eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4.3هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
4.3هزار ویدیو
41 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 💞 5⃣2⃣ 💟وقتی زنان را می دید, اذیت می شد. ناراحتی😔 را در چهره اش می دیدم. در کل به بین فامیل و دوست وآشنا شهره بود👌 سنگ تمام گذاشت و هرچیزی که به وسیله و مزاجم جور می آمد, می خرید. تمام ساندویچ ها🌭 و غذاهای محلی شان را امتحان کردم, حتی تمام میوه های 🍒خاص آنجا را! رفتیم ملیتا, موزه مقاومت حزب الله لبنان. ملیتا را در لبنان بااین شعار می شناسند. (ملیتا, هدایت الارض والسماء) روایت زمین 🌕برای انسان. 💟از جاده های کوهستانی⛰ واز کنار باغ های سیب رد شدیم‌. تصاویر 🌷وپرچم های🇱🇧 حزب الله و خانه های مخروبه از جنگ۳۳روزه. محوطه ای بود شبیه پارک. از داخل راهروهای سنگ چین جلو می رفتیم. دو طرف ادوات نظامی, جعبه های مهمات, تانک ها و سازه های جاسازی شده بود👌 از همه جالب تر, مرکاواهایی بود که لوله ی آن را گره زده بودند. 💟طرف دیگر این محوطه روی دیواری نارنجی رنگ, تصویری از یک کبوتر🕊و یک دیده می شد. گفتند نمونه امضای است. به دهانه ی تونل رسیدیم. همان تونل معروفی که حزب الله در هشتاد متر زیر زمین حفاری کرده است. در راهرو فقط من و محمد حسین می توانستیم شانه به شانه هم راه برویم👥 ارتفاعاتش هم به اندازه ای بود که بتوانی بایستی. 💟عکس های زیادی از , سید عباس موسوی و دیگر فرمانده هان مقاومت را نصب کرده بودند. محلی هم مشخص بود که سید عباس موسوی نماز می خواند, مناجات 📿حضرت علی (علیه السلام) در مسجد کوفه که از زبان خودش ضبط شده بود, پخش 📻می شد. از تونل که بیرون آمدیم, رفتیم کنار سیم های خار دار, خط مرزی لبنان و . آنجا محمد حسین گفت: سخت ترین جنگ، جنگ توی جنگله 💟یک روز هم رفتیم , اول مزار دختر امام حسین(ع) را زیارت کردیم, حضرت خوله بنت الحسین(ع) اولین بار بود می شنیدم امام حسین(ع) چنین دختری هم داشته اند. ماجرایش را تعریف کرد که وقتی کاروان به این شهر می رسن, دختر امام حسین(ع) در این مکان شهید🌷می شه😔 امام سجاد(ع) ایشون رو در اینجا دفن می کنن و عصاشون رو برا نشونه, بالای قبر توی زمین فرو می کنن! از معجزات آنجا همین بوده که آن عصا تبدیل می شود, به درخت🌴 و آن درخت هنوز کنار مقبره است که زائران به آن دخیل می بندند👌🏻 ... @YasegharibArdakan
یکم طولانیه ولی ارزش خوندن داره از دستش ندید👇👇 🍃یکی بود یکی نبود ❌یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه , مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد ... ❌همینطوری که داشت راه میرفت ... 👣 ❌وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد : 🍃خواهرم حجابت !! خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !! ❌نگاه کرد ، دید یه جوون ریشوئه ❌از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده ❌به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم و گرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه ، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید ... ❌تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ ... ❌وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ❌بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن 🍃پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت : خدایا این کم رو از من قبول کن !! ❌شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد ... ❌گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد ❌فردای اون روز دوباره آینه و آرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت ❌توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند ❌شب وقتی که داشت از پارک برمی گشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت ... ❌لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ❌پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید ❌دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد ❌اما کسی جلو نمیومد ❌اینبار با صدای بلند التماس کرد  ❌اما همه تماشاچی بودن ❌هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن ، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن 🍃دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه : آهای ولش کن بی غیرت !! 😡مگه خودت ناموس نداری ؟؟ 🍃وقتی بهشون رسید ، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو  و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !! ❌دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه  ناخودآگاه یاد دیروز افتاد اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد : ❌وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !! ❌همون ریشوی افراطی و تندرو 💥مثل 🌹 شادی روح همه ی @YasegharibArdakan
🔶 📷 (روایتگری و خاطره گویی) هفتگی اول مهر1401 👤سخنرانی: 🗣شعر خوانی: 🗣 تأتر: 🗣️اجرای گروه سرود اردکان 👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 هم خوانی دسته جمعی شهدا با مداحی به کمک هوش مصنوعی 🔰شهید آوینی: «تاریخ، امانتدار فریاد هل من ناصر حسین است و فطرت، گنجینه‌دار آن. و از آن پس، کدام دلی است که با یاد او نتپد؟ مردگان را رها کن، سخن از زندگان عشق می‌گویم!»
