eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
ممکن است مرا در حال مبارزه ببینید اما هرگز در حال تسلیم شدن نمی بینید چون من یک ارتشی هستم. 🌷 نفر دوم از سمت چپ فرمانده لشکر ۲۳ نوهد ولادت: ۱۳۱۵ شهادت: ۸ مهر ۱۳۶۴ @yousof_e_moghavemat
🌹شهید حسن آبشناسان (رحمت✨الله✨علیه)🌹: پسرمون باید می‌رفت سربازی ، گفتم: هوای بچه مان را داشته باش ...... گفت:اگر من پارتیش باشم، می‌فرستمش بدترین و سخت ترین جائی که ممکن است. چون با سختی ، آدم ساخته میشه. پس بهتر است پارتیش خدا باشه نه من. 🌷 @yousof_e_moghavemat
🌴جلسه فرماندهان در قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)-۱۳۶۱ شهید ناصر کاظمی،فرمانده سپاه کردستان شهید حسن آبشناسان،فرمانده تیپ23نوهد ارتش شهیدبزرگوار محمدبروجردی،فرمانده قرارگاه حمزه شهید گنجی زاده جواد استکی @yousof_e_moghavemat
🔰فرماندهی لشکر ۲۳ نوهد (ملقب به ) 🍂شهادت: ۶۴/۷/۸ - کلاشین عراق 📝نامه‌ای به نوشت که اگر فنون نظامی را خوب بلدی و نظریه‌پرداز جنگی هستی، پس به راحتی می‌توانی در با من و دوستانم بجنگی☄ نه این‌که مسکونی را کنی. 🔅در جواب صدام قادر عبدالحمید را به عباس فرستاد که پس از درگیری طولانی از سردار آبشناسان خورد. 🌷 @yousof_e_moghavemat
✅ امیر ارتش اسلام، سرلشکر بسیجی، شهید 🌷 حسن آبشناسان فرزند مرحوم حاج قربانعلی 🗓 ولادت 🌺 ۱۹ اردیبشت ۱۳۱۵ مقارن با ۱۷ صفر ۱۳۵۵ 👈 در آستانه سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام 🌺 👈 انتخاب نام حسن توسط پدر گرامی ایشان (تهران، محله نازی آباد) 👈 اخذ دیپلم ریاضی در سال ۱۳۳۶ 👈 دانش آموخته دانشکده افسری ارتش در سال ۱۳۳۹ 👈 گذراندن دوره مقدماتی فرماندهی، دوره «رنجر»، «دوره‌های عالی فرماندهی، دافوس»، «دوره‌های چتربازی و تکاوری» در تهران، شیراز و اسکاتلند. 👈 ورزشکار حرفه ای در رشته های دوومیدانی، والیبال، بسکتبال، پینگ پنگ، شنا، سوارکاری و جودو. 👈 از اولین رزمندگان و فرماندهان حاضر در دفاع مقدس در منطقه دشت عباس. 👈 معروف به شیر صحرا 👈 فرمانده لشکر ۲۶ نوهد (نیروی ویژه هوابرد) 👈 فرمانده قرارگاه حمزه سید الشهدا (علیه السلام) 👈 فرمانده لشکر ۲۳ نیروهای مخصوص ارتش جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 🗓 شهادت 🌷 ۸ مهر ۱۳۶۴ 🔹 در ادامه عملیات 📌 منطقه جبهه شمال غربی، ارتفاعات سرسول کلاشین عراق 📍 مزار تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها)، قطعه ۲۶ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
امیر سرلشكر شهید حسن آبشناسان فرمانده نیروهاى مخصوص نوهد در اسکاتلند در مسابقه نظامی- ورزشی، بین تکاوران کوهستان ارتش های منتخب جهان با گروهش شرکت کرد و رتبه اول را گرفت. بعدها به خاطر نظم و پاکیزگی اش از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستادند. ظاهرا حسن همین طور که در کوه می رفت، آشغال های سر راهش را بر می داشته و در کوله پشتی اش می ریخته. میجر اسکاتلندی، همراهشان به او می گوید: «تو یک افسر ارشدی. چرا این کار را می کنی؟» حسن جواب می دهد: «من مرد کوهم. حیف است این طبیعت زیبا کثیف باشد.» اکثر کلاه سرمه ای های هوابرد و کلاه سبزها، دوره تکاوری شان را با حسن آبشناسان که حالا افسر ارشد و یک چریک ورزیده شده بود، گذرانده بودند. حسن تا قبل از شروع جنگ درکردستان بود. حسن موتورسیکلت سوارهای حرفه ای را از کوچه و خیابان های نازی آباد جمع کرد و به آنها آموزش های خاصی داد و همه را با عنوان گروه ویژه اسب آهنی به جبهه فرستاد. همیشه می گفت در میدان نبرد، اضافه بر توکل به خدا، دانش و معلومات، جسارت، لیاقت و ابتکارات در فرماندهی هم لازم است. تیمسار دادبین می گفت: «برای من عجیب بود که ترس در این آدم راهی نداشت. می گفت باید مثل ابراهیم(ع) در آتش رفت. مگر ابراهیم نرفت و نسوخت؟ می گفتم، سرهنگ، او ابراهیم بود، ما که ابراهیم نیستیم.» آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران می کرد، حسن نامه ای به او نوشت: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد؛ نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.» در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سال ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود. آن جا گروه او اول شد و عراقی ها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را اسیر کرد . اینها بخشی از اسطوره ارتش ایران🇮🇷 بود اسطوره ها هرگز فراموش نمی شوند!!! @yousof_e_moghavemat
🌹🕊🌹🕊🌹 🌹شیرصحرا لقب ایشان هست🌹 به وی گفتند:آخر چطور می شود که شما 40 کیلو متر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟ دستی به ته ریش چند روزه صورتش کشید و لبانش را به خنده باز کرد، صدای مردانه و پر هیبتش در گوشمان پیچید: «این کار من است. من یک افسر نیروی مخصوص هستم، انجام عملیات نفوذی و ضربه زدن به دشمن در خاک خودش با حداقل نفرات و تلفات جزو وظایف من است. من کاری بیشتر از وظیفه خودم انجام نداده‌ام...»با وجودی که فرمانده قرارگاه بود اما در عملیات‌ها در خط مقدم قرار داشت. 🌹 @yousof_e_moghavemat
🌷شهید حسین آبشناسان فرمانده لشکر۲۳هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران ▫️وی در ۱۹ اردیبهشت۱۳۱۵ در محله نازی‌آباد تهران بدنیا آمد.پس از اخذ دیپلم ریاضی در ۱۳۳۶ وارد دانشکده افسری شد فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود. دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلندگذراند در اسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان اول شد وقدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند پس از نا آرامی های کردستان و شروع جنگ تحمیلی درسال59 پیوسته در صحنه های نبرد حاضر بود وهمواره نقش مؤثری را درجبهه ها داشت 🔻مسئولیت‌ها و فعالیت‌ها: ▪️استاد آموزش جنگ‌های چریکی و نامنظم ▪️استاد آموزش نیروهای سپاه مستقر در کاخ سعد آباد ▪️فرمانده قرارگاه شمال غرب ارتش ▪️عضویت در ستاد جنگ‌های نامنظم لشکر ۲۱ حمزه ▪️معاون قرارگاه حمزه سیدالشهداء از سوی ارتش ▪️تشکیل قرارگاه کمیل در عمق خاک عراق ▪️طراحی عملیات قادر و اجرای آن 🌷شهادت: وی در در ۸ مهر ۱۳۶۴ (مرحله دوم عملیات) در جریان درگیری مستقیم با دشمن در منطقه سرسول کلاشین عراق بر اثر برخورد ترکش موشکهای گراد بشهادت رسید🕊 @yousof_e_moghavemat
شهدا🍃💍 حسن ارتشی بود و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره، می رفت اهواز. بنا بود بعد از دوره اش، بیاید تهران و مراسم عروسی 🎊را برگزار کنیم. هر چهارشنبه برای هم نامه 💌می نوشتیم. هفت روز انتظار برای یک نامه! خیلی سخت بود. بالاخره صبرم تمام شد. دلم طاقت نمی آورد؛ گفتم: «من می رم اهواز!» پدرم قبول نمی کرد؛ می گفت: «بدون رسم و رسوم؟!» جلوی مردم خوبیّت نداره. فامیل ها چی می گن؟! گفتم: جشن که گرفتیم! چند بار لباس عروس👰🏻‍♀و خنچه و چراغانی؟! (مادر شوهرم) گفت: خودم عروسم رو می برم. اصلاً کی مطمئن تر از مادر شوهر؟! این طور شد که با اصرار من و حمایت دخترعمو، زندگی مان بدون عروسی رسمی شروع شد. _راوی:همسر @yousof_e_moghavrnat