eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
270 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
👆 ۶۱ ●وصیت‌نامه کوتاه : شهید دکتر مصطفی چمران 🌺 نگاهِ زیبای شهید چمران به درد و رنج @yousof_e_moghavemat
زینب، دختری که بخاطر ، منافقین با خفه اش کرده و به شهادت رسوندنش😔 مادر این شهیده 14 ساله درباره دفتر زینب📖 این گونه روایت می‌کند: 📒زینب در خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن،  خواندن ، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)♥️ ورزش صبحگاهی،  خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم، دعا کردن🤲 در صبح و ظهر و شب، کمتر کردن تا کم‌خوردن صبحانه، ناهار و شام. 📒دخترم جلوی این موارد ستون‌هایی کشیده بود و هر شب بعد از کارهایش جدول را علامت می‌زد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و که چند تکه استخوان بود افتادم. 📒به یاد آن روزه‌های مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شب‌های طولانی و ، به یاد گریه‌های او😭 در سجده‌هایش و دعاهایی که در حق (ره) داشت. 🔰زینب در عمل، تک‌تک موارد آن جدولِ و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود❌ را رعایت می‌کرد. @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۱۲ 🌺 پدری که اینگونه شهیدپروری کرد... پدرِ قربانعلی با روحانیِ روستا خیلی ارتباط داشت. کتاب حق‌الیقین « اثرِ علامه‌ی مجلسی» رو از ایشون می‌گرفت و می‌آورد خونه. همه‌ی بچه ها رو هم دورِ خودش جمع می‌کرد ، و احادیثِ اخلاقیِ‌ کتاب رو براشون می‌خواند. شخصیتِ معنوی و اخلاقِ جامعِ شهید قربانعلی عرب که زبانزدِ بچه های جنگ بوده و هست ، در همین جلسات و با ذکر نورانیِ روایاتِ اهل‌بیت(ع) شکل گرفت. . 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید قربانعلی عرب ✍منبع: کتاب أین عمار ، صفحه ۱۸ @yousof_e_moghavemat
٧۹ 🌺 راهکار شهید صدرزاده برای برکت پیدا کردنِ کارها . @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۴۳ ✍هدیه ی خاص آقا داماد برای عروس خانوم برا عروسی‌مون هر کدام از اقوام هدیه ای آورد. اما تویِ هدیه ها یه بسته ی زیبا چشم رو خیره می‌کرد. بازش که کردند، یک دوره نوارِ‌کاستِ درسِ اخلاقِ آیت‌الله مشکینی بود ، هدیه ای از طرفِ داماد به عروس خانوم ... امان الله این جمله‌ی شهیدِ مظلوم آیت الله بهشتی رو هم باخطِ زیبا نوشته و روی میز کارش نصب کرده بود: " ما در راهِ اعتقادی که داریم ، اهلِ سازش و تسلیم نیستیم..." 📌خاطره‌ای از زندگی شهید امان‌الله غلامحسین‌پور 📚منبع: سایت نویدشاهد / نرم‌افزار قطب سوم ، به نقل از همسر شهید @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۱۹ 🌺 ایده‌ی جالب شهید ردانی پور که انجام آن برکات زیادی دارد بی‌خبر رفتم تویِ اتاقش. سرش رو از سجده بلند کرد. چشماش سرخ بود و خیسِ اشک. رنگش هم پریده بود. نگران شدم. گفتم: مصطفی! خبری شده؟ سـرش رو انداخت پایین . زل زد به مُهـرش و گفت: ساعت ۱۱ تا ۱۲ هر روز رو فقط برایِ خدا گذاشته‌ام؛ برمی‌گردم کارهام رو نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم کارهایی که کردم برای خدا بوده یا برایِ دلِ خودم؟ 