eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻نوجوانی که ققنوس دفاع مقدس لقب گرفت 🔅 شهید علی عرب نوجوانی در جبهه بود شبی که عملیات شبانه داشتیم در کوله پشتی علی تعداد زیادی مهمات بود. 🔅 عملیات باید بدون کوچکترین صدایی انجام می شد . ناگهان دشمن چند منور زد . یکی از این شعله های منور به کوله پشتی علی اصابت کرد آن هم کوله ای پر از گلوله و مهمات! 🔅 چند نفر از بچه ها می خواستند به او کمک کنند اما از آن جایی که امکان لو رفتن عملیات بود علی مانع شد . سپس چفیه اش را در دهانش گذاشت تا صدایی از او بیرون نیاید. 🔅 کوله او هر لحظه شعله ورتر می شد و مهمات درونش به حد انفجار رسیده بودند . چاره ای نبود برای ادامه عملیات علی را تنها گذاشتیم. 🔅 وقتی عملیات تمام شد و دوباره به همان مسیر قبلی رسیدیم علی را ندیدیم تمام بدن او سوخته و آب شده بود و تنها کف پوتین هایش که نسوز بودند باقی مانده بود . 📚 خاطرات رضا ایرانمنش(بازیگر سینما وتلویزیون ورزمنده دفاع مقدس) @yousof_e_moghavemat
✍ تقوا یعنی این... زیر سایۀ درخت مشغولِ بازی بودیم .یکی از بچه ها چشمش خورد به سیبِ سرخی که تویِ جویِ آب افتاده بود. دست کرد سیب رو برداشت و اومد بینِ بچه‌ها تقسیم کرد. اما مسعود سهمش رو نگرفت و گفت: چون نمی‌دونم صاحبش راضی هست یا نه ، نمی خورم... 🌷خاطره ای از نوجوانیِ 📚منبع: کتاب زنگ عبور ، صفحه 111 @yousof_e_moghavemat
برگرفته از دست نوشته های شهید شهبازی @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۰۴ 🌺 شهید می‌گفت: من خیانت نمی‌کنم... ماشین سپاه همیشه باهاش بود ، اما برای رفتن به شهر از موتور سیکلتی که داشت ، استفاده می‌کردیم. یک بار بهش گفتـم: تو چـرا ما رو با ماشین به شهرنمی‌بری ؟ زین‌العابدین در جوابم گفت: ماشین مالِ بیت المال است، من نمی‌توانم در امانت خیانت کنم... 🌹خاطره ای از زندگی سردار شهید زین العابدین احمدپور 🍃منبع: کتاب آینه های ناب ، صفحه ۱۴ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 ✔ 💌 1️⃣ با اعلام سراسری خبر ، در همان روز سوم خرداد ۱۳۶۱ ، (ره)؛ فرمانده کل قوای انقلاب اسلامی، پیامی خطاب به نیروهای مسلّح و مردم ایران ارسال فرمودند. به دنبال ، شیطنت خبرگزاری های رژیم بعث شروع شد و مدام در این خبرگزاری ها اعلام می شد که رزمندگان عراقی با منهدم کردن نیروهای ایرانی، عقب نشینی تاکتیکی انجام داده است؛ در حالیکه مصادف با اعلام همین خبر، از آن طرف آب خبرگزاری آمریکایی «یونایتدپرس» در ساعت ۲۴:۰۲ روز چهارم خرداد، اعلام کرد:"...سربازان در حال فرار عراق، سرگرم گریختن از خرمشهر و مناطق اشغالی هستند." ↘️ 2️⃣ حالا دیگر برای کشورهای عربی مرتجع منطقه و حتی مردم عراق هم ماهیت این مطلب روشن شده بود که صدام به خاطر شکست در جبهه خرمشهر، جمع کثیری از زبده ترین فرماندهان خود را تیرباران کرده است گرچه دیگرانی هم بودند که کیفر دیدند که سه تا از آن فرماندهان، یکی - سرلشکر : فرمانده سپاه سوم ارتش عراق - بود، دومی سرتیپ جواد اسعد شیتنه؛ فرمانده سابق لشکر سوم زرهی و سومی، سرهنگ دوم محسن عبدالله؛ فرمانده تیپ ۱۲ زرهی ابن ولید بود. 