eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
270 دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷زمانی‌که دوره ویژه آشنایی با جنگنده‌ های شکاری خریداری شده از آمریکا را در آن کشور می‌گذراندم، هر روز قبل از عزیمت به محل کارم، را تلاوت می‌ کردم، بعد از چند روز، خانم تقریباً ۴۵ ساله‌ ای که مسیحی بود و در پانسیونی که ما در آن زندگی می‌کردیم با ما همسایه بود، از من پرسید: این شعار و سرودها چیست که می‌خوانید؟ به او گفتم: این کتاب وحی و معجزه پیغمبر و راهنمای بشر می‌باشد و در مورد قرآن مجید صبحت‌های زیادی کردم، به‌حدی علاقه‌مند گردید که از من درخواست یک جلد قرآن مجید برای تلاوت کرد که پس از تهیه به او اهدا کردم و در زمینه یادگیری، تلاوت، تلفظ و معانی آیات به او کمک کردم. 🌷خواندن قرآن مجید و درک معانی آن‌ چنان آن خانم را تحت تأثیر قرارداد که اواخر دوره به نزد من آمد و طریقه مشرف‌شدن به دین اسلام را جویا شد، بعدها فهمیدم در مسجد مسلمانان، در نزد امام جماعت مسجد به دین اسلام مشرف گردیده است. @yousof_e_moghavemat
🌷سال ۱۳۶۲ و قبل از انجام عمليات «والفجر۱» به همراه شهيد صياد به منطقه «فكه شمالی» رفتيم. آنچه در اين همراهی با شهيد برای من جالب توجه به نظر رسيد اين بود كه ايشان هر لحظه كه در داخل خودرو «جيپ» بيكار بود و صحبت نمی كرد، جيبی خود را باز می كرد و قرآن می خواند. هر زمان كه منطقه نياز به توضيحی داشت‌،قرآن را می بست و به توضيح ويژگی های منطقه می پرداخت. هنگامی كه برای استراحت به مدت ۱۰ دقيقه از خودرو پياده شديم من و ديگر رزمندگان با هم به بحث نشستيم اما شهيد صياد هيچ صحبتی نكرد و به قرآن خواندن خود ادامه داد. 🌷بايد بگويم در كل مسير رفت و برگشت برای شناسايی منطقه، فقط آن جاهايی با رزمندگان صحبت كرد كه نياز به آگاه‌سازی برای قبل از انجام عمليات داشت. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📚 ✿🌺࿐ྀུ༅𖠇༅➼‌══┅── ◇ عنوان کتاب: : روایت‌هایی درباره‌ی زندگی از کودکی تا اسارت ◇ نویسنده: جواد کلاته عربی ◇ ناشر: انتشارات نشر ۲۷ بعثت ◇ نوبت چاپ: چاپ اول/ بهار ۱۴۰۲ ◇ تعداد صفحات: ۵۹۲ ◇ قیمت: ۲۱۰ هزار تومان. ▬▭◈༅📝༅📔༅✏༅◈▭▬ ✂️ برشی از کتاب: «...من موسیقی خیلی دوست داشتم. کسی هم نتوانست روی من طوری تاثیر بگذارد که آن را کنار بگذارم. نوار کاست خیلی از خواننده‌ها را داشتم و گوش می‌کردم. باغی در کرج داشتیم ک پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها و تابستان‌ها به آن‌جا می‌رفتیم. بعد از چند سال که پدرم باغ کرج را فروختند، ما به یزد رفتیم. برادرم در روستایی به اسم باغی داشت که ما تابستان‌ها در آن‌جا اتراق می‌کردیم. نوارها را هم با خودم به آن‌جا برده بودم که گوش بدم؛ ولی روی کل نوارهای من ضبط کرد. بعد هم نوارها را به جامع سانیج داد. این کارش خیلی من را عصبانی کرد. من گفتم: تو بیخود کردی که بدون اجازه‌ی من این کار را کردی! من آن‌ها را دوست داشتم. گفت: خواهر من، باید سعی کنی به جای این نوارها قرآن گوش کنی. من داد می‌زدم و او با آرامش حرف می‌زد.» - به روایت منیره متوسلیان؛ خواهر بزرگ ، برگرفته از صفحه ۳۱ کتاب. °•°•☆°•°•♡°•°•☆ ✍ اگر دوست دارید مطالب جدید و تا به حال شنیده نشده از زندگی سردار رو ببینید و بخونید، تهیه و مطالعه‌ی این کتاب به‌شدت پرجاذبه و خوندنی رو از