eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
280 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🌸 قسمت ششم: مرحلۀ سوم و دیگر سرداران تیپ ۲۷ ،با خاتمۀ دومین مرحلۀ عملیات كه این بار نیز با پیروزى سپاه اسلام به پایان رسید، به سرعت آمادۀ اجراى مرحلۀ سوم عملیات فتح المبین شدند. به جرأت باید گفت كه مرحلۀ سوم از حساس ترین مراحل عملیات فتح المبین به شمار مى رفت؛ چرا كه با تصرف ارتفاعات به علت خالى شدن عقبۀ دشمن در محور جبهۀ فجر، امكان الحاق سه جبهۀ نصر، فتح و فجر به دست مى آمد. یكى از فرماندهان عالى رتبۀ سپاه، از علل و عواملى كه موجب گردید تا دشوارترین مأموریت مرحلۀ سوم به محول شود مى گوید: «...نكتۀ مهم تر این است كه ارتفاعات «ابوصلیبى خات»٬ «سایتهاى ۴ و ۵ و رادار» جزء اهداف یا بهتر است بگوییم جزء منطقۀ مأموریت قرارگاه نصر و به تبع آن نبود. در واقع بایستى «جبهۀ فجر» از محور «شوش» به ارتفاعات و این سایت ها مى رسید؛ اما با توجه به اینكه قرارگاه فجر در «تك جبهه اى» كه در مرحلۀ دوم عملیات انجام داد موفق نشده بود، نیروهاى این جبهه، امكان پیشروى از محور شوش را پیدا نكردند. به همین خاطر، از طرف ؛ فرماندۀ جبهه نصر، این مأموریت به محول شد و او با آن روحیه تهاجمى قدرتمندى كه داشت، این مسئولیت سنگین را پذیرفت.» مطابق مانور درخشانى كه توسط طراحى شد، مقرر گردید تا سه گردان نیروهاى تیپ ۲۷ محمدرسول اللّه(ص) طى یك حركت عمقى از شمال غربى منطقه، به پشت تپه هاى «ابوصلیبى خات»، محل استقرار سایتهاى ۴ و ۵ و رادار نفوذ كنند. قرار بود به محض اعلام تصرف این مواضع، مرحلۀ سوم عملیات از سه جبهۀ نصر، فتح و فجر آغاز شود. حركتى کاملاً مشابه آنچه در مرحلۀ اول ، با اعزام گردانهاى ، و به عمق مواضع دشمن انجام داده بود. به گفتۀ یكى از فرماندهان سپاه: «...مسیر بسیار طولانی بود و زمان كمى در اختیار قرار داشت، ولى ایشان با یك برنامه ریزى سریع قبول كرده بود كه به هر قیمت كه شده، ارتفاعات و سایت ها را دور بزند؛ یعنى ارتفاعاتى كه فكر مى كرد یك دژ مستحكم است و نیروهاى ما به هیچ‌وجه قادر به تصرف آن نیستند. طورى كه شخص گفته بود: اگر كسى ارتفاعات، سایت ها و رادار را تصرف بكند، من كلید را به او مى دهم!.. 💌 ادامه دارد... http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🌸 🌸 ✍ قسمت هفتم: تسخیر قرارگاه فرماندهی سپاه چهارم ارتش بعث 🔶 سرانجام نوبت رسید به اجراى مرحلۀ چهارم و پایانى . در این مرحله از عملیات، به فرماندهى ضمن یك پیشروى برق آسا و با یك مانور دَوَرانى، خود را به قرارگاه مقدم فرماندهى دشمن در ارتفاعات رساند و چیزى نمانده بود كه علاوه بر تسخیر این قرارگاه، شخص نیز به همراه سپهبد خلبان ، وزیر جنگ رژیم بعث؛ ژنرال و سرلشكر ؛ فرماندۀ سپاه چهارم به اسارت رزمندگان درآیند. حوالى غروب روز هشتم فروردین ۱۳۶۱ ، خبر و كوبیدن پرچم مقدس ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) بر تارك قرارگاه مقدم فرماندهى سپاه چهارم عراق را از طریق بیسیم به اعلام كرد: 😃 ↘ وزوایى: احمد، احمد، وزوایى! حاج احمد: وزوایى، بگو، احمد هستم، احمد. وزوایى: احمد جان، صداى را مى شنوى؟ كار برقازه تمام شد، شنیدى؟ صداى اللّه اكبر بچه ها را مى شنوى؟ ... اللّه اكبر! حاج احمد: محسن، محسن، تكرار كن، تكرار كن! وزوایى: احمد جان، برقازه كارش تمام شد. بچهها االن دارند توى مقر اینها... حاج احمد: آقا محسن، زنده باشى! برادر جان، زنده باشى! وزوایى: شما سفارش دیگرى ندارید؟ حاج احمد: ببین محسن! سریع آنجا را پاكسازى كنید، سریع! به بچه هاى خودتان هم آرایش بدهید ... اصلاً من الآن مى آیم آنجا. موفق باشید. خدا نگهدارتان. تمام.» 💎 🔶💎 💎🔶💎 ادامه دارد...👌 @yousof_e_moghavemat
😐 😎 ✅ 💫 سرلشکر معدوم حسین کامل مجید؛ وزیر صنایع نظامی رژیم بعث و داماد ، پس از فرار از عراق، طی مصاحبه ای مطبوعاتی در اردن، دربارۀ وضعیت روحی و روانی « ارتشبد ستاد رفیق » در واپسین شب ها و روزهای نبرد می گوید: ...صدّام شبانه روز گریه می کرد و پزشکان به طور دائم به عیادت او می رفتند. هرگاه بیانیه های نظامی ارتش عراق مطلبی را دربارۀ وضعیت اعلام می کردند٬ حال صدّام بدتر می شد. هر زمان خبر بدی از اوضاع می شنید، از پزشک ویژه اش درخواست دستگاه سنجش می کرد و مرتب به او آمپول های مسکن و آرام بخش تزریق می شد. صدّام با صدای بلند فریاد می زد: «آه..مُحَمَّره [خرمشهر] از دست رفت. وای از دست این افسران بزدل! آنها مرا فریب دادند. بعد هم در حالی که شراب می نوشید، می گفت: ای ! به خدا سوگند، همۀ این فرماندهان ترسو را خواهم کشت.» ✔ . . 📑 از کتاب ارزشمند ، صفحه ۷۳۶ 📄 . . @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌸 🌸 قسمت ششم: مرحلۀ سوم و دیگر سرداران تیپ ۲۷ ،با خاتمۀ دومین مرحلۀ عملیات كه این بار نیز با پیروزى سپاه اسلام به پایان رسید، به سرعت آمادۀ اجراى مرحلۀ سوم عملیات فتح المبین شدند. به جرأت باید گفت كه مرحلۀ سوم از حساس ترین مراحل عملیات فتح المبین به شمار مى رفت؛ چرا كه با تصرف ارتفاعات به علت خالى شدن عقبۀ دشمن در محور جبهۀ فجر، امكان الحاق سه جبهۀ نصر، فتح و فجر به دست مى آمد. یكى از فرماندهان عالى رتبۀ سپاه، از علل و عواملى كه موجب گردید تا دشوارترین مأموریت مرحلۀ سوم به محول شود مى گوید: «...نكتۀ مهم تر این است كه ارتفاعات «ابوصلیبى خات»٬ «سایتهاى ۴ و ۵ و رادار» جزء اهداف یا بهتر است بگوییم جزء منطقۀ مأموریت قرارگاه نصر و به تبع آن نبود. در واقع بایستى «جبهۀ فجر» از محور «شوش» به ارتفاعات و این سایت ها مى رسید؛ اما با توجه به اینكه قرارگاه فجر در «تك جبهه اى» كه در مرحلۀ دوم عملیات انجام داد موفق نشده بود، نیروهاى این جبهه، امكان پیشروى از محور شوش را پیدا نكردند. به همین خاطر، از طرف ؛ فرماندۀ جبهه نصر، این مأموریت به محول شد و او با آن روحیه تهاجمى قدرتمندى كه داشت، این مسئولیت سنگین را پذیرفت.» مطابق مانور درخشانى كه توسط طراحى شد، مقرر گردید تا سه گردان نیروهاى تیپ ۲۷ محمدرسول اللّه(ص) طى یك حركت عمقى از شمال غربى منطقه، به پشت تپه هاى «ابوصلیبى خات»، محل استقرار سایتهاى ۴ و ۵ و رادار نفوذ كنند. قرار بود به محض اعلام تصرف این مواضع، مرحلۀ سوم عملیات از سه جبهۀ نصر، فتح و فجر آغاز شود. حركتى کاملاً مشابه آنچه در مرحلۀ اول ، با اعزام گردانهاى ، و به عمق مواضع دشمن انجام داده بود. به گفتۀ یكى از فرماندهان سپاه: «...