🧾 3️⃣ تلفات و خسارات وارد شده طبق گزارش محرمانه ارتش عراق چنین بود. ۱- انهدام ۸۰% از لشکر سوم زرهی که شامل ۴ تیپ زرهی بود. ۲- انهدام ۸۰% از لشکر ۱۱ پیاده که شامل ۶ تیپ بود. ۳- نابودی لشکر پنجم پیاده مکانیزه که شامل ۵ تیپ بود. ۴- نابودی لشکر ششم زرهی که شامل ۳ تیپ مکانیزه بود. ۵- نابودی لشکر ۹ زرهی که شامل ۳ تیپ مکانیزه بود. ۶- نابودی لشکر هفتم که شامل ۲ تیپ بود. ۷- نابودی لشکر دهم زرهی که شامل ۱ تیپ زرهی و یک ۱ مکانیزه بود. ۸- نابودی لشکر دوازدهم. 📧 تعداد تیپ های به اسارت درآمده: ۷ تیپ تعداد کشته ها: ۱۷ هزار نفر. ✔ ✍ @yousof_e_moghavemat
جنگ زیبا نیست ولی کسانی که جنگیدند زیبا بودند.... تو این چند روز همه ازخرمشهر نوشتند ولی هیچکس نگفت در حین عملیات بیت المقدس ۲۱ نفر از عزیزان زرتشتی، مسیحی، یهودی جان خود را برای جاودان ماندن نام و پرچم ایران اهدا کردند(شهید یا جانباز) جبهه مینیاتوری از مردان خوب خدا بود. @yousof_e_moghavemat
🌹خاطره ✍روز عید فطر بود و طبق رسوم ما ، همهٔ اقوام و فامیل در خانهٔ پدر مهمان بودند و من نیز از مصطفی خواستم که با هم به این مهمانی برویم. ولی مصطفی گفت ، شما بروید ، من نمی‌توانم بیایم ، من تنها به مهمانی رفتم. شب هنگام که مطابق عادت خودمان ، مسائل و مشکلات را با مصطفی در میان می‌گذاشتم ، از او پرسیدم که چرا امروز به مهمانی نیامدید؟ مصطفی پاسخ داد ، امروز روز عید بود و بیشتر بچه‌ های مدرسه نیز برای دیدن اقوام و خویشان خود از مدرسه بیرون می‌روند. ولی حدود ۳۰ نفر از بچه ‌های یتیم هستند که هیچ فامیلی ندارند و به ناچار در مدرسه باقی می‌مانند. وقتی بچه‌ هایی که برای تفریح و دیدار اقوام خود رفته بودند بر می‌گردند ، برای بچه‌ های باقی مانده در مدرسه از دیدار فامیل و بازی‌ ها و سرگرمی‌ های خود تعریف می‌کنند. برای اینکه این بچه‌ های یتیم نزد آنها احساس خجالت و افسردگی نکنند ، من امروز در مدرسه ماندم و برای آنها غذا درست کردم و با هم بازی کردیم و من با سرگرمی‌ هایی آنها را شادمان کردم ؛ تا هنگام برگشت آن بچه ‌ها از بیرون ، اینها هم بتوانند از بازی و سرگرمی و تفریح شان در روز عید تعریف کنند..... راوی خانم غاده جابر همسر @yousof_e_moghavemat
لبخند؛ حرف اولِ نسلِ سبز بسیج است ... بامدادتان متبرک به نگاه شهدا @yousof_e_moghavemat
شاهی‌به‌جهان‌مثـل‌توآوازه‌ندارد مثل‌حـــَرَمت‌هیچ‌کجاسازه‌ندارد ارباب‌منی‌جان‌منی، شاه‌شهیدان مجنون‌توام‌عشق‌من‌اَندازه‌ندارد @yousof_e_moghavemat
