eitaa logo
یگانه
41.9هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
قراره با تک تک قصه ها عاشقی کنیم ...💚 هر روز دو پارت از داستان ها تقدیم نگاه مهربونتون میشه😍 جمعه ها و روزهای تعطیل پارت نداریم🌺 کپی حرام و پیگرد قانونی و الهی دارد تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/3111452818C9571b65a83
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🦋 -مردم اگر می دونستند که برزبان آوردن یک «اللَّھُـمَ‌عجِّـلْ‌لِوَلیِڪَ‌ألْـفَـرَج»✨ چقدر بزرگشون میکنه و مشکلاتشون رو حل کنه؛ 💐🦋 همه زندگیشون و میزاشتن زمین ودست به آسمون می بردن و ازته دل می گفتند: «اللَّھُـمَ‌عجِّـلْ‌لِوَلیِڪَ‌ألْـفَـرَج»✨ 💐🦋
.
💠 با پنج گروه دوستی نکنید. 💠 🌺 امام صادق عليه السلام از پدرشان نقل ميفرمايند: پدرم علي بن الحسين عليه السلام به من فرمود: پنج نفر را در نظر داشته باش و با آنها همراه و هم صحبت و رفيق راه مشو. من گفتم پدرجان آنها چه كساني هستند؟ فرمود: 1⃣ بپرهيز از همراهي و رفاقت با دروغگو؛ زيرا او به منزله ی سرابی است كه دور را به تو نزديك و نزديك را به تو دور سازد. 2⃣ و بپرهيز از رفاقت با فاسق؛ زيرا او تو را به لقمه ای بفروشد و يا كمتر از آن. 3⃣ و بپرهيز از رفاقت با بخيل؛ زيرا او دست ازكمك به تو به وسيله مالش بردارد آنگاه كه تو بي نهايت بدان نيازمندی. 4⃣ و بپرهيز از رفاقت با احمق؛ زيرا او ميخواهد بتو سود برساند ولي به واسطه ی حماقتش به تو زيان ميرساند.   5⃣ و بپرهيز از رفاقت با قاطع رحم؛ زيرا من يافتم او را كه در سه جاي قرآن به او لعن شده است: « سوره محمد آيه 23 و سوره رعد آيه 24 و سوره بقره آيه 27 » 📚 اصول كافي ، ج4، ص86.
پارت اول پازل C꯭᭄ꨄ︎: https://eitaa.com/3261002/75879 پارت اول رمان پاد C꯭᭄ꨄ︎: https://eitaa.com/yeganestory/111294
از هر دست بدی از همون دست یه جـــــوری غیرمنتظره پس میگیری ! پس با مردم همونجوری رفتار کن که دوس داری باهات رفتار بشه .. 🍁@yeganestory 🍁
صبحمون روبا سلام به چهارده معصوم(ع)متبرک کنیم. ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌷صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 🌷صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ 🌷صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ 🌷صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی 🌷صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه. 🌷صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ 🌷صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ. 🌷صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ 🌷صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيُّ بْنُ جَعْفَرٍ 🌷 صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي 🌷صَلِي اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد 🌷 صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ 🌷صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري 🌷صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ #
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 ❤️‍🔥 چادر را از لای در اتاق بیرون انداختم و گفتم: _ببخشید.... پشت در اتاق ایستادم که غر غر کنان تا پشت در اتاق آمد و چادر را برداشت. _ای مامان...کجایی که ببینی تک پسرت داره رو زمین می خوابه و به جای پتو یه چادر نماز رو خودش کشیده! و من عمدا از پشت در بلند گفتم: _توافق کردیم ... _بله توافق کردیم .... خدا کنه یادت باشه تا آخرش که چی توافق کردیم.... و شب اول زندگی مشترک همخونه ای ما اینگونه آغاز شد. فردای آن شب ، صبح دیرتر از همیشه بیدار شدم. شب قبل دیر خوابیدم و عادت به خانه ی جدید نداشتم. صدای تق تقی که به در خانه می خورد بیدارم کرد و مرا هوشیار . از لای در اتاق به بیرون نگاهی انداختم که دیدم مسیحا با همان نیم تنه ی برهنه و شلوارک رفت سمت در ورودی خانه. او هم انگار خواب آلود بود که در را گشود و با دیدن مادرش غافلگیر شد. _سلام شاه داماد.... چقدر خواب آلو .... بگیر سینی رو دستم افتاد. _این چیه ؟! _سینی صبحانه برای عروسم.... خجالت زده پشت در اتاق قایم شدم و باز شنیدم که مسیحا گفت: _ای بابا.... کی صبحانه می خواد ....