eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
286 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
🙄 ☆ ♡ 💠 امیر چیذری؛ که پس از مجروحیت عمران پستی( معروف به عبدالله)؛ فرمانده گردان حبیب‌بن‌مظاهر، مسئولیت فرماندهی این گردان را به عهده گرفته بود، تعریف می‌کند: «... با تاریک شدن هوا، وضعیت کمی آرام‌تر از قبل شد و به بچه‌ها سریع دستور دادم که عبدالله و سایر مجروحین را به عقب منتقل کنند. عبدالله هم راضی نمی‌شد و می‌گفت می‌خواهم پیش بچه‌ها بمانم. گفتم "نمی‌شود! اینجا الان من فرمانده هستم و می‌گویم باید برگردی عقب! نکند دلت می‌خواهد تیر خلاص بخوری و در رادیو بغداد جار بزنند که فرمانده گردانِ لشکرِ را کشتیم!!؟" او را داخل برانکاردی گذاشتند و بردند. با این همه حال، باز تلاش می‌کرد که از برانکارد بپرد بیرون. رفتم وضو گرفتم و داخل یکی از سنگرها شروع کردم به خواندن نماز مغرب. گویا در این حین، تماس می‌گیرد و به بی‌سیمچی ما می‌گوید: بگویید چیذری صحبت کند.😐 بی‌سیمچی می‌گوید: حاج‌آقا؛ برادر چیذری رفته نماز بخواند.😌 حاج‌همّت دستپاچه می‌شود و با صدای بلندتری می‌گوید: هیچ معلوم هست چه داری می‌گویی؟😳 بی‌سیمچی می‌گوید: به خدا راست می‌گویم حاج‌آقا؛ برادر چیذری رفته نماز بخواند.😨 حاج‌همّت این بار با عصبانیت بیشتر به او می‌زند: ببینم پسر جان؛ دفترچه کد و رمز دمِ دستت هست؟😐 بی‌سیمچی می‌گوید: بله؛ الان دفتر جلوی من است.😧 حاجی می‌گوید: پس یک بارِ دیگر با دقت به آن نگاه کن. ببین چه پیامی را داری به ما اعلام می‌کنی.😏 بی‌سیمچی وقتی دفترچه را باز می‌کند، متوجه اشتباه خود می‌شود و می‌بیند که جلوی نوشته شده .😁 نماز که تمام شد، بی‌سیمچی ساده‌دل به من گفت: حاج‌همت باهاتون کار داشت. سریع با حاجی تماس گرفتم. وقتی حاجی صدای مرا از پشت بی‌سیم شنید، با تعجب پرسید: چیذری؛ تو زنده‌ای!!؟😳 گفتم: آره؛ داشتم نماز می‌خوندم.🤭 گفت: این بی‌سیمچی تو، مرا نصف عمر کرد. به او بگو اگر وقت کرد؛ نگاهی هم به دفترچه کد و رمزش بیندازد.🤨» 😅 🤗 📙 با اختصار از کتاب فاخر و ارزشمند ، اثر سردار گلعلی بابایی حفظه‌الله تعالی، صفحات ۵۸۰، ۵۸۱ و ۵۸۲ @yousof_e_moghavemat