امام خامنه ای : علت پیروزی‌های مستمر ملت فلسطین در سال‌های اخیر، ایستادگی و مقاومت بوده است در آینده و تا زمانی که مقاومت وجود داشته باشد، روند افول و زوال رژیم صهیونیستی ادامه خواهد داشت. این فشار‌ها هرگز موجب نخواهد شد تا ما از وظیفه الهی، دینی و عقلانی خود در حمایت از فلسطین منصرف شویم.. حـاج احمـد متـوسلیـان : آن جایی به هم برسیم که با گرفتن هزاران اسیر از صهیونیستها به همگان ثابت کنیم که ما با ایمانمان میجنگیم، نه با هواپیما نه با موشک سام و نه با تانک و توپ و نه با آتش؛ ان شاءالله @yousof_e_moghavemat
سردار سلیمانی: شهادت سردار نصیری منجر به تمام شدن پرونده خليفه نا به حق داعش شد سردار حاج قاسم سليمانی در مراسم چهلم سردار مدافع حرم شهید شعبان نصیری: اين مجلس دو شأنيت دارد. اول پاسداشت شخصيت شهيد و وجه دوم مربوط است به آنچه اين شهيد در راهش شهيد شد. ثمره شهادت سردار نصیری در عراق منجر به يک جشن بزرگ در جهان شد که آن تمام شدن پرونده خليفه نا به حق در جهان است. @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمتی از مصاحبه‌ با غواصان خط‌شکن عملیات والفجر هشت، ما کاری نکردیم، خدا کمک کرد🌹 @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلیپ گانسون، تحلیلگر ارشد بین‌المللی بحران در گفتگو با بی‌بی‌سی: 🔻احمقانه بود اگر آمریکا جلوی ورود کشتی‌های ایرانی به ونزوئلا را می‌گرفت. @yousof_e_moghavemat
کلید منزل را باید همیشه نگهداشت مستاجرها که رفتند به منزل خودت برمی‌گردی و در آن آرام می‌نشینی وخاطرات درختان سرسبز زیتون را مرور می‌کنی @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از کجا به کجا رسیده ایم....؟ رزمنده ای که خواهر خود را زنده به گور کرد ! -واقعیتی که تبدیل به فیلم شد... -فیلم "روز سوم " برگرفته از خاطرات هم رزم منصور راشدی، مهمان برنامه دعوت. @yousof_e_moghavemat
محمود رادمهر مردی بود که استعداد نظامی بالایی داشت👌 و برای همین پست و جایگاه بالایی در لشگر 25 کربلا داشت. شهید رادمهر خواب نداشت و در دیده بانی بی نظیر بود. او در کار بنایی استاد کار بود.👨‍🏭 وقت تعطیلات و فراغت از کار اصلی اش، برای مردمی که بضاعت مالی اندکی داشتند بنایی می کرد.👌 منزل شان را تعمیر می کرد و اجرتی برای کارش طلب نمی کرد. 🌹 @yousof_e_moghavemat
‍ ‍ چند وقت روزه گرفته بود ولی طوری رفتار می کرد که من متوجه نشدم. معلوم نبود سحری می خورد یا نه. غروب که از سر کار می آمد می گفت: يك کمی نان و پنیر و چایی هست؟ می گفتم: مگه الان وقت شامه!؟ می گفت: نه ولی میخواهم بخورم. عباس قبل از سن تکلیف، روزه می گرفت. در قید خوردن نبود. اگر سر سفره دو سه جور غذا بود فقط یک نوع می خورد. از بس کناره های نان را می خورد مجبور می شدم پوست های سیب زمینی و پیاز را با آن قاطی کنم تا نخورد. شهید عباس_صابری متولد هشتم مهر ۵۱ حین عملیات تفحص پیکر شهدا در منطقه فکه در پنجم خرداد ۷۵ به شهادت رسید. مزار ؛بهشت زهرا تهران، قطعه ۴۰ @yousof_e_moghavemat