دست ندید. روایت‌های بکر و بسیار باحال و قشنگی داره که خوندنش واقعا آدمو به وجد میاره...!!! با تشکر فراوان و یک خسته‌نباشید و خداقوتِ حسابی به استادِ پرتوان و نویسنده‌ی درجه‌یک، مدیریت محترم و تلاش‌گر و مجاهد نشر۲۷ بعثت، جناب آقای جواد کلاته عربی حفظه‌الله‌تعالی ⚘☘❤😍 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📚 ✿🌺࿐ྀུ༅𖠇༅➼‌══┅── ◇ عنوان کتاب: : روایت‌هایی درباره‌ی زندگی از کودکی تا اسارت ◇ نویسنده: جواد کلاته عربی ◇ ناشر: انتشارات نشر ۲۷ بعثت ◇ نوبت چاپ: چاپ اول/ بهار ۱۴۰۲ ◇ تعداد صفحات: ۵۹۲ ◇ قیمت: ۲۱۰ هزار تومان. ▬▭◈༅📝༅📔༅✏༅◈▭▬ ✂️ برشی از کتاب: «...من موسیقی خیلی دوست داشتم. کسی هم نتوانست روی من طوری تاثیر بگذارد که آن را کنار بگذارم. نوار کاست خیلی از خواننده‌ها را داشتم و گوش می‌کردم. باغی در کرج داشتیم ک پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها و تابستان‌ها به آن‌جا می‌رفتیم. بعد از چند سال که پدرم باغ کرج را فروختند، ما به یزد رفتیم. برادرم در روستایی به اسم باغی داشت که ما تابستان‌ها در آن‌جا اتراق می‌کردیم. نوارها را هم با خودم به آن‌جا برده بودم که گوش بدم؛ ولی روی کل نوارهای من ضبط کرد. بعد هم نوارها را به جامع سانیج داد. این کارش خیلی من را عصبانی کرد. من گفتم: تو بیخود کردی که بدون اجازه‌ی من این کار را کردی! من آن‌ها را دوست داشتم. گفت: خواهر من، باید سعی کنی به جای این نوارها قرآن گوش کنی. من داد می‌زدم و او با آرامش حرف می‌زد.» - به روایت منیره متوسلیان؛ خواهر بزرگ ، برگرفته از صفحه ۳۱ کتاب. °•°•☆°•°•♡°•°•☆ ✍ اگر دوست دارید مطالب جدید و تا به حال شنیده نشده از زندگی سردار رو ببینید و بخونید، تهیه و مطالعه‌ی این کتاب به‌شدت پرجاذبه و خوندنی رو از دست ندید. روایت‌های بکر و بسیار باحال و قشنگی داره که خوندنش واقعا آدمو به وجد میاره...!!! با تشکر فراوان و یک خسته‌نباشید و خداقوتِ حسابی به استادِ پرتوان و نویسنده‌ی درجه‌یک، مدیریت محترم و تلاش‌گر و مجاهد نشر۲۷ بعثت، جناب آقای جواد کلاته عربی حفظه‌الله‌تعالی ⚘☘❤😍 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @yousof_e_moghavemat
🌷یک روز شهید محمد بروجردی را دیدم که خیلی ناراحت است. هر قدر از او درباره ی علت ناراحتی اش پرسیدم، چیزی نگفت: بعد، این روایت را برای او خواندم که: «هرگاه فتنه ها شما را چون شب در بر گرفتند، بخوانید». این را که شنید، رفت سراغ قرآن و آن را برداشت و شروع به خواندن کرد. از آن پس، همیشه کارش همین بود، هر وقت که ناراحت می شد، به قرآن پناه می برد. 🌷بعدها به من گفت که: چه چیز خوبی به من یاد دادی! قرآن واقعاً تسکین دهنده ی همه ی ناراحتیهای من شده است. ✍از کتاب:چون کوه باشکوه @yousof_e_moghavemat
اهالی بهشت که با بدرقه می شوند ... . 🌴 دوران @yousof_e_moghavemat
📼 ᯽ ❆ من عاشق موسیقی بودم و این مسئله، با فرهنگ خانوادگی ما در تضاد بود. همیشه نوارها را می‌گذاشتم و گوش می‌کردم. یک روز که آمدم، دیدم از نوار پخش می‌شود. دقت که کردم، دیدم نوار خودم است. فهمیدم روی نوارهایم ضبط کرده است. حسابی شاکی شدم و از خجالتش درآمدم؛ امّا او با آرامش گفت: "سعی کن به جای این‌ها قرآن گوش بدهی." بعد هم تمام نوارهای نازنین مرا تقدیم مسجد کرد. ☆ ♡ 📷 شناسنامه عکس: فروردین ۱۳۴۹، تهران، بازار مولوی، کوچه چهل‌تن، کوی علوی، منزل پدری؛ احمد و پدرش حاج‌غلامحسین 🟢 روایتی از منیره متوسلیان؛ خواهر مندرج در کتاب (ویراست جدید) نوشته علی‌اکبری مزدآبادی، صفحه ۱۵ و ۱۷ ، با تخلیص و اختصار. 《 《 💕🌸💕 @yousof_e_moghavemat
