست🌱
و همین شد ڪہ دلم میل #شهادت دارد💔
و سرم میل بریدن دارد 💞)
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
▪️رمضان
▫️تمناى ظهور
چه خوب می شود
در این روزها که با لباس استغفار
بر مهمانی خدا وارد شدیم
هدیه ای از جنس قرآن
برای صاحب روزها و ماهها و سالهایمان
در دست بگیریم
و در پس خط به خط آیاتش
مولای غریبمان را صدا بزنیم
و هر روز به #نیت_فرج پدر مهربانمان
قرآن بخوانیم ...
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
پسر بی مزارم!
عاشق تر از من دیده ای؟!
تو را به خاک نه, به قلبم سپرده ام . . .
مادرانه...
#مادر_شهید_گمنام
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
❤️عزیزان عاشق شوید
برادرها و خواهرها عاشق شوید ، زندگی به عشق است. عقل به آدم زندگی نمی دهد.
عقل به آدم حساب می دهد که چه جور بهتر بخورد ، چه جور بهتر بخواند ، چه جور بهتر پلاسیده شود ، چه جور بهتر دل مرده باشد.
عشق است که در درون انسان آتش زندگی و شعله ی زندگی را برمی افروزاند.
مسلمان عاشق است ، عاشق خدا💚
#شهید_بهشتی
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
"إِلَهِي أَمَاتَ قَلْبِي عَظِيمُ جِنَايَتِي"
خدایا بزرگی جنايتم به #مرگ ڪشیده دلم را...
#مناجات_التائبین
.
این همان #دل❤️ است
ڪه باید #حرم تو باشد...
زنده اش می ڪنی؟!🙃
.