💔 داستان پرواز🕊 ، در منطقه گيلانغرب، مقرر شد تا اصغر براي عمليات شناسايي شخصا به ماموريتي برود. مريم كاظم‌زاده، ساعت‌هاي آخر ديدارشان را اينطور توصيف مي‌كند: «اصغر گفت: ما داريم مي‌ريم. بعد نگاهي به من انداخت. يك آن دلتنگي عالم به سراغم آمد. تا جلو در با او رفتم. اما اصغر دوباره برگشت. باز هم رفت و براي بار سوم آمد... گفتم: آرزو داشتم سيمرغ بودم و اصلا احتياج نداشتم شما منو ببريد؛ دوست داشتم مي‌تونستم بالاي سر ماشين شما مي‌آمدم.😇 اصغر گفت: خيالت تخت باشه. سيمرغ هم كه بودي، امشب نمي‌تونستي با ما بيايي!😜 بار آخر، اصغر وارد اتاق شد تا تفنگش را بردارد. ... او كه رفت حالم منقلب شد. دلم حسابي گرفت. از اينكه شب است. از اينكه در آن چارديواري محبوسم. از اينكه نمي‌توانستم با اصغر بروم... داشتم ديوانه مي‌شدم. پناه بردم به قرآن. چند آيه خواندم. دلم كمي آرام گرفت. كوله پشتي‌ام را باز كردم. خسته بودم و خيلي زود خوابم برد. در خواب ديدم كه سيدي كه عمامه سبزي داشت آمد بالاي سرم. پشت هم مي‌گفت: "امانتي را كه در دستت بود بده!" پرسيدم: كدام امانت؟ گفت: همان امانتي كه دست شماست. مي‌دانستم از چه حرف مي‌زند.... گفتم: امانت، مال خودم است. از او اصرار و از من انكار! خيلي جر و بحث كرديم تا اينكه عصباني شدم و گفتم: اصلا مال خودتان! برداريد و برويد!...» @yousof_e_moghavemat
🔸در محضـــر شهیـــــد.... ✍برای نماز ڪه می ایستاد ، شانه هایش را باز می ڪرد و سینه اش رو میداد جلو 🌼یک بار بهش گفتم: چـرا سر نمـاز اینطوری می کنی؟؟» گفت: «وقتی نماز میخوانی ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبــر دار بایستی و سینه ات صاف باشد با خودم می خندیدم ڪه دڪتر فڪر می ڪند خدا هم تیمسار است. @yousof_e_moghavemat
📖 «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعین»*۱ 🌸 امام محمد باقر در این رابطه می‌فرماید: «معنای آیه این است که بگو بیندیشید اگر امامتان غایب شد، به گونه ای که ندانید او کجاست، پس چه کسی برایتان امامی ظاهری خواهد آورد که اخبار آسمان ها و زمین و حلال و حرام خداوند را برای شما بیان کند.»*۲ 🔹 تشبیه امام به آب، بیانگر نکات ظریف و عمیقی است از جمله اینکه: هیچ کس نمی‌تواند خود را از امام بی نیاز بداند، همان طور که نمی‌توان خود را از آب بی‌نیاز دانست. غفلت و دوری از امام موجب مرگ انسانی ما می‌شود، همان طور که دوری از آب، مرگ جسمی ما را به دنبال خواهد داشت.*۳ 📚 ۱.سوره ملک،آیه۳۰ ۲.کمال الدین و تمام النعمه، ج۱،ص۳۲۶ ۳.کافی، ج۱،ص۳۷۶ (جزء بیست و نهم) @yousof_e_moghavemat
فرمانده‌ی گردانمون بود ، خدارحمتش کنه؛ شهید شد ، می‌گفت : اگه تو یه‌شهر همه دنبال منافع‌خودشون باشن اون شهر میشه جنگل ! هرکسی چنگ میندازه تو سفره بغل دستیش برای یه لقمه بیشتر ! میگفت اما جبهه برعکسه، هرکی بیاد توش باید اول ساکِ منافعش رو بزاره زمین و جونش رو بگیره کف دستش. برای همین جبهه عین یه باغ ، پرنده درست می‌کرد ، این پرنده ها هم با این سنگرها یه بهشـت ساخته بودن ! وقتی داشت شهید می‌شد گفت: این دنیای جنگلی بمونه دست اهلشُ، این بهشتِ باصفا هم مفتِ چنگِ ما ! اینُ گفتُ چشماش رو بست ... جنازه ش هم همونجا موند ، زیر اون آتیش ، جنازه خیلی ها جاموند ... 🎥 @yousof_e_moghavemat