📼 ᯽ ❆ من عاشق موسیقی بودم و این مسئله، با فرهنگ خانوادگی ما در تضاد بود. همیشه نوارها را می‌گذاشتم و گوش می‌کردم. یک روز که آمدم، دیدم از نوار پخش می‌شود. دقت که کردم، دیدم نوار خودم است. فهمیدم روی نوارهایم ضبط کرده است. حسابی شاکی شدم و از خجالتش درآمدم؛ امّا او با آرامش گفت: "سعی کن به جای این‌ها قرآن گوش بدهی." بعد هم تمام نوارهای نازنین مرا تقدیم مسجد کرد. ☆ ♡ 📷 شناسنامه عکس: فروردین ۱۳۴۹، تهران، بازار مولوی، کوچه چهل‌تن، کوی علوی، منزل پدری؛ احمد و پدرش حاج‌غلامحسین 🟢 روایتی از منیره متوسلیان؛ خواهر مندرج در کتاب (ویراست جدید) نوشته علی‌اکبری مزدآبادی، صفحه ۱۵ و ۱۷ ، با تخلیص و اختصار. 《 《 💕🌸💕 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📚 ✿🌺࿐ྀུ༅𖠇༅➼‌══┅── ◇ عنوان کتاب: : روایت‌هایی درباره‌ی زندگی از کودکی تا اسارت ◇ نویسنده: جواد کلاته عربی ◇ ناشر: انتشارات نشر ۲۷ بعثت ◇ نوبت چاپ: چاپ اول/ بهار ۱۴۰۲ ◇ تعداد صفحات: ۵۹۲ ◇ قیمت: ۲۱۰ هزار تومان. ▬▭◈༅📝༅📔༅✏༅◈▭▬ ✂️ برشی از کتاب: «...من موسیقی خیلی دوست داشتم. کسی هم نتوانست روی من طوری تاثیر بگذارد که آن را کنار بگذارم. نوار کاست خیلی از خواننده‌ها را داشتم و گوش می‌کردم. باغی در کرج داشتیم ک پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها و تابستان‌ها به آن‌جا می‌رفتیم. بعد از چند سال که پدرم باغ کرج را فروختند، ما به یزد رفتیم. برادرم در روستایی به اسم باغی داشت که ما تابستان‌ها در آن‌جا اتراق می‌کردیم. نوارها را هم با خودم به آن‌جا برده بودم که گوش بدم؛ ولی روی کل نوارهای من ضبط کرد. بعد هم نوارها را به جامع سانیج داد. این کارش خیلی من را عصبانی کرد. من گفتم: تو بیخود کردی که بدون اجازه‌ی من این کار را کردی! من آن‌ها را دوست داشتم. گفت: خواهر من، باید سعی کنی به جای این نوارها قرآن گوش کنی. من داد می‌زدم و او با آرامش حرف می‌زد.» - به روایت منیره متوسلیان؛ خواهر بزرگ ، برگرفته از صفحه ۳۱ کتاب. °•°•☆°•°•♡°•°•☆ ✍ اگر دوست دارید مطالب جدید و تا به حال شنیده نشده از زندگی سردار رو ببینید و بخونید، تهیه و مطالعه‌ی این کتاب به‌شدت پرجاذبه و خوندنی رو از دست ندید. روایت‌های بکر و بسیار باحال و قشنگی داره که خوندنش واقعا آدمو به وجد میاره...!!! با تشکر فراوان و یک خسته‌نباشید و خداقوتِ حسابی به استادِ پرتوان و نویسنده‌ی درجه‌یک، مدیریت محترم و تلاش‌گر و مجاهد نشر۲۷ بعثت، جناب آقای جواد کلاته عربی حفظه‌الله‌تعالی ⚘☘❤😍 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ @yousof_e_moghavemat
🌙رمضان ماه نزول قرآن 🕌 جلسه ی قرآن و جزء خوانی رزمندگان‌ تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا (؏) حرم دانیال نبی (؏) / رمضان ۱۳٦٦ (ع) ٦٦ (ع) @yousof_e_moghavemat
🌴 رمضان ، بهار قرآن 🌿 دوران @yousof_e_moghavemat
🌙رمضان ماه نزول قرآن 🕌 جلسه ی قرآن و جزء خوانی رزمندگان‌ تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا (؏) ، حرم دانیال نبی (؏) / رمضان ۱۳۶۶ دوران جنگ تحمیلی (ع) (ع) @yousof_e_moghavemat