مسیر بسیار طولانی بود و زمان كمى در اختیار قرار داشت، ولى ایشان با یك برنامه ریزى سریع قبول كرده بود كه به هر قیمت كه شده، ارتفاعات و سایت ها را دور بزند؛ یعنى ارتفاعاتى كه فكر مى كرد یك دژ مستحكم است و نیروهاى ما به هیچ‌وجه قادر به تصرف آن نیستند. طورى كه شخص گفته بود: اگر كسى ارتفاعات، سایت ها و رادار را تصرف بكند، من كلید را به او مى دهم!.. 💌 ادامه دارد... @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌸 ✔ . . ⬅️ ادامه صحبت های سرهنگ ستاد کامل جابر در مورد مراسم اعطای نشان لیاقت به فرماندهان شکست خورده ارتش بعث در : ✍ 💠 «...در این حال، از فرط عصبانیت، لیوانی را که جلوی دستش بود، چنان روی میز کوبید که تمام تکّه های آن در کف سالن پخش شد. او با یاس و ناامیدی ادامه داد: "...ای وای، مُحَمَّرِه از دست رفت. چگونه آن را دوباره بگیریم؟ 💥 در این هنگام، سرتیپ ستاد ساجت الدُلیمی گفت: قربان بخشید... در حالیکه از خشم دندان روی دندان می فشرد، نگاه تندی به ساجت کرد و گفت: "ساکت باش بیشعور! ساکت باش ترسو! همه شماها ترسو هستید. همه شما مستحق اعدام هستید. چرا علیه ایرانیان از سلاح‌های شیمیایی استفاده نکردید؟" یکی از افسران در پاسخ صدّام گفت: "قربان، در این صورت، سلاح شیمیایی بر سربازان ما هم تاثیر می گذاشت؛ چرا که نیروهای ایرانی به ما خیلی نزدیک بودند." صدّام بلافاصله جواب داد: "سربازان تو بمیرند، مهم نیست. مهم این بود که مُحَمَّره در دست ما باقی بماند. ای حقیر...ای پست...ای بزدل...ای بی شرف!" وقتی سرتیپ ستاد *نبیل الربیعی* شروع به صحبت کرد، کفش خود را از پای درآورد و به طرف آن سرتیپ پرتاب کرد. صدّام در پایان صحبت‌هایش با لحنی که نفرت و خفت از آن می بارید گفت: "من در مقابل خود چهره ی مرد نمی بینم. همه ی شما زن هستید...هرچند، غیرت زنان عراق از شما بیشتر است. 😅 بعضی از فرماندهان هنگام خروج از سالن می کردند؛ چون ارتشبد ستاد ؛ مردی که حتّی سابقه ی یک روز خدمت سربازی در ارتش عراق را هم نداشت، برای سومین بار در این جلسه، به صورت آنها تف کرده بود...» 😊 💣 😉 @yousof_e_moghavemat
🚶‍♂️نجات صدام از اسارت 🏃‍♂️🏃‍♂️ 🚔 تعدادی از نیروهای قرارگاه سپاه چهارم عراق که به اسارت نیروهای درآمدند، در بازجویی‌ها چنین می‌گفتند: «اگر نیروهای ایرانی کمی زودتر به این مقر می‌رسیدند، را به همراه ؛ وزیر دفاع و همراهانش به اسارت می‌گرفتند؛ اما آنها در آخرین لحظات با تیرباران چند سرباز عراقی و پیاده کردن چند مجروح از آمبولانس از محل گریختند.» @yousof_e_moghavemat