بذار بخوابیم مادر من.... _تو شاید نخوای ولی حسنا صبحانه می خواد .... الان که لنگ ظهره ولی برای شام هم بیایید پایین شام درست می کنم. _نمی خواد شما زحمت بکشی خودش یه چیزی درست می کنه. _نگو مادر من.... تازه عروسه....رسمه که کار نکنه.... و حتی شنیدم مسیحا با پررویی گفت: _چه خبره اینقدر تازه عروس تازه عروس می کنید... مادر شوهرم مادر شوهرای قدیم. _لوس نشو.... دختر مردم رو اذیت کنی ، شیرم رو حلالت نمی کنم مسیحا.... _ای بابا چه گرفتاری شدیم.... چه اذیتی....من اصلا کاری به کارش ندارم. _بله دیدم دیشب از دستت می خواست فرار کنه بیاد پایین که چنان دویدی دنبالش و گُروپ گُروپ راه انداختی که داشتی در رو می شکستی. وای چی شنیدم و بیچاره مسیحا که همچین حرفی را از مادرش شنید و خجالت زده سکوت کرد فقط. ⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖ نویسنده راضی نیست❌ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢 🌱_______ 🌱_______🌱_______ @yeganestory ____🌱_________🌱_________ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢🌱💢 💢🌱💢🌱💢 🌱💢🌱💢 💢🌱💢 🌱💢 💢 ❤️‍🔥 بالاخره با بسته شدن در خانه ، در اتاق را گشودم و یادم رفت که مسیحا سینی به دست با همان نیم تنه ی برهنه ، یک سینی بزرگ و پر از مخلفات صبحانه را هم رو دست دارد. تا نگاهم بی اختیار یک لحظه به او افتاد ، صدایش بلند شد. _آی چه خبره ... سرتو بنداز پایین .... _وای ببخشید... باز به اتاق برگشتم که سینی را عمدا با ضرب زد روی اپن آشپزخانه و تیشرتی پوشید که برگشتم به سالن و گفتم: _دست مادر شما درد نکنه.... زحمت کشیدن واقعا.... و جلو رفتم و نگاهی به سینی انداختم و ناخنکی به مربای توت فرنگی اش زدم که متوجه ی نگاه خیره ی مسیحا شدم. _شما عادت دارید شب و صبح مثل جن ظاهر بشی؟! منظورش را نگرفتم و پرسیدم: _چطور؟! _قیافه ات رو نگاه کن.... جلو رفتم و از آینه ی کنسول کنار در ، خودم را نگاه کردم. و عجب قیافه ای داشتم! چشمانم سیاه و موهایم پریشان و تاف و پوش موهایم نیاز به شامپو داشت تا بخوابد و من هم از دیدن خودم در آینه خنده ام گرفت. _می رم یه دوش میگیرم موهام بخوابه.... و مسیحا چیزی پرسید که از خجالت آب شدم. _مامان که می گفت شما یه دختر مومن و هیئتی هستی.... پس چرا نماز صبح بیدار نشدی یا شایدم با همین ته آرایش و موهای درست کرده ، نماز خوندی؟! جوابش را ندادم و رفتم حمام. چه می گفتم در جواب همسر همخونه ای خودم! می گفتم روز آخر ناپاکی ام هست و از شب باید نماز بخوانم؟! ترجیح دادم سکوت کنم و او با پوزخندی ، کنایه بارم کند که: _معنی دختر هئیتی و مومن رو ندیده بودیم که اون رو هم دیدیم! کنایه اش را جواب ندادم و به حمام رفتم اما باز دلم از حرفی که زد گرفت. با یک دوش آب گرم ، گره کور موهای تاف خورده ام باز شد و آرایشم را پاک کردم و از حمام که بیرون آمدم ، دنبال یک لباس مناسب برای پوشیدن مقابل نگاه مسیحا ، گشتم. یک بلوز و شلوار زنانه ی خانگی پوشیدم و موهایم را همگی زیر کلاه حوله ای مخصوصم گذاشتم و از اتاق خواب بیرون زدم. ⛔️کپی حتی با نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.⚖ نویسنده راضی نیست❌ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢 🌱_______ 🌱_______🌱_______ @yeganestory ____🌱_________🌱_________ 💢💢🌱💢💢🌱💢💢🌱💢💢
🦋▪️بیاید یه لیست بنویسیم طوری که هر سطرش با این کلمه شروع شه: "چقدرخوبه که"... مثل این: چقدر خوبه که میتونم هنوز لبخند بزنم... چقدر خوبه که سالمم... چقدر خوبه که خانوادم رو دارم... چقدر خوبه که میتونم هنوز آبی اسمون رو ببینم.. چقدر خوبه که میتونم انسانیت درونم رو حس کنم.. چقدر خوبه که... بیاین برای یه بار هم که شده،داشته هامون رو به یاد بیاریم نه نداشته هامون رو و بعد معجزه اونو تو زندگیمون ببینیم😍 🍁🌾🍁🌾🌾🍁🌾 🌾 🍁@yeganestory 🍁 🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مولای غایب غریبم!سرسلامت باد ما را در غم بابای شهیدت پذیرا باش ای غمگین ترین شیعه در عصر غیبت. 💔 (ع)◼