17.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻😭بچها گناه ندارن؟ 🔹️دیگر تنها گریه حالم را میداند از عشق دلتنگی هایش می ماند... 🇮🇷
3.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آقا زاده واقعی داستان حیرت انگیز از اخلاص شهید مهدی زین الدین 👌😢😢 ┅═✧❁••🌺••❁✧═┅ https://eitaa.com/yasegharibardakan
📸 شهیدی که رهبر انقلاب روز گذشته به زیارت مزارش رفتند 🔸شهید احمدعلی نیّری در سال ۱۳۴۵ و در روستای «آینه‌ورزان» دماوند به دنیا آمد. خانواده‌اش در كودكی او به تهران مهاجرت كردند و در محله مولوی ساكن شدند. از همان زمان كودكی پای او به مسجد امین‌الدوله كه آیت‌الله حق‌شناس امام جماعتش بود، باز شد. 🔸شهید نیری یكی از شاگردان خاص آیت‌الله حق شناس بود و سیر و سلوك معنوی را از ۱۰ سالگی و در محضر ایشان آغاز كرد. مسیری كه در موقع شهادتش در حالی كه تنها ۱۹ سال سن داشت، از او یك عارف واصل ساخته بود. 🔸آیت‌الله حق‌شناس شب قبل از خاكسپاری او وقتی به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یك نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم كلید مسجد را داشت. به محض اینكه در را باز كردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم كه یك جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلكه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر كه رفتم دیدم احمدآقا است... 🔸کتاب «عارفانه» شرح حال شهید احمدعلی نیری است که توسط «گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی» به چاپ رسیده است. 🕊🥀 🌹 ارواح طیبه همه بخوانیم مع الصلوات
اولين و برجسته ترين حادثه در شرهاني غرق شدن حدود 400 نفر از نيروهاي تيپ امام حسين ( ع ) در اولين شب عمليات محرم در رودخانه دويرج است . توصيف اين اتفاق به اين صورت است : كه عمليات محرم در دهم آبان ماه 1361 آغاز مي شود آن شب بارندگي شديدي صورت مي گرد . آب رودخانه طغيان مي كنند . نيروهاي عراقي در آن دست رودخانه قرار دارد و نيروهاي خط شكن بايد از رودخانه عبور كنند و كمين هاي دشمن را بزنند و چنانچه اين كار صورت نمي گرفت يگان هاي جناح راست ( لشكر علي ابن ابيطالب + 8 نجف و 25 كربلا به محاصره مي افتند . اما با وجود تاخير در شروع عمليات آب همچنان كاهش پيدا نمي كند . 1 گردان از نيروهاي امام حسين ( ع ) به ميان آب مي زنند كه حدود 376 نفر از بچه ها را آب مي برد و تعداد اندكي از آنها از رودخانه مي گذرند و كمينهاي دشمن را مي زنند . حادثه هاي ديگر آخرين روزهاي دفاع مقدس است رژيم بعثي اين محور عمليات بسيار سنگين را در شرايط نامساعد آب و هوايي ( 52 درجه )‌تدارك نمود و با بمبارانهاي شيميايي و هوايي نيروهاي ارتش را در اين منطقه به محاصره در آورد‌و‌تعداد‌زيادي از آنها را در يك فاجعه انساني به شهادت رساند و يا به اسارت‌در‌آورد نحوه عقب نشيني و نيز تعقيب ‌دشمن و‌ آب‌ و ‌هواي بسيار نا‌مساعد باعث ‌شد كه اين صفحه به عنوان حادثه مهم مرسوم 21/4/67 نامگذاري شود در لب تاپ را بستم و های های گریه کردم خوندنش نفسمو گرفت وای به حال اون رزمندهایی که خودشون تو صحنه بودن ..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ قلم و کاغذ رو گذاشتم کنار لب تاپ روو میز . چادرمو سر کردم از اتاق خارج شدم مامان: کجا میری ؟ -مزارشهدا مامان :باشه تا رسیدن به مزار یکی دوساعت طول کشید از قطعه شهدای مدافع حرم وارد مزار شهدا شدم بعد رفتم قطعه سرداران بی پلاک با اشک گفتم نمیدونم کدومتون برای شرهانی هستید اما ازتون ممنونم😔 یکی دوساعت همون جا بودم برای نماز بلند شدم که با حاج آقا رمضانی چشم تو چشم شدم -سلام حاج آقا حاج آقا:سلام دخترم ماشالله چقدر تغییر کردین -حاج آقا دارم ۵ساله میشم یه نیم ساعت باهاش حرف زدم از این چندسال گفتم آخرشم بهش گفتم خادم شرهانی ام با لحنی که مخصوص یه رزمنده است گفت من را عشق شرهانی دیوانه کرده است عشق بازی را شرهانی عاشق کرده است اون لحظه نفهمیدم یعنی چی ۴ماه بعد وقتی پا به دشت شقایق ها گذشتم فهمیدم اینجا در نقطه مرزی ایران ، امنیت بیداد میکند ۵سال از مسخره کردن شهدا میگذره و حالا به کمک همون چهارتا استخوان و یه پلاک دست از کشیدم و شدم . به کمک الان 😊 پایان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. ♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🌷 . . 🇮🇷 ۸ اردیبهشت سالروز شهادت امیر سرلشکر خلبان شهید علی اکبر شیرودی گرامی باد 🕊شادی روحش صلوات 🇮🇷شـهـــیــــــــــدانــــه🇵🇸
ای دوست پیام التفاتی بفرست بر مُرده‌دلان آب حیاتی بفرست این کشور ما زنده ز خون شهداست بر روح شهیدان صلواتی بفرست ✍️ 🇮🇷
39.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز! در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز حیف از تو نبود، مثل ما می‌مردی؟ نام تو فقط «» کم داشت عزیز ✍️ 🇮🇷