🌹خاطره‌ای از زندگی روحانی شهید مصطفی ردانی‌پور 📚منبع: یادگاران۸ «کتاب شهید ردانی‌پور» صفحه ۲۲ @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۲۰ 🌺 دقتِ بالای شهید احمدی‌روشن در راه بندگی خدا نانِ سنگک گرفته بودیم و می رفتیم سمتِ خوابگاه چند تا سنگ به نان ها چسبیده بود. مصطفی اونا رو کند و برگشت سمتِ نانوایی... بعد برگشت و گفت: بچه که بودم یک‌بار نانِ سنگک خریدم. وقتی رفتم خونه، بابام سنگهایی که به نان چسبیده بود رو جدا کرد، داد به دستم و گفت: ببر و بده به شاطر؛ نانواها بابتِ اینها پول دادند... 🌹خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدی‌روشن 🇮🇷منبع: یادگاران۲۲ «کتاب شهید احمدی‌روشن» صفحه ۲۶ @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۲۱ 🌺 خاطره‌ای زیبا از بزرگواری شهید خرازی ترکش خورده بود به گلویِ حاج حسین خرّازی و راننده‌اش. خونریزی حاجی شدید شده بود ، اما نمی‌گذاشت زخمش رو ببندم. می‌گفت: اول زخمِ راننده‌ام... بعد هم با خودش حرف می‌زد و می‌گفت: اون زن و بچه داره ، امانته دستِ من ... حاجی با خودش داشت این حرف‌ها رو زمزمه می‌کرد که بیهوش شد... 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرّازی 📚منبع: یادگاران۷ «کتاب شهید خرّازی» صفحه ۶۶ @yousof_e_moghavemat
۹۵ 🌺 شهیدی که راه نجات خود را در یک جمله خلاصه می‌کند... حتما بخوانید! . @yousof_e_moghavemat
۱۱۲ 🌺 یک توصیه‌ی دلنشین از یک شهید نُخبه‌ی علمی... @yousof_e_moghavemat
🖼 📌 امام عشق سربازان امام زمان از هیچ‌چیزی هراسی ندارند مگر از گناه خود. 👤 🌷 ؛ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🍃شاید برای معرفی شهید علی اکبر صادقی کافی باشه بگی :" شهیدی که در به درخواست مادرش چشم باز کرد." همین! 🍃در به دنیا آمد اما مطلق دل به آن نبست. گویی از همان ابتدا متوجه شده بود که این عجوزه عروس هزار داماد است و پر از زرق و برق و نیرنگ. تا جایی که وقتی همسرش را عقد کردند اعلام کرد اگر جنگ تمام شد و سالم برگشتم زندگیمان را شروع می کنیم. الان وقت جنگ است نه وقت شروع زندگی! من راضي نيستم دختري را به خانه بياورم و با رفتنم باعث عذاب و ناراحتي او شوم. 🍃 مرحومه ملوک خانم، فرموده بودند: " روز تشییع جنازه رفتم داخل قبر. هیچ کس دیگری به جز من و علی اکبر داخل قبر نبود. سرم را بردم نزدیک صورتش و گفتم: خدایا! تو رو به علی اکبر قسمت میدم که یک بار دیگه چشمان علی اکبرم رو به من نشون بدی. همون موقع بود که چشمان علی اکبر باز شد. به همون زیبایی بود که در شب دامادی اش بود. خدا رو شکر کردم که آخرین خواسته ام در مورد فرزندم برآورده شد. به کسی چیزی نگفتم و از قبر بیرون آمدم. تا چند سال بعدش هم به کسی حرفی نزدم اما از روی هایی که گرفته شده بود راز من و علی اکبر فاش شد" 🍃بنده کلید این راز و ی خداوند را بین وصیت نامه اش یافتم. "سعی نمایید در کاملا هدفتان رضای باشد نه تبلیغ اسم و شخص. در ادامه این راه کوشش نمایید و سعی کنید سربازان با وفایی برای حسین (ع) و امام زمان (ع) باشید. هم بسازید و هم تربیت نمایید که تربیت حسینی مسئله مهمی است و بدنبال آن است" 🍃به قول "صغیر اصفهانی" حلال جمیع مشکلات است حسین شوینده‌ لوح سیئات است حسین ای شیعه! تو را چه غم ز توفان بلا؟ جایی که سفینه النجاه است حسین روحش شاد و یادش گرامی ✍️نویسنده:سودابه حمزه_ای 🌸به مناسبت 📅تاریخ تولد : ٢۴ فروردین ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٩ خرداد ۱٣۶٧ 🕊محل شهادت : عراق 🌹مزار شهید : بهشت زهرا @yousof_e_moghavemat