السلام علیک یا صاحب الزمان یک روز نسیم خوش خبر میآید بس مژده به هر کوی و گذر میآید عطر گل عشق در فضا میپیچد می آیی و انتظار سر میآید اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج @yousof_e_moghavemat
🌷شوخی در معرکه ی جنگ شهید مصطفی زال نژاد مصطفی سعی می کرد سیستم مخابراتی را ببرد در دل دشمن که بچه ها می جنگیدن تا تلفن را وصل کند. می گفت: گناه دارند، بگذار بچه ها بتوانند راحت با خانواده هایشان تماس بگیرند تا هم روحیه شان بالا رود هم آنها نگران نشوند. هرجا هم تلفن وصل می کرد زنگ می زد با من تست کند. موقع تست تلفن زنگ می زد با لهجه عربی می گفت: ابوسدیک یعنی ببوسمت. من هم عربی ام خوب بود می گفتم السلام و علیکم یا بعلی و با هم کلی شوخی می کردیم. معمولا یک روز درمیان زنگ می زد. روزهای آخر انگار به او الهام شده بود. بیشتر تماس می گرفت و بیشتر ابراز دلتنگی می کرد. ما معمولا صحبت های تلفنی مان خیلی طول نمی کشید. نهایت یک ربع اما شب آخر 40 دقیقه صحبت کرد. از اول زندگی گفت، از عاشقانه ها گفت، اینکه اگر من اینجا هستم بیشتر ثوابش برای شماست. درد دل کرد و تماس تصویری هم گرفت. مصطفی 11 سال همسرم بود اما تا به حال چهره اش را اینقدر نورانی ندیده بودم. حتی مادرم را صدا کردم بیا ببین چقدر مصطفی نورانی شده. @yousof_e_moghavemat
به روایت همسر شهید: فاطمه زمانی که یک سال از شهادت پدرش گذشته بود 😢خواب زیاد می‌دید. یک روز گفت : مامان دیشب خواب دیدم که از بازو بابا خون می آمد.😭 چفیه دور گردن پدرم بود باز کردم و به دستشان بستم. 😔 با خودم گفتم : خدایا تعبیر خواب این بچه چی می‌تونه باشه؟🤔 پدر شوهرم زنگ زدند📞 منزلمان وگفتند: امشب منزل ما بیاید. که برای مصاحبه🎤 می خواهند بیایند. بعد همان شب فاطمه این خواب را گفت . عمویش گفتند : خواب فاطمه راست است.😞 دستان برادرم مثل حضرت ابولفضل😭 قطع بود. و ما یکسال می شد که از این نحوه ی شهادت همسرم خبر نداشتیم.😭 @yousof_e_moghavemat
دوستان ، از اواخر حضور او در کردستان، خاطرات بسیاری دارند که نشان از روحیه اخلاص، فداکاری و مردم دوستی او دارد. یکی از هم رزمان در این باره می گوید: یک شب در مقّر بودیم. شنیدیم که کسی صدا می زند: من می خواهم بیایم پیش شما. گفتیم که اگر می خواهی بیاییی، نترس، بیا جلو. او گفت: من را می خواهم. او را پیش بردیم. آن مرد کُرد، با دیدن ، خواست دست او را ببوسد، ولی حاجی اجازه نداد. آن مرد گفت که آمده است پناهنده شود و اشتباه کرده است که به طرف ضدانقلابیون رفته است. او با اخلاقیات و رفتارهای دوستانه و مهربانانه ، شیفته او شده بود و از این که به او اجازه داده بود که یک پاسدار باشد، بسیارخوشحال بود. جالب این جاست که تعداد دیگری از افراد گروهک های فریب خورده هم که خود را تسلیم کرده بودند، درهمان لحظه ورود، سراغ را می گرفتند و می گفتند: کیست؟ @yousof_e_moghavemat